پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۴:۲۰
نگاهی بر جریان‌ های فکری عصر امام جواد (علیه السلام)

حوزه/ غلات یکی از گروه‌های خطرناک و منحرف در میان شیعیان بودند که در بدنام کردن شیعه سهم زیادی داشتند. اینان به شدت مورد تنفر امامان بودند. خطر این گروه برای شیعیان بسیاری جدی بود؛ زیرا آنها روایاتی را به نام امامان جعل می‌کردند و به این وسیله شیعیان را که پیرو ائمه بودند، به انحراف می‌کشاندند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه» سی ام ذی القعده سالروز شهادت امام محمد تقی (علیه السلام) است که حوزه نیوز در قالب «خوشه ای از شجره طیبه معصوم» بخشی از جریان های فکری زمان این امام همام را تقدیم حضور شما می کند.

*‌ جریان‌ های فکری عصر امام جواد (علیه السلام)

جریان‌های فکری این دوره عبارتند از:

1. جریان اهل حدیث

اهل حدیث به ظاهر روایت تمسک می‌جستند و مرکز آنان سرزمین حجاز بود. معاویه در جهت راهبردهای فرهنگی و تقویت پایه‌های قدرت خود، گروهی از راویان و قصه‌پردازان را به دمشق فراخواند. این گروه رسانه فکری بنی‌امیه بودند و سیاست فرهنگی بنی‌امیه و هواداری از آنان را طراحی کردند و برای امویان فضیلت‌تراشی نمودند. جریان تحریف و جعل روایت، به مرور گسترده‌تر شد، به طوری که روند فکری جامعه اسلامی بر اساس این روایات شکل گرفت. پیروان این جریان در آغاز عثمانی بودند و سپس نام سنی به خود گرفتند. (24) اینان برای خداوند جسمانیت قائل بودند؛ لذا «مجسمی مذهب» نامیده شدند. امام جواد (علیه السلام) به شیعیان می‌فرمود: «اجازه ندارید پشت سر کسی که برای خدا جسمانیت قائل است نماز گزارید و به او زکات بپردازید!» (25) عدم تحمل و رواداری اهل حدیث و معتزله عقل‌گرا و حمایت گسترده دستگاه خلافت عباسی از معتزله، موجبات درگیری بیش‌تر این دو گروه را فراهم کرد و بغداد صحنه درگیری‌های فکری و تکفیر و تفسیق میان این دو جبهه فرهنگی گردید.

اهل حدیث در آغاز سده سوم هجری، در جریان فقهی و حدیثی احمد بن حنبل ادغام شدند. ابوعبدالله احمد بن حنبل (164- 241 ق) مؤسس چهارمین مذهب سنت و جماعت در بغداد به دنیا آمد و در همان شهر درگذشت. هنگامی که مأمون به معتزله گرایش یافت و عقیده آنان را درباره خلق قرآن پذیرفت، محدثان بغداد به ویژه احمد بن حنبل و پیروانش به شدت با این دیدگاه مخالفت کردند و آن را بدعت دانستند. از همین روی، عباسیان بر آنان سخت گرفتند و حتی احمد را به تازیانه بستند و به زندان انداختند. (26) در بغداد کار به شورش کشید تا جایی که حنابله این ایام را «دوره محنه» نامیدند. احمد بن حنبل به سبب پایداری در محنه از جایگاهی درخور توجه در میان محدثان برخوردار گردید و پس از به قدرت رسیدن متوکل نیز هرچند قدرت و مکنتی در دستگاه خلافت چندان نیافت. اقبال عمومی به اندیشه‌های او بیش‌تر شد. (27)

او فقیهی کثیرالسفر بود و در طلب علم و حدیث به شام، حجاز، یمن، کوفه، بصره سفر کرد و احادیث زیادی گرد آورد و آنها را در مجموعه‌ای فراهم آورد که مسند ابن‌حنبل خوانده می‌شود. این مسند در شش جزء و مشتمل بر چهل هزار حدیث است. او از تمسک به رأی تبری می‌جست و تنها به کتاب‌الله و حدیث استدلال می‌کرد. وی آن قدر در استناد به حدیث مبالغه نمود که گروهی از بزرگان اسلام مانند محمد بن جریر طبری و ابن ندیم او را از ائمه حدیث شمردند، نه از مجتهدان اسلام. او از شاگردان شافعی بود، سپس از مذهب او روی برتافت و مذهب مستقلی ایجاد کرد و آن را بر پنج اصل نص کتاب‌الله، سنت، فتاوی صحیح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قول بعضی از صحابه هر گاه موافق کتاب و سنت باشد و تمام احادیث مرسل و ضعیف بنیاد نهاد. رواج مذهب حنبلی از سه مذهب دیگر کم‌تر بود. (28) ولی پیروان وی در بغداد هم چون خوارج هیاهویی راه انداختند که زمینه‌های جریان تکفیری را در جهان اسلام فراهم آورد.

2. جریان واقفیه

گروه اقلیتی از شیعیان، به انکار امامت علی بن موسی (علیه السلام) پرداختند. این گروه به دلیل دنیاطلبی و انگیزه مالی و سوء برداشت از روایات و جعل آنها و انحراف فکری و نبود ارتباط مستقیم و دوری شیعیان از امام، پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) بر آن حضرت توقف کردند (29) و امامت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را نپذیرفتند و اعتقاد به مهدویت موسی بن جعفر (علیه السلام) را مطرح کردند و گفتند: وی نمرده و در غیبت است و قیام خواهد کرد. برخی دیگر می‌گفتند: اگر چه موسی بن جعفر مرده، بار دیگر بازگردد و قیام کند و گیتی ستم گرفته را پر از داد نماید. (30) وقتی از امام جواد (علیه السلام) درباره خواندن نماز پشت سر امام جماعت واقفی مذهبان سؤال شد، آن حضرت در پاسخ، شیعیان خود را از این کار نهی کردند. (31) هم‌چنین فرمودند: «زیدیه و واقفیه را در ردیف نصاب (ناصبی‌ها که بغض و دشمنی با حضرت علی (علیه السلام) دارند. (32) از مصادیق آیه (وجوه یومئذ خاشعه، عامله ناصبه) (33) هستند». (34) در این زمان بیش‌تر ناصبی‌ها در دمشق حضور داشتند. (35)

3. جریان زیدیه

زیدیان بعد از قیام زید بن علی به امامت او معتقد شدند. مهم‌ترین اعتقادات زیدیان را می‌توان چنین بر شمرد:

3-1- فرزندان امام علی (علیه السلام) از نسل امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) شایستگی امامت را به شرط قیام دارا هستند؛

3-2- نص بر امامت علی (علیه السلام) وجود ندارد و امامت به وصف است. امامت مفضول بر فاضل پذیرفتنی است؛

3-3- حضرت علی (علیه السلام) بر ابوبکر و عمر برتری داشت ولی امامت به کسی می‌رسد که مردم از او اطاعت کنند؛

3-4- نباید ابوبکر و عمر را سب و لعن کرد، (ولی عثمان و طلحه و زبیر را نقض می‌کردند)؛

3-5- کسی شایسته امامت است که به دعوت خود خروج کند و بیعت با وی درست است؛

3-6- وجوب امر به معروف و نهی از منکر با شمشیر. (36)

عصر امام جواد (علیه السلام) هم زمان با قیام ادریس دوم در افریقیه بود (188- 213 ق) او در سال 197 قمری شهر نفیس و اغمات را مصادره کرد و در سال 199 بربرهای خارجی قبایل "نفذه" در مغرب اوسط را مطیع خود ساخت و وارد تلمسان شد و سه سال در این شهر به سر برد و چندین بار با خوارج صفویه در این شهر جنگید. (37)

هم‌چنین در این زمان محمد بن قاسم بن علی زیدی رهبر فرقه جارودیه بود. پیروان او معتقد بودند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی بن ابی طالب را به توصیف و بدون نام به امامت منصوب کرده است. (38) چهل هزار نفر در مرو با وی بیعت کردند. او سپس به طالقان رفت و در سال 219 قمری در آن جا قیام کرد و بسیاری از ساکنان ایالت خراسان گرد او جمع شدند؛ اما حرکت او فاقد سازمان‌دهی بود و خطر جدی برای حکومت معتصم به حساب نمی‌آمد. سرانجام عبدالله بن طاهر، امیر خراسان، او را دستگیر کرد. و به سامرا گسیل داشت و در آن جا زندانی شد اما به کمک پیروانش فرار کرد. مدتی در واسط مخفی بود و در آن جا مرد. (39)

زیدیه پیروان ائمه را با عنوان رافضه یاد می‌کردند و امامان را به سازش و هم‌کاری با خلفا متهم می‌ساختند. این تنازعات در قرن سوم به ویژه از زمان امام جواد (علیه السلام) به بعد میان امامیه و زیدیه به اوج خود رسید، چنان که امام جواد (علیه السلام) در روایتی، زیدیه را مصداق آیه (وجوه یومئذ خاشعه عامله ناصبه) خواندند و در ردیف ناصبی‌ها قرار دادند. (40)

4. جریان غلات

غلات یکی از گروه‌های خطرناک و منحرف در میان شیعیان بودند که در بدنام کردن شیعه سهم زیادی داشتند. اینان به شدت مورد تنفر امامان بودند. خطر این گروه برای شیعیان بسیاری جدی بود؛ زیرا آنها روایاتی را به نام امامان جعل می‌کردند و به این وسیله شیعیان را که پیرو ائمه بودند، به انحراف می‌کشاندند. امام جواد (علیه السلام) درباره ابوالخطاب که از سران غلات بود فرمودند:

"لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و کسی که درباره لعن بر او توقف یا تردید کند. (41)"

سپس فرمودند:

"ابوالغمر، جعفربن واقد و هاشم بن ابی هاشم، ما را وسیله گرفتن و غصب اموال مردم قرار می‌دهند. کارشان به جایی رسیده که مردم را به آنچه ابوالخطاب آنان را به آن می‌خواند دعوت می‌نمایند خدا او، همراهانش او را و آنانی را که سخنانشان را می‌پذیرند لعنت کند. (42)"

حتی در روایتی به اسحاق انباری فرمودند:

"دو تن از غلات به نام‌های ابوالسمهری و ابن ابی الزرقا (43) (که خود را مبلغین امامان قلمداد می‌کردند)، باید کشته شوند."

علت این دستور، این بود که آن دو در میان مردم فتنه‌انگیزی می‌کردند و خواستار مرگ امام و دوست‌داران ایشان بودند. اسحاق درصدد اجرای دستور امام بود ولی آن دو همواره از او دوری می‌جستند. (44) غالیان و واقفه در عصر امام رضا (علیه السلام) با هم ممزوج شدند و مشکلات بسیاری برای شیعیان و ائمه (علیهم السلام) فراهم کردند. امام جواد (علیه السلام) از طریق پاسخ‌گویی به شبهات، نشان دادن کرامات، افشاگری درباره آنان، لعن و نفرین و تحریم اجتماعی واقفیان، با آنان مبارزه می‌کردند.

5. جریان فقهی شافعی

امام شافعی (150- 204 ق) با نام محمد بن ادریس، فقیهی عرب و قریشی الاصل بود و در غزه تولد یافت و در مصر درگذشت. او در درس مالک ابن انس حاضر می‌شد و در عراق علم فقه را از محمد شیبانی شاگرد ابوحنیفه فراگرفت و به یمن و مصر سفر کرد. شیوه فقهی او بین دو مکتب رأی و حدیث بود و آن دو طریق را با یک‌دیگر آمیخت. و از این جهت مذهب او را مذهبی بین مالکی و حنفی می‌دانند. شافعی مبانی اربعه فقه (کتاب، سنت، اجماع و قیاس) را قبول داشت. کتاب وی به نام رساله امام شافعی معروف است و نخستین کتابی به شمار می‌آید که در اصول علم فقه نوشته شد. فقه شیعه در عبادات، بسیار نزدیک به این مذهب است شافعی به علی بن ابی طالب (علیه السلام) بیش از ائمه سنت و جماعت ارادت داشت و به آن حضرت عشق می‌ورزید. (45) پس از مرگ شافعی، پیروان وی در مکه و نقاط دیگر به تبلیغ مذهب وی پرداختند.

6. جریان اسماعیلیه

بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام)، گروهی از شیعیان مدعی شدند که اسماعیل بن جعفر نمرده است و نخواهد مرد و او همان مهدی قائم پس از پدرش است. اینان را اسماعیلیان خالصه می‌خواندند. گروهی دیگر از شیعیان عقیده داشتند که پس از امام صادق (علیه السلام) نواده او محمد بن اسماعیل امام است. پیروان این عقیده به نام پیشوایشان مبارک غلام وی، «مبارکیه» خوانده می‌شدند. امامان اسماعیلی تا یک قرن و نیم پس از وفات اسماعیل پنهان بودند و از فعالیت‌ها و تعلیمات داعیان ایشان اطلاعات کمی در دست بود. بعد از مرگ محمد، پسرش عبدالله معروف به احمد الوفی که مخفی و در پرده بود، از عسکر مکرم بیرون رفت و به دیلم آمد و با دختری از خاندان علوی ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام احمد ملقب به محمد تقی بود. عبدالله از دیلم به نزدیک حلب آمد و در آن جا اقامت کرد و سپس از آن جا به شهر سلمیه نزدیک حمص رهسپار شد.

و در حضور داعیان، پسرش احمد بن عبدالله را جانشین خود اعلام کرد و سپس به شهر مصیاف در سوریه رفت و در آنجا درگذشت. جنازه وی را در بالای کوهی به خاک سپردند که از آن پس مشهد خوانده شد (212ق) پس از وی احمد به امامت رسید و در سال 229 در قسطنطنیه درگذشت. (46) دعوت اسماعیلیان در عصر امام جواد (علیه السلام) در بستر گسترش جغرافیایی قرار گرفت و پیروانی پیدا کرد.

7. جریان زندیقان

در عصر خلافت منصور، عبدالله بن مقفع برخی از آثار مانویان را به عربی ترجمه کرد. به سبب نفوذ این افکار مادی و انحرافی، زندیقان فراوان شدند و اعتقاداتشان در میان مردم گسترش یافت. مهدی عباسی دستور داد تا کتبی در رد بر ملحدان و منکران دین نگاشته شود و به مبارزه با زندیقان همت گماشت. (47) خرمدینان در گرگان در سال 162 و هم‌چنین در سال 181 قمری شورش کردند. (48)

هم‌چنین در آذربایجان، اصفهان، ری، همدان و دیلم سر به شورش برداشتند و در آذربایجان، رهبری جاویدان بن شهرک را پذیرفتند. وی آیین خرمدینان را احیا کرد. بعد از مرگ او، بابک رهبر خرمدینان گردید. بابک نتوانست همه بخش‌های آذربایجان را به هم بپیوندد. دعوت او با موفقیت بسیاری در منطقه جبال، همدان، اصفهان، ماسبذان و مهرجان رو به رو شد. این دعوت در طبرستان، گرگان، ارمنستان، خراسان و دیگر سرزمین‌های غیرعرب گسترش یافت. بابک در نتیجه پیروزی‌های پی در پی، به نیروی خطرناکی تبدیل شد. مأمون نیروهای نظامی گسترده‌ای را به جنگ وی می‌فرستاد اما مدام شکست می‌خوردند تا این که در سال 218 قمری مأمون مرد. معتصم در سال 220 قمری بزرگ‌ترین فرمانده‌اش به نام افشین حیدر بن کاووس را که امیر منطقه جبال بود، برای جنگ با بابک فرستاد. افشین توانست او را شکست دهد و بابک را به همراه برادرش عبدالله به سامرا آوردند و کشتند و جسد او را در سامرا به دار آویختند. (49)

8. جریان معتزله

ظهور اولیه معتزله را به داستان متواتری مربوط به حسن بصری مربوط دانسته‌اند که هنگام پاسخ به شاگردش واصل بن عطا درباره جایگاه مرتکب گناه کبیره گفت: «جایگاه چنین شخصی در المنزله بین المنزلین قرار دارد.» از همین جا، واصل از استادش کناره‌گیری کرد و حسن درباره‌ وی گفت: «او از ما کناره گرفت». بیش‌تر معتزله آرای واصل را پذیرفتند و او به عنوان مؤسس اصلی معتزله شناخته شد. (50) معتزله عبارتند از:

1. توحید به معنای خدای یگانه است. او شریکی ندارد و شنوا و بیناست؛

2. اصل عدم به معنای عادل است. معتزله اصرار بر اختیار و تکلیف انسان داشتند و بر اساس این اصل، سرنوشت نهایی بشر را به دست خود وی می‌دانستند؛

3. اصل وعد و وعید به معنای این است که خداوند در سرای دیگر، نیکوکاران را پاداش بهشت و بدکاران را کیفر دوزخ می‌دهد؛

4. المنزله بین المنزلین یعنی مرتکب کبیره فاسق است و در جایگاهی میان کفر و ایمان قرار دارد؛ (51)

5. امر به معروف و نهی از منکر یعنی منکر را در دل ناخوشایند دانستن و به زبان به معروف دعوت کردن و از منکر بازداشتن.

مکتب اعتزال در بصره به وجود آمد و رشد کرد اما در اواخر سده دوم هجری، بشر بن معتمر (م 210 ق) که یکی از دانش‌آموختگان مدرسه بصره بود، به بغداد سفر کرد و مدرسه معتزله بغداد را تأسیس نمود و به ترویج اصول مکتب اعتزال از بغداد همت گماشت. (52) فرقه کلامی معتزله، پس از به قدرت رسیدن عباسیان در صحنه فرهنگی بغداد ظاهر شد و در اوایل سده سوم هجری به اوج خود رسید. بدین‌سان معتزله به یکی از جریان‌های فکری و کلامی تأثیرگذار عصر امام جواد (علیه السلام) تبدیل شد. موضع‌گیری امام جواد (علیه السلام) در مقابل این جریان کلامی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است تا جایی که مناظرات حضرت جواد (علیه السلام) با یحیی بن اکثم را که از بزرگ‌ترین فقهای این دوره به شمار می‌رفت می‌توان رویارویی تفکر ناب شیعه با منادیان معتزله دانست که همواره پیروزی با امام جواد (علیه السلام) بود.

9. جریان خوارج

خوارج بیست فرقه بودند و هر فرقه به گروه‌هایی تقسیم می‌شدند. همه آن‌ها مشترکاً اعتقاد داشتند که امام علی (علیه السلام)، عثمان، اصحاب جمل، حکمین و راضی شوندگان به داوری میان آن حضرت و معاویه و کسانی که تصویب رأی حکمین یا یکی از آن دو را پذیرفته‌اند، کافر هستند و قیام بر حاکم ستمگر واجب است. (53) دو گروه از خوارج در زمان امام جواد (علیه السلام) در افریقا حکم‌رانی می‌کردند که عبارت بودند از: بنی مدرار در سجلماسه که مذهب صفریه داشتند. فرقه صفریه گناه‌کاران را مشرک می‌دانستند، اما کشتن اطفال و زنان و مخالفان خود را جایز نمی‌دانستند. (54) بنی مدرار در زمان منصور در سال 140 قمری تشکیل شدند و بیش از 140 سال حکومت کردند که از برجسته‌ترین حکومت‌های مستقل خوارج بودند. حکومت دوم اباضی مذهب بودند. این فرقه بر امامت عبدالله بن اباض، و معتقد بودند: کافران امت اسلام یعنی مخالفان ایشان، بری از شرک و ایمانند نه مؤمنند و نه مشرک، اما کافرند و شهادتشان جایز است و ریختن خون ایشان را در نهان ناروا شمردند و آشکارا به کشتن دست یازیدند و زناشویی با زنان کافران و ارث بردن از آنان را درست می‌دانستند. (55) این حکومت در سال 144 قمری در مغرب میانه حکومت ایجاد کرد. بنیان‌گذار آن عبدالرحمان بن رستم و پایتخت آن تاهرت بود. اینان متعصب‌ترین گروه خوارج بودند که بیش از 130 سال حکومت کردند. (56) خوارج در زمان امام جواد (علیه السلام) در سیستان به رهبری "حمزه آذرک" (179- 213 ق) شورش کردند که طلحه بن طاهر دوران امارتش بیش‌تر در جنگ با خوارج سپری گردید و مرگ او نیز با مرگ حمزه هم زمان شد که خوارج از میان نرفتند. پیدایش عیاران و صفاریان موجب زوال تدریجی خوارج گردید. (57)

فرقه اباضیه در سال 135 هجری، تحت امامت جلندی بن مسعود به عمان رفتند و در سال 177 قمری آن جا حکومت تشکیل دادند. این حکومت صد سال ادامه داشت تا زمان معتضد که حکومت اباضیه برچیده شد. (58)

منبع: مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیه السلام) - (1395)

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۱
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۰
  • طلبه IR ۱۸:۱۵ - ۱۳۹۸/۰۵/۱۱
    شهادت مظلومانه جوان ترین امام تشیع بر محضر ولی عصر(عج) و محبین اهل بیت(علیهم السلام) تسلیت باد