به گزارش خبرگزاری حوزه گرچه در دانشگاه در مقطع لیسانس گیاهپزشکی درس خوانده و حتی می خواسته در مقطع بالاتر دانشجوی بیوتکنولوژی شود، اما با این حال به جهت آشنایی با داستان و به خصوص شور و شوق به فعالیت در این زمینه، از ادامه تحصیل در رشته تحصیلی خود انصراف داده و اینک سال هاست که در زمینه داستان نویسی و نیز تدریس این مقوله به فعالیت می پردازد.
خانم سمیه عالمی از جمله نویسندگانی است که ضمن اهتمام در راستای تولید داستان و رمان، نگاه و رویکرد به خصوصی نیز به تدریس و همچنین تحقیق و پژوهش در عرصه ادبیات داستانی دارد.
با این بانوی نویسنده قمی در رابطه با فعالیتهایش و نیز برخی دغدغههای جدی در رابطه با نویسندگی و نیز مقوله آموزش داستان نویسی، گفتگویی داشته ایم که مشروح آن در ادامه می آید؛
برای شروع صحبت بفرمایید که از چه زمانی نوشتن برای شما جدی تر شد و ریشه این اشتیاق به چه مقطعی از زندگی تان بر می گردد؟
من نوشتن را از دوم راهنمایی شروع کردم و نخستین جایزه را نیز در همان مقطع و در مسابقات هفتگانه مدارس گرفتم اما برایم چندان جدی نبود به این جهت که علوم انسانی در زمانه نوجوانی ما جدی نبود و همه چیز خلاصه شده بود در فرمولهای موازنه معادلات شیمیایی و ریاضیات و فیزیک. بعد هم سیستم آموزشی مرا به سمت کنکور سوق داد و عملاً نوشتن خلاقانه رفت زیر سایه مباحث علمی و آکادمیک.
گذشت تا این که به دلایلی تصمیم گرفتم از محل کارم استعفا دهم و به شکل مستقل مشغول کار مطالعاتی شوم. حین گذراندن دورههای تخصصی تدوین مقالات علمی با کلاسهای داستان مواجه شدم و همین مواجهه دوباره علاقههای خلاقانه نوشتن در من را بیدار کرد تا این که عملاً در سال ۸۸ با دورههای آموزش عناصر وارد دنیای داستان شدم و تا امروز خوشبختانه در این وادی سیر می کنم و از این بابت خدا را بسیار شکرگزار هستم.
در بحث آموزش، تاکنون از چه اساتید و یا دورههایی بهرهمند بودهاید و این دورهها چقدر در ارتقای سطح کیفی کار شما مؤثر و مفید واقع شده است؟
استاد کلاس عناصر داستانی بنده، جناب آقای عزتی پاک بودند و بنده عملاً با ایشان داستان را شروع کردم و همچنان هم خودم را شاگرد این بزرگوار میدانم.
پس از این که داستان برایم جدی شد، علی القاعده هر جا فضا و محفل داستانی با اساتید با سابقه بود، سر میزدم و اهتمام داشتم که در آن جلسات حضور داشته باشم، ضمن آن که در کلاسهای آموزشی حوزه هنری آقای بایرامی دورهای برگزار شد و در آن شرکت کردم و از محضر اساتیدی از جمله سالاری، رهگذر، قیصری بهره بردم و بعدها جلسات تخصصی نقدی که در همین رابطه برگزار میشد و انصافاً هر کدام در جای خود برایم بسیار ارزشمند و مفید بود.
به شخصه اعتقاد دارم هر چند ممکن است کسانی استعداد نوشتن داشته باشند اما گذراندن دورههای تخصصی و دریافت تجربههای نوشتن اساتید مختلف حتماً مسیر نوشتن رو هموارتر و تخصصیتر و محل تاملتر خواهد کرد. به همین خاطر بنای خودم به همین منوال بوده و به دوستان هم همیشه پیشنهاد نگاه اصولی و فنی به کار را دارم.
از چه زمانی به تدریس در شاخه داستان نویسی مشغول هستند و به عنوان یک مدرس، سطح کارگاهها و دورههای آموزشی قم در این خصوص طی سالهای اخیر را چگونه ارزیابی میکنید!؟
بنده در شروع کار، آموزش نویسندگی را به عنوان یک ترفند برای خودشناسی و درون کاوی برای نوجوانان در نهاد کتابخانهها و اتفاقاً از مناطق آسیبپذیر شهر آغاز کردم؛ جایی که مهاجرین از کشورهای مختلف از ساکنین منطقه بودند.
صادقانه باید بگویم که این مقطع، تجربه دلچسب و شیرینی بود. دورهها به شکل تخصصی برای گروه سنی بزرگسال هم برگزار شد و رسماً با پیشنهاد تدریس از کانون ادبی ارغوان دانشگاه علومپزشکی قم و انجمن داستان دفتر تبلیغات خوزستان، معلمی داستان برایم جدی شد.
و اما در مورد سطح کارگاهها و دورههای داستان قم باید بگویم که خوشبختانه به دلیل حضور اساتید و اهل فضل داستان و ارائه مباحث داستان از منظرهای مختلف و نگاه کاملا فنی از طرف بزرگواران، بحث داستان در قم جدیتر از استانهایی در قواره قم است.
جایزههایی نیز که نویسندگان قمی در این سالها از جشنوارههای ادبی معتبر ملی مثل جلال آلجلال و پروین اعتصامی و حبیب غنیپور و انقلاب آوردهاند، تأییدی بر این مدعاست، چه آن که بستر فراهم اندیشهای و فضای مناسب نقد آثار یکی از شاخصههای بالیدن یک نویسنده است که به لطف الهی این مهم در قم فراهم بوده و هست.
از منظر شما، بانوان طلبه داستان نویس و یا علاقه مند به حوزه داستان نویسی، از چه سطح توانایی و استعداد برخوردار هستند و پیشنهاد و راهکار شما برای ارتقای سطح کاری آنها به سمت حرفه ای شدن چیست؟
واقعیت امر این است که به شخصه با جداکردن یک قشر در امر داستان، چندان موافق نیستم. مثل این که بگوییم پزشکان داستان نویس یا وکلای داستاننویس. هر اهل اندیشهای که به داستان توجه کند به ظرفیتهای داستان برای بهتر شدن حال انسان امروز پی میبرد و اگر در مسیر تحققش جد و جهد لازم را داشته باشد، حتماً به نتیجه میرسد که به نظر من این تلاش از شناخت درست از خود و جهان پیرامون در نویسنده شروع میشود و اگر این اتفاق نیفتد نویسنده فقط کاغذ سیاه کرده برای نوشتن ماجراهایی پشت سر هم که بسیار زود نیز فراموش می شود.
با این حال، از این حیث که طلبهها بیش از دیگران در معرض پرسشهای انسانشناسانه، کشف رابطه انسان با خدا و تعریف درست رابطه انسان با باقی مخلوقات هستند، احتمالاً شروع جاندارتری خواهند داشت اما نباید غافل شد که تداوم و ماندن در مسیر سختتر از آغاز کار است.
خوشبختانه در حال حاضر اتفاقات خوبی در فضای داستان طلاب افتاده که نمیشود گفت اتفاق شاید عبارت جریان برایش وزینتر باشد.
به هر شکل، جریان داستان طلاب زاینده شده و کارهای منتشر شدهی قابل تامل و دیده شده موید این مسئله و رو به رشد بودنش است. "وقت معلوم" از آقای مهدی کفاش، "سنگی که نیفتاد" از آقای رکنی، "آواز بلند" از آقای عزتی پاک و "شاه کشی" و "برکت" از آقای دیزگاه و تالیفات آقایان فیروزجایی، اشتری، مدقق، بطحایی، خداوردی، آرمین و باقی دوستان طلبهای که الان خاطرم نیست از دستاوردهای این جریان است. البته در خانمها هم اتفاقاتی افتاده که نتیجهاش به زودی دیده خواهد شد.
شاید اتفاق خوب این جریان پر برکت این است که برخی از این دوستان منشأ اثر در ادبیات ایران و قاعدتا و ادبیات فارسی بودهاند که مصداق آن جناب آقای عزتی پاک مدیر و موسس نخستین مدرسه رمان ایران در موسسه شهرستان ادب هستند. این مدرسه تا امروز محل ورود رمانهای محل بحث و اثرگذار به ادبیات ایران بوده است.
چرا برخی نویسندهها پس از انتشار یکی دو اثر نسبتاً موفق به یکباره در فضای کلی داستان نویسی ایران محو و یا کمرنگ می شوند؛ به عبارت دیگر راز و رمز استمرار موفقیت یک نویسنده از نگاه شما چیست؟
در مورد کمرنگ شدن و محو شدن بعضی نویسندهها در فضای ادبیات باید برگردم به بحث قبلم در مورد امر نوشتن؛ نوشتن یک مسأله فکری و درونی و از نظر من مکاشفه محور است. هر آینه نویسندهای در این مسیر متوقف شود یا قلم از دستش میافتد و یا اگر هم بنویسد آبکی و بی جان و رمق است. یکی از آسیبهای ادبیات و رمان امروز ایران هم شاید همین باشد؛ عمیق نشدن و در سطح ماندن و در نتیجه از نفس افتادن.
لذا معتقدم که باید از درون عمیق شد و مطالعه و تلاش بیشتر در کنار استعداد و علاقه ذاتی، از جمله رموز مهم موفقیت یک نویسنده محسوب می شود.
تاکنون چه آثاری در چه موضوعاتی از شما منتشر شده و هم اکنون مشغول به چه کارهای جدیدی هستید؟
یک رمان بزرگسال با عنوان "مسافر جمعه"، یک داستان بلند کودک با نام "گوساله طلایی" و چند مجموعه داستان جمعی منتشر شده است.
همچنین یک رمان بزرگسال با عنوان "یکی میان زندگی ما راه میرود" در دست انتشار دارم با انتشارات سوره مهر و همینطور یک رمان نوجوان با عنوان "پاکتهای خالی". از سویی مشغول نوشتن یک رمان آخرالزمانی هستم و بازنویسی یک داستان بلند عاشقانه حماسی اگر خدا بخواهد و عمری باشد.
به عنوان آخرین سؤال بفرمایید که چطور می توان نسل جدیدی که علاقه شدیدی به حضور در فضای مجازی دارد را مشتاق به امر کتاب و کتاب خوانی کرد!؟
این پرسش آن قدر تکرار شده که شاید الان بعد از این همه تکرار جواب دادن به آن با رویکرد حرف تکراری نزدن و کلیشهای بحث نکردن کار سختی باشد.
در این باره به نظرم همه چیز از خانواده شروع میشود ولی سیستم آموزشی، خوش سلیقگی ناشرها و شناخت نیاز خواننده از طرف نویسنده و ناشر و حرفهای نگاه کردن به نشر به عنوان صنعت کمک کننده باشد.
در ضمن باید یادمان باشد کتابخوان شدن بچهها فرمایشی اتفاق نمیافتد، از این بایت که به هر حال بچهها میبینند و تقلید میکنند و بعد همین تقلید در وجود آنها نهادینه میشود. نمیشود مادر و پدر سرشان توی گوشی باشد و امر کنند به بچهها که کتاب بخوانید. چشمهای بچهها در این موارد چند برابر گوشهایشان فعال است.
در سیستم آموزشی نیز همین طور. معلمی که کتابهای غیر درسی که در سال میخواند به عدد انگشتان دستش نمیرسد نمیتواند با یک کتابخانه کوچک در کلاس، پیامبر کتابخوانی باشد. او هم فقط امر میکند و نمایش میدهد، از این رو باید طعم لذت خوانش کتاب با محوریت ادبیات فارسی در ذائقه بچهها بنشیند. آن وقت است که بچه ها همان قدر که برای خرید هله هوله تقلا میکنند برای کتاب نیز تلاش میکنند چرا که طعم و مزه اش را چشیدهاند، بنا بر این باید طعم لذید و مطبوع کتاب خوانی را به نسل جدید بچشانیم تا شاهد رقم خوردن تحولات خوبی در این زمینه باشیم.
۳۱۳/۸