به گزارش خبرگزاری «حوزه» از سمنان، امام خامنه ای، رهبر معظم انقلاب، آبان ماه سال ۱۳۸۵ در یک سفر ۵ روزه به استان سمنان، سخنان مهمی بیان داشتند. متن بیانات معظم له را در دیدار نخبگان استان سمنان جهت یادآوری در ادامه میآوریم:
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
بسیار جلسهی شیرین و دلنشینی است؛ مجموعهای از نخبگان این استان در کنار مجموعهای از مسئولان بخشهای مختلف آن.
من از همهی دوستان - که بیاناتی را در اینجا ابراز فرمودند - صمیمانه تشکر میکنم. حقیقتاً همهی حرفها برای من و مسئولان مختلف درخورِ استفاده است و امیدواریم که همه بتوانیم از این نظرات و بیانات استفاده کنیم.
البته شخصاً به این تعداد کمی از دوستان نخبه که صحبت کردند، قانع نیستیم؛ مایل بودم جمع بیشتری از نخبگانِ این استان - که در این جمع از بخشهای مختلف علمی و فرهنگی و ادبی حضور دارند و بخشهای مختلف دیگر - به اینجا میآمدند و هر کدام چند جملهای میگفتند؛ هم ما استفاده میکردیم، هم انعکاس این مطلب در رسانهها بخشی از چهرهی این استان را به مجموعهی ملت عزیزمان نشان میداد.
من به شما عرض بکنم: با وجود کارهای خوبی که در این دوره (پس از انقلاب اسلامی) نسبت به نخبگان کشور میشود که در گذشته هرگز نمیشد - این که یک دانشمندی، یک فیلسوفی، یک ادیبی، یک شاعری، یک جوانی، یک عنصر قرآنیای بیایند در تلویزیون، بنشینند حرف بزنند و مردم اینها را بشناسند، در دورهی گذشته این خبرها نبود. بعضی شخصیتها هستند که بعد از انقلاب اگر حساب کنیم، شاید هزار مرتبه در تلویزیون راجع به اینها یا مستقیم با خودشان یا با خانوادهشان یا با دوستانشان یا با شاگردانشان صحبت شده. این که میگویم هزار مرتبه، مبالغه نیست؛ موردی بالخصوص در ذهن دارم. در رژیم گذشته یکبار هم از اینها اینطور تجلیل نمیشد؛ به اینها اینطور احترام نمیشد که بیایند جلوی چشم مردم؛ مردم اینها را ببینند؛ بشناسند؛ جوانشان، پیرشان، ادیبشان، عالمشان، استادشان، روحانیشان. میدان دست افراد دیگری بود - هنوز چهرهی نخبهی کشور و نخبهپرورِ کشور برای اغلب مردم ما روشن نیست. من خودم که با خیلی از آدمهای برجستهی علمی، ولی غیرمشهور در کشور، از جوانی تا حالا ارتباط داشتم، وقتی شهرستانها میروم، افرادی از مجموعهی نخبگان میآیند آنجا حرف میزنند که چهرهی آنان برای من تازه است؛ چهرههای برجسته و ممتاز؛ در کشور ما پُر است. نمیخواهم بگویم که به خود ببالیم و غرور بیجا پیدا کنیم؛ میخواهم بگویم تا شناسنامهی ملتمان را بشناسیم. این ملت، یک ملت نخبهپرور است؛ به معنای حقیقی کلمه. زن، مرد، جوان، پیر، بخشهای مختلف، افرادی که هرگز هیچ دوربینی یا هیچ میکروفونی، صدا و سیمای آنها را پخش نخواهد کرد؛ اما انسان میبیند که اینها نخبهاند.
گاهی من با خانوادهی معظم شهدا در خانههایشان، زیر سقفهایشان مینشینم و میبینم گاهی مادرِ یک شهید، حقیقتاً یک نخبهی فکری و روحی است؛ یک انسان برجسته است. همین جا هم دیدیم؛ در جاهای دیگر هم دیدهام. انسان تحت تأثیر قرار میگیرد. نخبه آن کسی است که بتواند برجستگی خودش را بدون ادعا، با شخصیت خود، با هویت خود و با ذات خود، به دیگران تفهیم کند. من این را میبینم. در بین مردم استانها و مردم سراسر کشور، برجستگانی در همه جا هستند؛ اما ما از هم خبر نداریم. خوب بود اگر فرصت بود و اگر میتوانستیم، به جای این شش نفر از دوستان که تشریف آوردند - غیر از آقای استاندار - شصت نفر میآمدند و صحبت میکردند. من واقعاً مشتری و طالب هستم. متأسفانه مجال کم است. توصیه میکنم جلسات نخبگان و سخن گفتن آنان و سخن شنیدن از آنان، باب بشود. مسئولان مختلف، در ردههای مختلف این کار را بکنند. ما هر جا که میرویم، بخشی از برنامهمان این است، لیکن مجموعهی مسئولان استانها، مسئولان کشور و وزرا، به یک شکل مناسبی این کار را در برنامهها بگنجانند، که من حالا پیشنهادی دربارهی شکلش ندارم؛ باید بررسی کنند؛ ببینند چه طور میشود نخبهها را وسط میدان آورد و آنها را شناساند و شناخت. اول، باید اینها را شناخت. بنابراین، من خیلی از این جلسه خوشحالم. البته من یک قدری (نیم ساعت) هم تأخیر داشتم، از دوستان عذرخواهی میکنم. علتش این بود که بعد از نماز، آقایانِ مسئولان - وزرا و مسئولانی که از تهران اینجا تشریف آوردند - به ما گفتند ده دقیقه بنشینید برای جمعبندی کارها و بحثهایی که برای اقدامات سفر کردند؛ اما ده دقیقهی آنها شد حدود چهل دقیقه! به هر حال، تا تجدید وضو کنیم و بیاییم اینجا، طول کشید.
یک جمله به مسئولانی که در جلسه هستند، بگویم؛ هم به استاندار محترم و عزیز، آقای حاج عبدالوهاب که حقیقتاً استاندار خوب و شخصیت خوبی هستند؛ من سابقهی ایشان را در کارهای مختلف دارم. این مطلب را در اینجا گفتهام و قبلاً هم که ایشان در جای دیگری استاندار بودند - سالهای پیش - گفتهام و به استاندارهای دیگر هم گفتهام، به مسئولان مختلف هم میگویم: آنچه که روی کاغذ و در عزم و اراده و ذهن ما هست، با آنچه که در خارج و واقعیت اتفاق میافتد، فاصله دارد. هنر ما این است که بتوانیم آن ذهنیتها را عینیت و تحقق خارجی ببخشیم؛ و بشود. درست است که تا این نقشِ ذهنی نباشد، چیزی در خارج اتفاق نخواهد افتاد؛ اما لازم است که بدانند چه کار میخواهند بکنند و تصمیم بگیرند که بکنند؛ اما بین تصمیم گرفتن و خواستن و شوق پیدا کردن تا رسیدن به آن نقطهی مطلوب، یک فاصلهای وجود دارد که این فاصله جز با همت، با تلاش، با قبول زحمت، با عرق ریختن و کار را دنبال کردن، به دست نمیآید. مثالِ کوهنوردی را من دیروز برای جوانهای دانشجو در دانشگاه گفتم. انسان نگاه میکند به بالای کوه؛ آدمهایی رفتهاند آن بالاها که یا به قله رسیدهاند یا به نزدیک آن. وقتی انسان از این پایین نگاه میکند، دلش پرواز میکند که: آه! بعد هم که همت میکند که راه بیفتد؛ اما دو، سه تا پیچ که رفت، میبیند عجب! سخت است! خیلیها از وسط راه برمی گردند؛ خیلیها خسته میشوند؛ خیلیها هم آنجا میمانند. آن آرزو و تصویر ذهنی مطلوب، در آن نقطهی بالاست. برای رسیدن و عینیت بخشیدن به آن، کارِ مداوم لازم است. مسئولان این کارِ مداوم را باید انجام بدهند؛ دنبال کنند و بخواهند؛ صادقانه، با امانت کامل و با همت، تا انشاءاللَّه بشود.
