شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۸:۴۱
انقلاب اصلاحگر مردم بحرین از جنس قیام انبیا و صالحان است

حوزه/ شیخ عیسی قاسم سالگرد [انقلاب] ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ را یکی از مسائل مهم بحرین دانست و گفت: بحرین بخشی از امت است و این مسأله نیز یکی از مسائل بزرگ و فراموش‌نشدنی امت ماست.

به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری حوزه آیت الله شیخ عیسی قاسم رهبر شیعیان بحرین در مراسم سالگرد آغاز انقلاب مردم بحرین که در شهر مقدس قم برگزار شد، سالگرد [انقلاب] ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ را یکی از مسائل مهم بحرین دانست و گفت: بحرین بخشی از امت است و این مسأله نیز یکی از مسائل بزرگ و فراموش‌نشدنی امت ماست.

وی سخنان خود را در یک مقدمه و هفت بخش ارائه کرد که ترجمه آن تقدیم می شود:

مقدمه

در مقدمه، خلاصه‌ای [بیان می‌کنم] از قضایایی که از ۱۶ دسامبر ۱۹۷۳ تاکنون اتفاق افتاده است:

۱. قانون اساسی بحرین در ۶ دسامبر ۱۹۷۳ در مجلس مؤسسان به تصویب رسید. این اولین مجلس مؤسسان در بحرین بود.

۲. در پی آن، یک مجلس شورای ملی برای قانون‌گذاری، نظارت، استیضاح و وظایف دیگر به وجود آمد که اولین جلسه‌ی آن در ۱۶ دسامبر ۱۹۷۳ برگزار شد. مدت دوره‌ی این شورا ۴ سال بود که البته هرگز به انتها نرسید.

۳. مجلس شورا با اراده‌ی ملوکانه در تعطیلات تابستانی سال ۱۹۷۵ منحل شد؛ پس از آن‌که دوره‌ی انعقاد دوم آن از دور اول منحل شده بود. و فرمان ملوکانه (شماره ۱۴) در سال ۱۹۷۵ صادر گردید.

۴. علت انحلال مجلس، مخالفت با قانون ظالمانه‌ی «امنیت کشور» از سوی نمایندگان مردمی مجلس بود که قوه‌ی مجریه آن را به مجلس تقدیم کرده بود. مخالفت با این قانون چنان شدید بود که به قوه‌ی مجریه فرصت نداد حتی اجازه‌ی برگزاری جلسه‌ی رأی‌گیری را بدهد. مخالفت بسیار شدید و تند بود؛ به گونه‌ای که قوه‌ی مجریه فهمیده بود این قانون رأی نخواهد آورد. پس بهتر این بود که جلسه برگزار نشود تا در نتیجه، رأی به کنار گذاشتن این قانون داده نشود.

۵. در همان روز انحلال مجلس، یک دستور ملوکانه (شماره ۴) مبنی بر برگزاری انتخابات زودهنگام مجلس شورای ملیِ جایگزین تا زمان صدور قانون جدید، صادر شد. در حالی که پس از انحلال مجلس ملی، دیگر امکان صدور قانون جدیدی که ناشی از اراده‌ی ملت باشد، وجود نداشت. بلکه فرصتی فراهم می‌شد تا قانون انتخابات با اراده‌ی ملوکانه صادر شود.

۶. معنی این کار، ملغی کردن تجربه‌ی دموکراسی و هرگونه تجلّی اراده‌ی ملت تا زمانی نامعلوم و منحصر کردن نحوه‌ی چیدمان مجلس و قیودِ آن و قیود وظایف آن به اراده‌ی ملوکانه‌ی امیر بود. بنابراین در آن روز، اراده‌ی قانون‌گذاری در اراده‌ی امیر خلاصه می‌شد. این مسأله بود که منجر به انتفاضه‌ی اول در ۱۷ دسامبر ۱۹۹۴ شد.

۷. در اثر این انتفاضه، «میثاق العمل الوطنی» در ۱۴ فوریه ۲۰۰۱ به تصویب رسید.

۸. انتفاضه‌ی دوم در ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ آغاز شد.

۹. قانون انتخابات به شکل فرمان ملوکانه (شماره ۱۴) برای تنظیم حقوق سیاسی در تاریخ ۳ ژوئن ۲۰۰۲ صادر شد. سپس فرمان ملوکانه (شماره ۱۵) در سال ۲۰۰۲ در مورد مجلس شورای معیّن و مجلس نمایندگان، همان فرمان قبلی را نیز انکار کرد که در نتیجه، نمایندگی از ملت را متزلزل کرده و قوانین و مواضع این مجلس را به نفع قوه‌ی مجریه و اراده‌ی ملوکانه‌ای که آن فرمان را صادر کرده بود، در دست بگیرد. همه‌ی این‌ها به اراده‌ی ملوکانه بر می‌گشت.

۱۰. هر دو انتفاضه ناشی از آحاد ملت و مقدسات دینی و سیاسی و انسانی و حقوقِ قابل‌احترام او بود و هر چیزی (حتی ارزاق و...) را هم شامل شد که تا امروز نیز ادامه دارد. برای تفصیل بیشتر باید به منابع مربوط مراجعه کرد.

نتیجه این‌که پس از این تاریخچه، باید عزم مخالفان برای ادامه دادن انتفاضه افزایش یابد؛ که البته از ابتدا چنین عزمی وجود داشته است، اما باید با شدتی بیشتر ادامه پیدا کند تا جایی که تمامی خواسته‌های عادلانه تحقق پیدا کنند و جایگاه طبیعی ملت (به خصوص در اداره‌ی کشور) به رسمیت شناخته شود.

اینک به نکاتی پیرامون انتفاضه‌ی دوم و برخی مسائل مهم و جاری در امت اسلام می‌پردازیم:

نکته‌ی اول: همراه با انتفاضه‌ی دوم (۱۴ فوریه ۲۰۱۱)

۱. هر دو انتفاضه‌ی اول و دوم، انگیزه‌ی یکسانی داشتند: سلب حقوق سیاسی ملت و نتایج آن؛ که نتیجه‌ی آن، سلب همه‌ی حقوق است.

۲. روش هر دو انتفاضه نیز یکسان بوده است: روش مسالمت‌آمیز. که هم‌چنان هم این روش ادامه پیدا کرده است. البته برخورد خشن قوه‌ی مجریه این روش را به سمت و سویی دیگر سوق می‌دهد؛ هم‌چنین سیاست قبیله‌گرایی که چندپاره کردن جامعه و ایجاد درگیری میان گروه‌های مختلف را هدف گرفته است.

اما هدف [انتفاضه] از میان بردن مقتضی –یعنی همان انگیزه‌ی مذکور- است که [نتیجه‌ی آن] بازپس‌گیری حقوق ملت، استقلال کشور، دوری از جنگ، تکیه بر برادری ملی، همه‌گیر شدن نیکی و عدالت، به رسمیت شناختن بحرین به عنوان یک بخش حقیقی و واقعی (نه صوری) از امت اسلام و جهان عرب و [در نهایت]، مخالفت با عدوان و هرگونه ستم در هرجای عالم است.

مسلمان نسبت به زدودن ستم، مسؤول است؛ حتی اگر در امریکا یا چین یا روسیه یا هرجای دیگری ظلمی اتفاق بیفتد. سخن خیرخواهانه و هدایت‌گر به سوی حق و به یاد آوردن خدای متعال و ارزش انسان، راه اصلی اصلاح زمین و کنار زدن پرده‌های ظلم و ستم است.

۳. امروز مخالفان باید خودشان را مسؤول حفظ هدفی بدانند که هر دو انتفاضه به خاطر آن آغاز شده است. هدف همین خواهد بود و همین‌گونه باقی خواهد ماند. این هدف بسیار بزرگ است و اصلاح‌گری‌ای که در آن ذکر شده، همان اصلاح‌گری‌ای است که خداوند سبحان از خلال کتاب‌های آسمانی و پیامبران و رسولانش برای این جهان خواسته است. هنگامی که از اصلاح سخن می‌گوییم، منظورمان اصلاحی است که هیچ ستم و جاهلیت و فسادی بر روی زمین باقی نمی‌گذارد. شعار همیشگی ما همان شعار پیامبران و رسولان است: «اصلاح».

۴. امروز مخالفان باید تلاش‌های مسالمت‌آمیز برای رسیدن به این هدف را تا جایی افزایش دهند که از همه‌ی حوادث عبور کند. حوادث بزرگ‌تر و سهمگین‌تر شده‌اند و همراه با آن، مسؤولیت‌ها نیز بزرگ‌تر و دشوارتر شده است. نیاز است که مخالفان رشد کنند و بزرگ‌تر و مستحکم‌تر شوند و عزم و اراده‌شان نیز مستحکم‌تر گردد و سستی پیدا نکند.

۵. مخالفان باید در موضع‌گیری‌های دقیقشان میان دو مسأله هماهنگی ایجاد کنند:

اول: مجموعه‌ی شرایط و آن‌چه که شرایط اقتضای آن را دارد و نیز امور مربوط به این شرایط و مسائل گوناگون پیرامون آن.

دوم: آن چیزی که بناست این شرایط و مسائل به آن برسند، یعنی یک حرکت مثال‌زدنی و الگو در قالب روش مسالمت‌آمیز.

۶. باید مخالفان بر مسائل اختلاف‌انگیز و دشمنی‌آور غلبه پیدا کنند و این مسائل را دور بیندازند؛ هرچند نظرها و سلیقه‌هایشان در برخی امور یکسان نباشد. و به خاطر ملت و مصلحت آن، تقوای الهی را پیشه کنند و از نزاع و درگیری دوری نمایند.

نکته‌ی دوم: شعار امسال انتفاضه (سال ۲۰۲۰): «در مسیر پیروزی»

اولا، پیروزی مطلوب ماست و هدفی است که همه‌ی اهداف فرعی از آن نشأت می‌گیرند. این پیروزی از جلوگیری از هوای نفس و غلبه بر آن آغاز می‌شود و ارزش‌های والای فطری و دینی را محقّق می‌سازد. حق را در جایگاه خود می‌نشاند و باطل را از همه‌ی عرصه‌های پهناور زندگی و همه‌ی ابعاد و جنبه‌های آن کنار می‌زند.

ثانیا، این پیروزی، پیروزی عقل است بر جهل؛ پیروزی اصلاح است بر فساد و افساد؛ پیروزی عدالت است بر ستم؛ پیروزی آزادی حقیقی و پاک است بر استبداد؛ -و من میان دو نوع آزادی فرق می‌گذارم: آزادی پاک و آزادی آلوده‌ی سخیف که در حقیقت آزادی شهوات و سقوط اخلاقی است- پیروزی یک‌پارچگی است بر تفرقه؛ و پیروزی برادری است بر چندپارگی.

این همان پیروزی است که کرامت جامعه را تضمین می‌کند؛ پیروزی‌ای که به دور از انتقام‌کشی‌های جاهلی است؛ پیروزی‌ای که برادری اسلامی و ایمانی را –که امروز در کشور ما هدف حمله قرار گرفته است- در این امت فزونی می‌بخشد.

راه پیروزی هم با دشواری‌هایی همراه است و ممکن است بسیار طول بکشد. این راه را جز صابران تا به آخر نخواهند پیمود؛ همانان که اراده‌ای مستحکم از جنس اراده‌ی انبیا و اولیا دارند. چرا که هیچ چیز مانند ایمان نمی‌تواند ملکه‌ی صبر و اراده را در انسان پدید بیاورد.

اگر برخورد خشن و ظالمانه‌ی قوه‌ی مجریه نبود، طبیعت انتفاضه در بحرین هیچ‌وقت اجازه نمی‌داد حتی یک نفر شهید شود. چون این انتفاضه یک حرکت مسالمت‌آمیز، عاقلانه و حکیمانه است و شعار همیشگی‌اش، بازگشت به عقل و دین و وجدان انسانی و قوانین جهانی است.

اما در چنین حالی [که ما بدان دچار هستیم]، حکم شهادت چیست؟ اینک افراد زیادی به شهادت رسیده‌اند و باز هم به شهادت می‌رسند. حکمشان چیست؟

هرکس به هدف شرعی‌ای که موافق رضای خداوند عزوجل است، خود را ملتزم بداند و اصل حرکتش نیز شرعی باشد و رفتارهایش نیز مطابق با شریعت باشند، مظلوم و مأجور است. زبان واضح دین این است، نه چیز دیگر.

ثانیا، همه باید بدانیم که حرکات اصلاح‌گرانه و تغییردهنده به صورت کلی و با درجات متفاوت، از جنس حرکات انبیا و اوصیا و سایر صالحین تاریخ به شمار می‌رود که همواره برای حق و به نفع انسانیت و رستگاری و نیکی بوده است. این حرکات –درست مانند حرکات طاغوت‌ها و مستکبران و مفسدان- موجب پدید آمدن سختی‌ها و گرفتن قربانیان و بر جای گذاشتن خسارت‌های جانی و مالی و زیرساختی می‌شود. این را ظالم بر مظلوم تحمیل می‌کند و این از جنایت‌های ظالمان در زمین است.

زیرا اگر انبیا در برابر [حاکم] فاسد سکوت کنند، انسان به پایین‌ترین درجه‌ی شقاوت می‌افتد و ارزش زندگی از میان می‌رود و هدف آن نابود می‌شود. پس باید خداوند عزوجل پیامبرانی بفرستد و کتاب‌هایی نازل کند و بندگان را امر به جهادی نماید که علیه کفر و ظلم و فساد است.

گفتیم که حرکات انبیا موجب خسارت‌های انسانی فراوان می‌شود و جامعه را دوقطبی می‌کند. حرکات طاغوت‌ها و مستکبران نیز چنین است. اما آیا میان این دو نوع حرکت، تفاوتی وجود دارد؟ آری. این دو نوع حرکت از زمین تا آسمان با یک‌دیگر تفاوت دارند. فرق آن‌ها در هدف، در اخلاقی بودن، در روش، در حکمت و در نتایج است.

یک روش شرافتمدانه که در برابرش یک روش پست است؛ یک روش انسانی که پیش رویش یک روش حیوانی است؛ یک مسیر بلند که در برابرش یک مسیر مبتذل است؛ یک هدف بزرگ و الهی که حرکت انسان را به اراده‌ی خداوند متصل می‌کند و سرهایی را که نفوس و وجدان‌ها و قلوب و روح‌هایی در پس آن‌هاست، سرافرازانه بالا می‌برد. نفس بلندمرتبه می‌شود و در نتیجه، سر افراشته می‌گردد؛ سرافرازی رحمانی و نه گردن‌کشی شیطانی.

[این دو نوع حرکت] تفاوت زیادی در نتایج دارند؛ نتیجه‌ی اولی، آبادانی و اصلاح است، برپایی حق و آقایی عدل، نابودی همه‌ی کاخ‌های فساد و آبادانی همه‌ی عمارت‌های حق و کرامت، حاکمیت حق بر باطل، آقایی انسانی که انسان است بر انسانی که حیوانیت خوی او شده است، آقایی روح‌های بزرگ بر روح‌های حقیر و کثیف. این نتایج حرکات انبیا و اولیا و صالحان است.

اما در مقابل، نتایج حرکات استکبار و طاغوت و کفر در زمین چیست؟ به طور خلاصه، هرچیزی که در مقابل آن چیزهایی است که گفتیم. یعنی مقابل نتایج حرکات انبیا می‌شود نتیجه‌ی حرکات باطل.

حرکات انبیا –آن‌چنان که گفته شد- برای بسیاری از افراد، خسارت‌های جانی و مالی و زیرساختی به بار آورده است؛ اما این با هیچ‌کدام از آن نتایج بزرگی که انسانیت و کرامت انسان بدان‌ها وابسته است و با آن‌ها در دنیا و آخرت سعادت‌مند می‌شود، در تعارض نیست.

مسیر همین‌گونه باقی خواهد ماند و این چیزی است که ظالمان بر اهالی زمین تحمیل کرده‌اند.

و اما مسیر به سوی این پیروزی –که شعار امسال قرار داده شده- این مسیر، چگونه مسیری است؟

این مسیر هم از جنس همان پیروزی است: از حق فاصله نمی‌گیرد و به باطل متوسّل نمی‌شود؛ از مسیر مستقیم انحراف پیدا نمی‌کند و با شریعت خداوند به مخالفت بر نمی‌خیزد و از مسیر هدایت و حق و صلاح، روی بر نمی‌گرداند. مسیری که خودش دلیل بر پاکی هدف و پاکی این حرکت است. حرکتی برای خدا و برای انسان؛ نه حرکتی برای مقابله با خداوند عزوجل و ضرر زدن و استبداد ورزیدن نسبت به انسان.

رابعا، آن هدف بلندی که از او سخن گفتم، و نیز آن مسیر مستقیمی که بدان اشاره کردم، تنها در صورتی صادق است که از یک پایگاه واحد و مستحکم که همه‌ی عالم وجود او را در بر بگیرد و هیچ چیز در زمین و آسمان جز با آن اصلاح نگردد، منبعث شود. اما آن پایگاه چیست؟ پایگاه ایمان حقیقی به خدای بی‌نقص و استحکام این حرکت به سمت او. این‌که به خداوند ایمان داشته باشی و هر قدمی را تنها از روی ایمان به خدا برداری و گام‌هایت را تنها در راه کسب رضایت او قرار دهی.

ضابطه‌ی تشخیص این مطلب چیست؟ آیا فقط نیت کفایت می‌کند؟ نه! بلکه [علاوه بر آن] باید خودِ حرکت نیز بر طبق راهنمایی‌های شریعت و کاملاً مقیّد به حدود آن باشد. این مطلب را همه‌ی مخالفان باید در نظر بگیرند.

خامسا، این هدف و مسیر دست‌یابی به آن، نیرو و عزم و تصمیم بر کار خیر و روحیه‌ی جان‌فشانی و فداکاری در راه حق و عزت و کرامت و آزادی والا و کرامت حقیقی را در جانِ انسان جاری می‌کنند.

این همان پیروزی دورازدست‌رسی است که هیچ فرد و اجتماع و ملت و امتی بدان دست پیدا نمی‌کند. مسیرش دشوار و راهش ناهموار است. ولی در عین حال، بشریت هرگز از حیات خویش سودی نمی‌برد، مگر به برکت این هدف.

این همان مسیر پاکیزه‌ای است که پویندگان آن هرگز فکر سازش با ستم و نزدیکی به باطل را هم نمی‌کنند تا بدین وسیله به هدف بزرگشان دست یابند. متوجه منظورم هستید؟ منظورم این است که هدف بزرگ و پاک و والا، باعث نمی‌شود من سرسوزنی از شریعت فاصله بگیرم. شما هدایتی بالاتر از هدایت الهی که ندارید تا بتوانید بدون هدایت الهی به آن دست پیدا کنید.

آری؛ این پیروزی‌ای است که تنها کسانی بدان می‌رسند که از اخلاق خدا و اخلاق رسول و اولیای برگزیده و بزرگوارش –یعنی معصومان علیهم‌السلام- بهره‌مند باشند. اما کسی که شهوت و میل به انگیزه‌های شیطانی و زمینی در او غالب باشد، از این پیروزی حمایت نمی‌کند.

این پیروزی برای هر جماعت یا ملت یا امتی که به عهد خود با خداوند سبحان وفادار بماند، حتمی است؛ هم‌چنانی که مفاد این آیه‌ی کریمه است: «یا أیها الذین آمنوا إن تنصروا الله ینصرکم و یثبّت أقدامکم» (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر خدا را یاری کنید، او نیز شما را یاری می‌کند و گام‌هایتان را استوار می‌گرداند). نه پیروزی برای احساسات من؛ بلکه این پیروزی پیش از آن‌که برای خروج من از گرفتاری‌هایم باشد، پیروزی دین خداست.

هیچ راهی هم برای پیروزی نیست، جز با استواری گام‌ها. و هیچ‌کس نمی‌تواند گام‌ها را استوار کند، جز خداوند تبارک و تعالی.

کسانی که به دنبال پیروزی هستند، باید بدانند که مسیر پیروزی دشوار است و ممکن است بسیار طول بکشد. انسان باید توشه‌ی صبر برای چالش‌ها و فداکاری‌های این مسیر فراهم کند. کسی که امر خود را به خدا سپرده و به [تقدیر] خداوند رضایت داده است و یقین دارد که خداوند بی‌نقص است و از بندگانش بی‌نباز می‌باشد و این بندگان هستند که به او محتاجند و وعده و وعیده او همگی راست و درست است، این توشه کافی است تا مرا از سقوط حفظ کند و گام‌هایم را در این مسیر استوار گردانَد.

از خداوند می‌خواهم که من و شما را از این توشه بهره‌مند گرداند تا در برابر همه‌ی سختی‌های مسیر، کمک‌کارمان باشد.

نکته‌ی سوم: درباره‌ی «مجازات‌های جایگزین»

مسأله‌ای که هم‌چنان داخل در مسائل یک بخش بزرگ از جهان عرب است، یعنی بحرین.

«مجازات‌های جایگزین» نام اصلی‌اش در نظر من «ظلم جایگزین» است.

اولا، بیرون آمدن یک مظلوم از زندان و بخشیدن دوباره‌ی آزادی به او پس از آن‌که از او سلب شده است، هیچ قید و شرطی ندارد و هیچ چیز مانع آن نمی‌شود؛ مگر این‌که مصداقی از آن‌چیزی باشد که قرآن کریم از زبان حضرت یوسف علیه‌السلام نقل می‌کند که: «قال ربّ السجن أحبّ إلیّ ممّا یدعوننی إلیه» (گفت: پروردگارا! زندان برای من دوست‌داشتنی‌تر از چیزی است که مرا به سوی آن فرا می‌خوانند). وقتی چنین وضعیتی پیش بیاید، زندانی در زندانش باقی می‌ماند و از آن بیرون نمی‌رود. این نیز مصادیقی دارد و تنها مصداقش آن حالتی نیست که حضرت یوسف علیه‌السلام بدان مبتلا بود.

«از زندان بیرون برو و جاسوسی مؤمنان را بکن!» پس یا باید از زندان بیرون بروی تا جاسوس بر مؤمنان باشی و یا باید در زندان بمانی. حکم چیست؟ واضح است؛حکم کاملاً واضح است. مصادیق دیگری نیز وجود دارد که به آن‌ها نمی‌پردازم.

گاهی خروج از زندان، ذلّتی بیش از ذلّت زندان به همراه دارد. رنج آن بیشتر از رنج زندان است. در این‌جا عقل چه چیزی را ترجیح می‌دهد؟ دین چه چیزی را ترجیح می‌دهد؟ واضح است.

ثانیا، اصلِ «مجازات‌های جایگزین» -چه این مجازات‌ها سنگین باشند و چه سبک- در حقیقت یک ظلم است که جایگزین ظلم دیگری می‌شود و نوعی استمرارِ سلبِ حق، و تجاوز به آزادی شهروند و کرامت اوست؛ زیرا مجازات یک مظلوم از سوی یک ظالم است.

ثالثا، در برابر «مجازات‌های جایگزین» نیز باید همانند مجازات‌های اصلی مقاومت کرد. باید جامعه را از همه‌ی انواع ستم پاک نمود. آزادی‌ای که خداوند عزوجل به انسان بخشیده، هرگز نباید مورد مذاکره و معامله قرار بگیرد. این نعمتی [از سوی خدا] است که هیچ بنده‌ای از بندگان خدا حق ندارد از آن کوتاه بیاید یا بر سر آن معامله کند و یا در بازپس‌گیری آن کوتاهی بورزد.

نکته‌ی چهارم: «معامله‌ی قرن»

این یک موضع‌گیری خصمانه و وحشیانه نسبت به همه‌ی امت ماست که امریکا و اسرائیل و هرکس در آن مشارکت کرده، بدان اقدام نموده است.

این یک نقشه‌ی خیانت‌آمیز و بزرگ است. درباره‌ی امریکا نمی‌گوییم که به امت ما خیانت کرده؛ زیرا او دشمن ماست. در مورد اسرائیل هم نمی‌گوییم که به امت ما خیانت کرده است؛ زیرا او هم دشمن ماست. این دو دشمن آشکار ما هستند و از دشمن جز ضربه زدن به دشمنش توقعی نیست.

پس خیانت از ناحیه‌ی چه کسانی است؟ این یک نقشه‌ی خیانت‌آمیز بزرگ است که برخی دولت‌های عربی مرتکب آن شده‌اند –و لازم نیست نامشان را بیاوریم؛ زیرا خودشان به طور علنی اعلام کرده‌اند که در این معامله شریکند و در مراسم صهیونیستی-امریکاییِ رونمایی از آن، حضور پیدا کرده‌اند-.

این [در حقیقت] معامله‌ی امتحان امت اسلامی، و پیشاپیش همه، فلسطینیان است. و هرکس –از فلسطینی‌ها یا دیگران- نسبت به این مسأله کوتاهی کند، باعث نمی‌شود که دیگران هم حق کوتاهی داشته باشند. کوتاهی من، کوتاهیِ تو را توجیه نمی‌کند.

موضع ما محکم است و چالش را با چالش پاسخ می‌دهد. زمین زدن این معامله‌ی خبیث و ملعون، از توان امت اسلامی بیرون نیست و اگر نسبت به آن کوتاهی کند، هیچ عذری نخواهد داشت. وظیفه‌ی همه‌ی آحاد امت اسلام این است که این معامله و امثال آن را از دور خارج کند و عزت امت و کرامت و استقلال آن را دوباره پس بگیرد.

این معامله، اگر از موضع دین و عقل و عقلاء با آن روبه‌رو شویم، رحمتی برای ماست؛ ولی اگر از موضعی محکم و تند با آن روبه‌رو نشویم، عذاب خواهد بود.

اگر امت در برابر چنین نقشه‌هایی تساهل بورزد، اندک اندک ذوب می‌شود، به پایان می‌رسد و از هم می‌پاشد.

نکته‌ی پنجم: آتش‌فشان انقلاب اسلامی و پیروزی آشکار

انقلاب امام خمینی قدس‌سره آتش‌فشانی خروشان در برابر استکبار جهانی و دنباله‌های آن و در برابر همه‌ی ارکان جاهلیت مدرن بود. این انقلاب یک انقلاب داخلی یا محدود به یک چارچوب خاص نبود.

بلکه ناشی از اصلی بود که بر هر اصلی غلبه داشت، یعنی اسلام. و به دست رهبری بود که اعجوبه‌ی روزگار در رهبری بود و اسلام او را تربیت کرده بود. و در میان ملتی اتفاق افتاد که اگرچه قرن‌ها تحت حکومت طاغوت و جاهلیت زجر کشیده بود، اما لحظه‌ای از اسلام جدا نگردیده و شعله‌ی اسلام در درونش خاموش نشده بود. چه بسیار مردان مؤمن و نیرومند در راه خدا و نیز فقیها و علمای مخلص و شجاع و باتقوا و چه بسیار انسان‌های صالح در دل خود پرورده بود. -این قبل از انقلاب موجود بود و این زمینه‌ی آماده پیش از انقلاب وجود داشت.-

این ملت به سرعت ندای جهاد و جان‌فشانی در راه خدا را لبیک گفت و به راه افتاد؛ ندایی که از گلویی پاک بیرون می‌آمد: گلوی فقیه عارف متأله امام خمینی اعلی‌الله‌مقامه.

آن پیروزی‌ای که به دست این انقلاب محقق شد، پیروزی اسلام و انسان بود؛ و پیروزی اسلام همین است که انسان پیروز شود. اسلام یک پیروزیِ جدا از پیروزی انسان و انسانیت ندارد، و آن خیرات و برکاتی که در پی پیروزی انسانیت به بار می‌آید، از اندازه بیرون است. انسان هم بدون پیروزی اسلام، به پیروزی نمی‌رسد؛ زیرا [بدون اسلام] ارزش انسان، صفر است.

این حقیقتی است که اگر مسلمانان در اعتقاد و عمل بدان پایبند باشند، به پیروزی می‌رسند، وگرنه نمی‌رسند. اگر مسلمانان بدون این‌که مسیرشان پیروزی اسلام باشد، پیروز شوند، این پیروزی حقیقی نخواهد بود؛ بلکه شکستی است به شکل پیروزی. در چنین حالتی، آنان نیز مانند سایر حکومت‌های طاغوتی و مستکبر خواهند بود. تنها تفاوت سایر حکومت‌ها و سایر امت‌ها با امت ما در این است که آنان از خدا بریده‌اند، ولی ما در برابر خداوند، راکع و ساجد هستیم.

چه باعظمت است سخنی که امام عارف متأله در روزی که خداوند انقلاب او را به تاجِ پیروزی آراست و حکومت بابرکتش را تأسیس کرد، خطاب به انقلاب و حکومت بیان نمود؛ و شعاری که مرحوم امام به گوش جهانیان رساند، دنیای استکبار را مدهوش کرد. او باکی از قدرت‌های خون‌خواری که این شعار آنان را عصبانی می‌کرد و آنان را بر ضد حکومت او می‌شوراند، نداشت؛ در حالی که این حکومت هنوز نوپا بود و قدرت کافی پیدا نکرده بود تا روی پای خودش بایستد. این شعار بر زبان رهبر عظیم‌الشأنی جاری شد که زمام امور را به دست داشت و خط سیاست‌ورزی و مواضع سیاسی را ترسیم می‌نمود. او اعلان کرد که جمهوری اسلامی در منافع ملی خویش، رقیب دولت‌های بزرگ است، نه تابع آن‌ها؛ و از جهت خط و هویت سیاسی، مخالف آنان است؛ نه شبیه‌شان؛ و این حکومت به وجود آمده تا دیگران به او اقتدا کنند، نه این‌که خود به جاهلیتِ این و آن یا به هر تجربه‌ی دیگری از جاهلیت در زمین اقتدا کند.

رهبر عظیم‌الشأن انقلاب و بنیان‌گذار آن به رحمت و رضوان الهی رفت تا رهبری دیگر از همان مدرسه بر سر کار بیاید؛ مدرسه‌ی ربّانی تربیت اسلام که هیچ تربیت دیگری به پای آن نمی‌رسد. او همه‌ی صلاحیت‌های عالی را در همه‌ی ابعاد شخصیت بزرگوارانه‌ی خویش داشت تا با رهبری مبارکش، هر نوع طاغوتی‌گری و جاهلیتی را به لرزه بیندازد؛ آن‌چنانی که سلف صالحش چنین کرده بود. او طاغوت‌های جهانی را به این یأس کامل مبتلا کرد که اسلامیت و انقلابی‌گری و رشد و پیش‌رفت این کشور، هرگز به عقب بر نمی‌گردد و متوقف نمی‌شود.

این انقلاب هم‌چنان ادامه دارد و سستی نمی‌گیرد و به هیچ مرزی هم محدود نمی‌شود؛ بلکه در مسیر حق به پیش می‌رود و روزبه‌روز بر نیرو و عزم آن افزوده می‌گردد و آثار مبارک آن به دوردست‌ها می‌رسد تا امت و بلکه کل جهان را بیدار کند تا تنها از اسلام یاری بجویند و دست کمک به سوی چیزی جز اسلام دراز نکنند.

نکته‌ی ششم: حادثه‌ی شهادت این دو شهید بزرگوار (شهید سلیمانی و شهید ابومهدی)

هم‌چنان که معامله‌ی ظالمانه‌ی قرن، امتحانی برای اراده‌ی امت است، ترور این دو شهید بزرگوار، حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی المهندس نیز امتحانی برای اراده امت است. دو شهیدی که رفیق در جهاد مقدس بودند؛ همراه در یک مسیر بودند: مسیر مستحکم جهاد مقدس. همین‌طور سایر کسانی که در حادثه‌ی ترور وحشیانه‌ی امریکا در جمع مجاهدان راه خدا به شهادت رسیدند و بدن‌های مطهرشان تکه‌تکه شد. امریکایی‌ها با ارتکاب این ترور وحشیانه و از سر ترس –که ناشی از قساوت قلب و گمراهی کفر و انحراف مسیر بود- علناً لاف پیروزی زدند و آن را به عهده گرفتند.

پاسخ هوشمندانه‌ی امت نیز در برابر هر دو چالش به سرعت انجام شد تا امریکا از این‌که امت اسلام در برابر تکبر او سستی نشان دهد یا مقابل نیروی خون‌خوار و دژخیم او خضوع کند، ناامید شود.

امریکا باید بداند که امت ما زنده است و بر هیچ ستمی صبر نخواهد کرد. امت ما در هیچ امری از امور مربوط به دین و عزت و استقلال خود یا در مورد هیچ‌کدام از مردان خود یا در مورد حتی یک وجب از سرزمین خود کوتاه نخواهد آمد و اجازه نخواهد داد آزادی او مورد تعرض قرار گیرد یا استقلالش خدشه‌دار شود. امت ما تصمیم خود را گرفته و با جدیت و کاردانی و با اصرار و شجاعت و با روحیه‌ی سخاوت‌مندانه و فداکار، در مسیر خویش به پیش می‌رود تا انسانیت را به آزادی برساند و سرزمینش را نیز آزاد کند و هیمنه‌ی خود را [بر مستکبران] تحمیل نماید.

این موضعی است که باید اتخاذ کنیم و نباید در مورد آن سستی به خرج دهیم و از دشواری‌ها و رنج‌هایی که در این مسیر به ما می‌رسد –هر مقدار هم که زیاد باشد- گلایه کنیم.

نکته‌ی آخر: سرزمین‌های اسلامی و دموکراسی

مسلمانی که اسلام را درست فهمیده و از غلبه‌ی هوای نفس رهیده باشد، هرگز نمی‌تواند نظام سیاسی دیگری را بر نظام سیاسی اسلام ترجیح دهد و دولت دیگری را بر دولت اسلامی مقدّم بدارد.

با وجود سیاه‌نمایی‌های فراوانی که گروه‌هایی با شعار اسلام در فضای سیاسی ایجاد کرده‌اند –جدای از سیاه‌نمایی‌های دائمی قدرت‌های استکباری جهان در مورد اسلام- که اذهان عمومی و روحیه‌ی مسلمانان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد، اما اگر یقین کامل نداشته باشیم، دست‌کم گمان بسیار قوی داریم که نتیجه‌ی رأی‌گیری آزاد در بیشتر کشورهای اسلامی، به نفع نظام اسلامی و دولت اسلامی خواهد بود.

و این‌که اکثریت افراد یک کشور این گزینه –یعنی نظام اسلامی و دولت اسلامی- را انتخاب می‌کنند و قدرت‌های استکبار جهانی و در رأسشان امریکا و انگلیس هم این واقعیت را می‌دانند، لذا محال است که اجازه دهند مسیر دموکراسی واقعی که شعارش را در همه‌ی کشورهای اسلامی سر می‌دهند، در آن‌جا باز شود؛ زیرا امریکایی‌ها می‌دانند که نتیجه‌ی این دموکراسی، انتخاب نظام اسلامی و دولت اسلامی خواهد بود.

دموکراسی در هرکدام از کشورهای اسلامی، مسیری برای رسیدن به اسلام است. برای همین، امکان ندارد امریکا اجازه‌ی پیدایش یک دموکراسی واقعی و به دور از دخالت و فشار را در یک کشور اسلامی بدهد. این مسأله‌ای است که از نظر من محال است امریکا اجازه‌ی آن را بدهد.

چگونه ممکن است استکبار جهانی –و در رأسشان امریکا و انگلیس- اجازه چنین چیزی را بدهند، در حالی که شاهد پیشرفت سریع امت اسلامی (با همه‌ی سطوح مختلفی که در ایمان به اسلام دارند) در بازگشت به اسلام و انتخاب آن به عنوان مسیر سیاسی هستند و نسبت به تزویر و عدوان و جاهلیت و ناکارآمدی دموکراسی غربی آگاه شده‌اند؟

جهان اسلام به سرعت دو چیز را دارد در می‌یابد: عظمت اسلام و نیاز به آن، و دروغ بودن جاهلیت و دموکراسی غربی و تزویر و دشمنی آن با امت. حال چگونه ممکن است اگر فرصتی به دست بیاورد، نسبت به [انتخاب] اسلام کوتاهی کند؟

اگر هم فرض کنیم که امریکا و سایر کشورهای استکبار جهانی با ایجاد دموکراسی در یک کشور اسلامی موافقت کنند، این موافقت تنها زمانی انجام خواهد شد که تضمین‌کند تفاله‌ای از تفاله‌های آن کشور که دین و وجدان و وطن خود را فروخته‌اند، به قدرت برسد؛ کسانی که حاضرند بندگی و بردگی مستکبر خارجی را برای خودشان و ملت و امتشان بپذیرند تا در ازای آن به صندلی ریاست برسند.

شما حرکت می‌کنید و ملت بحرین نیز حرکت می‌کند. امت اسلامی با تمام وجود در مسیری که خداوند اراده کرده است، به پیش می‌رود؛ یعنی مسیر مجد و عزت و کرامت و سرافرازی و سربلندی، و حاکمیت حق در زمین.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha