به گزارش خبرگزاری حوزه، استاد شهید مطهری در یکی از سخنرانی های خود به دو نقطه ضعف مردم در مجالس عزاداری اشاره کرد که از نگاه شما خواهد گذشت.
یکی از نقاط ضعف این است که معمولا، هم صاحبان مجالس یعنی مؤسسین مجالس -چه آنهایی که در مساجد تأسیس یک مجلس می کنند و چه آنهایی که در منازلشان، بالخصوص کسانی که در منازلشان-و هم مستمعین [خواهان زیادی جمعیت هستند] و این در حدودی که من تجربه دارم استثنا ندارد. گرچه من یکی دو سال است که دیگر منبر نمی روم و بحثهایم منحصر است به همین جلسات محدودی که اینجا بحث می کنم یا در انجمن اسلامی مهندسین سالی دو سه جلسه بحث می کنم، ولی در چند سالی که گاهی می رفتم، این را احساس می کردم و می توانم بگویم برای این امر استثنا ندیدم که هم مؤسسین و هم حتی مستمعین آن چیزی را که می خواهند ازدحام جمعیت است. اگر جمعیت ازدحام بکند راضی است، اگر جمعیت ازدحام نکند راضی نیست. این، نقطه ضعف است. این جلسات که برای این نیست که جمعیت ازدحام بکند یا نه! مگر ما می خواهیم سان ببینیم؟ مگر ما می خواهیم رژه برویم؟ هدف چیز دیگری است. هدف آشنا شدن با حقایق و مبارزه کردن با تحریفات است. این می شود یک نقطه ضعف. گوینده در مقابل این نقطه ضعف قرار می گیرد، چه بکند؟ با این نقطه ضعف مبارزه کند یا مثل تاج نیشابوری از این نقطه ضعف استفاده کند؟ اگر بخواهد با این نقطه ضعف مبارزه کند، حقایق را به مردم بگوید، با تحریفات مبارزه کند، با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین که از جمع شدن دور یکدیگر و از شلوغ شدن و از اینکه خودشان را با هم زیاد ببینند خوششان می آید، جور در نمی آید. و اما اگر بخواهد از این نقطه ضعف استفاده کند، فقط در این فکر است که ما چه کار بکنیم که جمعیت بیشتر جمع بشود.
اینجاست که یک عالم سر دو راهی قرار می گیرد:از این نقطه ضعف استفاده کنم، بهره برداری کنم، به عبارت دیگر روی دوش این جمعیت سوار بشوم، حالا که اینها این قدر احمق و نادان هستند و چنین نقطه ضعفی دارند، من هم از همین نقطه ضعف استفاده کنم؟ یا علیرغم این نقطه ضعف، من با آن مبارزه کنم، بروم دنبال حقیقت، چه کار دارم به اینکه اجتماع می شود یا اجتماع نمی شود.
نقطه ضعف دوم عوام الناس در مجالس عزاداری -که خوشبختانه باید بگوییم کمتر شده است- این مساله شور و واویلا بپا شدن است. باید منبری حتما در آخر ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها مردم اشک بریزند، اشک بریزند قبول نیست، باید مجلس از جا کنده بشود، باید شور و واویلا بپا بشود. من نمی گویم مجلس از جا کنده نشود، من می گویم این نباید هدف باشد. من می گویم اگر کسی در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آنکه یک روضه دروغی بخواند، بدون اینکه جعلی بکند، بدون اینکه تحریفی بکند، بدون اینکه برای امام حسین اصحابی بسازد که در تاریخ نبوده و خود امام حسین آنها را نمی شناسد چون وجود نداشته اند، بدون آنکه برای امام حسین فرزندانی ذکر کند که چنین فرزندانی در دنیا وجود نداشته اند، بدون اینکه برای امام حسین دشمنانی در کربلا با نام و نشان بسازد مثل ازرق شامی و بچه های ازرق شامی که کاکلشان چگونه بود، که اصلا چنین کسانی وجود نداشته اند، اگر اشکی از روی صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلا هم بپا شد، مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب، ولی وقتی که نبود، آن وقت ما باید با امام حسین بجنگیم، دشمنی کنیم؟ دروغ ببندیم؟ دروغ بگوییم؟
یادم هست در فریمان خودمان، سالهای اولی که من از قم می آمدم و به آنجا می رفتم و گاهی منبر می رفتم، آمده بودیم مشهد، روضه خوان قهاری بود که در مشهد خیلی معروف بود، شبی ما در مسجد گوهرشاد در یکی از شبستانها رفته بودیم پای روضه او و یکی از هم ولایتی های ما هم آنجا بود. یک روضه صد در صد دروغی آنجا خواند، خودش هم گفت از بزرگان شنیدم(به قول مرحوم آیتی نگو از بزرگان، بگو از دروغگویان، مگر مقصود «از بزرگان دروغگویان» باشد) چون خودش می فهمید که این در هیچ کتابی نیست. آمد یک بچه ای برای امام حسین درست کرد که چنین بچه ای امام حسین نداشته است. گفت طفلی امام حسین داشتند که جزء اسرا بود. یکی از لشکریان عمر سعد، خودش سوار بود و طنابی به گردن این طفل بسته بود و او را با زور شلاق می آوردند و می کشیدند. او سرگرم رفتن بود و این طفل مجبور به دویدن. یک وقت متوجه شد که این طناب فشار آورده و سنگینی می کند. بعد متوجه شدند که این طفل خفه شده است. این را گفت و واویلایی بپا شد. وقتی که آمدیم بیرون، یادم است آن هم ولایتی من آمد به من توصیه کرد گفت آقا جان بیایید پای این منبرها، از این روضه ها یاد بگیرید، اینها را برای مردم بخوانید!
حال، این، نقطه ضعف مردم عوام است. با این نقطه ضعف چه باید کرد؟ آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده کرد؟ باید بهره برداری کرد؟ باید سوارشان شد؟ باید مثل تاج گفت حالا که اینها احمقند من از همین حماقتشان استفاده می کنم؟ نه، بزرگترین رسالت و وظیفه علما مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است. این است که پیغمبر اکرم فرمود:
«اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه و الا فعلیه لعنة الله» (۱)
آنجا که بدعتها و دروغها ظاهر می شود، آنجا که چیزهایی ظاهر می شود که در دین نیست، مسائلی پیدا می شود که من نگفته ام، بر عهده دانایان است که حقایق را بگویند و لو مردم خوششان نمی آید. آن کسی که کتمان می کند، لعنت خدا بر او باد. بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است:
ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون (۲)
آن دانایانی که حقایقی را ما گفته ایم و آنها می دانند، ولی کتمان می کنند، می پوشانند، اظهار نمی کنند، لعنت خدا بر آنها و لعنت هر لعنت کننده ای بر آنها باد.
من در مقاله «ختم نبوت» نوشتم وظیفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است و خوشبختانه ابزار این کار هم در دست است و باز هم خوشبختانه هستند و بوده اند در میان علما افرادی که با این نقاط ضعف مبارزه کرده اند. کتاب لؤلؤ و مرجان که من در همین موضوع حادثه عاشورا در آن سه شب نام می بردم از مرحوم حاجی نوری(رضوان الله علیه)، درست یک قیام به وظیفه بسیار مقدسی است که این مرد بزرگ کرده است، مصداق قسمت اول این حدیث است که «اذا ظهرت البدع فلیظهر العالم علمه».در این طور موارد وظیفه علماست که حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نمی آید. وظیفه علماست که با اکاذیب مبارزه کنند و مشت دروغگویان را باز کنند.
منبع : مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۷
پی نوشت ها:
۱) اصول کافی، ج ۱/ص ۵۴.
۲) بقره/۱۵۹.
نظر شما