به گزارش خبرگزاری حوزه،«مثال های زیبای قرآن»، کتابی است از آیت الله العظمی مکارم شیرازی که به مثال های مختلف قرآن در موضوعات گوناگون پرداخته و حوزه نیوز مطالب کاربردی این کتاب را در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما قرآن دوستان خواهد کرد.
- فصل هفتم
ششمین مثال: انفاق های همراه با اذیّت و آزار
خداوند متعال در آیه ۲۶۴ سوره بقره می فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذی کَالَّذی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لایُؤمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوان عَلَیْهِ تُرابٌ فَاَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لایَقْدِرُونَ عَلی شَیْء مِمَّا کَسَبُوا وَ اللّهُ لایَهْدِی الْقَومَ الْکافِرینَ» ای کسانی که ایمان آورده اید! بخشش های خود را با منّت و آزار باطل مسازید. همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می کند و به خدا و روز رستاخیز ایمان نمی آورد. [کار او] همچون قطعه سنگی است که بر آن [قشر نازکی از] خاک باشد [بذرهایی در آن افشانده شود] و رگبار باران بدان رسد [و همه خاکها و بذرها را بشوید] و آن را صاف [و خالی از خاک و بذر] رها کند. آنان از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمی کند.
شرح و تفسیر آیه
این آیه شریفه با خطاب به مؤمنان و اهل ایمان شروع می شود. معنای این خطاب آن است که آنچه در این آیه بیان شده و بدان دستور داده شده است، شرط ایمان است و کسی که آن را انجام ندهد، مؤمن نیست.
خداوند می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! صدقات خود را با منّت نهادن و سخن گفتن درباره آن و اذیّت کردن گیرندگان صدقات، باطل نکنید. از این بخش از آیه شریفه نتیجه گرفته می شود که دو چیز صدقه را باطل می کند: نخست، منّت گذاردن و دیگر، آزار و اذیّت رساندن؛ زیرا گاه دیده می شود که کسی به دیگری کمک می کند؛ ولی تا آخر عمر او را اذیّت می کند؛ مثلا می گوید: «اگر من نبودم بیچاره می شدی و آبرویت می رفت» یا «آبرو و سرمایه ات مرهون من است» و یا «این پول را بگیر، ولی دیگر تو را این جا نبینم».
نه تنها آزار و منّت بر فقیر، صدقه را باطل می کند و کاری پسندیده محسوب نمی شود، حتّی قطع سخن نیازمند در شرح حال و بیان مشکلات خویش، امری نکوهیده و ناپسندیده است.
در روایتی آمده است: «اگر فقیری شرح حال و مشکلات و ناراحتی هایش را برایت می گوید، اگر نمی توانی کمکش کنی، دست کم به سخنش گوش کن و کلام او را قطع نکن».(۱) زیرا اگر چنین کنی و سپس به او کمک نمایی، کمکت بی فایده و از نظر اسلام بی ارزش است.
بجاست درباره «منّت» توضیح بیشتری داده شود: اصل این کلمه «مَنْ» به معنای وزن خاص است و شاید کاربرد منّت بدین خاطر باشد که «من» در معنای وزن، سنگینی ایجاد می کند و باری را بر ترازو تحمیل می کند. شخص منّت گذار نیز نوعی سنگینی بر دیگری وارد و تحمیل می کند و در حقیقت شخص منّت پذیر با این عمل او احساس سنگینی می کند.
از سوی دیگر، هرگاه شخصی نعمتی را به دیگری ببخشد به آن «منّت» گویند که خود به دو دسته تقسیم می شود:
اوّل ـ منّتِ عملی که شخص عملا نعمتی را به دیگری ببخشد. این نوع منّت پسندیده و ستایش شده است.
دوّم ـ منّت ادّعایی و زبانی که شخص تنها سخن از دادن نعمت به دیگری می کند و عملا دادن نعمت در میان نیست. در قرآن مجید این کلمه و مشتقّاتش بیش از بیست بار به کار برده شده است.
از جمله، در آیه ۱۷ سوره حجرات می خوانیم: «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ اَنْ اَسْلَمُوا قُلْ لاتَمُنُّوا عَلَیَّ اِسْلامَکُمْ بَلِ اللّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ اَنْ هَداکُمْ لِلاِْیمانِ...» ]این عرب ها [بر تو منّت می گذارند که مسلمان شده اند. بگو به خاطر اسلام آوردنتان بر من منّت نگذارید] شما منّتی بر اسلام ندارید [بلکه خداوند بر شما منّت دارد که شما را هدایت کرده است.
در این جا منّت اوّل، منّت ادعایی و زبانی است؛ زیرا عربها نعمتی بر پیامبر خد (صلی الله علیه وآله) نرسانده بودند؛ زیرا مثلا اگر بیماری نزد پزشکی برود و پزشک نسخه ای برای درمان به او بدهد و او با عمل بدان، تندرست شود، آیا بیمار منّتی بر پزشک دارد؟
منّت دوّم در آیه شریفه بالا که از سوی خداوند است، منّت عملی است؛ زیرا خداوند نعمت اسلام آوردن را به آنان داده است.
بنابراین، منّت از ناحیه خداوند، به معنای بخشش و منّت عملی است؛ ولی منّت از سوی انسانها، می تواند به هر دو معنای یاد شده باشد. و امّا منّت مورد نظر در آیه شریفه بالا، منّت ادعایی و زبانی است.
در ادامه آیه شریفه، خداوند می فرماید: مَثَل چنین کسانی که این گونه انفاق می کنند و منّت می گذارند، مَثَل آدم کافر یا ریاکار است؛ زیرا چنین شخصی نه به خدا ایمان دارد، نه به روز رستاخیز. بنابراین، چنین انفاقی هم به درگاه خداوند، پذیرفتنی نیست؛ چه شرط قبولی انفاق، ایمان است و اخلاص و چنین شخصی که ایمان ندارد، مخلص نیز نمی باشد. سپس می فرماید: مَثَل هر دوی آنان یعنی ریاکار و انفاق کننده ادعایی و زبانی، مثَل قطعه سنگی صاف است که لایه ای خاک بر سطح آن نشسته است و بر این خاک ظاهراً بارور، بذری افشانده اند: «فَاَصابَهُ وابل» ناگاه دانه های درشت باران می بارد و در یک آن، تمام این خاکها و بذرها را می شوید و از بین می برد و سنگ بی هیچ پوششی، خود را نمایان می سازد. «لایَقْدِرُونَ عَلی شَیء» تلاش هایی که در این بذرافشانی صرف شده بود، همه بی حاصل می شود؛ زیرا این کار تنها بر پایه توجّه به ظاهر بوده است و نه عملی متّکی بر شناخت باطن و عمق.
همان گونه که باران نعمت زا و حیات بخش که کشتزارها را بارور می سازد، در این مَثَل کشت و کاشته را نابود ساخته است، آیات الهی نیز مؤمنان و صالحان را از برکت نعمات الهی خود، بهره مند و هدایت می کند، ولی کافران و منافقان را رسوا و گمراه.
کشاورزی که دانه اخلاص می کارد و شخصی که دانه ریا کشت می کند، هر دو زحمت کشیده اند؛ لکن دستاوردهای متفاوتی نصیبشان می شود. آن یکی هفت صد برابر و شاید بیشتر و این دیگری، هیچ و حتّی همه داشته هایش را نیز از دست می دهد.
پیام های آیه
۱ـ خطاب های قرآن مجید، غالباً عام است: «یا اَیُّهَا النّاسُ»، «یا بَنی آدَمُ»، «یا ایّهَا الاِنْسانُ» و «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا». یعنی به بیانی است که عموم انسان ها از هر نژاد، رنگ و سرزمینی را در برمی گیرد و هرگز نگفته است: «یا اَیُّهَا القُرَیشُ» و «یا ایُّهَا العَرَبُ» و مانند اینها.
در این نوع خطاب ها نکته ای ظریف و مهم نهفته است و آن، «جهانی بودن دین اسلام» است؛ یعنی این اسلام محدود به یک سرزمین و مختص به یک قوم و قبیله و نژاد نمی باشد.
