به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام محییالدین آزادمنش اصفهانی از دانش آموختگان مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) و از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم در گفت و گو با خبرنگار رسانه رسمی حوزه، به تبیین اهمیت و جایگاه تحصیل در حوزه و الزامات شرکت در درس خارج پرداخته است که در ادامه می آید:
*لطفا در ابتدا خود را معرفی کنید و از اساتید خود و تالیفاتی که داشته اید برای ما بگویید.
بنده محییالدین آزادمنش اصفهانی از سال ۷۴ به توفیق الهی وارد حوزه علمیه شدم در حوزه علمیه اصفهان به مدت چهار سال تحصیل کردم و در سال ۷۸ - ۷۹ به قم مشرف شدم. دوره مقدمات را در مدارس دارالحکمه باقرالعلوم علیه السلام به تولیت آیت الله فقیهایمانی و مدرسه علمیه الهادی علیه السلام به تولیت آیت الله مشکینی و دورهی سطح عالی و خارج را در دو مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه السلام به تولیت حضرت آیت الله شبیری زنجانی و مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام به تولیت آیت الله فاضل لنکرانی تحصیل و اشتغال داشتم و عمده دورهی درس خارج را از محضر اساتیدی چون حضرات آیات وحید خراسانی، شبیری زنجانی، مجلسی، مظاهری، هاشمی شاهرودی، فاضل لنکرانی، علیدوست، نجفی و برخی از اساتید دیگر تلمذ و استفاده کردم.
از سال ۸۴ موفق به تدریس مقدمات، سطوح عالی بوده و از سال ۹۸ توفیق بحث خارج فقه و اصول دارم. در اصفهان، مدرسه دارالحکمه باقرالعلوم علیه السلام، مدرسه ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام و صدر بازار و در قم عمده در مدرسه حضرت آیت الله گلپایگانی، مدرسه عالی خاتم الاوصیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف و مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام و... توفیق خدمت به طلاب را داشتهام.
در تالیف هم به لطف خداوند سبحان در قالب مقاله و کتاب، چه به صورت فردی و چه گروهی، در زمینه اصول، فقه و فلسفه فقه، اخلاق، احکام، بینشی، تحقیق و پژوهشهایی را قلم زدهام.
از جهت مدرک حوزوی هم به فضل الهی نسبت به اخذ سطح چهار حوزه (دکترا) و برخی از اجازات (فوق دکترا) توفیقاتی داشتهام.
*لزوم تحصیل در حوزه و آموختن معارف الهی چیست؟ چه ضرورتی دارد این تحصیلات علوم دینی؟
اگر ما بپذیریم که اسلام دینی جامع، جاودان و جهانی است، که امری مسلم است، بر طبق قاعده این در حد یک شعار نبوده، بلکه مبتنی بر یک حقیقت است. به دیگر سخن اگر اسلام به عنوان دینی جامع، جاودان و جهانی میباشد آبشخور او دانش، علوم و معارفی که پشتوانه این شریعت مطهر و دین عزیز است.
اسلام صرفاً برای عبادت و دعا در مسجد و منزل و... نیست، اسلام برنامهای است جامع، جاودان و جهانی برای سعادت و خوشبختی بشر در دنیا و آخرت. به دیگر سخن اگر بشر بخواهد در آخرت خوشبخت شود باید در دنیا طبق همان برنامهای که خالق و صانع او برای او ترسیم کرده سعادتمند و خوشبخت زندگی کند چون او میداند اگر بخواهد بشر سعادتمند بشود چه روش زندگی داشته باشد. اسلام عزیز فقط برای عبادتی خاص مانند نماز و روزه و... برنامه ندارد، بلکه برای تمام شئون زندگی بشر برنامه دارد که یا تاسیسی است، یا تقریری، یا تاکیدی، یا تکمیلی. بر این اساس این دین جامع، جاودان و جهانی برای اقتصاد، برای روش تعامل با دیگران، برای زن و شوهر و زندگی زناشویی، برای تربیت فرزند، برای اجتماع و امور بین الملل، و... حرف برای گفتن دارد. اگر عهدنامهی خالد امیرالمؤمنین علیه السلام به جناب مالک اشتر را ملاحظه کنیم درمییابیم که یک منشور فاخر برای حکومتداری تا قیامت برای بشریت است. اگر بقیه الله الاعظم ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف در این زمان حکومت میفرمودند همین را عمل میکردند. بر این اساس طلبهها و فضلا نسبت به عرصههای مختلف باید آنچه که اسلام به عنوان برنامه معرفی کرده است را برای جامعه تبیین کنند و در کشور خود حال که حکومت در اختیار شیعه و اسلام قرار گرفته است آن را اجرایی کنند و در مرحلهی عمل به عنوان الگو به میدان عمل بیاورند. ما باید در گام دوم انقلاب، کشور جمهوری اسلامی ایران را در تراز یک مملکت الگوی ایرانی اسلامی به مردم خویش و به دنیا عملاً معرفی کنیم؛ نباید این معارف در حدّ شعار باقی بماند. مردم و دنیا ببیند اگر شیعه ادعا دارد که میتواند بشر را به خوشبختی در دنیا و سعادت آخرت برساند برای آن برنامه عملی محقق و آزموده دارد. ایران اسلامی باید از همهی جهات به عنوان مدینه فاضله و مدینه النبی علیه و آله السلام که مطمح نظر شریف اهل بیت عصمت علیهم السلام بود، محسوب شود. اینجا است که در کنار سایر عوامل و شرایط مهم، نقش طلاب، فضلا و فقها بسیار پررنگ است. فقها در قانون و در عملیاتی شدن آن قانون و نظارت بر آن باید تاثیرگذار باشند؛ اگر چنین نباشد قطعا اسلام در حد شعار و تئوری باقی میماند.
بر این اساس قاعدتاً متخصصین باید این معارف را استنباط و استخراج کنند، و به جامعه بشریت عرضه نمایند. و به طور طبیعی اگر بر اساس موازین عقلی و نقلی و مبتنی بر شیوهی اجتهادی منضبط باشد مردم با جان و دل پذیرا هستند؛ (لو علموا الناس محاسن کلامنا لاتبعونا). چه کسی قدرت و توانایی چنین کاری را دارد؟ کسی نیست جز فقیه، متخصص و مجتهد؛ و البته این اختصاص به یک دانش خاصی چون فقه ندارد بلکه اگر من بخواهم مفسری فقیه و فهیم باشم، متکلمی زبردست باشم، حتی در فلسفه اسلامی که برخاسته از متون و تراث شیعی و اسلامی است اگر بخواهم حرفی برای گفتن داشته باشم و نظر اسلام را در این عرصهها بیان کنم، شکی نیست که نسبت به تراث اسلامی باید مستنبط، مجتهد و فقیه باشم. روشن است اجتهاد شرط لازم است نه شرط کافی. اطلاع از یک علمی یا شاخهای از علم که مجتهد بخواهد ورود داشته باشد، لازم است؛ اما حداقل شرطی که دارد اجتهاد است. بالاتر آن که بنده معتقدم حتی یک شخصی که بخواهد سخنرانی کند در صورتی که در صدد تبیین معارف عمیق اسلام ناب محمدی (ص)با تمام جوانب و ملاحظات آن باشد به ویژه اگر به عنوان یک حرف جدید و متناسب با روز و البته برخاسته از تراث شیعی و اسلامی باشد، او هم باید در حد خودش مجتهد و مستنبط باشد نه این که صرفا حرفهایی که دیگران در سخنرانی یا در کتابها بیان کردهاند را نقل کند و این پشتوانه علمی هم دارد.
اگر من بخواهم مطلبی را به عنوان نکته معرفتی یا عملی از آیات و روایات استفاده کنم، خواه در دانش فقه یا در تفسیر یا علوم اجتماعی و اقتصادی و حوزه سیاست یا خانواده و... باشد، و به عنوان نظر اسلام بیان کنم، باید توانایی بهرهبرداری از آیات و روایات منفردا و مجموعا و به صورت یک نظام را داشته باشم و این میّسر نیست مگر با اجتهاد. مگر بدون برخورداری از دانش اصول (حداقل جلد اول که مباحث الفاظ است) میشود قدرت چنین کاری را داشت؟ قطعا ممکن و میّسر نیست، حتماً باید در حدی از دانش اصول برخوردار باشم.
به خاطر دارم رهبری معظم فرمود، نسبت به صحیفهی امام(ره)، (که مجموعه صحبتها و فرمایشات مرحوم امام است) لازم است یک گروهی کار تحقیقاتی کنند و عام و خاص، مطلق و مقید را کنار هم بگذارند و یک مجموعه جدیدی تدوین شود که در نهایت نظر نهایی و جامع مرحوم امام را بتوان از آن استفاده کرد؛ نه اینکه یک شخصی به یک قسمتی (عام) تمسک کند و یک شخصی هم به قسمتی(خاص). و هرکس از پندار خویش شود یار من. وقتی که در کلام یک بشر امروزی به عنوان یک فقیه تمدنساز باید از دانش اصول که مبین قواعد و ضوابط مباحثی چون مطلق و مقید و عام و خاص و... است برخوردار باشیم نسبت به فرمایشات نورانی، جهانی، جامع و جاودان الاهی و مبیّنان آن در قرآن و روایات - گرچه در حوزه غیر فقه - نباید برخوردار باشیم؟! لذاست که مرحوم امام به عنوان یک فقیه فیلسوف عارف و مفسر تمدنساز در ضمن یک کلام مهم و برخاسته از حقیقت فرمود: (تا فقیه نشوید نمیتوانید به اسلام خدمت کنید)، یا شاگرد ایشان رهبری معظم میفرماید: ستون فقرات حوزه علمیه فقه و اصول است، یا در تعبیر دیگری میفرماید: بدون تحصیل این مباحث از کتب و تخصصی فقه و اصول بی مایه بوده و فطیر است و لذاست که معظم له به عنوان یک مسئول رده بالای نظام و در اوج کارهای اجرایی و سیاسی درس و بحث را حتی در موضوعاتی چون مکاسب محرمه یا صلات مسافر کنار نگذاشتند. این نشان میدهد که طلبه اگر بخواهد حتی در عرصه سیاسی، اجتماعی و... ورود پیدا کند باید مجتهد باشد و آشنا با مبانی و ضوابط باشد، این خوب نیست که طلبه در عرصه اجرایی و فرهنگی ورود پیدا کند یا حتی سخنرانی و منبر و لکن حظی از معارف و استنباطات و دانش اصول نداشته باشد.
من عبارتی را از رهبرمعظم انقلاب، خدمت شما عرض کنم که برای طلاب و فضلا بسیار مهم، راهنما و معیار است: (این آقا قرآن را میگوید، به یک آیهای تمسک میکند، بعد میبینیم که اشتباه گفته، این به خاطر این بوده که از شیوه استنباط و اجتهاد تهی بوده است.)
تحصیل دورهی درس خارج برای فضلا به اعتبار استعداد و هدفی که دنبال میکنند متفاوت است. برای کسی که بخواهد سخنران خوبی باشد به این معنا که معارف اسلام را در عرصهها و شئون مختلف زندگی بشر به عنوان یک نظریهی نو و متناسب با روز و نیاز بشر مبتنی بر آیات و روایات بیان کند، به نظر بنده به صورت عادی حدوداً پنج سال باید درس خارج فقه و اصول را ببیند، البته بستگی به استعداد، شرایط و ظرفیت شخص هم دارد. این اعتقاد را بسیاری ندارند، بلکه معتقدند که اگر کسی بخواهد منبری بشود و سخنرانی کند پیش یا نهایتا پس از اتمام لمعتین ترک تحصیل دروس کند و مشغول به منبر و تهیوء برای سخنرانی شود. بنده این اعتقاد را ندارم.
البته طلبههایی که در دانش تفسیر یا دانش کلام و سایر معارف قصد ورود و تخصص و تمحض دارند، به نظر بنده حدود ده سال باید در مباحث فقهی و اصولی کار کنند اما کسی که بخواهد متخصص در دانش فقه بشود حداقل ۱۵ الی ۲۰ سال نه اینکه به صورت تخصصی کار کند بلکه باید ممحض شود.
بنده معتقدم اگر کسی بخواهد به فلسفه و عرفان ورود پیدا کند و منحرف نشود و عرفان شیعی و اسلامی را بفهمد و بیان کند باید فقیه باشد، همین جملهای که بزرگ فقیه تمدنساز و بزرگ عارف و فیلسوف، مرحوم امام بیان کردند که (تا فقیه نشوید نمیتوانید به اسلام خدمت کنید). یا فرمایش رهبری معظم که (فقه و اصول ستون فقرات حوزه علمیه است).
بنده خودم از اساتید بسیار بزرگی چون حضرات آیات وحید خراسانی، شبیری زنجانی، هاشمی شاهرودی، مظاهری، مجلسی و نجفی، و البته برخی از دیگر بزرگان کمتر، در قم و اصفهان استفاده کردم، اما بیشترین استفاده را کمّا و کیفا از دو استاد بزرگوار داشتهام: آیت الله فاضل لنکرانی و آیت الله علیدوست هستند آن هم بدین خاطر که این دو استاد بزرگوار را نسبت به آن ملاکاتی که داشتم و دارم و بخشی از آن را عرض کردم، حائز این شرایط و ملاکها دیدم. خصوصیات اساتید، هم در تحصیل علم برای فاضل، و هم در تربیت شاگرد، و هم برای بحثهای تربیتی آن طلبه مؤثر است.
خصوصیات یک درس خارج موفق این است که استاد نباید درس را حفظ کرده باشد و ارائه بدهد بلکه باید نسبت به مبحث تفوق داشته باشد. از خصوصیات درس اساتید بنده این بوده و هست که نه فقط نسبت به آن مبحثی که مطرح میکنند اشراف و احاطه و تفوق دارند حتی نسبت به مجموع آن موضوع، بلکه نسبت به مباحث فقهی و اصولی احاطه دارند این خیلی مؤثر است. اگر من صرفاً درس را حفظ کنم نمیتوانم آن مطلب را جامع و کامل ارائه دهم، بعضی از موارد جا میافتد، درست نمیتوانم ارائه دهم یا نمیتوانم به پرسش فضلا پاسخ مناسب بدهم یا بر اساس مبانی متخذ خویش جواب داده و استنباط کنم.نکته بعد اینکه درس باید ناظر به مبانی مختلف باشد، من صرفاً بیایم بر اساس یک مبنا درس را پیش ببرم مفید نیست. استاد باید مجال پرسش و ارائه فکر نسبت به طلبه بدهد، طلبه باید بتواند حرف بزند.
نکته دیگر که بسیار مؤثر است یک استاد باید بر روند تحصیلی و تربیت علمی و فرهنگی و تهذیبی یک طلبه نظارت داشته باشد. در این راستا موضوع دیگر اینکه درس نباید صرفا به ارائهی اصل مطلب خلاصه شود، بلکه استاد باید ورود و خروج به مطلب را مشخص کند، به نکات اجتهادی بحث مشخصا اشاره کند؛ به گلوگاهها و نکات کلیدی بحث تصریح کند که ملاکات برای طلبه روشن شود تا قدرت استفاده و بهرهبرداری در جاهای دیگر را داشته باشد.نکته بعدی ایجاد سؤال در ذهن طلبه است. درسهای اساتید ما این هنر را داشت و در ذهن طلبه سؤال ایجاد میشد، ایجاد فکر و زمینهی فکر در ذهن طلبه بسیار راهگشاست. نباید جوری القاء شود که پرونده بحث بسته شده است.
مطلب بعد اینکه ورود به مباحث نوپیدا است؛ درسی درس موفق است که همان شیوه و ملاک اجتهادی را در مباحث نو و جدید و مورد نیاز جامعه مطرح و جاری کند، و نشان داده شود که این مباحث پاسخگوی نیازهای جامعه است.از مشکلاتی که بسیاری از طلبهها در امر آموزش و پژوهش دارند فقدان بینش و بصیرت است، بینش نسبت به فرآیند و برایند طلبگی، تحصیل و پژوهش. بنده وقتی که وارد حوزه شدم، به حوزه علمیه، بایدها و نبایدها، راه و روش، و... آشنایی کامل نداشتم و آن بدین خاطر بود که در نزدیکان ما در میان خانواده و خویشان روحانی و عالم، نداشتیم، البته در اقوام دور از بزرگان و اعلام هستند مانند مرحوم حضرت آیت الله حاج سید علی علامه فانی یا مرحوم آیت الله حاج آقاضیاء علامه فانی رحمهما الله تعالی که از اقوام پدری ما هستند اما در نزدیکان خود از این نعمت محروم بودیم. تصور بنده نسبت به طلبگی این بود که در حوزه صبحها قرائت قرآن و تفسیر داریم، عصرها روی ادعیه و برخی از روایات کار میکنیم و شب هم یک روضهای به ما یاد میدهند، اما وقتی وارد حوزه شدیم اساسا با یک فضای کاملا متفاوت روبرو شدیم و متوجه شدم نگاه ما نادرست بوده است، بلکه اینجا باید افزون بر طهارت نفس، با تحصیل علوم مقدماتی و اصلی خود را مهیای مطهریت نمود. عجیب اینکه بعد هم با بعضی از دوستان یا تلامذه که گفتگو میکردیم میدیدیم نگاه آنها هم به حوزه همین یا شبیه همین بوده است. الآن شاید تصور اجتماع هم این است که طلاب در حوزه مشغول به همین گونه امور هستند.
به نظر من نگاه نادرست نسبت به فرآیند و برآیند طلبگی، تعهدات، اهداف، بایستهها و شرایط و لوازم و... یک مشکل بزرگ و ریشهای است.البته بحمد الله تعالی خداوند سبحان اساتیدی در مسیر طلبگی ما قرار داد که ما را به وظایف و تعهدات خویش، راه و روش طلبگی را برای ما به عنوان ایتام آل الله تعالی ترسیم کردند و ان شاء الله تعالی بتوفیق الاهی با عمل به آن بتوانیم مورد مباهات حضرت بقیة الله الاعظم روحی فداه باشیم.
با تاسف مشاهده میشود برخی از طلبهها در دوره خارج - چه برسد به دوره مقدمات و سطح - هنوز هم نمیدانند چرا باید درس بخواند، چرا درس خارج باید شرکت کند، چه درس خارجی را شرکت کند، چطور باید درس بخواند، چطور باید پژوهش داشته باشد، اصلاً برای چه طلبه شدیم، و... .دومین مشکل این است که نظارت صحیح توسط اساتید متخصص بر روند تحصیلی آموزشی و پژوهشی و حتی تهذیبی و بینشی طلبهها یا محدود و ناقص است یا ناصحیح یا اساسا مفقود است! شما نگاه نکنید به مدارس خاص و مراکز تخصصی؛ در حوزهی آزاد، یا در بسیاری از مدارس، و بدتر در شهرستانها، نظارتی بر پیش مطالعه، مطالعه و مباحثه به صورت یک برنامهی منسجم، منظم و هدفدار و به صورت تخصصی نیست. مگر آنکه استادی یا مدیر یا معاونی به صورت خودجوش - آن هم بر اساس سلیقه و نگاه و تربیت خویش- در این قبیل موضوعها ورود پیدا کند و برنامهای داشته باشد. اساسا طلبه ضرورت طلبگی و زمان، بایدها و لوازم آموزش، پژوهش و پرورش صحیح را نمیداند.
بنده به اقتضای تدریس یا مسئولیتهایی که داشتهام در حد وسع خویش در این رابطه وظیفه خویش را ترک نکردهام. برای بعضی از دوستانی که از مکاسب تا خارج توفیق مباحثه داشتهام نه فقط نسبت به فرآیند تحصیل و پژوهش، بلکه نسبت به برخی از مسائل رفتاری و گفتاری و روش تعامل با سایرین همیشه متذکر بودهام.
چالش و آسیب بعدی این است: برخلاف تبلیغ گستردهای که وجود دارد مبنی بر فقدان یا کمبود نظریهپردازی در حوزه علمیه – که البته اصل این ادعا هم درست است- به نظر بنده و بسیاری از کارشناسان و متخصصان در موضوع پژوهش، بیش از آن دغدغه، به مراتب نسبت به استفاده از خروجیهای حوزه -چه از جهت استفاده از دانش و چه از جهت اندیشمند - مشکل داریم، این یک چالش بسیار ناپسند و مضر است. این اشکال نه فقط در امر پژوهش و استفاده از متخصصین حوزوی نسبت به دولت، مجلس یا سایر نهادها وجود دارد؛ بلکه حتی نسبت به موضوع آموزش در حوزه علمیه این مشکل به خوبی مشهود است. بنده از سال ۸۴ تا حالا مدرس هستم، طلبهها چه شاگردان و اعزهای که در خدمتشان بودیم و چه غیر ایشان مکرر به بنده مراجعه کرده و انتظار و درخواست تدریس دارند، درحالی که فرصتی برای تدریس برای ایشان به ویژه در مقدمات شش ساله وجود ندارد؛ و مصیبت آنجایی شروع میشود که با توجه به آزادی بیشتر در دوره سطح، با تاسف میبینیم اساتید سطح عالی یا اساسا سابقه تدریس مقدمات ندارند یا سابقهای محدود که البته طبیعی است. این چالش در حوزه آموزش یا عدم استفاده پژوهشها سبب سرخوردگی فضلای نخبه میشود!
برخی میگویند حوزه در این ۳۰ ـ ۴۰ سال چه کرده؟ این ظلم به حوزه انقلابی است. حوزهی بعد از انقلاب با حوزه قبل از انقلاب اساسا متفاوت است، به نظر بنده از مواردی که بسیار انقلاب در آن موثر بوده حوزه علمیه است. بنده اعتقاد دارم تفکیک تاریخ حوزه به قبل و بعد انقلاب تقسیم شایستهای است. شما در مجلات قبل از انقلاب پژوهشها را ببینید کما، کیفا یا حتی از جهت موضوع، با پژوهشهای طلاب فاضل، متعهد، انقلابی و به روز و خوشسلیقهی پس از انقلاب قابل قیاس نیست؛ ولی با تاسف نهادها از این فضلا یا آثار فاخر ایشان خبر نداشته یا بهرهبرداری نمیکنند.
البته منکر استفاده برخی از نهادها از حوزه و نخبگان نیستیم. به عنوان نمونه دستگاه قضا زمان مرحوم آیت الله یزدی مرکز تحقیقات فقهی قوه قضائیه را تاسیس کرد و از آن بهرهها برد. انتظار این است دولت، مجلس، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت و سایر نهادها از حوزه و آثار فاخر فرزندان فاضل انقلابی آن بهره برده تا در این گام دوم انقلاب موفقیتهای چشمگیر داشته باشیم.
بنده دوباره تأکید و تکرار کنم که معتقدم در حقّ حوزه انقلابی و حوزه بعد از انقلاب در گفتار و عمل جفا کردیم. البته بنده هم خودم معتقدم و هم شاگرد و تربیت شدهی اساتیدی هستم که معتقدند نسبت به ظرفیتی که در دنیا پس از انقلاب به وجود آمده، حوزه عقب بوده و در آن تراز نیست - الآن یک ظرفیت بسیار بزرگی برای حوزه و دانشگاه ایجاد شده است- اما این تعابیری که گاه شنیده میشود که در حوزه کار نشده است یا حتی بدتر اینکه حوزهی قبل از انقلاب به مراتب بهتر و موثرتر از حوزهی پس از انقلاب است یا درسهای فقه معاصر یا فقه حکومتی و فقه مسائل مستحدث نداریم، این واقعاً جفا است یا از عدم اطلاع است. علاوه بر اینکه حوزه بیش از فقه معاصر، به فقاهت معاصر نیازمند است که البته در جای خویش نیاز به توضیح دارد.
با تاسف مدام چنین القاء میشود که خروجی حوزه شخصیتهای بسیار بزرگی چون استاد مطهری، دکتر بهشتی و شهید صدر بوده اند و دیگر مانند ایشان حوزه تحویل نداده است، درحالی که شکی در بزرگی این اعلام نیست ولی بیش از آنکه قحط الرجال باشد جهل الرجال مطرح است. هم اکنون در حوزه شخصیتهایی وجود دارند که گزاف نیست اگر گفته شود نسبت به بسیاری از اعلام گذشته، تفوق دارند یا لااقل کمی از ایشان ندارند. نباید از دایرهی انصاف خارج شد و تحت تاثیر موجهایی که توسط افراد مغرض یا بیاطلاع مطرح میشود، واقع شد.
چالش بعدی که واقعا یک درد است رهزنهایی است که وجود دارد: (اصول متورم شده است)، (چقدر در فقه کار کنیم؟) (در تفسیر و کلام کار نشده است) و... . اولاً از خوبِ روزگار یا از بدِ روزگار در دانش فقه بحث استنباط و اجتهاد بیشتر از سایر علوم تبلور پیدا کرده و عملیاتی شده یعنی دانشهای مورد نیاز استنباط معارف همچون دانش اصول که ابزار دست یک مجتهد است بیشتر در دانش فقه خود را نشان داده و عملیاتی شده است. طلبه بر اساس آن مطالبی - که ابتدای عرایضم بیان شد - اگر بخواهد متخصص و مجتهد بشود و در صدد استفاده معارف از تراث باشد لابد از اجتهاد و استنباط است و محتاج به آموزش آن در کارگاهی چون دانش فقه میباشد. دانش فقه یک کارگاه عملی اجتهاد و کلاس ورزیدگی استباط است. و لذاست که بزرگان و اعلام همچون مرحوم امام بزرگوار و رهبری معظم تاکید و اصرار بر فقاهت طلاب و فضلا داشته و دارند. (تا فقیه نشوید نمیتوانید خدمت کنید) (ستون فقرات حوزه علمیه فقه و اصول است) و (بدون روش استنباط و اجتهاد برداشت از تراث و قرآن و... مصاب به واقع نیست).
پس اگر من بخواهم تفسیر کار کنم به دلالت مطابقی و بالاصاله باید حداقل دانش اصول را بدانم و بالالتزام به جهت کارگاه عملی باید در دانش فقه کار کرده باشم. بنابراین باید طلبه دانش فقه و اصول را بداند. اینکه طلبهی فاضل بخواهد تفسیر و کلام و... کار کند دلیل بر این نمیشود که از این دو دانش بی بهره باشد.
نکتهی بعدی این است که مگر شما مطلعید که دانش فقه و اصول به نهایت کار رسیده؟ بنده به عنوان کسی که بیست و اندی سال در فقه و اصول کار میکنم و از طرفی با اساتید و بزرگانی هم ارتباط دارم عرض میکنم در دو دانش فقه و اصول بسیار کار شده اما بسیار کار مانده است که الآن باید فضلا انجام بدهند، به ویژه الآن که حکومت اسلامی و در اختیار فقه شیعه است. این نعمتی که خداوند تبارک و تعالی به عنوان انقلاب اسلامی به ما ارزانی داشته و فقه شیعه در فرض حکومت تجسّد پیدا کرده است باعث شده که بسیار مسائل مبتلا و نیازهایی چه در عرصه فقهی و چه در عرصههای دیگر به وجود بیاید که دانش فقه مستقیم، یا غیر مستقیم - بر طبق آن بیان گذشته - باید ورود پیدا کنند. و روشن است لازمهی آن این است که دانش اصول هم با آن دانش فقه متناسب باشد.
برخی چنان دانش تفسیر، کلام یا سایر رشتهها را تبلیغ و تعریف میکنند، که تصریحا یا تعریضا دو دانش فقه و اصول را نفی میکنند؛ در حالی که افزون بر غلط بودن این اندیشه بدان جهت که بیان شد، اساسا اثبات مطلوبی لزوما نافی مطلب دیگر نیست. به قول یکی از اساتید محقق ما نباید طوری از قیام و شجاعت امام حسین علیه السلام تعریف کنیم که از درون آن صلح و سجایای امام حسن علیه السلام را پائین بیاوریم و ناصحیح جلوه دهیم، یا طوری صلح و ویژگیهای امام حسن علیه السلام را تبیین کنیم که قیام و شجاعت امام حسین علیه السلام تحت الشعاع قرار بگیرد. چرا هر جا بخواهیم یک درود بگوئیم حتماً باید پیش از آن یک مرگی بگوئیم! این اشتباه است. درود بر فقه و اصول و درود بر تفسیر و کلام و... .
این گفته که: (دانش اصول متورم شده)، به چه معناست؟ کلیات بدون سند و بدون تطبیق که نمیشود گفت، چه چیز در اصول متورم شده؟ اگر مقصود این است که موضوعات در دانش اصول متورم شده خب روشن است که این ادعا اشتباه است. از اتفاق بسیاری از موضوعات هست که در دانش اصول مطرح نشده، و باید در این دانش بدان پرداخته شود مانند سیاق، عرف، سیره عقلا، عقل، تاثیر مناشیء ظهور امر در وجوب در استنباط، وجود و عدم حکم ظاهری، تعهدات قانونگذار و مبین قانون در تبیین، وحدت در کلام و مجلس و متکلم در شریعت، مقاصد الشریعه، مصالح و ملاکات احکام، مذاق شریعت، تاثیر اخلاق در تقنین و بسیاری از مباحثی که یا اساسا بدان پرداخته نشده است، یا به صورت فردی و جزیی در دانش اصول یا فلسفههای مضاف طرح شده است. این شعار اصول متورم شده است را شما در زمان شیخ مفید یا علامه حلی هم میتوانستید مطرح کنید، بگوئید اصول متورم شده و این بحثهای بعدی که بزرگان این همه مطرح کردند را مطرح نکنید. بنابراین از جهت موضوعات اتفاقاً دانش اصول لاغر است. البته دانش اصول - آن هم از حیث آموزش نه پژوهش و تحقیق - از جهت اقوال و إن قلت و قلتها زیر مجموعهی مسائل متورم شده است و این گفته از این حیث صحیح به نظر میرسد. وقتی یک مسئله مطرح شد و دیدگاههای مختلف بیان شد، نهایتا یکی دو اشکال باید طرح و بررسی شود؛ ولی در آموزش بیش از این نباید طول بکشد، بلکه باید در کلاسهای جانبی یا در تحقیقات بدان پرداخته شود.
یا نهایتا اگر موضوعی در دانش اصول بود که من الکلینی الی الخمینی همه معتقدند که هیچ ثمرهای در دانش اصول نداشت، که البته من سراغ ندارم، شاید بتوان گفت برای دانشپژوهان لزوم بحث ندارد. برخی میگویند معنای حرفی بحثی است که در فقه ثمره ندارد، شهید صدر در فقه از این مبنا استفاده میکنند. یا میگویند بحث مشتق ثمره ندارد، در حالی که بعضی معتقد بوده و در فقه و استظهارهای خویش استفاده میکنند؛ حالا شما یا حتی بسیاری از بزرگان هم اعتقاد نداشته باشند، دلیل نمیشود که متخصص دیگر به نظر دیگری اعتماد کند و مقلد او محسوب شود! هر کسی طبق اعتقاد و مبنای خود باید استنباط کند. آیت الله العظمی سبحانی معتقدند که انسداد ثمره ندارد، حضرت آیت الله شبیری زنجانی دام ظله میفرمایند انسداد ثمره دارد و من هم به آن معتقدم. حال آیا صحیح است که شما به ایشان بگویی که متخصص دیگر میگوید ثمره ندارد، چرا دنبال میکنی و معتقد میشوی؟!!! آیا متخصص یا فاضلی که به دنبال تخصص و تمحض است میتواند در مبانی بدون بررسی از متخصص دیگر تبعیت کند!!! در مبانی تاثیرگذار - گرچه بر اساس نظر برخی- باید خود متخصص یا فاضل در مسیر به نتیجه برسد گرچه بسیاری از فقها هم معتقد باشند که ثمره ندارد. موضوع مناشئ ظهور امر در وجوب نزد اکثر قریب به اتفاق اندیشمندان بحثی است بدون ثمر، در حالی که نزد محقق خویی ثمره داشته و شاگرد ایشان مرحوم شهید صدر تا هشت ثمره بیان میکند و ما در بحث اصول به یازده دوازده ثمره رساندیم. حال آیا میتوان به شهید صدر خطاب کرد به دلیل آنکه آقاضیاءالدین عراقی و... معتقدند که ثمره ندارد شما هم نخوان، ندان، نگو و معتقد نشو!!! نمیتوان معتقد شد یک مستنبط و متخصص در مبانی و زیرساختها مقلد متخصص دیگری بشود.
پس این رهزنها خیلی مهم است که چرا درس میخوانید؟ چقدر درس میخوانید؟ میخواهید به کجا برسید؟ حوزه کجای مشکلات جامعه را حل میکند؟ چرا رسائل، مکاسب، فقه و اصول؟ چرا اینقدر طول میکشد؟
یکی از مشکلات در ذکر شاهد، استدلال و مطالب، بیان راست ناقص است. در یک بحثی یک جملهای از آقایی، یا فرازی از روایت یا آیهای ذکر میشود بدون بیان قبل و بعد یا شأن صدور و بعد هم تمسک میکنند. در مورد موضوع بحث ما یک قسمت از فرمایش رهبری معظم انقلاب را بیان میکنند که ببینید ایشان این را گفتهاند، در حالی که معظمله صد مطلب دیگر هم فرمودهاند، چرا این مطالب را با هم نمیبینید و بیان نمیکنید! موضوع (تحول) را مقام معظم رهبری فرمودند، که قطعا امری است عقلی، عقلایی و ضروری؛ اگر تحول نبود که باید همان کتابهای گذشته و همان روشهای گذشته تدریس و تدرس میشد. مدام حوزه در حال تحول بوده، اما آن قسمت از کلام معظم له را نمیبینند که فرمودند تحول قهقری نه! تحول به دست بزرگان و اعاظم حوزه، نه به دست طلبهها، در کف کوچه و بازار و تجمع دنبال شده و محقق شود.
یک خاطرهای عرض کنم با بعضی از اساتید رفته بودیم یکی از حوزههای علمیه در استان اصفهان، بعد از جلسهای که با طلبهها داشتیم، یک طلبگی گفت من یک طرحی دارم و در این طرح مسیر آموزشی و پژوهشی را تا اجتهاد ترسیم کردم، لوازم و کتب را نیز تبیین کردهام و... و این برنامه است! از او سوال شد که شما طلبه پایه چند هستید؟ گفت دو سال است که طلبه شدم!!! بسیار جای تعجب و تاسف است که امر مهم و فوق اهم (تحول) که مورد دغدغهی بزرگانی چون رهبر معظم انقلاب بوده و هست، جوری جلوه داده شده است که طلبهی مبتدی متوسطی یقین پیدا کرده که میتواند آن را مدون کند و به این خیل عظیم از فضلای کارکشته و عاقلان و متخصصان پیشنهاد عمل دهد و بدتر از آن دهن کجی به سابقهی فخیم، قدیم و قویم حوزه با آن همه افتخارات و امتیازات سیستم و برنامهی آموزشی که حتی در کلام رهبری معظم ستوده شده است. در هیچ دانشی و هیچ مجموعه علمی در دنیا کسی به خود جرأت نداده و نمیدهد که اینچنین در مورد یک نهاد فخیم و قدیم و قویم با این ارزشها چنین برخورد کند و چوب حراج به آن بزند. طلبهی مبتدی که خود مراحل را طی نکرده حال مسیر تحصیل دانش را تا اجتهاد برای حوزه ترسیم کرده است، در حالی که او حتی نباید و نمیتواند برای خویش به صورت مستقل بدون مشاوره و نظارت متخصصان برای خود برنامه داشته باشد. این توهمها به خاطر آن رهزنهاست.
مقام معظم رهبری برای چه کسانی تحول را مطرح کردند؟ برای مراجع، بزرگان، شورای عالی، جامعه مدرسین و اساتید فرمودند؛ نه برای طلبهها، ما باید همینهایی که هست را بخوانیم، این برداشت نیست تصریح فرمایشات ایشان است.
مقام معظم رهبری فرمودند که چرا حوزه در عرصههای نوپیدا ورود پیدا نمیکنند؟ فقه معاصر، فقه حکومتی. به طلبه هم همین قسمت را نشان میدهند یا خودش آن را میگیرد و تمام. در حالی که مقام معظم رهبری از طرف دیگر میفرماید: (درس فقه برای این است که ما نحوهی کار را، نحوهی استنباط را یاد بگیریم، این فرق نمیکند که کتاب طهارت باشد یا کتاب جهاد باشد یا کتاب البیع باشد، استاد در هر یک از این کتابها باید شیوهی استنباط را خوب ارائه بدهد. البته بنده خودم جزو کسانی هستم که از قدیم دوران طلبگی این حرفهای تحول و این چیزها که شما میگوئید حرفهایی نیست که مال امروز باشد، مال ۵۰ سال قبل است، زمانی که بنده سن شما بودم، همین حرفها را آن زمان میگفتیم، آن زمان ما اعتراض میکردیم بنده خودم جزو معترضین بودم، درس خارج میرفتیم اما به استاد درس خارج در دلمان اعتراض میکردیم که به جای کتاب الصلاه، کتاب الاجاره بگوئید، اداره مؤسسات و شرکتها همه اجاره است، مسأله کار و کارگر را حل کنید، صد بار بقیه را خواندید، غفلت داشتیم از اینکه اگر کسی بناست شیوه استنباط را یاد بگیرد فرقی نمیکند که بحث صلاه را بخواند یا مضارعه یا مساقات یا جهاد یا قصاص، مهم یادگیری شیوه اجتهاد، شیوه استنباط از کتاب الصلاه است).
پس از طرفی اساتید و بزرگان باید فقه معاصر، فقه حکومتی و فقه مسائل نو پیدا داشته باشند، اما از طرفی هم طلبه بگوید من فقط در درس خارج مسائل روز، فقه حکومتی شرکت میکنم این هم نیست. شما شیوهی استنباط را چه بسا اتفاقاً باید از کتاب الصلاه یاد بگیرید و بعد همان شیوه را در مسائل روز و نوپیدا جاری کنید در غیر اینصورت اصلاً در مسائل روز استنباط و اجتهاد یک چیز غلطی میشود؛ چرا که فقه منضبط و جواهری نخواهد بود؛ بلکه خروجی آن موجب مضحکه عام و خاص است. افزون بر آنکه حوزه بیش از آنکه به فقه معاصر نیازمند باشد به فقاهت معاصر نیازمند است که در جای خود باید بدان پرداخت.
ما معتقدیم که - خواسته یا ناخواسته - روند تحصیل حوزه حکیمانه چینش شده، دورهی مقدمات یعنی پایه یک تا شش، دوره علم آموزی است، طلبه در دورهی سطح علم پروری دارد، آنچه که آموخته است را پرورش میدهد و با مسالک و مبانی و استدلالها و تمرین اجتهاد آشنا میشود؛ و در دورهی خارج این طلبه فاضل علمآوری دارد، و قاعدتا با توجه به آن پیشینه تولید علم داشته باشد. اگر این بینش و اعتقاد را طلبه نداشته باشد دوره علم آموزی وی مشکل میشود، وقتی که علم آموزیاش مشکل شد نمیتواند علم پروری داشته باشد و متأسفانه میبینیم در دورهی علمپروری اگر متنبه بشود به صدد علم آموزی است، و در دورهی علم آوری میخواهد تازه علم پروری داشته باشد یا متأسفانه برخی هم علم آموزی داشته باشند؛ هنوز طلبه در درس خارج به دنبال فهم موضوعات و مسائل دانش اصول است.
وقتی بینش نباشد کار به هم میخورد، سیستم آن کارایی لازم را نخواهد داشت. در مراکز فقهی مثل مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام طلبههای سطح و طلبههای خارج این علم پروری و علم آموزی را در جای مناسب خویش و به معنای واقعی کلمه طی میکنند. مثلاً در دورهی سطح طلبه علاوه بر آنکه مدلول مطابق یک متن را دنبال میکند، نکات پیرامون این متن را، ارتباط بین مطالب این کتاب یا این مطالب با مبانی اصولی و...، یاد میگیرد. این مطلب مرحوم شیخ با مطلبی که در اصول میفرماید یا مطلبی که در فقه بدان اشاره کردهاند چه ارتباطی دارد؟ همینطور در دورهی خارج این مطلبی که امروز استاد برای من گفت چه ارتباطی با بحث گذشته دارد، چه ارتباطی با آن مسأله اصولی دارد؟
رسالت دیگر در این دو دورهی علم پروری و علم آوری این است که طلبه باید آن زیرساختها و مبانی اصلی دانش اصول و به طریق اولی در دانش فقه را یاد بگیرد و نسبت به آنها متنبه باشد، نه اینکه یک مسأله فقهی یا یک موضوع اصولی را یاد گرفتم اما آن زیرساختها و آن مبانیاش را ندانم این مسئله اصولی که من میگویم مبانیاش چیست؟ تاریخ آن مسأله چیست؟ ریشه مسأله کجا بوده؟ یا دانش فقه مبتنی بر چه مبنای اصولی است؟ این مسئله فقهی مبانی اصولیاش چیست؟
نکته دیگر این است که در این دو دوره حداقل باید روش اجتهادی شیخ اعظم یا مرحوم آخوند را یاد بگیریم، این چیزی است که متأسفانه الآن غافلیم، طلبه یک دور رسائل و مکاسب و کفایه خوانده، هنوز نمیداند شیوهی علمی و بحث و استنباط و اجتهادی این دو اندیشمند چیست؟
نکته بعد این است که شما روش اجتهادی شیخ اعظم را یاد گرفتید، مباحث اصولی مرحوم آخوند را یاد گرفتید، شیوه اجتهادی و استنباطی ایشان را یاد گرفتید، حالا باید مسالک اجتهادی شیخ هادی تهرانی، محقق حائری، محقق بروجردی، آیات ثلاث «آقاضیاء، نایینی و اصفهانی»، محقق خوئی، مرحوم امام، شهید صدر، محقق روحانی و... را فرا بگیرید، تفاوت میان مسالک را بررسی کنید، چه فرقی میان مسلک شیخ اعظم با سایر روشها وجود دارد؟ کدام من حیث المجموع اقرب به واقع است و برای تقنین مفید است؟ بسیاری توهم میکنند که اعلام در برآیند حکمی با هم اختلاف دارند، هر کدام از این روایت استفادهای کردند؛ در حالی که چنین نیست بعضی از این اختلاف در اندیشهها ریشه در آن مسالک اجتهادی دارد، دو وادی و دو شیوه مختلف هستند.
* به نظر شما لزوم حضور جدی و تاثیرگذار طلاب و حوزویان در فضای مجازی چیست؟ و اساسا آیا این کار به نفع حوزه و تبلیغ دین است؟چالش ها و آسیب های این فضا را چگونه می شود به فرصت تبدیل کرد؟
اما از مواردی که باید به عنوان دغدغه، چالش یا آسیب مطرح بشود این است که آیا ما فرهنگ ورود در فضای مجازی را برای طلبهها هم تبیین کردیم؟ نسبت به استفاده از فضای مجازی چه فرصت باشد و چه نباشد، چه تهدید باشد و چه نباشد، یک حقیقت خارجی و یک ضرورت است.
گرچه بنده خودم تا کنون اینستاگرام نداشته و در بسیاری از این فضاها نیستم لکن معتقدم اصل ورود حوزه، حوزویان و فضلا به فضای مجازی یک ضرورت است. اگر ایشان در این فضای به اصطلاح مجازی که حقیقت دارد ورود پیدا نکنند با توجه به رویکرد بسیار عجیب جامعه نسبت به این فضا، مطمئن باشیم طولی نخواهد کشید که ما با جامعهای روبرو میشویم که حداقل در باطن از فرهنگ اسلامی تهی است.
اما نکند این ضرورت که باید طلاب فاضل ورود در فضای مجازی کنند به جهت فقدان فرهنگ لازم و بایدها و نبایدهای آن، از حیث اخلاق، تقوا، از حیث صرف وقت و... دچار مشکل بشوند. در این فضاها در این گروهها و کانالها، متأسفانه ضوابط شرعی و تقوایی رعایت نمیشود، یک مطلبی گذاشته میشود که یا غیبت است یا تهمت است و...؛ در بدو امر یا در ظاهر ممکن است استیحاش کنیم اما کم کم عادی میشود و این خیلی بد است. یا مثلاً طلبه وقت گرانبهای خویش را به بازی میگذراند، یا صرف بعضی از فیلمها و... . عرضم این است که باید فرهنگ استفاده و ورود در فضای مجازی را داشته و بر تقوا و رعایت مسائل اخلاقی تأکید داشته باشیم.
ورود طلبه به این فضاها مستلزم نکاتی است: اولاً طلبه باید از لحاظ تقوایی و اخلاقی بسیار روی خودش کار کرده باشد. امروز فضای مجازی مثل جنگ است وقتی من میخواهم جهاد کنم از آن طرف تیر و ترکش میآید باید مبارزه را بلد باشم، حفظ جان کنم، اینجا هم همین است دین، اخلاق، روح، خانواده و خود را مصون بدارم و از طرف دیگر هم ورود برای فضلای متقی ضرورت است، اما اگر ضرورت ندارد یا نمیتوانم خودم را حفظ کنم ضررش خیلی بیشتر است.
اما اینکه تصور بشود و معتقد باشیم حال که درسهای حوزه مجازی شده است، حوزه ورود به فضای مجازی پیدا کرده است این درست نیست؛ چراکه این صرفاً برای بحث آموزشی است در حالی که اینکه میگوئیم حوزه در فضای مجازی ورود کند مقصود در عرصههای تبلیغی، علمی و فرهنگی است. الآن شاید بسیاری از طلاب برای مباحث آموزشی سراغ فضای مجازی رفتند ولی نسبت به بحث تبلیغ، نشر علم، پاسخ به شبهات و... ورود نداشته باشند.
از چالش و آسیبهایی که طلاب در پژوهش و آموزش دارند که مشکل عمومی کشور هم هست مسائل اقتصادی و مالی طلاب است. طلاب مکرر به من مراجعه میکنند که من مشکل مالی دارم، مشکل اقتصادی دارم، نمیتوانم زندگیام را اداره کنم، فکرشان مشغول اجاره و مشکلات مالیشان است و لذا نمیتوانند دل به درس یا پژوهش بدهند. ان شاء الله تعالی ادارهی اوقاف همت مضاعفی به خرج دهد و با یک مدیریت عاقلانه، جهادی و انقلابی، موقوفات حوزه علمیه را در کشور احیا کند.