به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در استان کردستان، حجت الاسلام حکمت حکیمی فر، مدیر مدرسه علمیه امام صادق(ع) بیجار در یادداشتی به جایگاه اربعین پرداخت.
آنچه اربعین را اربعین کرده است در این حدیثِ نبویِ کوتاه خلاصه می شود که «إنّ لِقَتلِ الحُسینِ حَرارَةً فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لاتَبرُدُ اَبَداً». حرارتی که هیزم آن عشقی است لایزال که در قلب یکایک محبینش وجود دارد. رابطه ای که هیچ جای عالم جز میان امام و مأموم یافت نتوان کرد. این محبت در تطور تاریخی اش در حال حرکت بوده و به هر موقفی رسیده، جنبش ایجاد کرده است. سرِّ قیام، فهم مقام امام است! چیزی که خونهای پاک بیشماری تاکنون صرف ایجادش شده است. حال باید دید در این تطورِ تاریخیِ تشیع، به چه میزان رشد کرده است؟!
سازمان شیعه
اگر جمعی به نام شیعیان در عالم می شناسیم بدیهی است محوری وجود دارد که آن را تشکیل داده است. شیعه یک جمع متفرّقی بود؛ یک جامعهای بود که در یک جا و در یک مکان زندگی نمیکرد؛ در مدینه بودند، در کوفه بودند، در بصره بودند، در اهواز بودند، در قم بودند، در خراسان بودند ـ اطراف و اکناف بلاد ـ امّا یک روح در این کالبدِ متفرّق و در این اجزای متشتّت در جریان است؛ مثل دانههای تسبیح، یک رشته و یک نخ، همهی اینها را به هم وصل میکرد. آن رشته چه بود؟ رشتهی اطاعت و فرمانبَری از مرکزیّت تشیّع، از رهبری عالی تشیّع یعنی امام؛ همهی این رشتهها به آنجا متّصل میشد؛ قلبی بود که به همهی اعضا فرمان میداد؛ و به این ترتیب، تشیّع یک سازمان و یک تشکیلات بود. اما باید گفت صرف اتصال تشکیلات بوجود نمیآورد. اتصال با منتظم و هماهنگ باشد به گونه ای که ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند، امّا بودند کسانی که از حال همه باخبر بودند. اطاعت و فرمانبَری آنها بهحساب، فریاد زدنشان از روی دستور، سکوتشان برطبق نقشه، همه چیزشان با حساب. باید این اطاعت و فرمانبری همهگیر شود و این نیاز به اتصال خارجی ورای اتصال قلبی دارد. برای بیخبری ها باید فکری می شد. پس با وجود اینکه اهل یک شهر و شیعیان یک منطقه، یکدیگر را می دیدند، امّا یک کنگرهی جهانی لازم بود برای شیعیانِ روزگار ائمّه علیهمالسّلام. این کنگرهی جهانی را معیّن کردند، وقتش را هم معیّن کردند؛ گفتند در این موعدِ معیّن، در آن کنگره هرکس بتواند شرکت کند. آن موعد، روز اربعین است؛ و جای شرکت، سرزمین کربلا است؛ چون روح شیعه روح کربلائی است، روح عاشورائی است؛ در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است؛ شیعه هر جا که هست دنبالهروِ عاشورای حسین است. این است که میبینیم همه جا این تپشهایی که در شیعه مکشوف شده، از آن مرقد پاک ناشی است؛ اینها شعلههایی بوده که از آن روح مقدّس و پاک و از آن تربت عالیمقدار سرکشیده؛ به جان ها و روح ها زده؛ انسانها را به گلولههای داغی تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده.
اشک؛ سلاح راهبردی تشیع
در مشاهده منظرهی حُزن بر قتیل کربلا از بیرون و بدون هیچگونه توضیحی، بعضی خیال می کنند این گریه وسیلهی عقدهگشایی است؛ بله، گریه وسیلهی عقدهگشایی است، در صورتیکه با فکر همراه نباشد. اگر گریه را و اشک ریختن را فقط احساسات هدایت بکند، همین است که گفتهاند، امّا اگر فکر و اندیشه به انسان اشکی بدهد و چشم انسان قطرهی اشکی بچکاند، این مثل همان آب کبابی است که آتش را تیزتر و تندتر میکند؛ این عقده نیست، سلاح است؛ لذاست که گریه جزو کارهای معمولی شیعیان صدر اوّل است که همهی آنها در راه ستیزهگری بودند، همهی آنها در راه عاشورا قدم برمیداشتند. امام رضا صلواتالله علیه اهل گریه است؛ شعرا را وادار میکنند و میگویند این قصائد بلند را بگویید، بروید گروهها را به یاد گذشتهی تشیّع بگریانید که با این گریه، آتششان مشتعلتر و برافروختهتر بشود. اگر اشک بر اباعبدالله حسین علیه السلام گریه برای عقده گشایی نیست و ستیزگری در راه حق را بوجود میآورد پس اندیشه درباره آن حق، برای متهم نشدن لازم میشود.
فلسفه قیام
یک جمله در زیارت اربعینِ امام حسین علیه السّلام ذکر شده است که مانند بسیاری از جملات این زیارتها و دعاها، بسیار پُرمغز و در خور تأمّل و تدبّر است. آن جمله این است: «و بذل مهجته فیک». این زیارت اربعین است؛ منتها فقرههای اوّل آن، دعاست که گویندهی این جملات، خطاب به خداوند متعال عرض میکند: «و بذل مهجته فیک»؛ یعنی حسینبنعلی، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «لیستنقذ عبادک من الجهالة»؛ تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ «و حیرة الضّلالة»؛ و آنها را از سرگردانیِ ناشی از ضلالت و گمراهی برهاند. این یک طرف قضیه، یعنی طرفِ قیام کننده؛ حسینبنعلی علیهالسّلام است. طرف دیگر قضیه، در فقرهی بعدی معرفی میشود: «و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الأدنی» نقطهی مقابل، کسانی بودند که فریب زندگی، آنها را به خود مشغول و دنیای مادّی، زخارف دنیایی، شهوات و هواهای نفس، از خود بیخودشان کرده بود؛ «و باع حظّه بالارذل الأدنی»؛ سهمی را که خدای متعال برای هر انسانی در آفرینش عظیم خود قرار داده است(سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت) به بهای پست و ناچیز و غیرقابل اعتنایی فروخته بودند. این، خلاصهی نهضت حسینی است. ۲۶/۱۱/۱۳۷۹
در این صورت می توان گفت، امام چون شمع میسوزد و با پرتو افشانیِ حقیقت نورانیاش، حیرت ضلالت را از بین میبرد. البته مورد استفادهی چشمهای بینا قرار میگیرد.
آزمون ولایتمداری
در این سالها، با پایان دهه محرم تنها مُسکِّن دلتنگی آن، امید به آرامشِ زیارت در روز اربعین است. اما شیوع ویروس منحوس، مانع از رفع دلتنگی است. اما اگر قدم نهادن در مسیر پیاده روی لبیک به ندای تاریخی امام است، باید پیام قیام را در ولایتمداری و تبعیت از اولی الامر خلاصه نمود تا نجات از حیرت ضلالت معنا پیدا کند. پس چگونه می توان تعارض مستقر بین تصریح ولی جامعه بر عدم حضور در پیاده روی، به دلیل عدم صلاحدید ستاد ملی مبارزه با کرونا را با پیام ولایتمداری قیام حسینی توجیه کرد؟!! در حالی که ایشان به نحو امر ولایی و نه ارشادی فرموده اند: رفتن برای راهپیمایی اربعین، فقط متوقّف به صلاحدید مسئولان ستاد ملّی مربوط به کرونا است. اگر گفتند نه -که تا الان گفتند نه- باید همه تابع باشند، همه باید تسلیم باشند. اینکه مثلاً فرض کنید ما بلند شویم برویم لب مرز اظهار ارادت به حضرت بکنیم، نه [نمیشود]!! خداوند ما را آمادهی ولایتمداری در رکاب امام معصوممان گرداند.