جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ |۲۰ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 22, 2024
کد خبر: 890139
۲۱ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۶:۴۰
خنجر سپید شب

حوزه/ خواندن رمان برای فرو رفتن به عالم قصه و خیال است، اما در «خنجر سپید شب» ما نه تنها مجذوب یک داستان سرگرم کننده خواهیم شد، بلکه بر دانسته‌های تاریخی‌مان نیز افزوده می‌شود.

به گزارش خبرگزاری حوزه «خنجر سپید شب» تألیف مسلم ناصری در ۲۳۸ صفحه از سوی دفتر نشر معارف روانه بازار کتاب شده است. از این رو نرگس روزبهانی یادداشتی بر رمان دینی «خنجر سپید شب» نوشته و آن را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.

« – ولی علی با همه فرق دارد. من هم شگفت زده شدم که این چه تصمیمی است و چرا چنین می­کند. دستور داده خرمای ینبع و نخلستان‌های دیگرش را بفروشند و سکه‌­هایش را جمع کنند.

پس چرا لباس‌های ساده می‌پوشد و…؟

پسر ابی حذیفه با شنیدن صدای گام‌هایی ساکت شد. همان‌طور که سبد بزرگ خرما را خالی می‌کردند آهسته گفت:

گاهی که او را می‌بینم گریه‌ام می‌گیرد. فقیرانه لباس می‌پوشد.

حتما این کارش معنایی دارد.

خدا بهتر می‌­داند.»(ص ۵۲)

در تعاریف آمده است که هرگاه در رمانی مضامینی باشد که بالاخره به سمت و سویی از دین توجه کرده باشد به آن رمان، اصطلاحا عبارت «رمان دینی» اطلاق می­‌شود. بنا به این تعریف این اصطلاح صرفا به رمان‌های تاریخیِ دینی اطلاق نمی‌­شود، بلکه اگر ما بتوانیم با زبان و زمانی کاملا امروزی محتوایی دینی خلق کنیم باز هم رمان دینی نوشته‌­ایم. با این همه رمان تاریخیِ دینی باز هم طرفداران خود را در میان مخاطبان ادبیات دارد.

«رمان تاریخی» یا «رمان دینی» چندیست که ذهن نویسندگان و علاقمندان به هنر داستان را به خود جلب کرده است. شاید موفقیت آثار تلویزیونی پس از انقلاب همچون «امام علی(ع)»، «ولایت عشق»، «مختارنامه» یا «معصومیت از دست رفته» در این تمایل بی‌تأثیر نباشند. این آثار علاوه بر قابلیت نمایشی کردن داستان‌های تاریخی زبانی شعرگونه و ادبیاتی منحصر بفرد را وارد فضای داستان‌های تاریخی کردند. تأثیر این ادبیات را در رمان تاریخی یا رمان دینیِ «خنجر سپید شب» به وضوح مشاهده می‌کنیم.

«خنجر سپید شب» کاری از «مسلم ناصری» در نشر وزین معارف است. نویسنده سعی بر آن داشته تا شخصیتی را بسازد که زمان حیاتش تاریخ صدر اسلام را در برمی‌گیرد. محمد پسر ابی حذیفه در زمان بعثت نبی مکرم اسلام و در خلال مسلمان کشی‌های صدر اسلام در دل دریایی طوفانی و مواج به دنیا می‌آید، زندگانی او تا خلافت معاویه یعنی تا زمان امام حسن(ع) ادامه پیدا می‌کند.

مسلم ناصری تا کنون جوایز و رتبه‌های زیادی کسب کرده است. کتاب «مسافر شهرهای بی‌نشان» ناصری کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۸۳، کتاب سال حوزه علمیه قم در همان سال، کتاب سال مجله سلام بچه‌ها و پوپک همان سال، منتخب و برگزیده کنگره دوسالانه نهج‌البلاغه دانشجویی سال ۱۳۸۲ و منتخب شورای کتاب کودک شد.

این که «محمد» کسی که در رمان از او این‌گونه یاد می‌شود:« محمدها از گناه دورند.» اساسا فردی حقیقی است یا شخصیتی موهوم است اهمیتی ندارد. آنچه برای ما مهم است این است که برهه‌ای از تاریخ در قالبی داستان روایت می­‌شود و برای آنان که خواندن تاریخ را سخت می‌­دانند به زبانی داستانی حقایق را بیان می‌کند.

محمد پسر سهله و هشیم است. نسبش به بزرگان قریش و آنان که سخت معاند پیامبرند می‌رسد. پدرانی که درباره برخی‌شان گفته شده که به دروغ گفتند اسلام آوردیم که امان بگیرند. پدر او از نخستین کسانی است که به پیامبر ایمان می‌آورد و رویاروی قبیله و خانواده خود می‌­ایستد. سهله مادر محمد اما در خود حسی از دنیا طلبی دارد و با رنجی که بر همسر و بعدها بر فرزندش روا داشته می­‌شود موافق نیست. محمد بعدها به واسطه آزار و اذیت‌ها راهی مصر می‌شود و در آن‌جا جایگاه خوبی دارد. مقطعی از تاریخ که در داستان به آن خوب پرداخته می‌شود حکومت خلیفه سوم یا عثمان نعثل است.

یکی از جذابیت‌های این رمان خلق و روایت عالم یهودی ابوهریره است. او که از جاعلان حدیث بود و بسیاری بر این باورند که هیچ‌گاه اسلام نیاورد. در بخشی از رمان از زبان برخی شخصیت‌ها درباره او می‌خوانیم که با توجه به ابعاد شخصیتی این عالم یهودی محیل و مکار نویسنده می‌توانست از پتانسیل‌های داستانی او بهره بیشتری بگیرد. دنیا طلبی عثمان و ظلم و تبذیر درباریانش، فساد حکامی که به این سو و آن سو فرستاده و خشمی که مردم علیه او دارند به خوبی در رمان به تصویر کشیده شده است. اوج داستان درست در همین زمان اتفاق می‌افتد. با گسترش بلاد اسلامی حکومت مصر هم به دست مسلمانان افتاده است. محمد اگرچه در مدینه نیست اما به چشم خود غارت بیت المال توسط حکام عثمان می‌بیند. میل به مقابله در او برانگیخته می‌شود. این در حالی است که محمد از باب نسب به خاندان حکومت جائر برمی‌گردد.

«به حبیبه فکر می‌کرد و روزهایی که در مصر با مهربانی زندگی کرده بودند. دلش برای او تنگ شده بود. آهی کشید. احساس تنهایی و اندوه عجیبی می‌کرد. هر وقت از نامهربانی مردم مصر گله می‌کرد حبیبه دلداری اش می‌داد و می‌گفت: «تو به عشق علی این همه زجر می­‌کشی و سختی تحمل می­‌کنی. حالا هم از خدای علی کمک بخواه.»(ص۲۰۲)» محمد زنی همراه به نام حبیبه دارد. حبیبه که چندیست نام معشوقه در رمان‌هایی همچون «قربانی طهران» و «سنگی که نیفتاد» قرار می‌گیرد، در این جا نیز باز همان کاربرد را دارد. حبیبه نامی است که ما را به یاد ذکر : «یاخیر حبیب و االمحبوب» می‌اندازد و عشق حقیقی را در نظرمان یادآور می‌شود.

حبیبه به خلاف مادر همسرش سهله زنی اهل دیانت و اسلام است. در همه عرصه‌های زندگی با محمد همراه و یار و یاور است اما در نهایت به دست تقدیر آن زمان که محمد گرفتار بلا و جنگ و آشوب است ناگزیر راهی مدینه می‌شود و از همسر خود جدا می‌افتد: «حبیبه دوست داشت صدای شوهرش را بشنود. اگر او به حرف می‌آمد، می‌توانست قانعش کند که از مصر بروند. در سکوت شوهرش حرف‌های زیادی نهفته بود که او را مضطرب می‌کرد. می‌دانست که او مثل آتشفشان است. وقتی خاموش است. آتشی در سینه‌اش نهفته که باید از آن ترسید.»(ص ۶۹)

نویسنده برای روایت خود تنها از یک روش توصیفی استفاده نکرده است. او پس از پرداخت شخصیت‌ها به فراخور هر نقش دیالوگ و نحوه بیانی برای آن‌ها تعیین کرده است. این موجب می­شود که همذات پنداری مخاطب بالاتر برود. در واقع زمانی که روایت ما توصیفی پیش می‌رود مخاطب خواه ناخواه خسته می‌شود.

تقسیم روایت به دیالوگ و توصیف در حقیقت فضای دیالوگی کار گاه به سمت نمایشنامه می‌رود و ما را در صحنه‌ای خیال انگیز قرار می‌دهد. ما در داستان دچار یک روایت خطی هستیم. دانای کلی که برای ما از تولد تا مرگ محمدبن ابی حذیفه را تعریف می‌کند. به نظر می‌رسد انتخاب چنین روایتی و چنین بستری برای ساختن چهارچوبی به منظور روایت بعثت پیامبر تا حوادث پس از شهادت مظلومانه امیرالمومنین بوده است.

درون مایه داستان مبارزه با ظلم است. بی­ تفاوت نبودن در برابر حکومت جائر و غاصب. نویسنده محمدی را یه از دل تاریخ آورده و یا بر اساس خیال خود ساخته است که حتی مقام و منصب دنیا را با خداترسی و پروای از ظلم عوض نمی‌کند. او در این راه جان و مال و فرزند می‌دهد و از هیچ کدام دریغ نمی‌کند. او به تبعیت از مولای خود علی(ع) در آن دوره زر و زور و تزویر از همه چیز چشم می پوشد: «زمانه عوض شده پسر ابوبکر. مگر نمی‌بینی مسابقه جمع آوری ثروت مدینه را گرفته است. همه می‌خواهند بیشتر داشته باشند. شاید تصمیم دارند نگه دارند تا گران‌تر شود. نمی‌دانی من در خانه خلیفه چه چیزها که نمی‌بینم. این همه پول که به مدینه می‌رسد همه را فریفته است.»(ص ۵۲)

خواندن رمان برای فرو رفتن به عالم قصه و خیال است اما در این رمان دینی ما نه تنها مجذوب یک داستان سرگرم کننده خواهیم شد بلکه بر دانسته‌های تاریخی‌مان نیز افزوده می‌شود. تاریخی که از بعثت پیامبر آغاز شده و کینه توزی اهل سقیفه آن را به اوج می‌رساند و با قدرت گرفتن ظلم به پایان می‌رسد.

نویسنده ایرانی این رمان تاریخی سعی بر آن داشته تا از کهن الگوی رستم و سهراب نیز برداشتی آزاد داشته باشد. محمد بن ابی حذیفه وقتی زن و فرزند خود را رها می‌کند. چونان که رستم دستبندی به تهمینه می‌بخشد تا باعث شناختن او و فرزندش بشود، انگشتری در دست دارد که هنگام مرد موجب شناختن او و فرزندش می‌شود. در حالی که رگه‌ای گردن او بریده پسرش بر نگین انگشتر وی بوسه می‌زند و این در حالیست که پدر در زندان و دوری بوده است.

در آخرین خطوط داستان می خوانیم: «خون محمد بن ابی‌حذیفه از میان دانه‌های داغ شن روان بود و آرام از روی سنگ‌های صیقلی چکه می‌کرد و بر شاخه‌های خشک درختی که پایین تنگه بود می‌ریخت. وقتی سوارها دور شدند جوانی با چشمان اشک‌بار از کمین‌گاه خود پایین آمد. زمین را کند و پیکر بی سر را دفن کرد. خنجر در دستانش می‌لرزید. به انگشتری که در دست داشت نگاهی انداخت. نگین عقیق برق می‌زد. آن را بوسید و برخاست.» (ص ۲۱۲)

رمان «خنجر سپید شب» از نویسنده توانا مسلم ناصری است که توسط نشر معارف در ۲۱۲ صفحه به چاپ رسیده است.

313/60

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha