خبرگزاری حوزه | این روزها در مورد صحبت های ساختارشکنانه و توهین آمیز جناب محمود امجد خیلی حرف زده می شود و غالب محتوای این نوشته ها و تحلیل ها بر چند محور می باشند:
الف) اظهار تعجب و اعلام برائت و انزجار
ب) دعا برای عاقبت بخیر شدن
ج) بیان خاطرات از حضور موثر ایشان در جمع جوانان دانشجو و طلبه و اظهار تأسف و حسرت
د) شبیه سازی وی با زبیر که بدست پسرش از مسیر ولایت علوی خارج شد.
ه) تلاش هایی غالبا نافرجام برای کشف علل این سقوط آشکار
به نظر می رسد پرداختن به گزینه پایانی یعنی کشف علل این سقوط تأسف برانگیز مهمتر از سایر موارد باشد.
بنده به عنوان طلبه ای که در مدرسه حقانی و هیئات عزاداری قم بارها و بارها پامنبری ایشان بوده ام، نکاتی را پیرامون دلایل این سقوط که کمتر بدان اشاره شده عرض می کنم و قبول دارم برخی از نکاتی که در حوزه سبک زندگی ایشان خواهید خواند، اثباتا "میکروسبک" هستند که خیلی ممکن است به چشم نیایند اما ثبوتا "ماکروسبک" هستند و مهم و بنیادین!
۱. ساختارشکنی بی هوا، آخر و عاقبت ندارد!
آقای امجد رفتارهای عجیب زیاد داشت و اساسا "یکی از" مبانی جاذبه ایشان هم همین بود. رفتارهایش زیادی ساختار شکنانه بودند. حتی بنده که ذاتا روحیات آنتی سیستمی دارم از اینکه یک استاد اخلاق روی منبر روی دو پایش بایستد و عصایش را در هوا بچرخاند و ذکر علی مولا (علیه السلام) بگیرد برایم قابل هضم نبود؛ چراکه به نظرم ساختارشکنی بی هوا مترادف تهور است تا شجاعت انقلابی.
حتی می توان گفت محافظه کارها و انقلابی ها همه خطوط قرمزی دارند اما مهم مصادیق و کمیت و کیفیت این خطوط قرمز بوده و هست که استاد امجد آن دوران به خطوط قرمز طلبگی ما گاها و از قضا به ندرت، بی ملاحظه می شد مثل همین بازی با منبر!
۲. تقویت روحی در حوزه اخلاق، با وجود تنبلی ذهنی در حوزه سیاست ورزی، آخر و عاقبت ندارد!
انگار طیفی در حوزه علمیه هست که تهذیب نفس و دروس اخلاق را تمام کننده رسالت طلبگی می داند و اساسا مایل است به گونه ای اشراقی مسائل دنیای سیاست و اجتماع را نیز حل و فصل کند.
این طیف برای شناخت اجتماع و سیاست وقت ندارند و معتقدند خدا به آنها "فرقان" داده برای همین چیزها!
این را بگذارید کنار مشی امام خمینی (ره) و رهبرمعظم انقلاب که امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بخش لاینفک زندگی روزمره ایشان تلقی می شود و حتی در بیانات مختلفشان خطاب به حوزویان از گوشه گیری و بی اطلاعی و عدم تحلیل گلایه ها می کردند.
در همین زمینه رهبری عزیز انقلاب می فرمایند:
" باید سیاسی باشید؛ باید با مسائل سیاسی آشنا شوید، حوادث سیاسی کشور را بدانید و حوادث سیاسی دنیا را بدانید. طلبهها امروز به اینها نیاز دارند. یک گوشهای نشستن، سرخود را پایین انداختن، به هیچ کار کشور و جامعه کاری نداشتن و از هیچ حادثهای، پیشآمدی، اتفاق خوب یا بدی خبر نداشتن، انسان را از جریان دور میکند. ما مرجع مردم هم هستیم؛ یعنی مورد مراجعهی مردمیم و اگر خدای نکرده یک علامت غلط نشان بدهیم، یا یک چیزی که مطلوب دشمن است بر زبان ما جاری بشود، ببینید چقدر خسارت وارد میکند. بنابراین، یک وظیفهی مهمی که امروز ماها داریم، ارتباط با سیاست است" (بیانات در جمع روحانیون استان سمنان، ۱۳۸۵/۰۸/۱۷)"
به نظر می رسد آقای امجد هم در همین "تله تنبلی ذهنی در حوزه سیاست ورزی" افتاده اند و به جای کشف حقیقت، به اماره و ظنونی که به زعمشان حجت هستند اکتفا کرده اند.
شاهد ماجرا اینست که نقل شد از ایشان که دلیل اعتمادشان به دیدگاه های پسرشان اینست که پسرشان نان حلال خورده است و جز حق نمی تواند بگوید! (ر. ک: سقوط یک شیخ از ارتفاع/ مشرق نیوز)
۳. ارتباط چهره به چهره با استهزاکنندگان، آخر و عاقبت ندارد!
از سالها پیش می دانیم که موثرترین روش تاثیرگذاری روی اشخاص، ارتباط چهره به چهره و مستمر می باشد و حتی طرح تبلیغی استاد قرائتی در روزگار اوایل طلبگی ما هم با همین عنوان بود یعنی تبلیغ چهره به چهره.
اگر دور و بری های ما که چشم در چشم با آنها مرتبط هستیم اهل استهزا یا انکار حق باشند عاقبت ما هم لاجرم چنین خواهد بود که:
" ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَیٰ أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ" (۱۰/روم)
" آخر سرانجام کار آنان که بسیار به اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند. "
ماجرای نقش آفرینی منفی پسر زبیربن عوام هم مؤید همین نکته هست که وقتی موثرترین افراد نزدیک ما، منحرفین فکری یا عقیدتی باشند، دیر یا زود ما هم به رنگ آنها درخواهیم آمد؛ چراکه همنشینان، بیشتر از اثر معرفتی حاوی اثر روانی و احساسی هستند و تاکنون سلاح کارآمد و مطمئنی برای خنثی سازی چنین اثراتی ساخته نشده است!
نشست و برخاست های مکرر با مهدی هاشمی و دارودسته اش و مشورت گرفتن های مستمر از پسر مساله دارش با استاد امجد کاری کردکه صدای "بی آزار"ها هم درآمد!
اما بعد از مرور چند میکروسبک از جناب امجد، بد نیست به یکی از مشکلات سبک برخورد ما با جماعت مبهم هم اشاره کنیم:
۴. سکوت اصحاب حق در برابر اشخاص مردد، آخر و عاقبت ندارد!
براستی دیگر امجدگونه ای نداریم تا قبل سقوط کامل به دادش برسیم؟
اینکه بعد فتنه ۸۸ مشخص شد ایشان به سمت جریان فتنه غلطیده می توانست منجر به صمیمیت بیشتراصحاب انقلاب با ایشان شود نه اینکه پیشنهاد جلسه ای داده شود و ... از فتنه ۸۸ بیشتر از ۱۰ سال سپری شده است و گویا ایشان همچنان در دام تزریق اطلاعات غلط گرفتار شده است.
۱۰ سال فرصت کمی برای روشن کردن ذهن آقای امجد نبوده است و وقتی ذهن های پرابهام و قلب های متمایل شده به جناح باطل، تنها و بی ایضاح و بی مونس به حال خود رها شوند پایانی خوش تر از این هم نخواهند داشت!!
حمید برزگار