به گزارش خبرگزاری حوزه، سیره عملی امام حسن علیه السلام را می توان از ابعاد مختلف مورد مطالعه قرار داد.
سیره عبادی امام حسن مجتبی(ع):
حسن بن علی (ع) عابد ترین و زاهد ترین مردم بود.
۱. پیاده به حج می رفت و گاهی نیز پای برهنه راه می رفت.[۱] اما در توضیح دلیل این کار می فرمود: من شرم دارم خداوند را ملاقات کنم در حالی که پیاده به خانه او نرفته باشم.[۲] بنابر نقلی بیست بار و در نقل دیگری بیست و پنج بار با پای پیاده به سفر حج رفت.[۳]
۲. خوف از خدا: امام حسن(ع) وقتی یاد مرگ می کرد می گریست، و چون یاد قبر می کرد می گریست، و چون ازقیامت و بعث و نشور یاد می کرد می گریست، و چون متذکر عبور از صراط می شد می گریست و هرگاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی در محشر می افتاد، فریادی می زد و روی زمین می افتاد ... و چون به نماز می ایستاد بند های بدنش می لرزید... و پیوسته در هر حالی که کسی آن حضرت را می دید به ذکر خدا مشغول بود.[۴]
۳. یاد خدا در هر حال: رسم امام حسن (ع) وقتی به بستر خواب می رفت، سوره کهف را می خواند و می خوابید.[۵] حسن بن علی چنان بود که چون از وضو فارغ می شد رنگش تغییر می کرد و می فرمود: حق است بر کسی که می خواهد به محضر خداوند وارد شود، این که رنگ چهره اش تغییر کند.[۶]
۴. رعایت حال و حقوق مردم: امام حسن(ع) از لحاظ اجتماعی به گونه ای رفتار می کرد که همسایگان و شهروندان و هیچ کس به خاطر شأن والای ایشان از دست یابی به ایشان و دست یابی به حقوق خویش محروم نشوند؛ یعنی آثار جلالت امام بر مردم تحمیل نمی شد و از جبروت آنی امام ضرری به نظم جامعه و حقوق مردم نمی رسید.
تواضع و ادب اجتماعی امام: سیوطی در کتاب تاریخ الخلفا روایت کرده که روزی امام حسن (ع) در مکانی نشسته بود و چون خواست از آن جا رود فقیری وارد شد، امام به آن مرد فقیر خوش آمد گفت و با او ملاطفت کرد و سپس به او فرمود: ای مرد تو وقتی نشستی که ما برای رفتن برخاستیم، آیا اجازه رفتن به من می دهی؟ مرد فقیر عرض کرد: آری ای پسر رسول خدا.[۷]
روزی گذر امام به جمعی از گدایان افتاد که چند پاره نان خشک در پیش داشتند و مشغول خوردن بودند. چون نظر آنان به حضرت افتاد، تعارفش کردند. امام حسن از اسب فرود آمده و فرمود: خدا متکبران را دوست نمی دارد. آن گاه با آنان نشست و از غذایشان تناول کرد. به برکت وجود آن بزرگوار چیزی از غذا کم نیامد. آن وقت، حضرت آنان را به مهمانی دعوت کرده و ضمن دادن غذای خوب، لباسهای فاخری نیز به آنها هدیه داد.[۸]
مهربانی با تمام موجودات: مردی به نام نجیح می گوید: دیدم امام حسن (ع) دارد غذا می خورد. در این حال سگی آمد و پیش روی آن حضرت ایستاد. امام مجتبی (ع) یک لقمه غذا که می خورد یک لقمه هم به سگ می داد. گفتم یابن رسول الله! اجازه می دهی این سگ را دور کنم؟ فرمود نه! زیرا دوست ندارم که جانداری به من بنگرد که غذا می خورم و من چیزی به او ندهم. بگذار باشد وقتی سیر شد خودش می رود.[۹]
حلم و بردباری امام حسن(ع):
حلم و بردباری امام چنان بود که گاه دشمن کینه توز را که به قصد کشتن آمده بود، به دوستی مخلص و هواداری مؤمن تبدیل می کرد.[۱۰]
امام حسن از نمونه های مشهور، به بردباری و نیکی در برابر بدکاران است. و الگوی حقیقی در مکارم اخلاق است. موفق بن احمد خوارزمی روایت کرده که امام حسن(ع) گوسفندی داشت که به آن علاقه داشت، روزی مشاهده کرد که پای آن گوسفند شکسته شده، به غلامش فرمود چه کسی پای این گوسفند را شکسته؟ پاسخ داد: من! فرمود چرا؟ گفت: می خواستم شما را غمگین کنم! امام فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد و تو در راه خدا آزادی![۱۱] مردی از شامیان گوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم با چهره ای آرام و بسیار نیکو و لباسی در بر کرده که به طرز زیبایی آراسته و سوار بر اسب. درباره او پرسیدم. گفتند حسن بن علی بن ابیطالب است. خشمی سوزان سرتاپای وجودم را فرا گرفت و بر علی بن ابیطالب حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم آیا تو فرزند علی هستی؟ وقتی تأیید کردم، سیل دشنام و ناسزا بود که از دهان من به سوی او سرازیر شد. پس از آن که به ناسزاگویی پایان دادم از من پرسید آیا غریب هستی؟ گفتم: آری. فرمود با من بیا اگر مسکن نداری به تو مسکن می دهم و اگر پول نداری به تو کمک می کنم و اگر نیازمندی، بی نیازت می سازم. من از او جدا شدم درحالی که در روی زمین محبوب تر از او نزد من کسی نبود.[۱۲]
شجاعت امام حسن(ع):
ایشان در دوران کودکی هم از بیان حق و اعتراض به حق کشی ابایی نداشت. در یکی از روزها در حالی که کودکی هفت یا هشت ساله بود خود را به مسجد رسول خدا رسانده و ابوبکر را که در جایگاه جدش پیامبر (ص) نشسته بود مخاطب ساخته و با همان لحن کودکانه، ولی پرمعنی و کوبنده، به او فرمود: «انزل ... انزل ابی، و أذهب الی منبر ابیک»! (فرود آی و فرود آی از منبر پدرم و به سوی منبر پدرت برو!) امام حسن همه آن چه را که ممکن بود به صورت مناظره و استدلال بیان دارد، با همین دو جمله کوتاه و پرمعنی اظهار فرمود. خلیفه که غافلگیر شده بود در پاسخ فرزند رسول خدا گفت: راست گفتی به خدا سوگند که آن منبر پدر توست نه منبر پدر من.[۱۳] امام حسن تنها کسی بود که در جنگ جمل حامیان شتر سرخ موی را که در حمایت جاهلانه از یک شتر فتنه انگیزی و لجاجت می کردند، پراکنده ساخته و نیزه خود را در شکم بت سرخ فرود آورد.[۱۴] در جنگ صفین نیز وقتی امیر المؤمنین تاخت بی باکانه امام حسن را دید با نگرانی متوجه اطرافیان شده فرمود: این پسر را نگه دارید ... که من از آمدن این دو (حسن و حسین) دریغ دارم مبادا به خاطر (آمدن) این دو نسل رسول خدا (ص) قطع شود.[۱۵]
کنیزیکی آمد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه داد. حسن بن علی به او گفت: تو در راه خدا آزادی! من که آن ماجرا را دیدم به آن حضرت عرض کردم: کنیزکی شاخه گلی بی ارزش به شما هدیه کرد و تو او را آزاد کردی؟ ایشان در پاسخ فرمودند: این گونه خدای تعالی ما را ادب کرده که فرمود: «وقتی تحیتی به شما دادند، تحیتی بهتر بدهید». و بهتر از آن گل آزادی اوست.[۱۶]
ابن کثیر از علمای اهل سنت در کتاب البدایه و النهایه روایت کرده که امام (ع) غلام سیاهی را دید که گردة نانی در پیش خود نهاده وخودش لقمه ای از آن می خورد و لقمه ای دیگر را به سگی که آن جا بود می دهد. امام (ع) که آن منظره را دید به او فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟ پاسخ داد من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم! امام (ع) به او فرمود از جای خود بر نخیز تا من بیایم! سپس به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی می کرد از وی خریداری کرد، آن گاه آن غلام را آزاد و باغ را نیز به او بخشید![۱۷]
کرامت های آن حضرت:
مردی نامه ای را به دست امام حسن(ع) داد که در آن حاجت خود را نوشته بود. امام بدون این که نامه را بخواند به او فرمود: حاجتت رواست! شخصی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا خوب بود نامه اش را می خواندی و می دیدی حاجتش چیست و آن گاه بر طبق حجتش پاسخ می دادی؟ امام فرمود: بیم آن دارم که خدای تعالی تا به این مقدار که من نامه اش را می خوانم از خواری مقامش مرا مورد مؤاخذه قرار دهد.[۱۸]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱. صلح امام حسن، محمد جواد فضل الله.
۲. صلح امام حسن، شیخ راضی آل یاسین با ترجمه آیت الله خامنه ای.
۳. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب السروی مازندرانی.
۴. حیاه الامام حسن، علامه باقر شریف قرشی.
۵. الحیاه السیاسیه لأمام الحسن(ع)، سید جعفر مرتضی عاملی.
پی نوشت ها:
[۱]. رسولی محلاتی، زندگانی امام حسن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۷۶، ص۳۲۵؛ به نقل از بحار الانوار، ج۴۳، ص ۳۳۱.
[۲]. اصفهانی، ابو نعیم ، اخبار اصبهان، (تهران، النصر، افست، چاپ لیدن، ۱۹۳۴ م،) ج۱، ص ۴۴.
[۳]. همان و سیوطی، تاریخ الخلفا، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، (مصر، السعاده، ۱۳۷۱ق)، ص ۷۳.
[۴]. رسولی محلاتی، همان، صص ۲۲۵ ـ ۲۲۶؛ به نقل از بحار الانوار، ج۴۳، ص ۳۳۱.
[۵]. رسول محلاتی، همان، ص ۳۳۰. به نقل از ملحقات، احقاق الحق، ج۱۱، ص ۱۱۴. که این روایت از سیر اعلام النبلاء ذهبی روایت شده است.
[۶]. رسولی محلاتی، همان، ص ۳۳۱، به نقل ازملحقات احقاق الحق، ج۱۱، ص ۱۱۲.
[۷]. رسول محلاتی، همان، ص ۳۳۰؛ به نقل از تاریخ الخلفاء سیوطی، ص ۷۳.
[۸]. جواد نعیمی، همان، ص ۵۹؛ به نقل از جلاء العیون علامه مجلسی، ص ۲۴۱.
[۹]. جواد نعیمی، همان، ص ۶۰؛ به نقل ازجلاء العیون مجلسی و چهارده معصوم عماد زاده اصفهانی.
[۱۰]. غیاثی کرمانی، رضا ، «سیره اخلاقی امام حسن»، ره توشه راهیان نور، ویژه رمضان ۱۴۲۷، (قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵)، ص ۳۱۴.
[۱۱]. رسولی محلاتی، همان، ص ۳۵۰؛ به نقل از ملحقات احقاق الحق، ج۱۱، ص ۱۱۷ و حیاه الامام حسن (ع)، ج۱، ص ۳۱۴، نوشته علامه باقر شریف قرشی.
[۱۲]. مبرد نحوی، محمد بن یزید ، الامل فی اللغه و الادب، تحقیق: تغارید بیضون، نعیم زرزور، (بیروت، بی نام، ۱۴۰۷ق)، ج۱، ص ۲۳۵.
[۱۳]. همان، ص ۱۰۰ ـ ۱۰۱؛ به نقل از شرح نهج البلاغه بن ابی الحدید، ج۲، ص ۱۷.
[۱۴]. همان، صص ۱۳۶ ـ ۱۳۷؛ به نقل از مناقب آل ابیطالب، (چاپ قم)، ج۴، ص ۲۱.
[۱۵]. همان، ص ۱۴۶؛ به نقل از حیاه الامام حسن (ع)، ج۱، ص ۴۹۷.
[۱۶]. رسولی محلاتی، همان، ص ۳۳۸؛ به نقل از ملحقات احقاق الحق، ج۱۱، ص ۱۴۹.
[۱۷]. همان، ص ۳۳۶؛ به نقل از البرایه و النهایه، ابن کثیر، چ مصر، ج۸، ص ۳۸.
[۱۸]. رسولی محلاتی، همان، ص ۳۳۹؛ به نقل ازملحقات احقاق الحق، ج۱۱، ص ۱۴۱.
منبع : مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم