به گزارش خبرگزاری «حوزه» حجت الاسلام محمدصادق ابوالحسنی، رئیس دفتر نشر آثار استاد منذر (ره) و از تاریخ پژوهان جوان در نوشتاری آورده است:
هیچ انسان آزادهای نیست که خون ایرانی در رگهایش جاری باشد اما با شنیدن نام استعمار انگلیس و دسیسههای فراوان آن بر ضد ملت ایران، به جوش و خروش در نیاید. به راستی مگر میشود، مِهر این آب و خاک را به دل داشته باشیم، ولی حقوق ملت مظلوم ایران را برای خوشایندِ سوداگران انگلیسی، فراموش کنیم؟ حاشا و کلا!
اما در روزهای اخیر، موجی از احساسات ضد استعماری در ملت ایران به راه افتاده که گوشهای از حال و هوای ضد انگلیسیِ ایرانیان، در دوران نهضت تحریم تنباکو و همچنین روزهای پرشور مبارزه با قرارداد وثوقالدوله را به نمایش میگذارد. چنانکه مقامات انگلیسی نیز، خام خیالانه میکوشند تا افسانۀ جاودانگیِ امپراتوری بریتانیا را دوباره مطرح سازند و در کسوت گذشتگانِ متبختر خویش، همچون «لرد کرزن» و «وینستون چرچیل» ظاهر گردند؛ اما پیداست که بازیگران لندن، از آنچه وانمود میکنند، بسیار ناتوانترند.
از سوی دیگر، چنانچه میبینید، توقیف نفتکش کشورمان توسط نیروهای انگلیسی و نیز تضییع حقوق ملت ما، از سوی دادگاه عالی انگلستان، حجم عظیمی از اعتراضات ملت ایران را برانگیخته است. بدین ترتیب، در روزهایی که بر ما گذشت، مهاجمان انگلیسی، همزمان، سرقت دریایی را با خیانت حقوقی در هم آمیخته و به آتشِ اختلاف، بین «لندن» و «تهران» بنزین پاشیدند.
هنوز چیزی از توقیفِ انگلیسی - آمریکاییِ نفتکش ایرانی نگذشته بود، که دادگاه انگلستان حکم ممانعت از پرداخت میلیونها پوند خسارت بریتانیا به ایران را (جهت کارشکنی در تحویل صدها تانک چیفتن به کشورمان) به آن ضمیمه کرد و جلوهای دیگر از استعمار «سام - ساکسون» را به نمایش گذاشت.
اما به راستی چه عاملی اینچنین خروش ملت ایران را برانگیخت و مقامات بلندپایۀ کشورمان را به واکنشی در خور واداشت؟ آیا غیر از این است که مثل همیشۀ تاریخ، انگلیس آغازگر یورش بود و ایران، مجبور به واکنش؟ و مگر نه این است که همچون گذشته، «متجاوز»، از نوع انگلیسی بود و «مدافع» از خیل ایرانی؟
راستش را بخواهید، برای مردم رنج دیدۀ ما، که بخشی از فشارهای سیاسی و اقتصادی موجود را، ناشی از زورگویی، پیمانشکنی و سودجویی استعمارگران، بویژه آمریکاییها و انگلیسیها میدانند و از پیشینۀ مظالم آنان در ایران عزیز، شکوهها دارند، اینگونه عکسالعملها، چندان شگفت نیست.
هنوز اظهارات گستاخانۀ جرمی هانت (وزیر خارجۀ انگلیس) را از یاد نبردهایم که در دیدار با وزیر امور خارجۀ کشورمان، احتمال تکرار فاجعۀ جنگ جهانی اول [بخوانید: اشغال میهن ما توسط انگلیسیها و قحطی بزرگ] را به ایران گوشزد نمود و در مصاحبه با روزنامۀ گاردین نیز افزود: «در خاورمیانه ما قدرت کوچکی نیستیم، بازیگر مهمی هستیم ... و سعودی، نه ایران، شریک استراتژیک بریتانیا در خاورمیانه است».
اما در پی حوادث اخیر دیدیم که همین مقام انگلیسی، که بیش از پیش، پنجه در پنجۀ ایران نهاده بود، تنها در عرض چند روز، هم از توقیف نفتکش انگلیس در خلیج فارس بیتاب شد و هم در بحبوحۀ مشکلات داخلی و خارجی کشورش، دست به استعفا زد و شکسته دُهُل، مجبور به هزیمت گردید. طرفه آنکه، همان روزنامۀ گاردین، به سایر مقامات بریتانیا هشدار داد که از طعمه شدن بپرهیزند که دست برتر در خلیج فارس، با ایران است!
به هر حال، تنش فزاینده بین ایران و انگلیس در سیاست خارجی و فضای ضد امپریالیستیِ حاکم بر کشور، توجه به چند نکتۀ اساسی را ضروری مینماید:
1. موج پاسداشت از عزت ایران زمین، اگرچه در بین مردم ایران، بسیار سیلآسا و شورانگیز در جریان است، اما چون مسئلۀ استعمار، بویژه استعمار انگلیس امری بسیار عمیق و پیچیده است، بایستی جهتگیریهای صرفاً سطحی و احساسی را کنار گذاشت و از فرصت موجود، به نحوی شایسته، برای تعمیق بینش تاریخی مردم در شناخت استعمار پیر استفاده کرد. از یاد نبریم که حال و هوای موجود، بهترین زمینه برای تقویت عنصر «وطنخواهی» و «شور میهنی» است.
2. تاریخ استعمار انگلیس، درس بزرگی نیز برای سیاستمداران و دیپلماتهای کشورمان دارد و آن این است که: مواجهه با استعمار پیر، گرچه پختگی و تدبیر در سیاست خارجی و همچنین پرهیز از هرگونه واکنشهای افراطی و تفریطی میطلبد؛ اما هرگز نمیتوان شاخ استعمارگران انگلیسی را بدون رشادت و پایمردی، در هم شکست.
3. اگر پارهای از شیفتگان غرب در لایههایی از تاریخنگاری معاصر، نقش استعمار در ناکامیهای ایران را کمرنگ جلوه داده و به جای آن، انگشت اتهام را به سوی ملت شریف و رجال مستقل و سازشناپذیر کشورمان، نشانه رفتند؛ یا اینکه عامل همۀ بدبختیها و عقبماندگیها را در هویت ایرانی - اسلامی این مرز و بوم و عدم تمکین در برابر ایادی غرب جستجو میکنند، خواه ناخواه، چشمۀ عبرت تاریخی را برای اهالی امروز، میخشکانند. اینک بر ماست که از هم اکنون، به فکر آیندگان باشیم و با امپریالیسم خبری موجود و فضاسازی تبلیغاتی استعمارگران مقابله کنیم و دیگر نگذاریم که حقایق امروز نیز، پشت ابری از تحریف، به آیندگان منتقل گردد.
4. شاید برای برخی جای سوال باشد که با تغییر حالت انگلیس از بریتانیای کبیر دیروزی، به انگلستان امروزی، آیا سیاست متجاوزانۀ آن نیز کلاً تغییر ماهیت داده، یا در، همچنان بر همان پاشنه میچرخد؟ پاسخ آن است که همدلی و همسویی انگلیس با آمریکا در اشغال وحشیانۀ عراق و آشکار شدن دست وی در آشوبهای خونین سوریه و حوادث دیگری مثل توقیف مستقیم نفتکش ایران، نشان میدهد که سیاستمداران لندن، همچنان سیاه مشقِ گذشتگان خود را پیش رو دارند و ما نیز برای درک سیاست روز آنها، به بازخوانی پیشینۀ بریتانیای کبیر نیازمندیم.
عطف به همین نکته و پیرو احساس نیاز به مطالعات تاریخی، به سراغ تاریخ میرویم تا با هم نمونههایی کوتاه اما بسیار تکاندهنده از عملکرد کارگزاران لندن را مرور کنیم.
* حیرتانگیزترین شواهد تاریخ بر شرارت استعمار انگلیس
حقیقت این است که دربارۀ استعمار انگلیس و جنایات فراوان آن در تاریخ، بویژه در ایران اسلامی، هر چه بگوییم، باز کم گفتهایم؛ اما در اینجا میخواهیم چند پردۀ عبرتانگیز را فراروی علاقهمندان به تاریخ بگشاییم تا با گوشهای از شرارت استعمار انگلیس در طول تاریخ آشنا گردند. در ادامه توجه شما را به مواردی از این دست، جلب میکنیم:
1. سفیر انگلیس، صدراعظم ایران را به دیوار میکوبد!
نوشتهاند: میرزا محمد شفیع مازندرانی (صدراعظم ایران در زمان فتحعلی شاه) در مذاکراتش با سر هار فورد جونز (وزیر مختار و سفیر انگلیس)، خواهان درج مادهای بود که شفاف و روشن و بدون ابهام، موضوع مذاکره را روشن سازد. در مقابل، سفیر انگلیس اصرار داشت که مادۀ مورد نظر خودش، در متن مذاکرات صحیح و لازم است، اما صدراعظم ایران با صراحت به وی گفت که نمیخواهد گول نمایندۀ انگلیس را بخورد! این سخن «به وزیر مختار انگلیس گران آمد و از جای خود حرکت نموده، یک تکانی به صدر اعظم داد که بین وزیر مختار و دیوار، صدراعظم فشار دید. سپس قراردادی را که نوشته بود و در آن هنگام، روی فرش قرار داشت، برداشت و به موریر (یکی از همراهانش) داد و یک لگد هم به چراغی که در مقابلش میسوخت، زد که چراغ افتاد و خاموش گردید. وزیر مختار به دنبال این حرکت، با همراهان خود از اتاق تاریک بیرون آمده، سوار اسب شد و به سفارت رفت». (جهاد دفاعی و جنگ صلیبی ایران و روس تزاری، علیابوالحسنی(منذر)، ص 74).
2. توقیف نفت و اختلاس نفتکشهای انگلیسی!
یکی از نمونههای روشن در چپاول استعمار انگلیس، عملکرد کمپانی استعماری نفت جنوب (بریتیش پترولیوم) و نقش گستردۀ انگلستان در غارت منابع استراتژیکِ نفتی ما است.
طبق پژوهشهای موجود: کمپانی نفت (انگلیس و ایران) از سال 1914 الی 1950 میلادی (1293 الی 1329ش) بیش از 324 میلیون تن نفت ایران را تاراج کرد و درآمد خالص آن بالغ بر 5 میلیارد دلار گردید که سهم ایران از این گنجِ به یغما رفته، میزان 8 % به عنوان حق الامتیاز بود! اولین سرمایهگذاری کمپانی در حدود 100 میلیون دلار میشد که در طول 25 سال تماماً جبران گردید ولی درآمدی که بعد از مدت ذکر شده، نصیب کمپانی گردید، رقمی در حدود 25 برابر سرمایۀ اولیه آن بود. کمپانی در سال 1328ش سودی در برابر 4/131 میلیون لیرۀ استرلینگ به جیب گشاد شکارچیان امتیاز سرازیر کرد. این سیر صعودی در سال 1329ش بالغ بر 150 میلیون لیرۀ استرلینگ گردید، در حالی که سهم ایران در سالهای 1327 و 1328 و 1329 از 8 % حق الامتیاز رقم تقریبی به میزان 8 میلیون لیرۀ استرلینگ گردید که در مقایسه با ارقام کمپانی رقم بسیار ناچیز و حتی از میزان مالیات پرداختی کمپانی به دولت انگلیس در سال 1329، که بالغ بر 8/22 میلیون لیره استرلینگ میگردید، کمتر بود.
کمپانی نفت انگلیس ـ ایران، تا پایان سال 1329 شمسی بیش از 259 هزار کیلومتر مربع از اراضی نفتخیز ایران را در دست داشت و بیش از 300 دکل در اراضی فوقالذکر نصب کرده بود. منافع حاصلۀ کمپانی از تاراج نفت، آن چنان وحشتناک بود که بزرگترین پالایشگاه نفتی به انضمام 2700 کیلومتر لولههای انتقال دهندۀ نفتی ساخته شد. همچنین کمپانی 100 فروند کشتی نفتکش و 100 هزار وسیلۀ نقلیه جهت حمل و نقل در اختیار داشت. علاوه بر این کمپانی در اراضی تحت اشغال چند فرودگاه و ایستگاه رادیویی تأسیس و پلیس مخصوص مستقر کرده بود.
اکنون برای اطلاع از غارتگری بیش از حدّ کمپانی نفت جنوب، بد نیست بدانیم که حقالسهم ایران در 1330 شمسی از هر بشکۀ نفت، 18 سنت بود، در حالی که بحرین، عربستان و عراق، به ترتیب 35، 56 و 60 سنت دریافت میکردند. تمام این دارایی غارتشده به ملت ایران تعلق داشت... علاوه بر این، خسارت جنبی کمپانی به ایران تحت عنوان: «اختیارات داخلی شرکت» کمتر از تاراج نفت نبود. کمپانی انواع و اقسام کالاهای مورد نیاز را وارد بازار میکرد و توسط دلالان خود به فروش میرساند». (بنگرید به: سیر استعمار انگلیس در ایران، ایرج رودگر کیادار (ایرج کیا)، ص214- 216).
3. شاهکار انگلیس: هر درخت، یک چوبۀ دار!
شرح کشت و کشتارهای انگلستان در تاریخ، کتابی قطور میطلبد و برای نمونه، میتوان از کشتار وحشیانۀ افسران بریتانیایی از مردم هندوستان (بویژه مسلمانان آن) در جریان سرکوب «شورش سپاهیان» در سالهای 1857ـ 1858 میلادی یاد کرد که نیروهای انگلیسی:
«عدۀ زیادی را به دهان توپها بستند و قطعه قطعه کردند، هزاران نفر را به درختهای کنار جادهها به دار آویختند. گفته میشود که یک ژنرال انگلیسی به نام «نیل» که از اللّه آباد به کانپور حمله برد، در تمام طول راه خود به هر درختی یک نفر را به دار کشید، به طوری که هیچ درختی نماند که کسی به آن آویخته نشده باشد».
سالها بعد از آن تاریخ نیز، دولت انگلیس در 1919 (به منظور سرکوب نهضت آزادی هند) کشتار فجیعی در امریتسار هند به راه انداخت که روی جنایات پیشین خویش در جهان را سفید کرد و افکار عمومی جهان، آن را شدیداً محکوم ساخت. جالب این است که مجلس لندن، برای صاحب منصبان نظامی که دست به این جنایت ضد انسانی گشوده بودند، مدال افتخار نیز تعیین کرد!
(ر.ک: نگاهی به تاریخ جهان، جواهر لعل نهرو، ترجمۀ محمود تفضلی، ج 2، ص 799ـ800 و همچنین: خاطره گاندی، ویلیام شایرر، ترجمه دکتر حسن حاج سیّدجوادی و مهندس گودرز شیدایی، ص 37 ـ 43).
4. رمز سلطۀ انگلیس بر ملتهای جهان
چنانچه میدانیم، استعمار انگلیس در ایجاد اختلاف بین تودۀ مردم و مذاهب دینی، بسیار ماهر است. در همین راستا، ویلیام شایرر - خبرنگار مشهور امریکایی که اخبار نهضت ضد استعماری هند را به کشورش مخابره میکرد - دربارة اختلافافکنی انگلستان، میان گروههای مختلف هندی مینویسد:
رئیس پلیس انگلیسی بمبئی یک مرتبه با لحن تمسخرآمیزی به من گفت:
ایجاد درگیری و فتنه بین هندوها و مسلمانان کار سادهای است و اضافه نمود: با صد دلار میتوان آشوب خونینی به راه انداخت! کافی است برای انداختن لاشة یک گاو به معبد هندوها، مبلغی به چند مسلمان بپردازی و یا چند هندو را تحریک کنی که جسد خوکی را به مسجدی بیندازند؛ آنگاه درگیری خونینی ایجاد خواهد شد که در آن بسیاری از مردم با ضربات چاقو مصدوم و مجروح یا کشته میشوند!
(خاطره گاندی، ویلیام شایرر، ترجمۀ دکتر حسن حاج سیدجوادی و مهندس گودرز شیدایی «انتشارات آشتیانی»، ص 153).
5. سفیر انگلیس: خونِ یک سرباز انگلیس، از ایران بالاتر است!
مستر هیل (Mr. Hale) رییس بانک ایران و انگلیس (بانک شاهنشاهی) در بیرجند، در نامهای که به تاریخ 31 ژوئن 1914، به یکی از دوستان انگلیسی خود مینویسد، از سِر ادوارد گری، وزیر امور خارجۀ انگلیس، نقل میکند که گفته است: «ایران ارزش ریختن خونِ سرباز انگلیسی را ندارد»!
(امیر شوکت الملک علم «امیر قائن»، محمدعلی منصف، ص 306.)
6. شکار ماهی به سبک انگلیسی!
مشهور است که چند تن از سران کشورهای اروپایی با وینستون چرچیل (نخستوزیر معروف انگلیس)، بر سر گرفتن ماهیِ استخر با هم مسابقه گذاشتند و هر کدام به گونهای تلاش میکردند. در آنجا چرچیل گفته بود که روش من در شکار ماهی به این صورت است که ابتدا درِ کفپوشِ ته استخر را بر میدارم و سپس با حوصلۀ تمام میگذارم آب استخر خالی شود؛ آنگاه ماهی بیچاره را، که از دست و پازدن در کف استخرِ بدونِ آب خسته شده، با دست میگیرم! (چرچیل از همین سبک در غارت ثروتها و اسارت ملتهای جهان استفاده میکرد).
7. فساد اخلاقی وزیر مختار انگلیس با خادمین سفارت!
آشنایان با تاریخ بریتانیا به خوبی میدانند که بخش قابل توجهی از سیاستمداران انگلیسی و عوامل سفارت بریتانیا در کشورهای دیگر، خالی از مفاسد اخلاقی نبودهاند.
فیالمثل، در راپرت محرمانهای که در سال 1283 قمری از سوی وزارت خارجۀ وقت ایران، تحویل ناصرالدین شاه قاجار گردیده، راجع به عملکرد سفارت انگلیس در تهران، آمده است: «... وزیر مختار [انگلیس در تهران: الیسون] از تشریف فرمایی موکب همایون به خراسان، در خیال آن است که اسبابی فراهم آورد بلکه این سفر موقوف شود. ابراهیم نامی است باغبان وزیر مختار، زنی و دختری دارد، هر دو با وزیر مختار سر و کار دارند... دختری از اهل شهریار پدرش آورده از بابت فقر به وزیر مختار به سی تومان فروخته دختر را در خانۀ عبدالرزاق منزل دادهاند ماهی چهار تومان خرج میدهند بعض اوقات وزیر مختار آنجا میرود، گاهی دختر را میآورند، اسم دختر «شیرین جان» است...».
همچنین در راپرت دیگری که مربوط به همان روزها است، میخوانیم: «یوسف نامی است پیشخدمت وزیر مختار انگلیس خوشگل است مثل زن ... با وزیر مختار و همه صاحب منصبها سر و کار دارد. محمد حسن بیگ نامی است پیشخدمت وزیر مختار فرانسه زنی دارد از چشم عاجز از برای وزیر مختار، زن ... میآورد». (یکصد سند تاریخی دوران قاجاریه، ابراهیم صفایی، ص 130 و 133).
8. چشم طمع سفیر انگلیس به خواهر زن ناصرالدین شاه!
رفتار وقیح سفیر وقت انگلیس در ایران (سر چارلز ماری یا مستر موره) نسبت به پروین خانم، خواهر زن ناصرالدینشاه نیز جلوهای دیگر از این حقیقت تلخ را آشکار میسازد. خان ملک ساسانی در توضیح این ماجرا مینویسد:
«اوّلین زن عقدی ناصرالدینشاه که در ایام ولیعهدی در تبریز با او ازدواج کرده، گلینخانم، دختر احمدعلی میرزا، پسر فتحعلیشاه است. گلینخانمِ مزبور، خواهری بسیار زیبا و دلربا داشته موسوم به پروینخانم، که در ازدواج میرزا هاشمخان نوری اسفندیاری، پسر میرزا رحیمخان، همشیرهزادۀ محمد اسماعیلخان وکیلالملک کرمانی بوده است.
میرزا هاشمخان در زمان محمدشاه، غلام بچۀ اندرون بوده، پس از آن غلام پیشخدمت شده و سپس داخل نظام گردیده است. مخدّره عیال میرزا هاشمخان با سفارت انگلیس، روابط خصوصی پیدا میکند؛ کمکم در سفارتخانه منزلش میدهند. حتّی هنگامی که سفارت به ییلاق میرفته، برای خانم هم چادر مخصوص در سفارتخانۀ قلهک میزنند و میرزا هاشم را منشی سفارت میکنند.
ناصرالدینشاه از وضعیت خواهر گلینخانم در سفارت انگلیس سخت عصبانی میشود. در ابتدا خودش شخصاً برای سفیر انگلیس پیغام میفرستد، سپس به میرزا آقاخان [= صدر اعظم وقت] دستور میدهد که هر طور هست آن زن را از سفارت انگلیس بیرون بیاورند».
رفتار زنندۀ سفیر انگلیس نهایتاً به درگیری مستقیمِ شخص شاه با سفیر و دولت انگلیس میانجامد و به یکی از جنجالیترین سوژههای نزاع تبدیل میشود! به قول خان ملک ساسانی: «مکاتبات صدارت عظمی با سفارت انگلیس راجع به میرزا هاشم خان و زنش، یکی از عجیبترین پروندههایی است که اکنون در دست است و شاید بیش از صد هزار سطر در این باب مکاتبه شده است». مثلاً وزیر مختار انگلیس، در یکی از مراسلات خود با صدراعظم ایران، با جسارت تمام مینویسد: «وقتی که دوستدار به تهران وارد شدم میرزا هاشم خان را در سفارت دیدم و همان قدر حق داشتهام که او را به نوکری دولت انگلیس برقرار نمایم که محق هستم در نگاه داشتن هر میرزا یا کس دیگر از تبعۀ ایران»! (سیاستگران دورۀ قاجار، خان ملک ساسانی، «انتشارات مگستان/1379»، ص 61 - 62).
9. جشن تولد پادشاه انگلیس و توبیخ فرمانفرمای خراسان!
نمونهای بارز از تبختر، سماجت و تحکّم سفارت انگلیس در آستانۀ مشروطیت، نسبت به مقامات ایران را میتوان در یک تلگراف رمز از سوی میرزا نصرالله مشیرالدوله (وزیر امور خارجه ایران) به علاء السلطنه (وزیر مختار ایران در لندن) بازجست. طبق گفتۀ وزیر امور خارجۀ ما، انگلیسیها به دلیل امری بسیار بیارزش، 10 بار تکلیف کردند که فرمانفرمای خراسان بایستی از بریتانیا معذرت خواهی کند!
جناب مشیرالدوله در این تلگراف، به تاریخ 20 رمضان 1321 ق، مینویسد:
«چند روز قبل سفارت انگلیس شکایت کرد که فرمانفرمای خراسان در شب عید مولود پادشاه انگلیس در کنسولگری مشهد مهمان بوده و بعد از صرف شام زود رفته است و این بیاعتنایی به مراسم عید بوده، ترضیه خواست و برای این کار جزئی اقلاً ده دفعه اظهار کرده آسوده ننشستند...»! (لرد کرزن و خلیج فارس بر پایه اسناد وزارت امور خارجه، واحد نشر اسناد، ص 75 و80).
10. اجرای قتل امیرکبیر و ریختن اشک تمساح!
نقش انگلیسیها در عزل و قتلِ مرحوم امیرکبیر، ثبتِ تاریخ است (بنگرید به: کتابهای «امیر کبیر و ایران» به قلم فریدون آدمیت و «زندگی میرزا تقیخان امیرکبیر» نوشتۀ حسین مکی).
کینۀ مقامات انگلیسی به امیر کبیر نیز از نامهای که کلنل شیل، وزیر مختار انگلیس در ایران، به لرد پالمرستون، وزیر خارجة بریتانیا نوشته، پیداست؛ او در این نامه، امیر را دارای «ذهنی پرسوء ظن» و «متلوّن» معرفی کرده است!
ولی جالب است بدانیم که همین انگلیسیها پس از قتل امیر، شدیداً ناصرالدینشاه و صدراعظمِ ایران (میرزا آقاخان نوری را که از بستگان به سیاستِ خودشان بود) مورد توبیخ قرار دادند و وزیر خارجۀ انگلیس در نامه به سفیرشان، از این اقدام با عناوینی چون «ظلم»، «گناه عظیم»، «خیانت»، «امری مصادم با انسانیت»، «قتل بیرحمانه» و «عمل ننگین و وحشیانه» یاد نموده و آن را شدیداً محکوم کردند!
او در این نامه، حتی ایران را نسبت به قطع رابطۀ سیاسی تهدید کرده و صریحاً هشدار میدهد که اگر «پس از این قتل بیرحمانۀ مرحوم امیر، گناهان دیگر از این قبیل صدور یابد، بر دولت انگلیس لازم خواهد شد که بدقت بپرسند آیا شایستۀ فخر تاج انگلیس و لایق حکومت مملکت آدمیمنش انگلستان (!) است که وزیرمختارِ انگلیس، مقیم مملکتی باشد که آنجا»، ارتکاب چنین «اموری» را «مشاهده کند»؟
(امیر کبیر و ایران، فریدون آدمیت «شرکت سهامی انتشارات خوارزمی»، صص 740 ـ 749 و نیز: زندگی میرزا تقیخان امیرکبیر، حسین مکی، ص538).
11. بزرگترین قصر تاریخی هندوستان، اصطبل انگلیسیها میشود!
یکی از مهمترین آثار باستانی هندوستان، قصر سلطنتی دهلی است که به دست شاه جهان در سال 1648م ساخته شد. بنا به گفتۀ مسیو روسله، ابهت و عظمت این قصر به حدی بود که گوش روزگار مانند آن را نشنیده است؛ زیرا ستونها و طاقها و زیرِ گنبد آن، از بهترین نقش و نگارهای عربی شگفت انگیز، به وسیلۀ جواهرات قیمتی در روی سنگ مرمر تزیین یافته است، و چون اشعۀ تابناک خورشید از لابلای ستونها و رواقها به این منبّت کاریهای زیبا میتابد؛ گویا دستهگلهایی که از لاجورد و عقیق و یَشْم و سایر جواهرات قیمتی ترکیب یافته جان تازهای میگیرند.
گوستاولوبون فرانسوی نیز معتقد است: «در میان تمام قصور اسلامی در ایران و هندوستان قصری به زیبائی و شکوه آن [قصر دهلی] بنا نشده» است. گوستاولوبون سپس شرحی دردناک از جنایت انگلیسیها در قبال این قصر را به دست میدهد که هر انسان شرافتمندی را دگرگون میسازد:
این قصر شگفت انگیز با اینکه از دست وحشیترین اقوامی که چندبار دهلی را غارت و ویران نمودند محفوظ ماند و با کمال وحشیگری که داشتند از ویرانی این بنای خودداری کردند، لکن انگلیسها هیچگونه توجهی بدان نکرده تمام قسمتهایی که به درد آنها نمیخورد خراب کرده و با همان مصالح به جای آنها برای سپاهیانشان سربازخانه درست کردند. تنها، قسمت تالار بزرگ آن را که گاهی مورد استفاده آنها قرار میگرفت خراب نکردند؛ آن قسمت را نیز پس از اینکه اصطبل اسبان و سربازخانۀ خود کردند خواستند کاشیکاریها و نقش و نگار زیبای آنرا خراب کنند ولی متوجه شدند که بودجۀ خراب کردن کاشیها و کندن آنها به مراتب بیش از سفیدکاری وگچکاری روی آن است. از این جهت روی کاشیهای مزبور را به وسیله گچ سفید کردند، و این عمل وحشیانه که روی تمام وحشیان جهان از زشتیش سرخ شد سبب آن گشت که از تمام مردم گیتی فریاد اعتراض بلند شد. از این رو دولت انگلیس ناچار شد آثار این کردار جنایتکارانه را پاک کند و همان اندازه که از دستبرد جنایتکارانۀ انگلیسها از این قصر سالم مانده است، برای نشان دادن عظمت این قصر بینظیر کافی است! (تمدن اسلام وعرب، گوستاولوبون، ترجمۀ سید هاشم حسینی، ص242 - 243).
12. آدم دزدی و برده فروشی انگلستان در تاریخ
دکتر عبدالهادی حائری از جمله پژوهشگرانی است که دربارۀ بردهگیری قدرتهای استعماری غرب، خصوصاً استعمار انگلیس، بحثی مستند و تکاندهنده دارد. وی، «استعمار» و «بردهداری» را دو عامل مهم پیشرفت تمدّن غرب دانسته و تحت عنوان «نقش انگلستان و امریکا در بردهساختن انسانها» مینویسد:
«انگلستان ـ که از نظر رعایت اصول آزادی و حقوق بشر بیش از دیگر کشورهای اروپایی در تاریخْ آوازه دارد، و البته طلایهدار کاروان دانش و صنعت نو در جهان نیز بوده، حتی پروندهای سیاهتر از دیگر سوداگران برده دارد. در میان سالهای 1091ـ 1112 / 1680 ـ 1700، یعنی در فاصله 20 سال، در حدود سیصد هزار سیاه آفریقایی بوسیله «کمپانی آفریقا» و افراد حادثهجوی انگلیسی از خانههای خویش بیرون رانده، به بردگی کشیده شدند. در سالهای 1112 ـ 1201 / 1700 ـ 1786، 610 هزار سیاهپوست تنها به جامائیکا (Jamaica) برده شدند و از سال 1091/1680 تا سال 1201/1786 مجموعاً 2 ملیون و 130 هزار یعنی سالیانه 20 هزار و 95 تن برده آفریقایی به امریکا و جزایر هند غربی (West Indies) توسط انگلیس صادر گردیدند.
شمار بردگان صادر شده انگلیس به امریکا تنها در سال 1205/1790 به 38 هزار تن رسید. بنابر یک محاسبه دیگر، از روزگار کریستف کلمب تا سال 1222/1807 در حدود 3 ملیون و 500 هزار برده از آفریقای باختری، تنها به هند غربی انگلیس فرستاده شدند [!]
بر این روند بردهگیری و بردهسازی انسانها شیوههای غیرانسانی و اسفباری نیز سایه افکنده بود. یکی از نویسندگان که نوشتۀ خود را بر بنیاد یک گزارش خوشبینانه استوار ساخته میگوید که از هر 100 برده که در کرانههای آفریقا بر کشتی سوار میشدند، 17 تن از آنان بر اثر شرایط نامساعد در فاصلۀ 9 هفته میمردند و در مجموع بیش از نیمی از بردگان نمیتوانستند به شیوهای بزیند تا کارآیی مؤثر داشته باشند. ولی چنین مینماید که برخی دیگر از تاریخگران انگلیس، چندان بر سر آن نیستند که آلودگی تمدن انگلیس را در زمینۀ بردهسازی انسانها، بیش از اندازه بپوشانند. کارتر و میرز (Carter & Mears)، نویسندگان تاریخ بریتانیا، با آنکه مانند بسیاری دیگر از تاریخگران غرب به مسئله بردگی که از مهمترین مسائل سدههای 16 ـ 18 تمدن غرب به شمار میآید توجهی بسنده نکردهاند، در مورد شیوههای غیرانسانی انگلیسیان در انتقال بردگان آفریقایی به امریکا چنین میآورند:
«یکی از بدترین ستمکاریهایی که در بازرگانی برده وجود داشت، افزون بر شکار عملی بردگان، شیوۀ [انتقال آنان بود] که سیاهان را در کشتیهای بردهکشی با فشار جای میدادند و بدان وسیله، بازرگانی وحشتناک خود را در سراسر اقیانوس اطلس به انجام میرساندند. بیم همراه با تنفر زاییدۀ این راه بازرگانی را نمیتوان توصیف کرد... جان دادن 45% از بردگان در خلال سفر خود به امریکا امری عادی بود، و مردن و نابود شدن 80 % از آنان نیز امری غیرعادی به شمار نمیآمد.
دکتر حائری میافزاید: «به نوشتۀ همین تاریخگران، در طبقۀ زیرین یک کشتی بردهکشی، که در حدود 231 متر مربع وسعت داشت، 292 برده که از مرد، زن و کودک تشکیل مییافتند [را] جای میدادند. ولز در این زمینه میافزاید که این جنبندگان بینوا، بیشتر اوقات از غذا، آب، دارو و بهداشتی بسنده نیز بیبهره بودند».
(نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران با دو رویۀ تمدن بورژوازی غرب، عبدالهادی حائری، ص 65 ـ 74).
13. اعتراف انگلیسیها به جنایات خویش
نفرت عمیقِ مردم رنجدیده در کشورهای مستعمره نسبت به بریتانیا، گذشته از گفتار مورخین و سیاستگران ایرانی، در اظهارات دیپلماتهای غربی بازتاب گستردهای دارد. در این زمینه، حتی سیاستگران انگلیسی نیز به قبح جنایات استعمار انگلیس معترفند و در واقع به زشتی عملکرد خویش گواهی میدهند. به عنوان نمونه، جان اسکانلون، نویسندۀ سیاسی انگلیسی، در کتاب «همین است حقیقت سیاست» مینویسد:
«... ما بدون استثنا بزرگترین راهزنان و غارتگران عصر خود هستیم که در کرۀ زمین زندگی میکنیم... ما از این جهت بدتر از سایر جهانیان هستیم، زیرا که علاوه بر آن صفات، موذی و منافق نیز میباشیم... ما به چپاول میبریم و همیشه این غارتگری را به خیر و صلاح جهانیان وانمود میکنیم»!
از سر ادواردگریپس، وزیر مالیة کابینۀ کارگر انگلیس، نیز نقل شده که گفته است:
«به صفحات تاریخ استعماری بریتانیا نگاه کنید تا از اعمال خود شرمگین شده سر در جَیب، پنهان سازید»!
کشور ایران نیز در زمرۀ کشورهایی است که استعمار انگلیس، آماج نفرت و کینۀ مردم آن میباشد، چه آنکه، از خوی استکباری و استثماری لندن، دردها کشیده و خسارتهای فراوانی را متحمّل گردیده است. در همین زمینه، به دو گزارش تاریخی دربارۀ بدنامی انگلستان در بین ملت ایران توجه کنید.
سر سسیل اسپرینگ رایس (وزیر مختار انگلیس در عهد مظفرالدینشاه و محمدعلیشاه قاجار) نیزز در نامه خصوصی به یکی از دوستانش، اعتراف عجیبی دارد: « در اینجا (ایران) همگان آرزو دارند که ما نابود و سرشکسته شویم و عجبتر این که کسانی که مصلحتشان اقتضا دارد نفوذ انگلستان در ایران باقی بماند و روز بروز قویتر گردد، آنها نیز آرزوی انهدام ما را دارند! حالا ملت ایران به کنار، تمام خارجیان مقیم تهران هم در یک چیز متفقالرأی هستند و آن آرزوی انهدام و نابودی ماست».
*کلام آخر
در این روزها که انگلیسیها خود را بازیچۀ سیاست آمریکا ساختهاند، جا دارد در یک بازگشت تاریخی به تحولات معاصر، رمز نفرت ایرانیان را از زبان یک مقام آمریکایی به آنان گوشزد سازیم!
وزیر مقیم امریکا در اسلامبول در سال 1273ق راجع به تعدّی انگلیس نسبت به ایران صراحتاً میگوید: «کردار دولت انگلیس نسبت به ایران در سالیان گذشته به اندازهای متعدّیانه بوده است که نفرت و کینهای در دل شاه و مردم ایران هر دو، به وجود آورده، نفرت و کینهای که در هر فرصت مساعدی که به دست آید، تجلّی متحقق خواهد یافت».
آری، چه نیکو گفتهاند که: «درخت را از میوۀ آن باید شناخت». اگر بنای حاکمیت انگلیس در جهان، بر غارت و کشتار و تبعیض و تجاوز استوار نبود، نفرت از لُردانِ لندن این گونه دل و جان مردمان را پر نمیساخت.
منبع اعترافات فوق:
چند مقالهی تاریخی، دکتر فریدون آدمیت، به اهتمام علی اصغر حقدار، ص 65.
مقاله امیل دوگرت، مندرج در: مجله یغما، سال پنجم به نقل از کتاب داخله اروپا (Inside Europe)، نوشته جان گوتنر امریکایی
نامههای خصوصی سر سسیل اسپرینگ رایس...، ترجمه دکتر شیخ الاسلامی، ص70.
امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، ص579 .
انتهای پیام 313/17