۲ـ ریا و تظاهر، عملی بی بنیان و ناپایدار است و ریاکار و متظاهر، محکوم به رسوایی است؛ زیرا هر رویداد و پدیده ای ممکن است، پرده های ریای آنان را بدرد و حقیقت پرفریب آنان را آشکار سازد. همان گونه که در این آیه شریفه، قطره های باران، لایه خاک روی سنگ را می شوید و حقیقت سختی سنگ را نمایان می سازد.
۳ـ کسانی که انفاقهایشان توأم با آزار و اذیّت کمک شوندگان است، وجودی همچون سنگ اند و قلب هایشان به سختی سنگ.
نکته قابل توجّه آن است که این سختی قلب و سرشت این گونه اشخاص را باران لطیف، آشکار و نمایان می سازد. باران که دانه را سیراب و بارور می کند، در این مثَل آن را از بین می برد و در این مثال نمی توان بر باران و بذر خرده گرفت. باران آیات الهی نیز در قلب شخص ریاکار، باعث شسته شدن لایه ریا و سبب نمایش سختی قلب و رسوایی صاحب خود می شود.
۴ـ ریاکاران و انفاق کنندگانی که منّت می نهند، بهره و ثمره ای از کار خود به دست نمی آورند. همان گونه که یک کشاورز که بر زمین سخت و سنگی بذرافشانی می کند، هم بذرش را از دست می دهد و هم تلاش بی حاصل می کند، انفاق های ریاکارانه و پرمنّت نیز، نه تنها ثوابی عاید انفاق کننده نمی کند، بلکه مال انفاق شده را نیز از بین می برد.
۵ـ در بیشتر تفکّرات فلسفی و به باور عموم انسان ها «پول» چیزی ارزشمند و پولداری یک ارزش است. دین مبین اسلام با در نظر داشتن اهمّیّت و نقش پول در زندگی مادّی انسان ها، معتقد است که مفاهیمی همچون ایمان، ایثار، شهادت و... ارزشی، ارزشمندتر از «پول» هستند. از جمله این ارزش ها، احترام به انسانیّت و حرمت آبرو و حیثیّت «مؤمن» را می توان برشمرد.
بنابراین، کسی که به گمان خود برای کمک به یک نیازمند به شیوه آشکار مبلغی پول می پردازد و با این عمل خود، آبرو و حیثیّت انسانی وی را از بین می برد، آیا می تواند عمل خود را «کمک»، «صدقه» و یا «انفاق» بنامد؟ و در برابر از خداوند طلب پاداش کند؟
متأسّفانه نظام ارزشی مکتب های مادّی دنیا، پول و مظهر امروزی آن «دلار» است که توجیه کننده اقدامات و موجّه سازنده بسیاری از جنایات فجیع انسانیِ صاحبان آن می باشد.
از جمله این جنایات ننگین می توان از خرید و فروش انسانها، به ویژه دختران و پسران خردسال نام برد. دلاّلان بین المللی، دختران و پسران خردسال کشورهای جهان سوّم، بخصوص کشورهای شرقی را به ارزان ترین قیمت می خرند و آنان را به غرب متمدّن می برند و به قیمت های گزاف به غربیان طرفدار حقوق بشر می فروشند. این خردسالان معامله شده، مورد سوء استفاده های متعدّد از جمله پیوند اعضای بدن و آزار جنسی قرار می گیرند.
یکی دیگر از اقدامات توجیه شده با دلار، آن است که غربیان، حتّی «دموکراسی» را که بنیان ادعایشان در حقوق بشر بر آن استوار است، با «دلار» معامله می کنند. مثلا آرای مردم ستمدیده الجزایر را در انتخابات آن کشور نادیده می گیرند و کشتارهای بی رحمانه به راه می اندازند. گویا مدّعیان رئوف و نازک دل حقوق بشر در الجزایر، کر و کورند. نه خبر جنایات را می شنوند و نه تصاویر آنها را در رسانه های خبری خود می بینند. اینها در واقع از آثار ارزشمند دلار است؛ زیرا این حوادث و رویدادها تأمین کننده منافع آنان است و حتّی خود با واسطه یا بی واسطه، عاملان آنها هستند!
این امر تنها به الجزایر منحصر نیست. در سراسر جهان، هر روند و رویدادی که در مسیر تأمین منافع آنان باشد و جریان به دست آوردن و افزایش دلارهایشان را به خطر نیندازد، بدترین نوع حکومت در یک کشور، حتّی حکومت بدوی قبیله ای و استبدادی هم، «خوب» شناخته می شودو نقش نداشتن مردم آن سرزمین در حکومت خود، «بد» تلقّی نمی گردد. ولی اگر در کشوری و حکومتی، منافع و دلارهای آنان مورد تهدید قرار گیرد، بهترین نوع نظام حکومتی و مردمی ترین اداره سیاسی آن کشور، بد و مخالف ارزش های والای انسانی معرّفی و شناسانده می شود!
امّا همان گونه که یاد شد، نظام ارزشی اسلام مبتنی است بر ارزش هایی چون ایمان، کمال انسانی، حرمت مقام والای انسان و حفاظت از آبرو، شرف و حیثیّت وی.
سیره امامان در انفاق و بخشش
یکی از جلوه های آموزنده زندگی امامان بزرگوارمان، نحوه بخشش آنان است. علامه مجلسی در شرح حال امام حسن مجتبی (علیه السلام) داستان زیبا و پرعبرت زیر را نقل می کند:
«امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) و عبداللّه بن جعفر(رحمهما الله) (شوهر حضرت زینب) همراه با کاروانی عازم زیارت بیت اللّه الحرام شدند و در یکی از منازل، از قافله باز ماندند. بی توشه راه، تشنه و گرسنه در بیابان گرم و سوزان پیاده به راه خود ادامه دادند. هنگامی که تشنگی و گرسنگی بر آنان غلبه کرده بود، چادری را در بیابان دیدند. به قصد یافتن آب و خوراک، بدان سو شتافتند. پیرزنی را درون چادر دیدند و از او آب طلبیدند. پیرزن گفت: آبی ندارم، ولی می توانیداز شیر آن گوسفند برای رفع عطش خود استفاده کنید. آن بزرگواران چنین کردند و پس از لختی استراحت گفتند: آیا خوردنی هم داری که به ما بدهی؟ پیرزن گفت: جز آن گوسفند چیزی ندارم. آن را سر ببرید و از گوشتش بخورید. بازماندگان عزیر از قافله نپذیرفتند که تنها دارایی پیرزن، گوسفندش، را بکشند. پیرزن اصرار ورزید و آنان را سوگند داد. بناچار گوسفند را سر بریدند و به قدر رفع گرسنگی از گوشتش خوردند.
پس از قدردانی از مهمان نوازی و ایثار پیرزن، بدو گفتند: ما اهل مدینه و از خاندان بنی هاشمیم. هرگاه به مدینه آمدی نزد ما بیا تا اندکی از مهمان نوازی تو را جبران کنیم؛ سپس خداحافظی کردند و به راهشان ادامه دادند.
پس از چندی، شوهر آن پیرزن از صحرا برگشت و علّت نبود گوسفند را از همسرش پرسید. وی تمامی واقعه را برایش گفت: شوهر با ناراحتی پیرزن را سرزنش کرد که چرا تنها سرمایه ما را تنها در برابر یک نشانی مبهم از دست دادی؟
پس از مدّتی به سبب خشکسالی، پیرزن و شوهرش ناچار به مهاجرت به مدینه شدند و چون سرمایه ای نداشتند به گدایی مشغول شدند. روزی امام حسن (علیه السلام) آن پیرزن را دید و شناخت و فرمود: آیا تو همان پیرزنی نیستی که در صحرا به ما کمک کردی و از ما پذیرایی نمودی؟ عرض کرد: بلی یا بن رسول اللّه! امام حسن (علیه السلام) دستور داد، هزار رأس گوسفند و هزار مثقال طلا به او بدهند. (۲) و پس از عذرخواهی از او که این تنها جبران اندکی از محبّت ها و ایثار اوست، او را به خانه امام حسین (علیه السلام) راهنمایی کرد.
امام حسین (علیه السلام) از پیرزن پرسید: برادرم چقدر کمک کرد؟ پیرزن مقدارش را عرض کرد. آن حضرت نیز همان مقدار به پیرزن بخشید و دستور داد او را نزد عبداللّه بن جعفر بردند و او دو هزار رأس گوسفند و دو هزار مثقال طلا به وی داد. (۳)
صدقه بازدارنده مرگ های بد
پیشتر گفته شد که انفاق و صدقه پیش از آن که برای گیرنده مفید باشد، برای دهنده آن سودمند است. اجر، پاداش های معنوی، بروز صفات اخلاقی نیکو و به طور کلّی، کمال انسانی شخص انفاق کننده را در سطور بالا مورد بررسی قرار دادیم. و اینک گوییم که صدقه بازدارنده بلایا و مرگ های بدفرجام است. روایت زیر به نقل از «وسائل الشّیعه» نمونه روشنی از ظرایف انفاق در پیشگیری از مرگ بد است.
«مردی یهودی از کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می گذشت و به عنوان سلام گفت: «اَلسّامُ عَلَیکَ» (۴) حضرت در پاسخ فرمودند: «علیک». اصحاب که متوجّه ظرافت پاسخ پیامبر (صلی الله علیه وآله) نشدند. عرض کردند: یهودی در ظاهر عرض سلام، برای شما آرزوی مرگ کرد. حضرت فرمودند: و من هم با پاسخ «علیک» نفرینش را به خودش برگرداندم؛ یعنی «مرگ بر تو باد» سپس فرمودند: این یهودی با نیش ماری سیاه در صحرا کشته می شود، امّا طولی نکشید که یهودی با کوله باری از هیزم از صحرا برگشت. اصحاب با حیرت و نگاه های تردیدآمیز مبنی بر عدم تحقّق فرموده پیامبر (صلی الله علیه وآله) به ایشان نگریستند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به یهودی گفت که پشته هیزمش را بر زمین بگذارد و هیزم ها را پخش کند. به محض باز شدن بسته هیزم، ناگاه مار سیاهی در میان هیزم ها دیده شد که تکّه چوبی را به دندان گرفته بود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: مرد یهودی! چه عملی در صحرا انجام دادی؟ عرض کرد: کار خاصّی نکردم. پس از جمع آوری هیزم ها و به دوش کشیدن آنها، یک تکّه از دو تکّه نان همراه خود را خوردم و چون به فقیری برخوردم، تکّه دیگر را به او دادم. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: این مار مأمور گرفتن جان این مرد یهودی بود؛ ولی خداوند با این انفاق او، مرگ با نیش مار را از او دور کرد. سپس این حدیث زیبا را بیان فرمودند: «اِنَّ الصَّدَقَةَ تَدْفَعُ میتَةَ السُّوءِ عَنِ الاِنْسان» صدقه و انفاق، مرگ های سیاه و بد(۵) را از انسان دفع می کند. (۶)
پی نوشت ها:
۱- وسائل الشّیعه، جلد ۶، ابواب الصدقه، باب ۲۲، حدیث ۳.
۲- با توجّه به حکومت معاویه و طرفداری ظاهری مردم از او، به نظر می رسد که دلهای بیشتر مردم با خاندان رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) بود و شاید هدایایی نیز خدمت آن بزرگواران تقدیم می شد که این انفاق از محل آنها بوده است.
۳- بحار الانوار، جلد ۴۳، طبع بیروت، صفحه ۳۴۸.
۴- این نوع سلام کردن که متأسّفانه ناخواسته و از روی جهالت در بین بعضی از مسلمانان نیز رواج دارد، نوعی نفرین و طلب مرگ برای مخاطب است.
۵- منظور مرگ های دلخراش و بد منظر است؛ مانند سوختن در آتش، تکّه تکّه شدن در تصادفات و مانند آن.
۶- وسائل الشّیعه، جلد ۶، ابواب الصدقه، باب ۹، حدیث ۳. روایات دیگری نیز به همین مضمون در این باب آمده است.