خبرگزاری حوزه،/ حجتالاسلام والمسلمین حمیدرضا شریعتمداری، رئیس دانشکده فلسفه دانشگاه ادیان و مذاهب از جمله کسانی است که در تأسیس مؤسسه مطالعات ادیان و مذاهب شروع به همکاری کرد در راستای گردآوری تاریخ شفاهی و درباره فعالیتهای علمی و همکاریاش، دانشگاه ادیان و مذاهب مصاحبهای با وی انجام داده است که در ادامه میخوانید.
در ابتدا اشارهای کنید به زندگینامه و فعالیتهای علمی خودتان.
من در سال ۱۳۴۶ در شهر قم متولد شدم اما بهزودی به همراه خانواده به شهر تهران مهاجرت کردم. پدرم از ائمه جماعات تهران بودند و به همین جهت دوران کودکی و نوجوانیام در تهران سپری شد. در آن زمان مدارس دینی چندانی در تهران دایر نبود. دوران تحصیل ابتدایی خود را در یک مدرسه دینی زیر نظر مرحوم آیتالله فومنی سپری کردم. دوران تحصیلات راهنمایی مصادف با بعد از انقلاب شد و در مدرسهای تحصیل کردم که فعالیتهای سیاسی و انقلابی زیادی در آن وجود داشت. در سال ۱۳۶۰ به کسوت طلبگی درآمدم و در مدرسه حقانی قم مشغول به تحصیل شدم. بعدها در مدرسه شهیدین به تحصیل حوزوی خود تا سطح درس خارج ادامه دادم.
نخستین فعالیتم همکاری در گروه جامعهشناسی دفتر همکاری حوزه و دانشگاه بود و چند سالی در آنجا مشغول به تحصیل و فعالیت علمی بودم. سپس به دستور حجتالاسلام والمسلمین سید ابوالحسن نواب که در آن زمان مسئولیت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی را بر عهده داشتند برای امر تبلیغ عازم کشورهای آلبانی و مقدونیه شدم. بانی این امر، برادر بزرگوار ایشان، شهید سید محمدحسین نواب بودند که بعدها در بوسنی به شهادت رسیدند. دلیل اعزام به خارج از کشور جهت امر تبلیغ آن بود که پیشتر در مدرسه حقانی و شهیدین به صورت جدی به آموزش زبانهای عربی و انگلیسی مشغول شده بودم. همچنین جزو مترجمان کتاب اسلام و وبر از برایان ترنر بودم. مجلهای نیز به زبان عربی با نام «النافذه» در مدرسه معصومیه منتشر میکردیم که در آن مقالاتی از بنده به زبان عربی منتشر میشد. عمده توفیقاتم را مرهون این توانایی نه چندان زیاد در نگارش به زبان فارسی و آشنایی با زبان عربی و تا حدی انگلیسی میدانم.
درباره دوره تبلیغتان در این دو کشور توضیحاتی ارائه بفرمایید.
دوران تبلیغ در این دو کشور دو سال به طول انجامید. این دو سال برای بنده بسیار سازنده و پرجاذبه بود. حاصل فعالیتها در این دوره به صورت یادداشتهایی در ۳۱ شماره در روزنامه اطلاعات منتشر شد. در روزنامه جمهوری اسلامی نیز در شش شماره یادداشتهایم از تجارب تبلیغ در دو کشور آلبانی و مقدونیه منتشر شد. بنده جزو اولین کسانی بودم که به آن منطقه رفتم و مستقر شدم. آلبانی هم یک کشور ناشناخته بود و بهتازگی از سیطره کمونیسم آزاد شده بود و اطلاعات دقیقی درباره آن در دست نبود. درباره تاریخ آلبانی ۳۶ جلسه با پروفسور فائق لاما گفتوگو کردم و وی تاریخ آلبانی را از دوره ایلیریایی تا سال ۱۹۹۴ به زبان آلبانیایی شرح میدادند و یک مترجم به عربی ترجمه میکرد و بنده نیز بیانات او را به فارسی ترجمه میکردم و خانمم هم با ماشین تایپ های قدیمی تایپ می کرد. این مصاحبه ۳۶ جلسه سه تا چهار ساعته بود. موضوع آن نیز عبارت بود از تاریخ آلبانی و مصاحبه های دیگری هم در باره زبان و ادبیات فارسی در آلبانی با زمیر شوتریچی و دیگران انجام دادم. خودم هم مقالاتی نوشتم که به زبان آلبانیایی، ترجمه و در مطبوعات آن کشور منتشر شد.
در آلبانی اقلیت قابل توجهی ارتدوکس یونان ساکن هستند و همین موجب شد تا ارتباطاتی با یونان و نیز با ایتالیا که کشور خارجی مورد توجه در آلبانی بود، پیدا کنم. دیداری هم در رم با حجتالاسلام والمسلمین مسجدجامعی سفیر ایران در واتیکان داشتم و همین موجب شد تا کم کم به مطالعات ادیان علاقهمند شوم. مقالهای نیز در زمینه ضرورتهای آشنایی با ادیان و مذاهب در امر تبلیغ در خارج از کشور نوشتم که در مجله بصائر منتشر شد. در آن مقاله تأکید کردم که یکی از ضرورتها برای کسانی که میخواهند در خارج از کشور به امر تبلیغ مشغول شوند، آشنایی با ادیان و مذاهب است.
پس از بازگشت از مأموریت در چه حوزههایی شروع به فعالیت کردید؟
بلافاصله پس از اتمام مأموریت در خارج از کشور، مسئولیت بخش مکالمه زبان عربی مدرسه شهیدین را بر عهده گرفتم. زمینه این کار هم این بود که پیش از اعزام به مأموریت، به مدت سه سال مسئولیت بخش مکالمه عربی مدرسه معصومیه را بر عهده داشتم. میدانید که بسیاری از طلابی که هماکنون به عنوان استاد و محقق مشغول امر تدریس و پژوهش هستند، و از طرفی به زبان عربی تسلط دارند، در همین مدرسه ها زبان عربی معاصر را آموختهاند.
همزمان مجلهای به نام «نامه شهیدین» در مدرسه شهیدین منتشر میکردم که یک شماره از آن اختصاص به شهید بهشتی و یک شماره نیز اختصاص به شهید قدوسی داشت. در شماره ویژه شهید بهشتی یک سخنرانی منتشر نشده از شهید بهشتی را که در جمع طلاب مدرسه حقانی ایراد کرده بود، منتشر کردیم. شهید بهشتی در آن سخنرانی به صورت ویژه تأکید داشتند که باید طلاب بر روی موضوع ادیان کار کنند و اذعان کرده بودند که اگر مفسران قرآن، مطالعات ادیانی داشته باشند، گاه ممکن است بیست صفحه از مطلبی را که نوشتهاند حذف و سخنان دقیقتر و درستتری به قلم آورند. مجموعه اینها موجب شد به مطالعات ادیانی گرایش پیدا کنم.
زمینه آشنایی شما با مرکز مطالعات ادیان و مذاهب چگونه فراهم شد؟
مجموعه تجارب چند ساله که در بالا ذکر کردم، زمینه گرایش به مطالعات ادیانی را در بنده ایجاد کرد تا اینکه حجتالاسلام والمسلمین سید ابوالحسن نواب توسط دو سه نفر از دوستان مشترکمان مانند آقای کاظمی، مدیر سابق مدرسه معصومیه و رایزن ایران در ترکیه که مرحوم شدند، و آقای مصطفوی عقدائی پیشنهاد همکاری برای راهاندازی مرکز ادیان را ارائه کردند. بنده هم از این پیشنهاد استقبال کردم و کار خود را در سال ۱۳۷۴ در یک حجره در مدرسه معصومیه شروع کردیم. مدتی در آنجا فعالیت میکردیم و بعد به ساختمانی در بلوار محمد امین منتقل شدیم و بعد از آن در حسینیه ارک، واقع در کوچه ارک، در خیابان صفائیه مستقر شدیم و بعد از آن هم در ساختمانی در خیابان حضرت ابوالفضل (ع) در بلوار صدوق منتقل شدیم. بعد از آن هم با راهاندازی ساختمان فعلی، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب به مؤسسه تحصیلات تکمیلی ادیان و مذاهب تبدیل شد و از ۸۴ با نام دانشگاه ادیان و مذاهب به فعالیت خود ادامه داد.
در ابتدای کار در سال۷۴ به دلایلی، انگیزه ادامه را از دست دادم، اما بعد از چند ماه، دکتر فرانکو امتو به شهر قم آمد و بنده با درخواست حاج آقا نواب برنامههایی برای او برگزار کردم. همین برنامه ها و آشنا شدن با برخی علاقمندان این حوزه ادیان، تصمیم گرفتم به صورت جدی وارد این وادی بشوم. کم کم با افرادی چون دکتر عبدالرحیم سلیمانی که در این حوزه فعالیت میکردند، آشنا شدم و به تدریج هسته اولیه مرکز ادیان شکل گرفت. در آن زمان بدون انتشار فراخوان و تنها از طریق همان هسته اولیه، افراد مختلف را شناسایی کردیم. بسیاری از اعضای هیئت علمی که هماکنون در دانشگاه ادیان و مذاهب مشغول به فعالیت هستند، از همین طریق جذب شدند. به هر حال مجموعه خوبی شکل گرفت و با پشتیبانی و حمایت جناب آقای نواب، مرکز ادیان شکل گرفت.
در دانشگاه ادیان و مذاهب چه مسئولیتهایی را بر عهده گرفتید؟
در ابتدا به مدت دو سال در سمت قائممقام ریاست مجموعه مشغول کار اجرایی شدم. مدتی نیز به عنوان معاون پژوهش مشغول فعالیت بودم. پس از آن از کار اجرایی فاصله گرفتم و مسئولیت مجله هفت آسمان را عهدهدار شدم و به مدت ۹ سال ۳۷ شماره از این نشریه را سردبیری کردم. پس از آنکه مؤسسه به دانشگاه ارتقا پیدا کرد، در کنار امر آموزش، مسئولیت گروه و سپس دانشکده شیعهشناسی را بر عهده گرفتم. هماکنون نیز مسئولیت دانشکده فلسفه(از راه اندازی اش در ۹۰ تاکنون) بر عهده حقیر است. در تمام این مدت گرچه جاذبههای کاری زیاد وجود داشت و دستکم در دورهای بسیار فراوان بود، اما این را یکی از توفیقات الهی میدانم که بر کار طلبگی و علمی و فعالیت در مرکز ادیان متمرکز شدم و در هیچ مرکز دیگری مشغول به کار نشدم. این در حالی بود که بسیاری از اقران ما به بسیاری از پستها و موقعیتها رسیدند و البته شاید توفیق خدمات بزرگ تری را هم پیدا کردند، ولی بنده سعی کردم بیشتر سرمایهگذاریام در همینجا باشد. البته از دورهای به بعد این قبیل زمینهها برای همکاری با مراکز دیگر کمتر شد و شاید یک لطف و عنایت الهی به حقیر بود که مسئولیت بزرگتر و سنگینتری متوجه من نباشد.
یادی کنید از استادانتان در حوزه و اینکه کدامیک از نظر فکری بیشتر به شما کمک کردند.
بیشترین تأثیر را از مدرسه شهیدین و بهخصوص از شخص حجتالاسلام والمسلمین طباطبایی رئیس مدرسه و استادمان گرفتم. ایشان برای بنده نقش مربی را داشتند. هرچند ما تربیتشدگان خوبی نشدیم، اما بیشترین تأثیر و توفیقاتمان از ایشان بود. زبانآموزی هم افقهای جدیدی به رویم باز کرد. در دوره آموزش زبان عربی در دانشگاه امام صادق(ع) استادی داشتیم به نام دکترحامد صدقی. ایشان علاوه بر اینکه در آموزش زبان عربی بسیار بر روی من تأثیر گذاشت، نوع تفکر و منش و رویکردشان نیز در من بسیار تأثیرگذار بود. در دوران درس خارج نیز حداقل سه سال در درس آیتالله سید کاظم حائری شرکت کردم که به زبان عربی تدریس میکردند. این دوره در افزایش توانم در زبان عربی بسیار تأثیرگذار بود. همینطور سه سال در درس خارج مرحوم آیتالله منتظری شرکت کردم که در نگرش فقهی ام بسیار تأثیرگذار بود. این رابطه محدود به آموزش های علمی و فقهی بود. در درس بزرگانی همچون آیات عظام شیخ جواد تبریزی و فاضل لنکرانی و به صورت محدود، آیت الله مکارم شیرازی نیز شرکت میکردم. در دورهای نیز در درس تفسیر آیتالله جوادی آملی شرکت کردم. در سال ۱۳۷۰ که وارد همکاری با دفتر همکاری حوزه و دانشگاه شدم، از محضر استادانی همچون جناب مصطفی ملکیان در فلسفه تاریخ، فلسفه غرب و زبان تخصصی، مرحوم دکتر احمد احمدی، و استادان بزرگ جامعهشناسی همچون دکتر میرزایی، دکتر صدیق، دکتر آزاد و دکتر حاصری تلمذ کردم و این استادان اخیر بنده را به سمت مطالعات علوم انسانی و فلسفی سوق دادند. تحصیلات دانشگاهیام نیز در رشته فلسفه در دانشگاه تهران بود و در سال ۸۴ از رسالهام دفاع کردم. البته تمایل به تحصیل در رشته ادیان را داشتم، اما به دلیل آنکه مدرک کارشناسی ارشدم را در رشته فلسفه از دانشگاه قم اخذ کرده بودم، اجازه ندادند در حوزه ادیان در مقطع دکتری به ادامه تحصیل بپردازم. لذا به سمت و سوی فلسفه و عمدتا تاریخ فلسفه نیز کشیده شدم چند دوره کامل فلسفه غرب را در بخش تحصیلات تکمیلی جامعة الزهرا تدریس کردم. دهها دوره نیز تاریخ فلسفه اسلامی را تدریس کردهام، ولی همچنان تمرکز مطالعاتیام بر روی کلام شیعه و به طور عام بر رشته شیعهشناسی بوده است.
از حضورتان در حوادث انقلاب و دوران دفاع مقدس بگویید.
بنده همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ده ساله بودم. انقلاب که پیروز شد من ده سال بیشتر نداشتم اما در مدرسهای تحصیل میکردم که فعالیتهای انقلابی در آن صورت میگرفت. به عنوان نمونه تعدادی از دانشآموزان مدرسه اثنا عشری که در آن تحصیل میکردم، در حوادث سیزده آبان ۵۷ شرکت داشتند. ابوی بنده امام جماعت یک مسجد مهم در جنوب شهر بودند که یکی از پایگاههای مهم انقلاب به شمار میرفت. به همین دلیل به همراه پدر در تمام راهپیماییهای مهم انقلاب و در حوادث دوازده تا ۲۲ بهمن همچون تسخیر پادگانها حضور داشتم. برنامه تکبیر شبانه از پشتبام خانهها نیز از خانه ما شروع شد و بعد در کل محله فراگیر شد. ابوی ام بسیار در برنامههای انقلاب فعال بودند و به خاطر دارم که یکبار مجبور شدند با لباس مبدل از مسجد فرار کنند. این توفیق را داشتم که علیرغم اقتضای سنی در فضای انقلاب حضور داشته باشم. در روز پانزدهم بهمن ۱۳۵۷ که روز اعلام نخستوزیری موقت مهندس بازرگان بود، به همراه مردم تظاهرکننده به مدرسه رفاه رفتم و برای اولین بار امام را در مدرسه رفاه زیارت کردم. برای دومین بار بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب در محوطه منزل آیتالله یزدی حضور پیدا کردم و با توجه به سن نوجوانی در میانه جمعیت قرار گرفته بودم و امام از همان پشت بام، التفات ویژهای به کودکان و نوجوانان حاضر در کوچه نمودند و شیرینی این التفات امام هرگز از خاطرم نمیرود. خاطراتی هم از صحنههای اللهاکبر و روزهای فتح پادگانهای تهران به همراه ابوی در خاطرم مانده است. در همان ایام انقلاب، توفیق داشتم به اتفاق ابوی به منزل مرحوم آیت الله منتظری در چهارمردان رفتیم، درست زمانی که ایشان آزاد شده بود. در خانه ایشان بودیم که به خاطر گاز اشک آورِ گاردی ها مردم ناگزیر شدنداز اتاق ها به حیاط منزل ایشان بروند.
با آغاز جنگ تحمیلی نیز هنوز در سن نوجوانی به سر میبردم اما در سالهای بعد به نحو تبلیغی و در دو سه سال آخر نیز به صورت رزمی تبلیغی در جبهه فاو، غرب و کردستان بارها حضور یافتم. البته مسئولان مدرسه شهیدین محدودیتهای زیادی برای حضور طلاب در جبهه قائل بودند و ما هم بسیار مقید به این ضوابط بودیم و تنها در ایام تعطیل همچون عید و تابستان رهسپار جبهه میشدیم. البته چند باری تخطی کردم و در بهمنماه در جبهه حضور یافتم. در جبهه ها بیشتر به کار طلبگی مشغول بودم و یا به صورت رزمی تبلیغی حضور پیدا میکردم. توفیق شرکت در عملیات کربلای چهار و پنج را هم پیدا کردم.
جنابعالی از جمله استادان صاحب تألیف دانشگاه ادیان و مذاهب هستید. درباره آثار قلمیتان صحبت کنید.
بنده همواره دستی در نگارش داشتم و پیش از شکلگیری دانشگاه ادیان و مذاهب بیش از ۱۱۰ مقاله در موضوعات عمومی به نگارش درآورده بودم که در نشریات و مجلات تخصصی به فارسی و عربی منتشر می شدند. نمونه آن یادداشتهایی بود که از تجارب حضور در آلبانی و مقدونیه در روزنامههای اطلاعات و جمهوری اسلامی منتشر شد. در دوره حضور در دانشگاه ادیان و مذاهب نیز سرمقالهها و مصاحبههای نشریه هفت آسمان را سروسامان میدادم و گاه دو سه جلسه مصاحبه میکردم و در قالب یک مصاحبه منتشر میشد. مجموعه مصاحبهها و سرمقالههایم تحت عنوان «گفتمان ادیان» منتشر شده است. کتابهای زیادی ننوشتهام اما تعداد مقالاتم نسبتاً زیاد است. کتابی دارم به نام «آیین دانشوری» که ترجمه «المراد من منیة المرید» اثر استادم جناب آقای طباطبایی است. این کتاب تحریری است از کتاب «منیة المرید» شهید ثانی. کتاب آیین دانشوری هماکنون به عنوان کتاب درسی مورد مراجعه قرار می گیرد و تا کنون ۲۶ بار تجدید چاپ شده است. همچنین یک مجموعه مقالات با موضوع «مناسبات اسلام و مسیحیت» ترجمه کردهام. «سکولاریسم در جهان عرب» نیز عنوان پایاننامه کارشناسی ارشدم است که منتشر شده است. رساله دکتریام نیز با عنوان «تفکر انسانی و عقلانی در قرن چهارم از منظر ابوحیان توحیدی» منتشر شده و در سال ۱۳۸۶ نیز به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی انتخاب شده است. درمجموع عمدتاً اهل یادداشتنویسی، سرمقالهنویسی و مقدمهنویسی هستم. سالهای سال خلاصه مقالات مجله حکومت اسلامی را که متعلق به دبیرخانه مجلس خبرگان است، به عربی مینوشتم. خلاصه مقالات مجله حوزه و دانشگاه را نیز به عربی مینوشتم. مجله «نامه جامعه» را هم در جامعة الزهرا تأسیس کردم و تا سالها سرمقاله و بعضی بخشهای آن را مینوشتم.
تأسیس دانشگاه ادیان و مذاهب یک حرکت نو در دل حوزه علمیه بود، به نظر شما چه شد که بعضی بزرگان نسبت به آن احساس نگرانی کردند یا میکنند؟
اساساً باز کردن یک باب جدید با مقاومتهایی روبهرو میشود و وقتی این باب جدید مربوط به دین باشد و با عقاید دینی در ارتباط باشد و بخواهد چشمها را به دیگر ادیان یا ادیانی که با ما در رقابت هستند، باز کند، به طور طبیعی از لحاظ تاریخی و فکری حساسیتبرانگیز خواهد بود و نگرانی ایجاد خواهد کرد؛ بهخصوص برای کسانی که قصد دارند در این فضا کار کنند و شناخته شده نیستند، یعنی اطمینان خاطر وجود نداشته باشد که این افراد توانایی دارند یا ندارند. وقتی مرکز ادیان راهاندازی شد، این شائبه مطرح شد که چرا تعبیر ادیان؟ ما که یک دین بیشتر نداریم؛ ادیان یعنی چه؟ از این گرفته تا اینکه چرا ادیان دیگر را مطرح و زنده میکنید و چرا به جای نقد، فقط آثار اینها را منتشر میکنید. به هر حال سنت حوزه، سنت ردیهنویسی بوده است و تحمل اینکه کاری در مورد مسیحیت بدون هیچ نقد و ردیهای منتشر شود بسیار سخت بود. همان موقع همین ایمان را داشتیم و این ادعای ما در سرمقالههای مجلاتمان مبنی بر اینکه هم به قوت و منطق شیعه باور داریم و هم به آن معتقد هستیم آمده است و اشاره میکردیم که باز شدن فضا به سوی ادیان دیگر، باعث نمیشود که اسلام و تشیع وارد یک آوردگاه شده، دچار شکست گردد. از طرف دیگر هم معتقد بودیم که اتفاقاً آشنایی با ادیان دیگر از باب تعرف الاشیا باضدادها و بل بأغیارها، به ما امکان بررسی بهتر خودمان و بررسی نقاط ضعف و قدرت فهم یا عملمان را میدهد. معتقد بودیم که اتفاقاً این مرکز ادیان غیر از انواع و اقسام فواید و برکاتی که خواهد داشت، باعث تقویت ایمان اسلامی و ایمان مذهبی هم خواهد شد و عملاً هم همینطور شد. یعنی تا به حال موردی نداشتهایم که کسی صرفاً به خاطر اینکه این درسها را خوانده، دچار تزلزل شده باشد. البته در ابتدا به طور طبیعی وقتی که کسی چیزهایی را مطالعه می کند که تا به حال به گوشش نخورده است، تکانههایی میخورد، ولی کمکم به مزیت دین و مذهب خودش و جنبههای مثبتش بیشتر آگاه و معتقد میشود. این مخالفتها همواره بوده است و همیشه گفته ام که این مخالفتها قابل درک و قابل احترام است. به مرور نیز این مقاومتها کمتر شد و در این دهه اخیر متأسفانه عمده مخالفتها و انتقادها از سنخ مخالفتها و انتقادات قبلی نبوده است. عمدتاً یا رنگ و بوی سیاسی داشته یا برمیگشته است به رویکرد تقریبی دانشگاه ادیان و مذاهب. یعنی گویا بحث گفتوگوی ادیان به عنوان یک واقعیت پذیرفته شده است، اما پذیرش اینکه با نگاه تقریبی مطالعاتمان را دنبال کنیم و از فضاهای تنشزای مذهبی و دعواهای مذهبی فاصله بگیریم، سخت بوده است و همچنان هم بسیاری با این قضیه کنار نیامدهاند. گرچه ما هم به ساختار و سیستم و مدیریت دانشگاه انتقاداتی داریم، ولی اگر پیگیری کنید، عمده انتقادات به ما از لحاظ رویکرد، یا انگیزههای سیاسی دارد یا برمیگردد به گرایشهای ضدتقریبی؛ وگرنه دانشگاه ادیان و مذاهب راه خود را باز کرده است. نماد حوزه، علما و مراجع هستند و عمده علما و مراجع به اینجا نظر مثبت دارند و فرزندان و نوادگانشان در اینجا تحصیل میکنند یا تدریس دارند. تنگنظریهای سیاسی و ضدتقریبی هم که شاید به برخی هم خودِ ما دامن زدهایم یا موجب آن شدهایم، به حداقل رسیده است.