امروز در این گزارشها شنیدید؛ هم در گزارش صنعت الان گفتند، هم در گزارشهای آموزش و پرورش و آموزش عالی گزارش دادند و آقای استاندار هم مواردی را امشب مطرح کردند. امروز با قبل از انقلاب و زمان طاغوت، قابل مقایسه نیست. حجم و کیفیت کاری که انجام گرفته، آن روز حتّی به ذهن ما هم خطور نمیکرد که ممکن است این کارها بشود؛ اما شده است. ولی ظرفیت خیلی بیش از اینهاست. نشنیدید در مورد کویر چه گفتند؟ کویر یک نمونه است. استعدادهای انسانی، عنصر انسانی و ظرفیت انسانی، خیلی خیلی بالاست. هدف، باید همان چیزی باشد که من بارها گفتهام. کشور باید در علم، در دانش و به تبع علم و دانش، در آنچه که مترتب بر علم است، در رتبههای اول جهان قرار بگیرد. نمیگویم پنج سال دیگر، ده سال دیگر؛ نه، هدف را بگیرید پنجاه سال دیگر؛ اما باید برویم و برسیم و این، به همت احتیاج دارد و من به شما عرض بکنم: مطمئن باشید این ملت، آن ملتی است که اگر این حرکت را بکند، خواهد رسید. همهی ملتها اینطور نیستند؛ بعضی ملتها این استعداد را ندارند؛ بعضی ملتها این موقعیتِ جغرافیایی را ندارند؛ بعضی ملتها این گذشتهی فرهنگی را ندارند؛ این میراث عظیم و غنی را ندارند؛ بعضی ملتها استعداد انسانیشان اینقدر نیست. ملتها همه یکجور نیستند؛ اما این ملت از همهی این جهات تواناییهایی دارد که اگر این همت را بکند و این تصمیم را بگیرد، خواهد رسید. این ایران نمیتواند ایرانِ دورهی قاجار و پهلوی بماند. این ایران، ایرانِ دورهی اسلامی است؛ باید بتوانیم در قلهی تمدن بشری قرار بگیریم که حق ماست؛ به خاطر اسلاممان، به خاطر ایمانمان، به خاطر استعدادمان، به خاطر ایرانی بودنمان. پس، من به مسئولان دنبالگیری و جدیت در تعقیب کار را توصیه میکنم.
به نخبگان هم عرض میکنم: نخبه بودن یک ارزش است حقیقتاً؛ اما «و تمام آنگه شود» - به قول سعدی - این ارزش است که به دنبالِ نخبه بودن، نخبهپروری بیاید. نخبگان عزیز ما در هر رشتهای بر پروراندن همت بگمارند. اولاً پروراندن خود؛ انسان حدِّ یقف که ندارد؛ معلومات انسان روزبهروز ممکن است بیشتر بشود. همین آقای دکتر کردوانی که الحمدللَّه در کار خودشان متخصصِ درجهی یک هستند - به قول خودشان هفتاد و هفت سال هم دارند. البته ماشاءاللَّه پنجاه و پنج ساله بیشتر به نظر نمیآیند! - اگر در همین رشتهی کویر مطالعه و تحقیق بیشتری بکنند، یقیناً به اطلاعات بیشتری دست پیدا میکنند؛ چه برسد به جوانها؛ چه برسد به آن کسانی که در حال رویشند؛ در حال گسترشند. پروراندن خود و پروراندن، به نظر من تکلیف نخبگان است.
من جلسه را با عذرخواهی و با تشکر تمام میکنم. بسیار جلسهی خوبی بود و انشاءاللَّه خاطرهی خوبِ امشب در ذهن من و شماها بماند و برای ما منشأ اثر باشد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته