پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ |۱۹ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 21, 2024
قضا شدن نماز به جهت طولانی شدن عزاداری

حوزه/ وقتی از وضعیت دین‌داری در یک فرآیند صحبت می‌کنیم، به‌صورت مقایسه‌ای و نسبی می‌خواهیم اوج‌گیری یا افول آن را نشان بدهیم. برای نقطه مبدأ باید یک عدد و آماری داشته باشیم و برای نقطه منتها هم ارقام و آمار نیاز است تا بتوان آنها را مقایسه کرد.

به گزارش خبرگزاری حوزه از تهران، افزایش عمق و معرفت دین‌داری در میان مردم در سال‌های بعد از انقلاب همواره از محورهای مورد تأکید رهبر معظم انقلاب بوده است. این مطلب در دیدار اخیر رهبر معظم انقلاب با ائمه‌جمعه هم مجدداً موردتأکید قرار گرفت.

رسانه KHAMENEI.IR در همین راستا به گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین حمید پارسانیا، عضو شورای‌عالی انقلاب فرهنگی پرداخته است. وی عقیده دارد بعد از انقلاب نوعی از دین‌داری وارد عرصه فضای مدرن شده است که چارچوب‌های نظری علوم‌اجتماعی که تا پیش از آن دین را منحصر به امور فردی می‌دیدند، از تحلیل آن ناتوان‌اند.

رهبر انقلاب تأکید داشتند که اعتقادات دینی مردم نسبت به قبل از انقلاب نه‌تنها ضعیف نشده، بلکه شاهد تقویت این موضوع هم هستیم. باتوجه‌به این گزاره ارزیابی شما از وضعیت فعلی توجه مردم به دین و ارزش‌های دینی چگونه است؟

وقتی از وضعیت دین‌داری در یک فرآیند صحبت می‌کنیم، به‌صورت مقایسه‌ای و نسبی می‌خواهیم اوج‌گیری یا افول آن را نشان بدهیم. برای نقطه مبدأ باید یک عدد و آماری داشته باشیم و برای نقطه منتها هم ارقام و آمار نیاز است تا بتوان آنها را مقایسه کرد.

دوم اینکه خود دین دارای سطوح، ابعاد و لایه‌های مختلفی است؛ وقتی که حتی با گونه‌ها و انواع دین‌داری مواجه هستیم یا وقتی که می‌خواهیم وضعیت دین‌داری را مقایسه کنیم باید به این سطوح، ابعاد، گونه‌ها، انواع و هویت آنها توجه داشته باشیم.

برای مثال، یکی از سطوح، سطح فردی دین‌داری است. در سطوح اجتماعی و ساختاری ابعاد گسترده‌تر از ابعاد فردی است؛ البته به‌دنبال آن، بحث انواع دین‌داری هم مطرح می‌شود. بعضی‌ها دین را فقط به‌گونه‌ای تعریف می‌کنند که یک امر شخصی و فردی است و آن را ناظر به سطوح اجتماعی نمی‌دانند اما برخی دیگر سطوح اجتماعی، جمعی، تاریخی، فرهنگی و تمدنی دین را به رسمیت می‌شناسند. این‌ها باید از یکدیگر تمایز داشته باشند.

ما در سنجش دین‌داری مدل‌هایی که نوعاً به کار می‌بریم مدل‌هایی هستند که جامعه‌شناسان در حوزه علوم اجتماعی در قلمرو جامعه‌شناسی دین به کار برده‌اند و رویکردهای نظری این جامعه‌شناسان رویکردهای مدرن است. آنان وقتی به سنجش دین‌داری می‌پردازند با معنا و نوعی از دین و دین‌داری مواجه هستند که در جهان غرب مطرح بوده که این معنا و مدل بیشتر نگاه فردی به دین دارد و در حوزه زندگی شخصی و فردی دین را می‌بینند. پرسش‌ها و سنجه‌ها هم ناظر به همین مسائل است و نه بیشتر. در ایران هم اغلب از همین سنجه‌ها در سطح و لایه گرایش‌ها و عقاید و گاه هم در سطح مناسک با مقداری تعدیل‌ استفاده می‌شود. ما پیمایش‌هایی را از دهه ۵۰ نسبت‌به وضعیت دین‌داری ایرانیان داشته و داریم. این پیمایش‌ها به‌خوبی نشان می‌دهد که در هیچ زمانی در همان سطوح عقیدتی و مناسکی، وضعیت دین و دین‌داری در ایران روبه افول نبوده و در سال‌های قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، دائماً حالت فزاینده‌ای داشته است. یعنی اگر کسی بخواهد ادعا کند که دین وضعیت روبه افولی داشته، هیچ تحلیل و پژوهش میدانی آن را حتی در سطح فردی تأیید نمی‌کند.

مسئله این است که ما در سنجش دین و دین‌داری ایرانیان باید ناظر به معنایی از دین که در ایران وجود دارد یعنی اسلام، تشیع و مانند آن پژوهش کرده و از این زاویه، ابعاد اجتماعی، فرهنگی و تاریخی دین را هم بررسی کنیم. انقلاب اسلامی ایران نقطه عطفی در دین‌داری ایرانیان بود که به‌نوعی منشأ تغییرات و تحولات در جهان اسلام، بلکه فراتر از جهان اسلام، در سطح کشورهای غیراسلامی هم شد. این مسئله آن‌قدر تأثیرگذار بود که نظریه‌پردازان جامعه‌شناسی دین را که مستقیماً به این مسئله می‌پرداختند یا نظریه‌پردازان دیگری که در شاخه‌های دیگر متمرکز بودند را به‌نحوی متوجه خود کرده است؛ نظریات آن‌ها را به چالش کشانده و منشأ پدیدآمدن نظریات جدیدی شده است. نوعاً کسانی هم که در جهان غرب به فرهنگ و حوزه دین و دین‌داری توجهی داشتند، دین را یک فرآیند روبه‌رشد و درتقابل با توسعه مدرن دانسته‌اند.

رویکرد دینی به‌عنوان یک پدیده شخصی و فردی در جهان سکولار لحاظ می‌شد و در آنجا رو به افول بود اما در پایان قرن بیستم، نقطه عطفی به نام انقلاب اسلامی ابتدا در جهان اسلام و در ایران مشاهده شد و مقاومتی سیاسی و اجتماعی در سطح ملی ایجاد کرد. پدیده‌ای که در چارچوب مفاهیم مدرن و غربی نبود؛ یعنی یک حرکت سیاسی بود و هویت دینی هم داشت. انقلاب حضور دین را در عرصه‌ای فراتر از زندگی شخصی و قلمرو مناسکی در زندگی عمومی نشان داد. همچنین کاملاً نشان داد که دین در عرصه سیاسی رسوخ دارد. طی قرن بیستم، حرکت‌های سیاسی‌ای که در کشورهای غیرغربی انجام می‌شد، مدل خود را در مفاهیم سیاسی مدرن سکولار و غیردینی، مثل ناسیونالیسم، سوسیالیسم و مانند این‌ها جست‌وجو می‌کردند اما انقلاب اسلامی پدیده جدیدی بود که رخ داد و بعد هم به‌سرعت امواج خود را در کشورهای مختلف و ازجمله در آمریکای لاتین منتشر کرد که به تبع آن بحث الهیات رهایی‌بخش مطرح شد. این سطحی از دین‌داری است که قبل از انقلاب اسلامی ایران وجود نداشت؛ یعنی انقلاب یک نقطه عطف بود که اگر بخواهید آمار پیش و پس از انقلاب را بسنجید، می‌توانید بگویید فراز و فرود وجود داشته است.

ما با سطحی از دین و دین‌داری مواجه هستیم که باید در تعاملات و ساختارهای قدرت اجتماعی، منطقه‌ای و جهانی به آن پرداخت و آن را مدنظر قرار داد. این مسئله ابتدا چندان به چشم مخاطبان این جریان دینی اجتماعی و سیاسی نمی‌آمد. اصلاً فکر نمی‌کردند که این یک واقعیت زنده و قابل تداوم است. این جریان چیزی در حاشیه رقابت‌های شرق و غرب بود اما ناباورانه دیدند تداوم پیدا کرد، موج ساخت، نوع رفتار و مواجهات سیاسی منطقه‌ای قدرت‌های جهانی را به‌گونه‌ای تحت‌تأثیر قرار داد و جهان سکولاری که به هیچ وجه هویت اجتماعی و سیاسی دین را به رسمیت نمی‌شناخت، ناگزیر شد در رقابت با این جریان دینی ایران و جهان اسلام بدل‌های دینی درست کند. این موضوع اصلاً سابقه نداشت. براین اساس گروه‌های سلفی تندرو و بعد داعش به وجود آمد. این‌ها پدیده‌های جدیدی بودند که درتقابل با دین در عرصه سیاسی و با مفاهیم دینی شکل گرفتند.

در اینجا برای سنجش موضوع به مفاهیم و شاخص‌های مربوط‌به مسئله احتیاج داریم. امام رحمةالله‌علیه با احساس اینکه این‌طور تقابل‌ها و حضور سیاسی دین در سطح کلان مطرح می‌شود، مفاهیم اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی را به‌کار برد که به دو نوع دین‌داری حاضر در منطقه اشاره داشت؛ البته این روابط امروز بسیار پیچیده‌تر شده است. یعنی اسلام آمریکایی ابتدائاً اسلام حاکمان سیاسی منطقه بود، بعداً در سطح جنبش‌های به‌ظاهر مردمی ظاهر شد.

به‌هرحال اینکه در این سال‌ها می‌بینید تحرکات سیاسی از طرفین و جهات مختلف پوشش دینی به خود می‌گیرد؛ نشان می‌دهد که عنصر دین در عرصه‌ای فراتر از زندگی شخصی و در عرصه سیاست و به‌دنبال آن مناسبات و روابط اقتصادی منطقه‌ای معنادار و اثرگذار است.

در برابر برخی ادعاها باید پرسید کدام روز در این چهل سال گذشته این عنصر ضعیف شده است؟ ما در حوزه مناسکی شاخص‌ها یا نمادهایی را نمی‌بینیم و نداریم که نشان دهد قلمرو مناسک دینی تضعیف شده، شاهدش مثلاً پدیده اربعین، عزاداری‌ امام‌حسین علیه‌السلام یا جشن‌های مهدویت و مانند اینهاست. امروز ما در عرصه اجتماعی و سیاسی غیبت دین را نمی‌بینیم، بلکه رقابت‌هایی را می‌بینیم که مفاهیم مربوط به خودش را می‌طلبد. ما به شناخت پیچیدگی‌های این روابط و تقسیم‌بندی انواع دین‌داری‌هایی که مطرح می‌شوند نیاز داریم. در این زمینه هم ادبیات و تحقیقات مرتبط با دین‌داری را در دوران معاصر شاهدیم و این خود نشانه‌ای از حضور دین در عرصه‌های مختلف است.

وضعیت دین‌داری در جامعه ایران

رهبر انقلاب مراسم‌هایی مثل جشن غدیر امسال در تهران را نشان‌دهنده اعتقاد، دین‌داری و زنده بودن دین در بین مردم دانستند. گسترش مناسک و رویدادهایی از این قبیل چه نقشی در رشد دین‌داری ایفا می‌کند؟

نمونه‌هایی که در پاسخ به سؤال قبل اشاره شد، اوج‌گیری سطحی از دین‌داری را که به‌لحاظ تاریخی سابقه هم دارد نشان می‌دهد؛ مثلاً مجالس امام حسین علیه‌السلام قبل از انقلاب در ایران یا در دوران قاجار و مانند آن هم برگزار می‌شد. مسئله اربعین هم در محدوده‌ای به‌عنوان یک مناسک دینی در بین شیعیان مخصوصاً بیشتر در منطقه عراق رواج داشت. اما همین مناسک را باید با دوران انقلاب مقایسه کنیم. قبلاً جنبه فردی و شخصی آن‌ها موردتوجه بود که مهم و قابل‌توجه هم هست و ثواب، بهشت، دوزخ آن مطرح است و روح این مناسک به اینها بازمی‌گردد اما عمدتاً در همین چارچوب محدود می‌شود. همین مناسک عاشورا بعد از انقلاب به یکباره بُعد کاملاً سیاسی خودش را هم نشان داد؛ یعنی هم در ۱۵ خرداد، امام رحمةالله‌علیه از این بعد مسئله استفاده کرد و قیام ۱۵ خرداد در این ایام شکل گرفت و هم در مقطع انقلاب اسلامی، مقاطعی که موسم برگزاری مناسک دینی بود، ابعاد اجتماعی و سیاسی و کلان آن که ابعاد فردی هم نیست خودش را نشان داد.

این‌ امر به‌لحاظ تاریخی پدیده جدید و بی‌سابقه‌ای است. بعد از انقلاب این مناسک دائماً ذخایری را برای استمرار و هویت‌بخشی به حرکت انقلاب فراهم آورده‌اند. در ایام جنگ هشت‌ساله مفاهیم مربوط‌به همین مناسک بود که حماسه حضور، دفاع، شهادت و ایثار را تغذیه و تأمین می‌کرد.

بعد از انقلاب روشنفکران غربی که از یک سکولاریسم عریان برخوردار باشند، کمتر داشتیم و این جریان‌ها بیشتر ناگزیر بودند تحت پوشش دین تقابل‌های خودشان را انجام بدهند و وقتی که این حضور در برابر حرکت یا فرهنگ انقلاب از ناحیه این جریان‌ها گسترده می‌شد باز در مقاطع مربوط به همین مناسک دینی بود که انقلاب شروع به دفاع از هویت خود می‌کرد؛ بنابراین این سطح از دین‌داری پیشینه تاریخی ندارد یا موارد مشابه آن بسیار کم و اندک است. اتفاقاً این سطح از دین‌داری یک سطح مغفول‌مانده و درعین‌حال سطحی است که امت اسلامی به‌شدت به آن نیاز دارد و به‌شکلی روح دیانت در عرصه فرهنگ و تاریخ به این سطح وابسته است.

اسلام بر مسائلی مانند زکات، خمس، نماز و ... بنا شده که ممکن است جنبه فردی برخی از آنها غالب باشد اما روایات ما این تعبیر وجود دارد که هیچ چیزی به اندازه مسئله حکومت و ولایت در دین اهمیت ندارد. از آسیب‌های تاریخی دین ما مخصوصاً در زمان معاصر غفلت، فراموشی و بلکه انکار این بخش از دین بوده است. وقتی که این بخش زنده می‌شود می‌بینید که بُعد اجتماعی دیگر بخش‌ها یعنی نماز و عبادات و... هم یکباره ظاهر می‌شود. بحث نماز را همواره داشته‌ایم اما نمازجمعه خودش یک پدیده‌ی دینی است. ما قبل از انقلاب نماز جمعه نداشتیم. اگر جایی هم نماز جمعه‌ای برگزار می‌شد -در شهری مثل قم هم یک نفر می‌خواند- هویت آن در سطح فردی و شخصی بازنمایی داشت و ابعاد اجتماعی و سیاسی آن اصلاً امکان بروز و ظهور نداشت. قبل از انقلاب در نقطه صفر بودیم. هر عددی را که با صفر بسنجید بی‌نهایت است؛ یعنی فاصله‌اش را نمی‌شود گفت چند برابر، شده است.

با توجه‌به مقتضیات عصر فعلی فکر می‌کنید که در راستای افزایش بیشتر بحث ایمان و دین‌داری مردم و تعمیق آن چه کارهایی می‌توان انجام داد؟

دین وقتی که زنده باشد خودش کارهایش را انجام می‌دهد؛ یعنی حیات دینی به‌حسب مقتضیات خودش کنشگری می‌کند و این کار را هم انجام داده است. آموزه‌های دینی و دین‌داری متدینان به تناسب در هر لحظه خلاقیت و جوشش خود را دارد. اما بخشی از این فعالیت‌ها قاعدتاً باید بعد خودآگاهانه پیدا کند. در سطح نخبگان علمی جامعه -ظاهراً پرسش شما ناظر به این گروه است- ورود دین به عرصه زندگی اجتماعی و سیاسی یا غیبت آن در دوران جدید مسیری را دارد؛ حذف دین از عرصه زندگی عمومی و سیاسی و اجتماعی در تاریخ بعد از رنسانس در مقاطعی یکی بعد از دیگری رخ داد. تعبیر "پیتر برگر" درباره دوران پیش از انقلاب این است که می‌گوید دیدیم در جهان مدرن سیاست سکولار شده -یعنی قدرت- هنر سکولار شده، علم سکولار شده، دین فقط در زندگی خصوصی مردم در فرهنگ عمومی است و فکر می‌کردیم تا پایان قرن این نیز حذف می‌شود؛ یعنی کلیساها دیگر روزهای شنبه و یکشنبه ضعیف خواهد شد، مردم دیگر آنجا نخواهند رفت؛ بنابراین از ابتدا دین را از حوزه قدرت و حوزه سیاسی حذف کردند. بعد حضور در سطح هنر، در سطح علم و نهادهای مختلف؛ برای مثال، اقتصاد مدرن کاملاً‌ سکولار است. دین در آن‌جا نقش و شأنی ندارد، بلکه ناگزیر است که مطابق نیازهای اقتصادی و در محدوده‌هایی که برایش تعیین شده، رفتار کند.

از این‌سو نیز حضور دین به‌تدریج در عرصه‌های مختلف با خیزش مجدد در جهان اسلام تثبیت شد؛ البته ابتدا در فرهنگ عمومی و در زندگی خصوصی بود. از همان اول پاسخگوی نیازهای افراد در روابط خردشان بود و به مسائل قلمرو عمومی و سیاسی حتی فرصت ورود پیدا نمی‌کرد. اما انقلاب اسلامی ایران در نخستین گام، کوشید به قدرت سیاسی هویت دینی ببخشد و ساختار قدرت را عوض کند که این امر خودش را در قانون اساسی نشان داد. اما سیاست یک منظر است، هنر، ادبیات و ساختارهای دیگری هم وجود دارد؛ مهم‌تر از همه علم است. وقتی که نخبگان می‌خواهند نگاه معرفتی و خودآگاهانه‌ای نسبت‌به دین داشته باشند درواقع نهاد علم باید هویت دینی خودش را بازیافته باشد. اگر نهادهای علمی‌تان در حاشیه مرجعیت علم مدرن باشد توقع اینکه برنامه‌ریزی نخبگانی مناسبی از این ناحیه در جامعه اسلامی داشته باشید، نابجاست. در آن جهات بقیه نهادهای اجتماعی و فعالیت‌های دینی هنوز وضعیت مناسبی نسبت‌به بخش‌های دیگر را شاید پیدا نکرده باشد. همچنین القای اینکه دین‌داری قوت و قدرتی را پیدا نکرده یا گرفتار آسیب شده از سوی کسانی که مباحث نظری می‌کنند، نتیجه نبود تحلیل همه‌جانبه‌ای نسبت‌به مسئله است و این افراد در چارچوب نظریاتی به مباحث می‌پردازند که ساختار معرفتی و علمی آن متناظر با این فرهنگ نیست و از منبع دیگری تغذیه می‌شود.

انتهای پیام/

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha