خبرگزاری حوزه | کوچ سخت است خیلی سخت. این را از بانوان طلبهای بپرسید که کولهبار زندگی خود را به قم آوردهاند برای هدفی مقدس.
حالا فرض کنیم یک خانم بخواهد چند هزار کیلومتر آن طرفتر زندگی بکند. چه دلیلی میتواند او را مجاب کند که جایی مثل ایران را انتخاب کند؟! بدون آنکه چیزی از این کشور بداند.
راستش من فکر میکنم بیشتر از آنکه او انتخاب کند، انتخاب شده باشد. سبا بابایی را میگویم. او که قبل از مادر شهید شدن یک دختر شاداب و سرزنده در سرزمینی دور بوده؛ اما انگار خدا او را پسند کرده.
حتما چیزی در وجودش داشته که خدا او را از بین آن همه دختر ژاپنی انتخاب کرده و شده عروس ایرانیها. آن هم در دوره حساس و تاریخی ایران، یعنی انقلاب. عروس ایران قبل از حجله خود را طیب و پاک میکند به ذکر شریف شهادتین. جوری دلباخته میشود به علی علیهالسلام و اولادش که گویی این عشق با شیر مادر به او منتقل شده است.
راستش را بخواهید غبطه میخورم به چون اویی با چنین ایمانی که منِ مسلمان زاده نچشیدم.
او وارد کشوری میشود که حتی نام شناسنامه او را نمیتوانند تلفظ کنند. حالا وقت دل کندن از نام است. اما او پیشتر دل کنده بود از نام و نشان. او همه نشانها را در یکی جستجو میکرد. او منتخب شده بود.
این منتخب شدن شاید برای دل پاکش بود یا سنگ راستی که در ترازوی دل، برای خدا میگذاشت.
بعد از انقلاب حالا باید برای خدایش قربانی کند و اسماعیلش را به قربانگاه ببرد. سخت است داغ فرزند و سخت امتحانیست؛ ولی او هر روز بزرگ میشود. بزرگِ بزرگ تا ملقب به نام مادر شهید شود.
حالا او شده تنها مادر شهید ژاپنی ایران.
مادر شهیدی که داغ بر دل نشستهاش او را به سمت غمخواری مظلومان میکشاند. همراه همسر مدرسه تاسیس میکند. کارهای فرهنگی میکند. در موزه صلح مشغول به فعالیت میشود. او که در جنگ، نه! بهتر بگویم دفاع مقدس فرزندش را از دست میدهد؛ ملقب به (مادر صلح) میشود.
اما از پسِ همه نامها و نشانها، او یک مادر شهید است که برای آرمان اسلام که برایش حجت شد؛ عزیز خود را راهی جبهه کرد ... و خدا او و پسرش را با هم پذیرفت.
فاطمه میری طایفه فرد