به گزارش خبرگزاری حوزه، مریم اسماعیلی دانش آموخته سطح ۴ اسلام شناسی دکتری شیعه شناسی و در حال اتمام سطح ۴ علوم و معارف قرآن از جامعة الزهرا (س) است که از خاطره شیرین مادر شدنش در کنار تحصیل و تدریس میگوید.
• این بانوی طلبه از هدیه خدا به نام فرزندان در زندگی اش میگوید: در دهه ۲۰ عمرم خدا دختر اولم را عنایت کرد، در دهه ۳۰ زندگی خدا دختر دیگری عنایت کرد و در دهه ۴۰ نیز خدا آلاء را به ما بخشید. اثرات این موهبت الهی خیلی بیشتر بود که فکر میکنم هم به لحاظ سن و هم به لحاظ نیت بوده است.
وی ادامه میدهد: به این رسیدم که برای نعمت فرزند داشتن شاکر بودن و راضی به رضای خدا بودن هم، تأثیر عجیبی دارد، آن را زمینه ارزیابی ادعای ولایت مداری و توکل بر خدا و جهاد فی سبیل الله یافتم، امید بیشتر به انتقال دریافتهای روحی و معنوی به فرزند و تأثیر بیشتر در تربیت، کسب معرفت بیشتر و رشد معرفتی، حس ثروتمند شدن، خوب شدن بیماریها را با وجود فرزندانم یافتم.
اسماعیلی با اشاره به اینکه برخیها معتقد هستند سن و سال بالا باعث بی حوصلگی در تربیت میشود گفت: بنده به دلیل داشتن تجربه بیشتر، حوصله بیشتر دارم.
وی ادامه میدهد: خدا با برخی بیماریهای کوتاه مدت امتحانم کرد، که آیا پشیمان شدهام، و خدا را شکر با اینکه گاهی ساعت خواب شب بنده، ۶-۷ صبح است، و اکثر اوقات تا چهار صبح بیدارم، یک بار هم ابراز پشیمانی نکردم.
اسماعیلی که ۴۶ سال سن دارد، اضافه میکند: برای داشتن فرزندانم از بیانات رهبری در فرزندآوری نیز درس گرفتم جالب است که برخی دوستان که متوجه میشدند، و خودشان سن کمتر و موقعیت بهتر برای فرزندآوری داشتند و بخاطر راحتی زیر بار مسؤلیت نمیرفتند، در عین حال نمیتوانستند عذاب وجدان خود را پاسخ دهند، سریع میگفتند: حتماً ناخواسته بوده، درسته؟ و در جواب شأن با افتخار میگفتم: نه. اتفاقاً هشت سال بود که از خدا درخواست فرزند داشتیم.
وی به انگیزههای فرزند آوری اشاره میکند و میگوید: در کلاس جبرانی فرزندآوری شرکت کردم، توجه به افزایش جمعیت و فرزندآوری یکی از علتهای شرکتم در این کلاس بود تا آنچه عقب ماندهام را جبران کنم.
وی بیان میکند: بعضی محبت کردنها فقط مرجع خاص دارد، مانند محبت به نوزاد معصوم که هیچ بدل و عوضی ندارد، بعضی مسیرهای سیر و سلوک را در کتابها خوانده بودم، استاد زیاد دیده و شنیده بودم، اما مسیر سلوک با نوزاد معصوم را عجیبترین و مؤثرترین مسیر یافتم و این سن و بچه، با بقیه متفاوت بود، و علت آن را توجهی در قالب توجه به بیانات رهبری می دانم.
این استاد حوزه، میگوید: اول بارداری خیلی نگران بودم که وضعیت جسمانی بچه چه جور خواهد شد؟ چون آزمایشات غربالگری انجام ندادم، چون گفته بودن اگر تشخیص بدهیم مشکلی هست، باید سقط کنید. بنده هم گفته بودم سقط نمیکنم، پس آزمایشی انجام نمیدهم. شب عرفه، خواب دیدم آقا تشریف آورده بودند دیدن مادربزرگ مادریم (مادر دو شهید که سال ۹۹ فوت کردند) لابلای جمعیت خودم رو به آقا رساندم، آقا فرمودند برای دنیا و آخرت بچه دعا میکنم.
این طلبه سطح ۴، به مشکلات و حرف و حدیثها برای ایجاد موانع در فرزند آوری اشاره کرده و ادامه میدهد: اما موانعهای مسیر که میخواستند دل مرا خالی کنند، میگفتند: در سن بالا خطرناک هست. گفتم: زیر نظر پزشک هستم، ضمن اینکه توکل بر خدا در این عرصهها سنجیده میشود. میگفتند: داماد داری زشت است. گفتم: گناه گوش ندادن به حرف ولی، زشت است نه عمل کردن به حرف امام جامعه.
وی اضافه میکند: بعضیها میگفتند: درس و بحث و پژوهشت، تدریس حیف است، در حوزه و دانشگاه آدم مؤثری هستی، دلتنگ میشوی. گفتم: قرار نیست فعالیتهای اجتماعی ترک شود، ضمن اینکه درس و بحث، نتیجه عملی باید داشته باشد. عالم بی عمل بودن را خوش ندارم و مهمترین عمل را اجرایی کردن دغدغههای ولی دیدم. میگفتند: فعالیت اجتماعیت کم میشود. گفتم: اگر کیاست به خرج دهم، باید طبق شرایط موجود، راه حل پیدا کنم و حتماً پیدا میشود.
وی ابراز میکند: بعضیها میگفتند: از سندرم داون نوزاد در این سن نمیترسی؟ گفتم: نیت در عمل خیلی کمک میکند. چندین بار در مطب بعد از ابراز نگرانی برخی اطبا و سفارش به آزمایش آمینوسنتز یا Cell Free DNA (و سقط جنین درصورت سندرم داون) و قبول نکردن بنده سر به آسمان میبردم میگفتم: خدایا آبرویم را حفظ کن! بر تو توکل کردم حتماً مرا روسفید میکنی. همچنین میگفتند: خرج و مخارج را در این زمانه چه میکنی؟ گفتم: هرآن کس که دندان دهد نان دهد.
اسماعیلی با اشاره به تأثیرات حضور فرزندش در زندگی میگوید: روز هشتم ماه رمضان ۱۴۰۰، که برای آزمایش رفتم، بعد از آزمایشگاه، با دوستم رفتم کوه خضر و شهدای گمنام، قرار بود فردا، نهم رمضان نتیجه آزمایش داده شود، پیش شهدا قرآن باز کردم این آیه آمد: «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا…» به دوستم گفتم: نتیجه آزمایش مثبته و خندیدیم.
وی بیان میکند: روز عمل، ۱۹ آذر ۱۴۰۰، روز تولد حضرت زینب (س)، قبل از رفتن به بیمارستان، قرآن باز کردم، سوره یوسف آمد: فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۹۶﴾
وی به انگیزههای فرزندآوری اشاره میکند و میگوید: در سفری تبلیغی که با طلاب به کانادا و لبنان داشتیم، در حال بحث و مناظره با طلاب و دانشجویان مسیحی، یکی از دوستان گفتند این همه بحث میکنید اینها را شیعه کنید، چرا خودتان بچه شیعه اضافه نمیکنید؟ حرفش را جدی نگرفته بودم. الان می بی نم چه اشتباهی کرده بودم و اگر آن زمان حرف دوستم را جدی گرفته بودم، در کنار تحصیلات تکمیلی، امکان داشتن چند بچه وجود داشت که غافل شدم.
وی میگوید: به این رسیدم که اگر برای مادر تقویت توحید مهم و به دنبال آن باشد و به آن توجه داشته باشد، با بچه حتی توحید مادر هم تقویت میشود؛ چراکه نوزاد تمام وجودش وابسته به مادر است، فقط نگاه مادر را دنبال میکند، فقط صدای مادر را خوب میشناسد و عکس العمل نشان میدهد، شیر مادر را با عشق نوش جان میکند و مادر را رازق خود میداند، بوی لباس مادرو اغوش مادر او را آرام میکند. اگر اینها را در تعامل با خدای کودک تمرین کنیم و دقت داشتم، در عمق بخشی رابطهام با خدا خیلی مؤثر بوده است.
این طلبه حوزه، ابراز خوشحالی میکند و ادامه میدهد: خدا را شاکرم که حس تولدی دوباره و روح امیدی خاص زیاد عمیق، قوتی که میزان آن را همیشه با متر و معیار مقابله و مقاومت در برابر دشمن می سنجم، فقط همین قدر بیان کنم که هرچه تبّری در وجودم بود، صدها برابر شد.
وی خاطر نشان میکند: حدود سال ۷۴ بود، کتابی خواندم در مورد زندگی سلمان فارسی، یک جمله از ایشون در ذهنم حک شد که: توکل را چیز عجیبی یافتم، عمق آن را خیلی متوجه نشدم، و فقط برایم جالب بود، تا اینکه الان بعد از ۲۶ سال، وقتی گذشته را مرور میکنم، کمی آن را درک میکنم، وقتی تلاش خودت را کردی، و به خدا اعتماد کردی و خدا را وکیل خود قرار دادی، حتماً بهترینها برائت رقم خواهد خورد.
وی میگوید: کاش خوابم تعبیر شود و دیدار آقا محقق شود و اما اکنون اینجا، گوشه خانه، الان برای من مرکز دنیاست، چون تکلیف بچه داری و در کنارش فعالیت فرهنگی در فضای مجازی را دنبال میکنم.
۳۱۳/۶۱