به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در سلسله مقالاتی در ماه مبارک رمضان به موضوع «فتح مکّه؛ تجلّی رحمت و مهربانی» پرداخته اند که بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تعالی: «إِنّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبیناً؛ ما تو را پیروزی بخشیدیم [چه] پیروزی درخشانی.»
یکی از بزرگترین فتوحات اسلام و دین توحید، «فتحِ مکّه» بود که برحسب نقل کتاب مسارالشیعة در ماه مبارک رمضانِ سالِ هشتم هجرت اتّفاق افتاد.
تا سال هشتم هجرت، فتوحات و پیروزی های فراوانی نصیب اسلام شده بود؛ امّا شهر مکّه، این مرکز شبه جزیره عربستان و جایگاه مسجدالحرام و کعبه معظّمه و قبله گاه اسلام و مسلمین، همچنان در تصرّف بت پرستان و مشرکان باقی مانده و بت پرستی، فساد و انحطاط اخلاقی، استثمار و استعبادِ انسان ها در آنجا رایج بود.
رفتار مردم مکّه با پیامبر صلی الله علیه و آله
بسیاری از مردم مکّه که ندای اسلام را شنیده بودند، آرزومند استقرارِ حکومت اسلامی و دگرگون شدن آن اوضاع پلید و ناسالم بودند. بانگ روح بخش توحید، و ندای دلنوازِ «لا اله إلا الله» دل های آنان را تکان داده، و موقعیت بت ها در قلوبشان سست شده و اوضاع و احوال گذشته و رژیم جاهلیت در نگاه آنان محکوم گردید و دیگر زور سرنیزه نمی توانست آن وضع را استوار نگاه دارد، و از نفوذ دین خدا در دل این آرزومندان جلوگیری کند. روزبه روز اشتیاق پذیرش اسلام بیشتر می شد و همه جا سخن از اسلام و محمّد صلی الله علیه و آله بود.
ازاین رو، امثال ابوسفیان در میان چنین مردمی جایگاهی نداشتند و دلباختگان ندای اسلام حاضر به شنیدن سخنان گمراه کننده آنان نبودند.
مردم این شهر، تا آنجا که می توانستند رسول خدا را اذیت کردند، و مانع از پیشرفت دین خدا و آیین توحید شدند؛ و حتّی پیامبر صلی الله علیه و آله و مؤمنان را در فشار اقتصادی قرار داده و ارتباط خود را با آنان قطع کرده، و به مدّت سه سال آن حضرت را به همراه خویشاوندانش در «شعب ابی طالب» محصور کردند، و عاقبت، نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را طرح کردند؛ گرچه آن حضرت به امر خدا با کمک و یاری و از خودگذشتگی و فداکاری تاریخی علی علیه السلام به مدینه طیبه هجرت فرمود، و از اجرای طرح ننگین نامردمان و کفّار در امان ماند.
آیا نباید شهری که قدر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را نشناخت، هرچه زودتر فتح شود؟ و مردمش به خاطر جرایم و جنایاتی که مرتکب شدند به کیفر برسند، تا سبب تسکین آلام درونی ستمدیدگان گردد و بر آن همه زخم ها و جراحات وارده بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله مرهمی گذارده شود؟
به نظر مردم عادّی یادآوری آن دورانی که پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی آن مردم مورد آزار و اذیت قرار می گرفت، اقتضا می کرد که آن حضرت هرچه زودتر اهل مکّه را مجازات کرده و از آنها انتقام بگیرد و شوکت و قدرت و نیروی خود را به آنها نشان داده، و شهر و دیار و زنان و اموالشان را به عنوان غنایم جنگی میان سپاه خود تقسیم کند؛ امّا پیامبر اسلام، پیامبر رحمت بود و آیات: «وَما أَرْسَلْناکَ إِلّا رَحْمَةً لِّلْعالَمینَ؛ و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.» و «وَ إنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ؛ و به راستی که تو را خویی والاست.» در خطاب به ایشان نازل شده بود.
از کینه توزی و گرفتن انتقام منزّه و مبرّا بود؛ هرگز برای گرفتن انتقام یا مقابله به مثل لشکرکشی نمی کرد.
خواستار خیر برای عموم و توفیق و سعادت و هدایت برای دشمنانش بود؛ توبه وحشی را قبول کرد و با خوش رویی از هر یک از دشمنانش که دین اسلام را می پذیرفت، استقبال نمود.
برای اثبات سخن خویش و حاکم کردن عرب بر عجم یا قبیله ای بر قبیله دیگر، پیکار نمی کرد. هدف تمام اقدامات وی، از قیام و جنگ و صلح، عالمگیر نمودن نام خداوند متعال بود.
او برای آزادی انسان ها، گسترش حق و عدالت، رواج دین توحید و رساندن دعوت خدا به جهانیان بپاخاسته، و از اینکه در جنگ و صلح اندیشه های شخصی داشته باشد، مبرّا بود؛ و به همین جهت در فتح مکّه شتاب نداشت و منتظر امر خدا و فرصت مناسب بود.
با این اوصاف، آیا بهتر نبود که این شهر، خودش تسلیم شود؟ و فتح این شهر، با فتح قلوب مردم آن توأم باشد؟! و آیا بهتر نبود که برای فتح این شهر، خون های زیادی ریخته نشود؟!
پیامبر صلی الله علیه و آله تا سال هشتم هجرت ـ که کار اسلام در شبه جزیره بالا گرفت ـ صبر کرد؛ و قبایل و جماعاتی که در بیرون مکّه بودند به آن گرویده، و اسلام را از جان و دل پذیرفتند.
شهر مکّه تنها مانده و دیگر نگاهداری آن در ظلمت کفر و شرک و آن رژیم فاسد، برای مشرکانی چون ابوسفیان دشوار بود.
در این هنگام و فرصت مناسب، به امر خدا، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با ده هزار نفر از مسلمانان آهنگ شهر مکّه فرمود.
ابوسفیان و گروه او از مخالفت و مقاومت ناامید شدند و مکّه بدون هیچ مقاومتِ قابل توجّهی آزاد شد، و به دین خدا و آیین جدید و قوانین آزادی بخش اسلام گروید.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درحالی که سوره «اِنّا فَتَحْنا» (فتح) را قرائت می فرمود، وارد مکّه و مسجدالحرام شد، و خانه کعبه از بت ها پاک گردید.
علی علیه السلام بر دوش پیامبر صلی الله علیه و آله
اَبَر دوش پیغمبرِ پاک رای
خدا دست سود و خداوند پای
برای انداختن چند بت بزرگ از فراز دیوار کعبه، به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیهالسلام پا بر کتف پیامبر صلی الله علیه و آله گذارد و بت ها را به زیر افکند و این گونه، پیامبر صلی الله علیه و آله را در این عمل شکوهمند و افتخارآمیز، یاری داد.
و این است آن فضیلتی که شعرای عرب و عجم آن را به نظم درآورده و نغزترین اشعار را در مورد آن حضرت سروده اند، ازجمله این اشعار است:
قیلَ لی قُلْ لِعَلِی مَدْحاً ********** حُبُّهُ یخْمِدُ ناراً مؤْصَدَةً
قُلْتُ: هَلْ أَمْدَحُ مَنْ فِی فَضْلِه********** صارَ ذُو اللُّبِّ إِلی أَنْ عَبَدَه
وَالنَّبِی الْمُصْطَفی قالَ لَنا********** لَیلَةَ الْمِعْراجِ لَمّا صَعَدَه
وَضَعَ اللهُ عَلی ظَهْری یداً********** فَأرانِی الْقَلْبَ أَنْ قَدْ بَرَدَه
وَعَلی واضِعٌ رِجْلَیهِ لی********** بِمَکانٍ وَضَعَ اللهُ یدَه
«به من گفتند که در مدح علی علیه السلام شعری بگو؛ زیرا که محبّت علی، آتش برافروخته را خاموش می کند. گفتم: آیا مدح کسی را گویم که صاحب عقل از زیادی فضلش بر پرستش او رسیده و پیامبر برگزیده به ما گفت که: در شب معراج وقتی به آسمان رفتم، خداوند بر پشت من دستی گذاشت که در نتیجه آن، قلب من سرد شد، و علی علیه السلام دو پایش را در همان مکان گذاشت که خداوند دستش را در همان جا گذارده بود.»
عفو و گذشت بی نظیر در تاریخ
همه می دانند که مردم مکّه تا چه حد، پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله و یاران و اصحاب ایشان را آزار داده و از استهزا و تمسخر و تکذیب و جسارت و بی ادبی های قولی و عملی کوتاهی نکردند. او و یارانش را در «شِعبِ ابی طالب» محصور و در فشار اقتصادی و منع آذوقه گذاردند و گروهی از مؤمنان، ناچار به حبشه هجرت کردند.
پس از آن همه آزار و اذیت، برای کشتنِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، هم پیمان شدند و حتّی جایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله ترک وطن و حَرَم کرد و به یثرب هجرت فرمود، باز هم از اذیت او دست برنداشتند و به سوی او لشکرکشی کردند.
در این شرایط، پیامبر صلی الله علیه و آله این شهر را فتح می کند. خانه و دیار و همه چیز مردم این شهر در اختیار سپاه اسلام درآمده و هر فرمانی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره آنها بدهد، فوراً و بدون چون وچرا اجرا می شود.
اگر بفرماید: «اَلْقَتْل»، همه اهل مکّه کشته می شوند؛ و اگر بفرماید: «اَلنَّهْب»، تمام اموالشان به غارت می رود؛ و اگر بفرماید «الْاَسْر»، همه را اسیر می سازند؛ ولی آن معدن حلم و گذشت و عفو و رحمت، وقتی شنید که «سعد» می گوید: «أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَلْحَمَةِ»؛ «أَلْیوْمُ تُسْتَحَلُّ الْحُرْمَةُ»
«امروز روز خون ریختن و کشتار است؛ امروز حرمت اهل مکّه حلال می شود.»
فرمود: «بَلِ الْیوْمُ یوْمُ الْمَرْحَمَةِ؛ بلکه امروز روز مهر و رحمت است.»
و به علی علیه السلام فرمود: «سعد را دریاب، و لِوا را از او بگیر و با رفق و مدارا وارد مکّه شو».
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مکّه شد، بزرگان قریش گمان می کردند، همه قتل عام می شوند؛ ولی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله بر در خانه معظم کعبه ایستاد و گفت: «لا اِلهَ إِلّا اللهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ، أَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ أَعَزَّ جُنْدَهُ وَهَزَمَ الْاَحْزابَ وَحَدْه؛ نیست معبودی جز خدای یکتا و یگانه، آنکه وعده اش را وفا کرد و به انجام رسانید، و بنده اش را یاری کرد، و سپاهش را عزت بخشید و دیگر گروه ها را شکست داد.»
سپس خطاب به آنها فرمود: «ماذا تَقُولُون، وَماذا تَظُنُّونَ؟؛ چه می گویید، و چه گمان می برید؟.»
عرض کردند: «نَقُولُ خَیراً، وَنَظُنُّ خَیراً. أَخٌ کَریمٌ وَابْنُ أَخٍ کَریمٍ قَدْ قَدَرْتَ؛ سخن به خیر می گوییم و گمان خیر و نیکویی می بریم. برادری کریم و پسر برادر کریمی هستی که بر ما قدرت یافته ای.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و مظهر رحمت، از این سخنان رقت فرمود و دیدگان وی اشک آلود شد. مردم مکّه که پیغمبر صلی الله علیه و آله را به این حال دیدند، صدایشان به گریه بلند شد و زار می گریستند. آنگاه حضرت فرمود: من آن گویم که برادرم یوسف گفت: «لا تَثْریبَ عَلَیکُمُ الْیوْمَ یغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ. اِذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقاءُ؛ امروز بر شما ملامت و سرزنشی نیست. خدا شما را بیامرزد او رحم کننده ترین رحم کنندگان است. بروید، همه آزادید.»
اعلان ِآزادی و مساوات حقوقی
پس از این اعلان عفو و گذشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله خطبه ای خواند و حمد و ثنای خدا را به جای آورد و از شنوندگان خواست که سخنانش را به کسانی که غایب هستند، برسانند.
فرمود: «إِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی قَدْ أَذْهَبَ عَنْکُمْ بِالْإِسْلامِ نِخْوَةَ الْجاهِلِیةِ وَ التَّفاخُرِ بِآبائِها وَ عَشائِرِها. أَیهَا النّاسُ! إِنَّکُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ طینٍ أَلا إِنَّ خَیرَکُمْ عِنْدَاللهِ وَ أَکْرَمُکُمْ عَلَیهِ الْیَوْم أَتقاکُم واَطْوَعُکُمْ لَهُ...؛ خدا به واسطه اسلام از شما نخوت جاهلیت و افتخار به پدران و خویشاوندان را از میان برد. ای مردم شما از آدم هستید، و آدم از گِل است، آگاه باشید بهترین و گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست و آن که از خدا بیشتر اطاعت کند.»
در مسجِد خیف هم خطبه ای خواند، و در ضمن آن فرمود: «اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَکافَئُ دِمائُهُمْ، وَ هُمْ یدٌ عَلی مَنْ سِواهُمْ، یسْعی بِذِمَّتِهِمْ أَدْناهُمْ؛ افراد مؤمن برادر یکدیگرند، خون های آنها باهم برابر است و آنها قدرتی علیه بیگانگان و دشمنانشان می باشند، کمترین فردشان برای امان دادن به پناه جویان کفّار اقدام می کند.»
و به روایتی این آیه را هم قرائت کرد: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛ ای مردم، به درستی که ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را گروه گروه و قبیله قبیله قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، به درستی که گرامی ترین شما در نزد خداوند، پرهیزکارترین شماست»
به این وسیله، مساوات همه اصناف و طبقات و افراد را در دنیایی که در هیچ نقطه ای از نقاط آن، برابری و مساوات وجود نداشت، اعلام کرد؛ و سید قریشی را با سیاهِ حبشی و عرب را با عجم در حقوق و کسب فضیلت و امتیازِ تقوا و علم و معرفت، برابر ساخت، و برنامه ای را که از روز اوّل به مردم عرضه می داشت، در مکّه نیز اعلام کرد و از همین جا کاخ های رفیع و عظیم سلاطین را که در روم و مدائن، براساس استعبادِ بشر و امتیازاتِ موهوم و با اِتلافِ نفس ها و بیچاره و محروم کردن خلایق ساخته شده و همواره در آنجا، بزم های عیش و نوش و باده، گسترده می شد، ویران ساخت؛ و عالی ترین نظام انسانی را به بشریت پیشنهاد کرد.
درود بر آن پیشوای بزرگ انسان ها! درود بر یگانه آزادکننده بشر! اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم