چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۰
صلح امام حسن مجتبی (ع) و احیای دین

حوزه/ امام حسن مجتبی علیه‌السلام مانند جدّش پیغمبرصلّی الله علیه و آله نمونه بارز رحمت الهی بود که دل‌های ناامید و اندوهناک را پر از امید و رحمت می‌کرد. او به دیدار ضعیفان می‌رفت؛ بیماران را عیادت می‌کرد؛ در تشییع جنازه‌ها شرکت می‌فرمود؛ دعوت مسلمانان را اجابت می‌کرد و اهتمام او بر این بود که مبادا کسی از ایشان رنجیده خاطر شود.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی به مناسبت میلاد کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی علیه السلام در یادداشتی اینگونه آورده اند:

    

بسم الله الرحمن الرحیم

شخصیت گرانقدر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و تأثیر بسیار حسّاس و فوق العاده صلح آن حضرت در حفظ اسلام، آن گونه که باید شناخته نشده است؛ و هنوز شأن و منزلت آن حضرت، بر ما مجهول مانده است. شخصیت والای آن پیشوای بی‌نظیر، بسیار عظیم تر از آن است که بتوانیم با نگارش مقاله ای آن را شرح دهیم و تبیین نماییم. علاوه  بر کتب بسیاری که در شرح احوال و تاریخ زندگی آن حضرت نوشته شده، در هزاران کتاب تاریخی، روایی، تفسیری، اخلاقی، تراجم و ...، فضایل و مناقب آن بزرگوار درج شده است. کتب بسیاری از تألیفات شیعه و اهل سنت موجود می باشد که مآخذ و مدارک معتبر تاریخ زندگی آن امام بزرگ و رهبر جلیل القدر است؛ نظیر: صحیح البخاری، صحیح مسلم، سنن الترمذی، سنن ابن ماجه، الطبقات الکبری ابن سعد، سنن ابی داوود، خصائص امیرالمؤمنین نسائی، الجامع الصغیر سیوطی، مصابیح السنة بغوی، إسعاف الرّاغبین صبان، نورالأبصار شبلنجی، تذکرة الخواص سبط ابن جوزی، الإتحاف بحب الاشراف شبراوی، کفایة الطالب گنجی شافعی، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مرآة الجنان یافعی، ملتقی الأصفیاء راوه مکی، نظم دررالسمطین زرندی، فرائد السّمطین جوینی، السیرة الحلبیهحلبی، سیره زینی دحلان، الصّواعق المحرقة ابن حجر هیتمی، اسدالغابة ابن اثیر جزری، الاستیعاب ابن عبدالبر، الإصابة فی تمییز الصحابه ابن حجر عسقلانی، تاریخ الخلفاء سیوطی، الفصول المهمّه ابن صباغ مالکی که از کتب اهل سنّت می باشند. اینک برای رعایت اختصار، ترجمه قسمت هایی از کتاب اهل البیت علیهم السلام (۱)، تألیف توفیق ابوعلم(۲) که یکی از تازه ترین تألیفات اهل سنّت در سال ۱۳۹۰ هجری قمری است و در مصر نگاشته شده است را با اندک اضافاتی نقل می کنیم:

    

فضایل بی‌نهایت

شیعه و اهل سنّت، به اتّفاق براین عقیده اند که آن حضرت، یکی از اصحاب «کساء» است؛ که آیه «تطهیر»، در شأن آنان نازل شد. و طبق حدیث متواتر «ثقلین»، عدل قرآن، و نیز یکی از چهار نفری است که پیغمبرصلی الله علیه و آله او را برای مباهله با نصارای «نجران»، حاضر فرمود. (۳) پیغمبر صلی الله علیه و آله  او را دوست می داشت و می فرمود: «این پسرم آقا است» (۴) اسامة بن زید روایت کرده که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: این دو (حسن و حسین)، پسران من، و پسران دخترم هستند. خدایا! من آنها را دوست دارم؛ پس، آنها را دوست بدار و هر که آنها را دوست می دارد، دوست بدار. (۵)  از زید بن ارقم روایت شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ أَحبَّ هؤُلاءِ فَقَدْ أَحَبَّنی، وَ مَنْ أَبْغَضَ هؤُلاءِ فَقَدْ أَبْغَضَنی؛ هرکس اینها (علی، فاطمه، حسن و حسین  علیهم السلام) را دوست دارد مرا دوست داشته، و هرکس اینها را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است».(۶) «عایشه» نقل کرده: اِنَّ النَّبِی کانَ یأخُذُ حَسَناً فَیضُمْهُ إِلَیهِ ثُمَّ یقُولُ: «اللّهُمَّ إنَّ هذا ابْنی وَ أَنَا اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وَ أَحِبَّ مَنْ یحِبُّهُ».(۷) به درستی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله حسن را می گرفت و بر سینه خود می چسبانید و می فرمود: «خدایا به درستی که این پسر من است. من او را دوست دارم، پس تو او و دوستدار او را دوست بدار». انس بن مالک می گوید: حسن  علیه السلام بر پیغمبرصلّی الله علیه و آله وارد شد. خواستم او را از پیغمبر صلّی الله علیه و آله  دور سازم که پیامبر  صلّی الله علیه و آله فرمود: «وای بر تو  ای انس! پسرم و ثمره زندگی ام را واگذار. هرکس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده؛ و هرکس مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است».(۸)

    

 علم امام

لزومی به بررسی علم امام حسن مجتبی علیه‌السلام، نیست؛ زیرا آن حضرت به ‌تصریح حدیث «ثقلین» و اخبار دیگر، عِدل قرآن، رهبر و هادی امّت، مفسّر کتاب و وارث علوم پیغمبرصلّی الله علیه و آله بود. اوّلین شرط اساسی زعامت، علم و دانش است؛ و چنانچه محدّثان روایت کرده‌اند، از همان آغاز کودکی علم و نبوغ فکری و درک و تیزهوشی بی‌نظیری در امام حسن‌ علیه‌السلام پدیدار بود. وی در مجلس جدّش حضور می‌یافت و وحی و علومی را که آن حضرت اِملا می‌کرد، فرا می‌گرفت، و به‌نزد مادرش سیدة النّساء علیهاالسلام می‌آمد و برای او بازگو می‌نمود و هنگامی که امام علی‌ علیه‌السلام به منزل می‌آمد، فاطمه زهرا ‌علیهاالسلام آنچه را از فرزند خود شنیده بود برای امام ‌علیه‌السلام نقل می‌کرد. (۹) از آن حضرت احادیث و سخنان برگزیده و ممتازی در موضوعات: دعا و موعظه، زهد و تقوا، سیاست، مکارم اخلاق، قضا، فضل قرآن و ... روایت شده است؛ که قسمتی از آنها در کتب اهل‌سنّت نیز بیان شده است. (۱۰) علم آن امام بزرگ تا بدان‌جا بود که امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام، پاسخ برخی مسائل را به آن حضرت محوّل می‌کردند. ازجمله روایت شده است که: مردی اعرابی از ابوبکر پرسید: من محرم بوده‌ام، و تخم شترمرغ برگرفته و پخته و خورده‌ام، کفّاره‌ای که بر من واجب شده است، چیست؟ ابوبکر متحیر شد و نتوانست به آن سؤال پاسخ دهد. ازاین‌رو پاسخ گفتن را به عمر ارجاع کرد. عمر نیز از پاسخ به سؤال بازمانده، و پاسخ گفتن به سؤال را به عبدالرّحمن بن عوف حواله کرد. او نیز از پاسخ به سؤال درماند، هر چهار تن، به باب مدینة‌العلم، حضرت علی‌ علیه‌السلام پناه بردند. اعرابی سؤال را مطرح کرد و از امام علیه‌السلام پاسخ خواست. امام‌ علیه‌السلام فرمود: «سَلْ أَی الْغُلامَینِ شِئْتَ، وَ أَشارَ إِلَی الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ؛ از هریک از این دو پسر (حسن و حسین) خواهی سؤال کن». (و این در موقعی بود که سن امام حسن‌علیه‌السلام از نه و سن امام حسین‌علیه‌السلام از هشت سال، بیشتر نبود!) اَعرابی از امام حسن‌ علیه‌السلام سؤال کرد. امام‌ علیه‌السلام فرمود: آیا شتر داری؟ اعرابی گفت: بلی! امام‌ علیه‌السلام فرمود: «به تعدادی که تخم‌مرغ خورده‌ای، شترهای مادّه را به شترهای نر بزن و هرچه نتیجه آنها شد، به مکّه بفرست (تا در آنجا به کفّاره این عمل نحر شود)». امیرالمومنین علیه‌السلام فرمود: «إِنَّ مِنَ النُّوقِ السَّلُوبُ وَ (مِنها) ما یزْلِقُ؛ ‌ برخی از شتران ماده، بچه را سقط می‌کنند و بچه برخی از آنها می‌میرند». امام حسن علیه السلام به پدر بزرگوار، پاسخ داد: «إِنْ یکُنْ مِنَ النُّوقِ السَّلُوبُ وَ ما یزْلُقُ فَإِنَّ مِنَ الْبیضِ ما یمْرِقُ؛ اگر بعضی از شتران مادّه آن‌چنان هستند که فرمودید، بعضی تخم‌مرغ‌ها هم فاسد می‌شوند (و جوجه از آنها بیرون نمی‌آید!)». این پاسخ با آنچه که در فقه اسلامی و در بحث کفّارات حال احرام مقرّر شده، موافق است. و پیرمردی مانند ابوبکر ـ که مسند خلافت پیغمبر اسلام‌ صلّی الله علیه و آله را تصرّف کرده بود ـ و عمر و عبدالرّحمن بن عوف به آن جاهل بودند. ازاین‌رو این پاسخ مورد تحسین امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام واقع شد، و به حضّار مجلس روکرده و غزارت علم، فضل و مواهب خداوند را که به فرزندش اعطا شده، آشکار و اعلام کرد و فرمود: «مَعاشِرَ النّاسِ إِنَّ الّذی فَهَّمَ هذَا الْغُلامَ هُوَ الَّذی فَهَّمَ سُلَیمانَ بْنَ داوُدَ؛ ای گروه مردم، آن‌کسی‌که به این پسر فهم و علم داده، همان‌کس است که به سلیمان بن داوود فهم و علم بخشیده است».(۱۱) یعنی همان‌گونه که سلیمان بن داوود، از تفهیم و تعلیم و آموزش غیبی برخوردار گردید، حسن نیز، از همان اِفاضات غیبی و آموزش‌ها، بدون واسطه احدی از خلق، برخوردار است.

    

 نمایش رحمت الهی

امام حسن مجتبی علیه‌السلام مانند جدّش پیغمبرصلّی الله علیه و آله  نمونه بارز رحمت الهی بود که دل‌های ناامید و اندوهناک را پر از امید و رحمت می‌کرد. او به دیدار ضعیفان می‌رفت؛ بیماران را عیادت می‌کرد؛ در تشییع جنازه‌ها شرکت می‌فرمود؛ دعوت مسلمانان را اجابت می‌کرد و اهتمام او بر این بود که مبادا کسی از ایشان رنجیده خاطر شود. از سوی آن حضرت، به احدی بدی و آزاری نمی‌رسید. با فقیران همنشین می‌شد و بدی را با نیکی پاسخ می‌داد. (۱۲) امام علیه‌السلام شیرین‌بیان، خوش‌معاشرت و باالفت و محبوب بود. پیر و جوان، و عموم مردم او را برای خصایص حمیده‌ای که داشت، دوست می‌داشتند. همواره به مردم عطا و بخشش می‌کرد؛ چه از او درخواست می‌کردند و چه تقاضایی نمی‌کردند. پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب، در تعقیب می‌نشست(۱۳)، سپس به دیدار کسانی که می‌بایست می‌رفت، و به آنان مهر و محبّت می‌نمود. وقتی نماز ظهر را می‌خواند، در مسجد می‌نشست و به مردم علم و ادب می‌آموخت. (۱۴)

    

صلح و احیاء دین

یکی از تعالیم مهمّ اسلام ـ‌ که در جبهه برنامه‌های اسلامی، درخشان و هویداست ـ دعوت به صلح و کوشش برای رفع اختلافات و اصلاح ذات‌البین است. قرآن می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُو ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّةً؛ ای افراد باایمان، همگی در فرمانبری حق وارد شوید». (۱۵)    و نیز می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَویکُمْ؛ منحصراً افراد مؤمن بایکدیگر برادرند، پس بین برادرانتان سازش برقرار سازید».(۱

۶)  و در جای دیگر اشاره کرده است: «وَ الصُّلْحُ خَیرٌ؛ سازش، بهتر است».(۱۷)   اگرچه جنگ و جهاد یکی از احکام مهمّ اسلام است، ولی هرگز بالذّات وبالاصالة مطلوب نبوده، و به‌لحاظ یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر، و به‌عنوان وسیله اصلاح اجتماعی و عدالت و در راستای اهداف سیاسی اسلام، و احقاق حق و ابطال باطل تشریع شده است. جهاد، عبادت و اطاعت خداست؛ زیرا جهاد وسیله‌ای است برای آزادی انسان‌ها، برای برداشتن یوغ استعمار ستمکار از گردن افراد، و برای وارد کردن همگان در حکومت خدا و لغو حکومت مردم بر مردم که معانی عالی و ارزنده آن در عبارت «جهاد فی سبیل الله» خلاصه شده است. جهاد، جنگ و کوشش برای پیشبرد نقشه‌های نجات‌بخش اسلام است. جهاد برای نجات ضعفا و ستمدیدگان، برای دفع استثمار اقویا، برای آزادی انسان‌ها، برای برقراری نظم صحیح و عادلانه، برای اعلام تساوی حقوق، برای زندگی و اجتماع هرچه بهتر و انسانی‌تر است. اسلام، جنگی که برای پیدا کردن بازار کالاهای بازرگانان، برای استعمار، برای توسعه قلمرو یک کشور و فتح ممالک و جهانگیری، برای انتقام و کینه‌توزی، برای کسب شهرت و قهرمانی، برای بسط نفوذ یک دیکتاتور و غلبه یک ملّت بر ملّت دیگر باشد را محکوم کرده و قهرمانان این جنگ‌ها را گمراه و جنایت‌کار و خائن و گناهکار می‌داند. بنابراین همه ما باید این آیه را سر مشق زندگی خود قرار دهیم: «تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ آن خانه آخرت است که آن را برای کسانی که در زمین، اراده برتری‌جویی و فساد ندارند، قرار می‌دهیم و سرانجامِ نیک، از آن پرهیزکاران است».(۱۸)  برطبق این آیه، هرکس بخواهد رجحان و برتری بر کسی یا ملّتی داشته باشد، محکوم است. به‌راستی‌که سرانِ ملل و رهبرانِ حکومت‌های دنیای معاصر، چقدر به این‌گونه تعالیم اسلام نیاز مبرم دارند! جهادی برای اسلام، مقدّس محسوب می‌شود که برای دفاع از حقیقت و فضیلت، برای مقاصد و مصالح عموم، برای انحطاط حکّامی که خود را مالک خلق و مطلق‌العنان و صاحب‌اختیار بدون شرط افراد می‌شمارند، باشد. هدف تمام مجاهدت‌هایی که اولیای اسلام، در هر زمان و مکانی انجام دادند، این بوده که آسایش و آزادی را برای بشر به ارمغان آورند و به یاری افراد مظلوم و محروم بشتابند. پس با این شرح و تفسیر، مجاهدت در راه اسلام کاری نیست که کسی بتواند آن را با نیروی هوای ‌نفس و احساسات، و برای فرونشاندن آتش خشم و غضب آغاز کند. گاهی وجود شرایط و مقتضیات و عدم موانع این تکلیف را منجّز و حتمی می‌کند و گاهی عدم وجود شرایط و مقتضیات، مانع از تنجّز یا توجّه این تکلیف می‌گردد. هرگز نمی‌توان خون کسی را ریخت و به مال و جان کسی تعرّض کرد؛ مگر در جاهایی که به ناچار، عقل و شرع انجام چنین اعمالی را قاطعانه اجازه دهد. اساس همه جنگ‌هایی که در عصر ما بین ملل جریان دارد ـ اعمّ از جنگ سرد و گرم، جنگ‌های تبلیغاتی و انتخاباتی و حزبی، جنگ‌های اقتصادی و تجاری و مبارزه‌ها و رقابت‌هایی که دولت‌ها، کارتل‌های صنعتی و همه‌وهمه باهم دارند ـ مقاصدِ پستِ مادّی و حیوانی و ارضای غریزه حبّ جاه و مال و شهوات و به‌ دست آوردن پیروزی‌های مادّی و نظامی و اقتصادی را دنبال می‌کند. بنابراین، چنین جنگ‌هایی، نقطه انتهایی ندارند و بین هر گروه و جمعیتی که باشد، با شرافت انسانی سازشی ندارد. در اسلام، همه این مبارزات که باعث گرفتاری بشر، و اساس گناه و ظلم، و مایه استبداد و خیانت شمرده می‌شود، ممنوع است. مسلمانان باید با همه این مسائل نیز مبارزه نمایند و مبارزه آنان به مقاصد کثیف، آلوده نشود و به این آیه صریح و محکم قرآن، ایمان داشته باشند که: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِی الْکَبِیرُ؛ آن به‌این‌دلیل است که خداوند حق است و هرچه غیراو را می‌خواهند باطل است و خداوند بلندمرتبه و بزرگ است».(۱۹)  باری، نکته دیگر در حکم جهاد این است که چون جهاد برای تحقّقِ اهداف اسلام و دفاع از حریم فضلیت و آزادی و نوامیس الهی است، تا وصول به این اهداف، لازم و منجّز است. پس از تشکیل مدینه فاضله انسانیت و جامعه اسلامی و یکپارچه شدن جهان بشری و برداشته شدن فاصله‌های جغرافیایی و تبعیض‌های گوناگون در سایه تعالیم اسلام، موضوع و زمینه جهاد از بین می‌رود؛ درحالی‌که اساس زندگی اجتماعی تا ابد همان اجتماع فاضل بوده و احکامی مانند احکام عبادات و معاملات و مناکحات ثابت خواهد بود. بنابراین، جهاد به‌منزله وسیله تأمین و تحصیل اهداف اسلام، نیروی دفاع و نگهبان جامعه اسلامی است و مقصود بالاصالة سایر احکام و به اصطلاح علما، جهاد، تکلیف و واجب للغیر است. نتیجه مطلب اینکه باید در صلح و سازش و جنگ و جهاد، هدف را در نظر گرفت. اگر مقصد، مقدّس و انسانی وشرافتمند باشد، صلح یا جهادی که برای آن انجام می‌گیرد، مقدّس و شرافتمندانه است. ما نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم در اسرار جنگ‌ها و صلح‌های اولیای دین و در این نوشتار اسرار صلح امام حسن مجتبی علیه السلام شرحی بنویسیم؛ زیرا علاوه‌ برآن که خود را لایق نمی‌دانیم، این رشته سر دراز دارد؛ ولی به‌طور بسیار فشرده، عرض می‌شود که خاندان نبوّت، در صلح و آشتی و جنگ و جهاد، یک هدف داشتند و آن، اطاعت خدا، و هدایت و نجات بندگان خدا و اعتلای کلمه خدا بود. به طور بسیار اجمالی می‌توان مهمترین علل و اسرار صلح حضرت را  اجرای حکم الهی، ضعف و تفرقه در سپاه امام، اوج انحطاط اخلاقی مردم،   خطر سقوط اسلام و کشورهای اسلامی،   فریب مردم توسط معاویه،   برخورد با سیاست مکر و حیله شمرد. امام حسن مجتبی‌ علیه‌السلام انسانی صادق، باوفا، پرهیزکار و باتقوا، خیرخواه و بزرگوار بود. صلحی که بین آن حضرت و معاویه برقرار شد، علاوه‌برآنکه صلح‌طلبی و خیرخواهی و گذشت او را نشان داد، ثابت کرد که خانواده ایشان نیز، ریاست‌خواه و جاه‌طلب نیستند؛ و در قیام و نهضت، کناره‌گیری و عزلت، صلح و جهاد، رضای خدا و مصلحتِ عموم را می‌خواهند. در هنگام جهاد، مصداقِ «یجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّٰهِ وَلا یخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» (۲۰) هستند و از کسی باکی ندارند، و در وقت صلح، مرد گذشت و فداکاری می‌باشند.

   

در پایان چند بیتی را از قصیده ای طولانی که مور وار به پیشگاه ملائک پاسبان حضرت کریم اهل بیت امام مجتبی علیه السلام تقدیم داشته‌ام عرضه می‌دارم:

    

آن که حریمش حَرَم کبریا است * خاک درش کعبه اهل وفا است‌ آن که سراپا همه لطف است و مهر * وآن که دلش منبع فیض خدا است‌ شخص شرف گوهر بحر کَرَم * وآن که رُخَش آینه‌ِی حق‌نما است‌ اسوه حلم است و مُدارا و صبر * مظهر بخشایش و صلح و صفا است‌ عین کمالات و خِصال نکو * معدن ایثار و گذشت و حیا است‌ صاحب این وصف و علامات کیست؟ * که این همه‌اش قدر و مقام و بها است‌ سبط مهین حافظ شرع مبین * سیّد خوبان حسن مجتبی است‌ گرچه به تعظیم مقام حسین * هر چه بگویند بجا و روا است‌ دین ز فداکاری او زنده است * پیشرو و سیّد اهل ابا است‌ حِلم حسن نیز در احیای دین * نقش عظیمش نه کم از کربلا است‌ 

* پی نوشت‌ها:

۱. ر. ک: ابوعلم، اهل البیت  علیهم السلام، ص۲۶۳ ـ ۴۱۵.

۲. رئیس مجلس اداره مسجد «السیدة نفیسه»، وکیل «وزارة العدل» و از دانشمندان مطّلع.

۳. ابوعلم، اهل البیت علیهم السلام، ص۲۶۶.

۴. صنعانی، المصنف، ج۱۱، ص۴۵۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۳۰ ـ ۲۳۷؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۸۵؛ طبری، ذخائرالعقبی، ص۱۲۵.

۵. ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج۷، ص۵۱۲؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۵۴؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۱۴۴؛ طبری، ذخائرالعقبی، ص۱۲۱.

۶. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۱۵۳ ـ ۱۵۴؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۱۴۸ ـ ۱۴۹.

۷. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۱۹۷.

۸. هیثمی، مجمع الزوائد، ج۱، ص ۲۸۴؛ مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق، ج۱۱، ص۴۷؛ ج۱۹، ص۳۱۷.

۹. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۱۷۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ‌ج۴۳، ص۳۳۸؛ محدث قمی، الانوارالبهیه، ص۸۸؛ همو، سفینة‌البحار، ‌ج۲، ص۱۸۴ – ۱۸۵. ابوعلم، اهل‌البیت‌ ‌(علیهم‌السلام)، ص۲۷۴.

۱۰. ابوعلم، اهل‌البیت‌ ‌علیهم‌السلام، ص۲۷۵ـ ۲۷۶.

۱۱. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۱۷۶ ـ ۱۷۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۵۴ ـ ۳۵۵؛ ابوعلم، اهل‌البیت ‌علیهم‌السلام، ص۲۷۵ ـ ۲۷۶.

۱۲. ابوعلم، اهل‌البیت ‌علیهم‌السلام، ص۲۸۴ ـ ۲۸۵.

۱۳. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج‌۳، ص۱۸۰.

۱۴. ابوعلم، اهل‌البیت ‌علیهم‌السلام، ص۲۶۹.

۱۵. بقره، آیه ۲۰۸.

۱۶. حجرات، آیه ۱۰.

۱۷. نساء، آیه ۱۲۸.

۱۸. قصص، آیه ۸۳.

۱۹. حج، آیه ۶۲.

۲۰. مائده، ۵۴. «در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ ملامت‌گری هراسی ندارند.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha