به گزارش خبرگزاری حوزه آیت الله محمدتقی مصباح یزدی پس از شیوع ویروس کرونا در کشور طی سه جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ به موضوع «شرور و بلایا» پرداخت که فیلم سخنان این استاد برجسته حوزه در ۱۵ قسمت در حوزه نیوز منتشر شده و در حال حاضر متن سخنان ایشان در چندین شماره منتشر می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین، و صلی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمد وآله الطاهرین
مقدمه
این روزها صحبت از بلاها و مصیبتها و بیماریهای واگیر و بهخصوص مسئله کرونا در میان است که بسیاری از کشورها را در بر گرفته و روز به روز هم شیوع بیشتری پیدا میکند.
درباره اینگونه مسائل، سؤالات فراوانی از قشرهای مختلف در سطوح متفاوت فهم و تحصیل و معرفت و ایمان مطرح میشود، از جمله می پرسند: این آفات و بلیاتی که پدید میآید و گاهی گسترش پیدا میکند و بسیاری از کشورها را در برمیگیرد، حتی افراد بیگناه و اطفال را مبتلا میکند چه حکمتی دارد؟ به نظر رسید که یک بحث نسبتاً جامعی که دستکم شامل تیترهای آن باشد هر چند در هربخش آن بهطور کامل بحث نشود میتوان طرح کرد.
امکان طرح بحث در دو حوزه نظر و عمل
این بحث در دو حوزه قابل طرح است: یکی حوزه نظری، و یکی حوزه عملی. منظور این است که یک وقت ما از نظر عقلی و فلسفی میخواهیم بفهمیم وجود این بلاها و آفتها و به اصطلاح، این شرور، چه توجیه عقلانی دارد و چرا و چگونه در عالم تحقق پیدا میکند (بحث نظری) و یک وقت میخواهیم ببینیم وظیفه انسان درباره اینها چیست (بحث عملی). بنابراین بحث را بهطور کلی میشود به دو بخش تقسیم کرد: ۱ بخش نظری؛ ۲. بخش عملی.
طرح مبحث شرور از قدیم الایام در میان فیلسوفان و متکلمان
در بخش نظری تا آنجا که ما با بحثهای اعتقادی و فلسفی پیشین آشنا هستیم، از قدیمترین مباحثی که درباره شناخت عالم و هستی مطرح بوده، بحث درباره شرور بوده است. بالاخره در این عالم چیزهایی وجود دارد که انسان از آنها منتفع میشود، لذت میبرد و شادی بخش است، و نیز چیزهای دیگری هم وجود دارد که یا موجب درد و رنج و الم میشود و یا مانع کارهای خیر و تحقق خیرات بیشتر میگردد.
نگرش ماتریالیستی در این مسئله و نقد اجمالی آن
گرایشی که به دهریین نسبت میدهند و مقتضای گرایش ماتریالیستی است این است که همة اینها لازمة طبیعت این عالم است. براساس نگرش ماتریالیستی، نمیتوان برای عالم، برنامه منظم حساب شده ای تعیین کرد که چگونه بوده و چگونه هست و چگونه خواهد شد. براساس اصول ماتریالیستی، این پرسشها جواب قطعی ندارد. این عالمی که ما در آن زندگی میکنیم همین است که هست، تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است! این گرایشی است که اصلاً وارد مباحث الهی و خداشناسی و حکمتهای آفرینش و این مطالب نمیشود. این افراد، تدبیر حکیمانه ای را بر عالَم حاکم نمی دانند. طبعاً ما هم این گرایش را به کلی کنار میگذاریم و میگوییم: آن موضوع نظری که ما به دنبال آن هستیم برای کسانی مطرح میشود که قائل به آفریدگار حکیم باشند. چنین کسانی بهراحتی میپذیرند که آفرینشِ خوبیهای این عالم از روی حکمت و مصلحت بوده، و صفات حُسنای الهی باعث این شده که اینها را خلق کند، اما به شرور که میرسیم کار، دشوار میشود.
نگاه ثنوی در مسئله خیر و شرّ
به همین جهت از دورانهای باستان کسانی قائل به ثنویت شدند و گفتند: این عالم دو مبداً دارد: مبدأ خیر، و مبدأ شرّ. بعضیها این دو مبدأ را در عرض هم قائل بودند که می توانیم آن را ثنویت عرضی بنامیم، چنانکه به بعضی از حکمای قدیم چنین گرایشی نسبت داده شده که قائل به دو مبدأ مستقل از هم (یکی منشأ خیرات، و دیگری منشأ شرور) بودهاند، آن یکی ذاتش اقتضای خیر دارد و مبدأ همه خیرات عالم است، و آن دیگری ذاتش اقتضای شرّ دارد و مبدأ همه شرور عالم است. این یک گرایش بوده است.
کسان دیگری قائل شدند که خدا (اهورا مزدا) همه چیز را آفرید و از جمله آنها اهریمن بود که مبدأ شرور عالم شد؛ این شرور از اهریمن است و انتساب آن به خدای آفریدگاه بهواسطه اهریمن است؛ چون او خالق اهریمن است، خالق کارهای او هم حساب میشود، نام این ثنویت را ثنویت طولی می گذاریم. چه بسا این افراد بگویند که خدا از آفرینش اهریمن و افعال او خشنود نباشد، چیزی شبیه آنچه در تورات آمده که خدا بعد از آفریدن آدم و حواء و خوردن ایشان از درخت ممنوعه، از خلقت آنها پشیمان شد!
اقتضای نگاه توحیدی در مسئله
اما آنچه مستقیماً با اعتقادات توحیدی و ادیان الهی و بهخصوص دین اسلام ارتباط پیدا میکند این است که ما قائل باشیم به اینکه کل هستی یک آفریدگار دارد و او واجد همه کمالات و صفات خیر است و هیچ نقصی و شرّی در وجودش نیست، همه چیز آفریده اوست و او همه چیز را براساس حکمت و مصلحت آفریده است.
یک پرسش مهم در مسئله شرور
بعد از طرح اجمالی دیدگاه توحیدی در این مسئله، سؤال مهمی در اینجا مطرح میشود و آن این است که: «شرور را خداوند برای چه خلق کرده است؟ ». به تعبیر دیگر، از نظر عقلی چگونه میتوان توجیه کرد که خدای حکیمی که هیچ صفت زشتی ندارد، هیچ عامل شرّی در وجودش نیست، خیر محض است و جز خیر چیزی را نمیخواهد، این شرور را بیافریند؟
پاسخ مشهور فلسفی به این پرسش
بحثهای بسیار عمیق و طولانی در طول دورههای مختلف تاریخ اسلام در بین اندیشمندان واقع شده و مشهورترین پاسخ فلسفی این است که این شرور در واقع امور عدمی هستند و در حقیقت، عنوان «خلق» و «ایجاد» و «صدور» و مانند آنها بر آنها صدق نمیکند.
عدم کفایت پاسخ مزبور برای حلّ مسئله
این تحلیل، هر چند اشکال دقیق فلسفی مربوط به مناسبات علت و معلول را برطرف میکند (یعنی این اشکال را که چگونه از علتی که خیر محض است، معلولی صادر می شود که شرّ است؟)، این سؤال همچنان باقی میماند که چرا عالَم بهگونهای خلق نشده که این امور عدمی از آنها انتزاع نشود؟ آتشی که میسوزاند، بیماری ای که انسان را از پا در میآورد، مانند بیماری سرطان یا بیماری کرونا، و امثال اینها، اموری وجودی هستند، هرچند با تحلیل عمیقی بگوییم که حیثیت شرّ بودن آنها به عدم بر میگردد. بالاخره این سؤال مطرح میشود که چرا خدای حکیم و مهربان، این امور زیانبار را خلق کرده است؟
همچنین همة مسلمانها بلکه اهالی همه ادیان معتقدند که در عالم ابدی، دو سرا هست؛ یک سرای بهشت است که هیچ شرّی در آن نیست، و دیگری سرای جهنّم که هیچ خیری در آن نیست. سؤال میشود که اگر خدای متعال جهنّم را خلق نمیکرد چه میشد؟
تقسیم شرور به شرور دنیوی و اخروی
در پاسخ به این گونه سؤالات میتوان گفت: این مخلوقهایی که ما آنها را شرّ مینامیم به دو دسته قابل تقسیم هستند: یک دسته شروری که در این عالم تحقق پیدا میکند. یک دسته شروری که مربوط به عالم ابدی است، و در واقع، بازتاب اعمال ناشایست انسان در دنیاست.
تقسیم شرور دنیوی به شروراولیه و ثانویه
شرور این عالم، به نوبه خود، به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته شروری است که بدون دخالت انسان یا موجود مختار دیگری پدید آمده است، و برای اینکه اصطلاحی داشته باشیم میگوییم «شرور ابتدایی» و دسته دیگر، شروری است که جنبه ثانوی یا عکسالعملی دارد؛ یعنی موجودی کاری را انجام میدهد و در اثر آن، شرّی تحقق پیدا میکند، چنانکه انسانی گناه میکند و به آثار سوء آن گناه مبتلا میشود. اینها را میگوییم شرور ثانوی یا عکس العملی.
نسبی بودن شرور دنیوی
دربارة شرور دنیوی بحثهایی انجام گرفته مبنی بر اینکه شرّیّت اینها نسبی است؛ مثلاً آتش کاغذ را میسوزاند، ولی باعث میشود که غذا پخته شود و باعث میشود که هوا گرم شود و جلو سرمازدگی و بیماریهای ناشی از آن را بگیرد. پس این شرور نسبی است، یعنی برای بعضی چیزها خیر است و برای بعضی چیزها شر است.
آنچه محل بحث است و بیشتر شبهات در اطراف آن دور میزند، این است که شروری که موجب درد و رنج و ناراحتی و بیخوابی و گرفتاریها میشود، اصلاً چرا خدای متعال اینها را در این عالم خلق کرده است؟
لزوم توجه به فلسفه آفرینش انسان در دنیا
پاسخ این سؤال هنگامی روشن میشود که ما بفهمیم اصلاً خداوند حکیم، چرا آدمیزاد را در این عالم خلق کرده است؟ توضیح آنکه: خدای متعال بعد از اینکه همه عوالم را آفرید، از عوالم علوی، فرشتگان مقرب و «عالین»، تا فرشتگان متوسط و مربوط به عالم برزخ و مثال، تا فرشتگانی که مربوط به این عالَم بودند، از آنجا که همه اینها ظرفیت خاص داشتند: «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ» خداوند به حسب ظرفیت آنها، فیضی به آنها مرحمت کرد: «بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ * لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ». خاصیت ملائکه این است که توان محدودی برای یک کار خاص یا کارهای خاصی دارند: «مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُونَ» هیچ وقت به فکر گناه و تخلف هم نمیافتند.
باقی ماند جای موجودی که بتواند از راه اختیار خودش عالیترین مرتبه فیوضات الهی را دریافت کند. این بود که خدای متعال به فرشتگان فرمود «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً» چنین موجودی آنقدر میتواند تکامل یابد که جانشین خدا شود و رفتارهای خدایی از او ظهور پیدا کند و به بالاترین کمالات وجودی (غیر از کمالاتی که مخصوص حق تعالی و واجب الوجود است) نائل شود و انسان هنگامی لیاقت این فیض را پیدا میکند که مسیر خودش را با انتخاب تعیین کند.
لزوم آفرینش دنیا با این اقتضائات، برای شکل گیری انتخاب های عالی انسان و رسیدن وی به کمال
خب، برای اینکه چنین موجود انتخابگری بهوجود بیاید و بتواند به مراتب مختلفی از تکامل برسد، و در عرصههای مختلفی به کمال اختیاری برسد و به یک تعبیر «مظهر اختیار الهی» شود، باید در عالمی آفریده شود که طبیعت آن اقتضاء تغییرات مختلف داشته باشد. برای تحقق انتخاب باید دو راه وجود داشته باشد: یکی راه صعود، و دیگری راه سقوط، یکی خیر و دیگری شرّ، یکی مطلوب و دیگری نامطلوب، تا زمینهای برای امتحان و انتخاب آگاهانه فراهم شود. پس خدای متعال این عالم را خلق کرده برای اینکه موطن تغییرات گوناگون باشد و این تغییرات بتواند زمینهها را برای انتخابهای بسیار پیچیده و مختلف در عرصههای متفاوت فراهم کند، تا آن انتخاب مطلوب تحقق پیدا کند و انسان از این طریق، لایق عالیترین فیض الهی گردد و از فرشتگان نیز بالاتر رود، و لذا هنگامی که ملائکه گفتند: «أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»، خداوند فرمود:«إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»؛ یعنی شما نمیدانید که چرا این موجود میتواند خلیفه شود، اما شما نمیتوانید خلیفه شوید و ظرفیت آن را ندارید.
بنابراین، میتوان گفت که عامترین حکمت وجود شرور، نقایص، آفات و بلاها در این عالَم، آن است که زمینه انتخاب را برای انسانها فراهم کند، تا بتوانند با انتخاب صحیح خودشان، طرف خیر را انتخاب نموده و لیاقت و استحقاق دریافت عالیترین کمال وجودی و فیض الهی را پیدا کنند.
مقصود بالعرض بودن شرور
نتیجه این سخن آن است که وجود شرور، مقصود بالذات نیست بلکه مقصود بالعرض است؛ یعنی برای این استکه زمینه انتخاب فراهم شود تا موجودی که ظرفیت ممتازی دارد، بتواند با اختیار و انتخاب خودش، لیاقت دریافت عالیترین فیض الهی را پیدا کند. به تعبیر دیگر، پاسخ این سوال که چرا خداوند حکیم این شرور را آفریده است، آن است که این شرور مانند دردها، رنجها، غصهها، فراقها، عذابها، شکنجهها و ... مقدمه و وسیله ای هستند برای اینکه انسانهایی بتوانند انتخاب صحیح داشته باشند و به عالیترین فیوضات الهی نائل شوند، حصول آن کمالات انسانی مقصود بالذات است و تحقق این شرور، مقصود بالعرض.
نقل سخن برخی از حکما و نقد آن
در اینجا بیمناسبت نیست اشاره کنیم به سخنی که از بعضی از حکما نقل شده، و آن این است که گفتهاند هر چند وجود شرور در این عالم فی الجمله حکمتهایی دارد، نهایتاً باید تعداد خیرها بر شرور بچربد و نباید شرّ غالب شود. ولی ظاهراً این جواب هم جواب کاملی نیست، برای اینکه فقط ملاک غلبه، غلبه کمّی نیست، زیرا اگر انسانی پیدا شود که لیاقت پیدا کند که به انتخاب خودش عالیترین فیض وجود را دریافت کند، به همه عالم میارزد و جا دارد همه آنها فدا شوند برای اینکه یک چنین انسانی پیدا شود؛ مثل وجود مقدس پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم. لزومی ندارد که تعدادش زیاد باشد. به هر حال این هم بین پرانتز بود که بعضیها شرط کردهاند که خیر باید غالب بر شر باشد یعنی غلبه کمّی داشته باشد، ولی ظاهراً برهانی ندارد.