پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۷
شعر | حال این شهر خراب است بیا آقاجان

حوزه/ یکی از طلاب شاعر، اشعاری را با موضوع انتظار تقدیم ساحت نورانی حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کرده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام ابوذر اسدالله پور از دانش آموختگان رشته روانشناسی مؤسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی(ره) قم اشعاری را با موضوع انتظار و حضرت ولی عصر (عج) سروده است که تقدیم شما مخاطبان محترم می شود :

   

حال این شهر خراب ست بیا آقاجان

شهر ما غرق عذاب ست... بیا آقا جان

   

قصه اینست که سرباز نداریم آقا

قحطی آدم ناب است... بیا آقا جان

   

"ما در این شهر غریبیم" غریبی سخت ست

جگر شیعه کباب ست... بیا آقا جان

   

"آن کبوتر که لب بام خدا پر زد و رفت"

گوشه ی پنجره خواب ست... بیا آقا جان

   

جمکران تشنه ی یک جرعه ی دیدار شماست

جمعه ها غرق سراب ست... بیا آقا جان

   

هیچ کس فکر کسی نیست در این شهر شلوغ

حال این شهر خراب ست... بیا آقا جان

   

--------------------
   
نه این که حال منِ بیقرار غمگین است

بدونِ آمدنت روزگار غمگین است

   

به فکر اهلِ زمین باش، آسمانیِ من

زمین بدونِ حضورِ نگار غمگین است

   

من از قبیله ی مجنونم و تو لیلایی

میان لیلی و مجنون حصار غمگین است

   

فضای شعر مرا غم گرفته... دلگیرم

ردیفِ شاعرِ چشم انتظار "غمگین است"

   

"وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم"

که در حوالیِ ما روزگار غمگین است

   

----------------
   
چه قلب ها که در غمت کباب شد، نیامدی

چه چشم ها که بی رمق، پر آب شد، نیامدی

   

چه قصه های انتظار، که بی اثر تمام شد

رمان تلخ انتظار، کتاب شد نیامدی

   

دلم برای جمکران، چه عاشقانه تنگ شد

جواب تشنگی من، سراب شد نیامدی

   

چه نقشه ها که با دلم برای تو کشیده ام

دوباره نقشه های من خراب شد، نیامدی

   

به خواب خوب یک شبی، شنیده ام که آمدی

تمام لحظه های من چو خواب شد نیامدی

   

غروب و صبح جمعه را شمرده ایم و مرده ایم

دوباره جمعه دگر حساب شد نیامدی

   

-----------------
   
دلم برای دیدنت چه بی قرار می شود

و از نگاهِ این و آن، جریحه دار می شود

   

دوباره پر کشیده ام در آستانِ چشمِ تو

دوباره حالِ زارِ من، پرنده وار می شود

   

طعنه ی دوستان جدا، خنده ی دشمنان جدا

زخمِ زبانِ این و آن، چه بی شمار می شود

   

تمامِ شعرهای من، برای یک نگاهِ تو

و با "تو" این ترانه ام، قافیه دار می شود

   

"به خوابِ خوبِ یک شبی، شنیده ام که آمدی"

تمامِ خواب های من، به انتظار می شود

   

-------------------
   
اینکه از حالِ خودم بیخبرم، کافی نیست؟!

یا که هر شب به تو وابسته تَرَم، کافی نیست؟!

   

رفتی و ماه شدی... آب شدم، بِرکِه شدم..

این که از تو به "تو" نزدیک ترم، کافی نیست؟!

   

نذر کردم چو بیایی، به زیارت بروم..

شده ام کفترِ اطرافِ حرم، کافی نیست؟!

   

تو شدی یوسفِ گمگشته و من یعقوبت..

این که کم سو شده چشمانِ تَرَم، کافی نیست؟!

   

هر شبم تلخ تر و سخت تر و عاشق تر..

این که هر شب به تو وابسته تَرَم، کافی نیست؟!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۲
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۰
  • حسنی IR ۱۱:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۷
    احسنت. طیب الله انفسکم
  • IR ۰۰:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۸
    عالی