به گزارش خبرگزاری حوزه در مشهد، حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن قدردان قراملکی، در نشستی با موضوع «رابطه خدا و جهان هستی» که در ادامه سلسله نشستهای علمی «آموزههای نوین کلامی و فلسفی» و به همت واحد پژوهش مدرسه علمیه نواب و معاونت پژوهش حوزه علمیه خراسان برگزار شد، در پاسخ به سوال «اگر قائلیم خداوند هستی محض است، چنین خدایی چه رابطهای با جهان دارد؟»، گفت: این امر از مسائل دشوار کلامی، فلسفی و عرفانی است که نظرات متباینی در مورد آن بیان شده است و چه بسا صاحبان بعضی از نظریات، صاحبان نظر دیگر را تکفیر کردهاند.
وی در مورد دیدگاه اول در این رابطه ابراز کرد: دیدگاه اول، نفی رابطه است. یعنی میگوید جهان مستقل است و خداوند هم یا موجود نیست و یا به خداوند ربطی ندارد. قائلین به این نظریه خودشان نیز دو دستهاند که یک عده از آنان خداباور و عدهای دیگر ملحد و ماتریالیست هستند.
استاد تمام گروه کلام پژوهشکده حکمت و دینپژوهی در مورد چرایی انکار این رابطه از سوی بعضی از خداباوران، توضیح داد: یکی از این افراد افلاطون است که میگوید خداوند صانع است، نه آفریدگار؛ همانگونه که صنعتگران چیزی را از عدم درست نمیکنند، بلکه بهواسطه مواد، اشیایی را می سازند، جهان از ازل وجود داشته، اما نظم و نسقی نبوده و خداوند به آن نظم داده است.
حجتالاسلام والمسلمین قدردان قراملکی همچنین، افزود: ارسطو میگوید خداوند محرّک است؛ جهان بوده و بهواسطه خداوند، جهان به حرکت درآمده است. یعنی خداوند علت غایی است نه علت فاعلی و جهان به شوق خداوند به حرکت درآمده است.
وی خاطرنشان کرد: در میان مسلمان، معتزله نیز همین نظر را دارند که «ازلیات ثابته»ای وجود و تقرر داشته و از آن جهان را خلق کرده است. این حرف از مبنایی برمیخیزد که اشیا سه قسم است: یا موجود یا معدوم و یا ثابت، و این ثابت، بین وجود و عدم است. معتزله میگوید خلق جهان از عدم محال است.
حجتالاسلام والمسلمین قدردان قراملکی در مورد دیدگاه دوم با بیان اینکه اکثریت متکلمان مسلمان قائل به خلقت از «کتم عدم» شده اند؛ به این معنی که «کان الله و لم یکن شیء معه»، توضیح داد:جهان عدم محض بوده و چون خداوند قادر علیالاطلاق است، آن را با قدرتش خلق کرده است. طبق این دیدگاه رابطه خداوند با جهان، رابطه فاعل با فعلش است.
وی در مورد اشکال فلاسفه بر متکلمان؛ خلقت از عدم ممکن نیست تا قدرت خداوند به آن تعلق بگیرد، نیز گفت: این که از عدم، وجود برخیزد، در مقام حدوث عقل تصور نمیکند که چگونه از عدم وجود برخواسته؟ از جهت بقا هم لازمهاش این است که خداوند با جهان رابطهای نداشته باشد و متباین باشد و وقتی متباین باشد، این اشکال میشود که چگونه در متباین تصرف میکند؟ به تباین اشکال دیگری در توحید ذاتی نیز وارد است، زیرا توحید ذاتی یعنی وجود، منحصر در خداوند است و وجود بقیه موجودات به خداوند برمیگردد.
استاد گروه کلام پژوهشکده حکمت و دینپژوهی اضافه کرد: در دیدگاه سوم، فلاسفه این رابطه را از منظر علت و معلول مطرح کردهاند که خداوند علت تامه و جهان معلول است. فرق نظریه فلاسفه با متکلمین این است که معلول، رقیقه حقیقت علت است نه این که با یکدیگر تباین داشته باشند.
وی در مورد دیدگاه چهارم نیز با اشاره به اینکه دیدگاه عرفا در اشکال به فلاسفه است که معتقدند، درست است که معلول شانی از علت تامه است، اما نحو استقلالی، و این با توحید ذاتی تنافی دارد و سایر موجودات، تجلیات و ظهورات هستند نه این که وجودی داشته باشند، اظهار کرد: رابطه مخلوق و خالق، ظل و ذی ظل است و عرفا نیز حرفی شبیه معتزله میزنند.
حجتالاسلام والمسلمین قدردان قراملکی در پایان و در تشریح دیدگاه پنجم اظهار کرد: نظریه دوانی میگوید جهان، وجود تابع و عرضی است و نسبت به خداوند و جهان «من حیث هو» وجود ندارد و اگر وجود دارد، از خداوند گرفته است. جهان از خود چیزی ندارد و هرچه هست از انتساب به خداوند است.
انتهای پیام/۳۱۳/۲۵