دانشگاه ادیان و مذاهب یک دانشگاه حوزوی است. بعضی معتقدند دانشگاه ادیان و مذاهب نمیخواهد فعالیتهای خود را رسانهای یا معرفی کند و بخشی از مخالفتها به همین دلیل است. شما چه اقدامی در این زمینه کردهاید؟
مهمترین نقطه قوت دانشگاه ادیان و مذاهب، این است که برخاسته از حوزه و پیوسته به حوزه است و در عین حال، عین حوزه نیست. بنابراین اگر یک سری انتقادات به آن هست، به حوزه برنمیگردد. مهمترین مزیت ما در تعامل با دیگر ادیان و مذاهب این است که ما نوعی انتساب به حوزه و روحانیت داریم. اگر این مجموعه را به تهران میبردیم، جدای از حوزه، شاید توفیقات ظاهری بیشتر و دردسرهای کمتری داشتیم، ولی مقاومت کردیم و همینجا ماندیم تا هم حوزه را با خود همدل و همراه کنیم و هم در تعامل با دیگر ادیان، وقتی آنها ببینند طرف حسابشان یک مرکزی است که ارتباطی با حوزه دارد، تأثیرگذاریمان بیشتر میشود. بنابراین انتساب به حوزه برای ما یک نقطه قوت بوده است، اما به دلیل همان انگیزههای سیاسی و ضدتقریبی، گاهی در میان دستاندرکاران دانشگاه این مسئله مطرح بوده که اتفاقاً خیلی هم برجسته و مطرح نشویم و به صورت طبیعی مطرح شویم و پیش برویم و جا باز کنیم؛ همانطور که در خارج از کشور جا باز کردهایم و در داخل هم تا حدی همینگونه شده است. نکته دیگر اینکه ما بهرغم اینکه نوع مطالعاتمان جاذبه زیادی دارد، ولی به هر حال از ضعفهای ساختاری و اداری زیادی هم رنج میبریم. یعنی ظرفیت لازم برای واکنش نشان دادن و پاسخ دادن به همه مطالباتی که میتواند ناگهان به سمت ما هجوم بیاورد، نداریم. بنابراین باید به هر حال کمی با احتیاط بیشتر قدم برداریم.
بنده به عنوان کسی که از ابتدا در این مجموعه حضور داشتهام، همیشه این دغدغه و انگیزه را داشتهام که اگر بیشتر مطرح شویم، حساسیتها و دشمنیها بیشتر خواهد شد. دیگر آنکه آن ظرفیت لازم و به ادبیات امروز، آن بلوغ لازم را که به همه انتظارات پاسخ دهیم، نداریم. در حال حاضر با کشورهای مختلف تفاهمنامههایی امضا کردهایم و پایه مناسبات را گذاشتهایم ولی نتوانستهایم آنها را پیش ببریم. ممکن است یک بخش به ساختار و سیستم مدیریت برگردد و یک بخش هم به اینکه واقعاً توانایی، نیروها و امکانات مالیاش را نداریم. درست است که رفتوآمد زیادی از خارج از کشور به دانشگاه وجود دارد و در خارج از کشور ما را میشناسند، ولی میخواهم بگویم بسیاری از فرصتها بوده که نتوانستهایم از آنها استفاده کنیم، مثلاً آن تعداد افرادی که زبان بدانند یا روحیه تعامل اجتماعی و ارتباطات داشته باشند، نداشتهایم. خود ما خیلی درگیر و گرفتار هستیم، یعنی هم باید تدریس داشته باشیم و هم پژوهش و هم مسئولیت اداری و مأموریتهای محوله را انجام دهیم. ما بسیار بیشتر از یک عضو هیئت علمی کار میکنیم. دستکم نیمی از اعضای هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب واقعاً بسیار بیشتر از یک عضو هیئت علمی متعارف در دیگر دانشگاهها کار میکنند. هشتاد درصد درسهای ما دروس جدیدی است و میدانید آماده شدن برای تدریس این درسها چقدر زحمت دارد و باید در کنار فعالیتهای اجرایی و اداری دغدغه این را میداشتیم که بتوانیم بهخوبی از عهده تدریس این دروس برآییم. به همین جهت شاید اگر به نحو تدریجی پیش برویم و راه را باز کنیم، بهتر باشد.
در ماه های اخیر، دانشگاه ادیان موفق شده فضای بسیار جدید و خطیری را باز کند و آن جذب صدها دانشجوی عراقی و طبعا راه اندازی رشته های جدید و تدریس به زبان عربی و تمشیت امور اداری و آموزشی و فرهنگی آنان که هم از ابتکارات و توفیقات ارزشمند و نجات بخش ریاست محترم دانشگاه است و هم برای ما بار و مسئولیت بیش تری را موجب شده است.
در خصوص مسئولیتتان در دانشکده فلسفه توضیحی ارائه بفرمایید.
دانشکده فلسفه بنا به یک سری ضرورتها شکل گرفت. کار دانشگاه ادیان و مذاهب مطالعات ملل و نحل، ادیان و فرق مختلف اسلامی، چه فقهی، کلامی و عرفانی و بعد هم فرق شیعی بوده است. ولی به خاطر اینکه تمرکز زیادی در تاریخ و کلام داشتهایم، یک مقدار ابعاد عقلی و معنوی ادیان و مذاهب مغفول مانده بود. شخص ریاست دانشگاه و جمعی از دوستان به این نتیجه رسیدند که باید هم بعد عقلی و هم بعد معنوی مطالعاتمان را تقویت کنیم. به همین جهت، هم دانشکده عرفان و تصوف شکل گرفت و البته بنده بیشتر مایل به مطالعات در حوزه تصوف بودم، اما بیشتر به سمت عرفان متمایل شد و هم دانشکده فلسفه راه افتاد. فلسفه یکی از مشترکترین و رساترین زبانها در دنیای امروز برای ارتباط و تعامل و دادوستد فکری است. ما داعیههای بلندتری داشتیم و مایل بودیم در حوزه علوم شناختی ورود، و عرصههای جدیدی را باز کنیم، ولی با موانعی مثل محدودیت امکانات خودمان و موانع بیرونی مثل شورای تحول و فرآیند سخت مجوزهای قانونی برای این رشتهها مواجه شدیم. به همین جهت رشتههای سنتی مانند فلسفه اسلامی ـ در مقاطع ارشد و دکتری ـ، فلسفه دین و فلسفه اخلاق را در مقطع کارشناسی ارشد فعال کردهایم. با این همه به نظرم میآید رشته فلسفه دین ما یکی از بهترین رشتههای فلسفه دین و استادان و دانشجویانش یکی از بهترینها در ایران هستند. فلسفه اخلاقمان هم به نسبت خوب بوده، ولی استقبال از آن، چندان زیاد نبوده است. در فلسفه اسلامی هم که به هر حال در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری بسیار مورد استقبال است، طبق سبک و سیاق فلسفه سنتی پیش رفتهایم و چندان نتوانستهایم نوآوریهای زیادی داشته باشیم. اخیراً دانشجویان عراقی هم جذب میشوند و انتطار داریم که از این ترم فلسفه دین به زبان عربی هم ارائه شود.
مایلیم رشتههای «فلسفه ذهن» و «دین و علوم شناختی» را راهاندازی کنیم. رشته فلسفه ذهن را طراحی کردهایم و مراحل تصویب را میگذراند. دین و علوم شناختی را هم آماده کردهایم، ولی همچنان راه برای رفتن به سمت تصویبش پیدا نکردهایم. بسیار مایلیم دکتری فلسفه دین و اخلاق را داشته باشیم. دانشجویان خودمان هم مطالبه دارند که تحصیلشان را در مقطع دکتری در همینجا تکمیل کنند ولی نتوانستهایم مجوزهای لازم را بگیریم. اخیرا به پیشنهاد دکتر اصغری از همکاران قطب های علمی دفتر تبلیغات که مسئول دانشکده زبانِ دانشگاه ادیان هستند، در حال بررسی راه اندازی رشته ای با مضمون نقد الحاد مدرن هستیم.
دانشکده فلسفه چهار عضو هیئت علمی دارد. بنده خودم همجچنان عضو هیئت علمی دانشکده شیعهشناسی هستم. بهرغم کم بودن اعضای هیئت علمی، ولی از ابتدا ساختار قانونی لازم را ایجاد کردهایم، یعنی سه گروه و سه مدیر و سه دبیر و کمیتهای که تصمیمگیرنده باشد را راهاندازی کردهایم. ساختار را ایجاد کردهایم، ولی باید به اعضای هیئت علمی مان اضافه شود. چند نفر از جمله آقای دکتر میرشرفالدین به ما اضافه شدهاند، الان میتوانم بگویم که پنج عضو هیئت علمی داریم. مایلیم هر گروه سه نفر هیئت علمی داشته باشد و بسترسازی برای جذب هیئت علمی را ایجاد کردهایم و استادانی مراحل قانونی را طی کردهاند و منتظرصدور مجوز هستیم تا دوستان دیگر هم جذب شوند.
آنچه در دانشکده فلسفه به آن توجه داریم، این است که یک فضای صمیمانه و دوستانه حاکم باشد و دوم آنکه از نیروهای جوان استفاده کنیم. فضای صمیمی ای بین استادان و دانشجویان ایجاد شده است و فضای علمی و کادر آموزشی، هم صمیمی و هم سرزنده و جوان است و دانشجویان ایدهها و نوآوریهای خود را مطرح میکنند. البته امکانات ما محدود است و این محدودیت در همهجا تأثیرش را میگذارد. اقتضای فلسفه همین است و فلسفه یعنی فضای باز برای فکر کردن و ارائه و شنیدن افکار مختلف. گذشته از این، نوع روحیه دوستانی که اینجا مشغول هستند، همینگونه است و از طرف ریاست دانشگاه هم نسبت به این فضاها روی خوشی نشان داده میشود. عمدتاً مشکلات لجستیک وجود دارد وگرنه اینجا فضای بازی وجود دارد برای افراد که بخواهند افکار خود را ارائه کنند. مجله دانشکده هم در حال راهاندازی است و استادان و دانشجویان میتوانند مقالات خود را در آن منتشر کنند. نشستها، اردوهای علمی و برنامههای مختلف و نیز انجمن فلسفه دانشکده نیز از جمله فضاهایی است که دوستان میتوانند از این فضاها برای ارائه ایدهها و نظریات خود استفاده کنند. در دانشکده فضای ریاستی در هیچ سطحی وجود ندارد. ما و کادر دانشکده همه در حال آموختن و کسب تجربه هستیم. چگونگی تعامل با دانشجو و چگونگی پروراندن دانشجو نیاز به مهارت و تجربه دارد و ما در اینجا تلاش میکنیم تا این امکان و ظرفیت را تقویت کنیم.
استقبال از دانشکده فلسفه چگونه است؟
به طور کلی استقبال خوبی از رشتههای مختلف دانشگاه ادیان و مذاهب میشود. برخی رشتهها نیز مانند فلسفه اسلامی به صورت خاص جاذبه دارند. طلاب راحت به سمت این رشتهها میآیند. رشته فلسفه دین و اخلاق گرچه رشته جذابی است، اما استقبال کمتری از آن صورت میگیرد. همواره تلاش کردهایم که هر سال در رشته فلسفه دین و فلسفه اخلاق جذب دانشجو داشته باشیم. استادان و دانشجویان عموماً از فضای دروس و تدریس در رشته فلسفه دین راضی هستند. دوره فلسفه دین، دوره بالندهای است. فلسفه اخلاق هم همینطور است اما استقبال از آن، کمتر است.
اکثر استادان ما در رشتههای فلسفه دین و فلسفه اخلاق، شاخص و پرطرفدار هستند و اساتید هم علاقه به تدریس در اینجا دارند و دانشجویان هم تدریس آنان را میپسندند. هماکنون استادان شاخصی داریم و دوست داریم دیگر استادان مطرح در فلسفه را هم جذب کنیم و در برنامههای مختلف از محضر آنان بهره ببریم. تاکنون موردی نداشتهایم که نسبت به مسلط نبودن استادانمان انتقادی مطرح شده باشد.
دانشکده فلسفه دانشگاه ادیان و مذاهب چه ویژگی و امتیازی دارد که یک دانشجو یا طلبه را مجاب به تحصیل در این دانشکده نماید؟
بخشی از جذابیت به خود دانشگاه ادیان و مذاهب برمیگردد؛ چون به ادیان مختلف میپردازد و جنبه بینالمللی دارد. فضای باز فکری در آن وجود دارد. سختگیریها و تنگنظریهای سیاسی مختلف در آن جایی ندارد. صمیمیت نسبی در دانشگاه وجود دارد. دانشکده فلسفه از این جاذبیتها استفاده میکند و فضای دانشکده فلسفه هم فضای باز و راحتی است تا استادان بتوانند با رعایت چهارچوبها، دیدگاههای خود را چه سنتی و چه مدرن مطرح کنند. ما فضا را برای کسی نمیبندیم. فضای علمی، فکری و گفتوگو در دانشکده حاکم است. فلسفه همچنان زبان برندهای در دنیای امروز و داخل جامعه خودمان است. فلسفه دیگر محدود به متافیزیک و یک سری بحثها و مسائل سنتیِ ایستا و متوقف نیست. فلسفه به همه عرصهها سرک کشیده است. ما هم فلسفه علم داریم و هم فلسفه علوم خاص و هم فلسفههایی که ناظر به تجربههای مختلف بشری است. به هر حال فلسفه ارتباطاتی با رشتههای دیگر مثل علوم شناختی و روانشناسی ادراک پیدا کرده است. هم عرصههای بسیار نو و نوشوندهای پیش روی فلسفه وجود دارد و هم زبان فلسفه، زبانی است که میتوان با آن با دنیا و دیگران ارتباط برقرار کرد. جاذبههای فلسفه و دانشگاه به یکدیگر کمک میکنند تا این فضا به وجود آید و حفظ شود.
تنظیم / اکبر پوست چیان
نظر شما