به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمدجعفر طبسی در نوشتاری با عنوان «محورهای مشترک شیعه و اهل سنت درباره حوادث عاشورا» آورده است:
از جمله حوادث مهم تاریخی، قیام سیدالشهدا علیه السلام است و آن، حادثهای است که میان اسلام محمّدی با اسلام اموی و دموی جدایی میاندازد. اگر شهادت و خون سیدالشهدا(ع) نبود، بشریت تا قیامت در بند بنی امیه باقی میماند. بنابراین عاشورا و امام حسین علیه السلام هرگز به شیعیان اختصاص ندارد بلکه مربوط به همه انسانها است. امام صادق علیه السلام فرمود: امام حسین علیه السلام جانش را در راه خدا بذل نمود تا بندگان خدا را از جهالت و سرگردانی گمراهی برهاند. درباره حوادث عاشورا، مشترکاتی در منابع مختلف شیعه و اهل سنت وجود دارد که بیان آنها، ادعای برخی شبهه افکنان و مخالفان اسلام را بر ملا می سازد.
در این نوشتار به برخی از این محورهای مشترک اشاره می شود:
۱. خبر دادن پیامبر(صلی الله علیه وآله) از شهادت امام حسین(علیهالسلام)
مزی(م ۷۴۲ ق) در کتاب تهذیب الکمال (ج ۶، ص ۴۰۷) از عبدالله بن نجی از پدرش نقل کرده که همراه علی علیهالسلام راهی صفین شد. وقتی به نینوا رسید حضرت آهی کشید و فرمود صبر کن اینجا شط فرات است. راوی پرسید که چه شده؟ فرمود: روزی بر پیامبر صلی الله علیه وآله وارد شدم و دیدم که چشمانش غرق اشک شده است. علت آن را جویا شدم حضرت فرمود: الان جبرئیل(ع) از نزد من برخاست و پیامش این بود که حسینبنعلی(ع) را در کنار نهر فرات خواهند کشت. جبرئیل(ع) پرسید: آیا دوست داری تربت حسین(ع) را استشمام کنی؟ گفتم: بله. سپس جبرئیل دستش را دراز کرد و مقداری از تربت کربلا را به من داد و نتوانستم خودم را کنترل کنم(شروع به گریه کردم). این قضیه در منابع ذیل نیز ذکر شده است: تاریخ دمشق، ج ۴۵، ص ۱۸۹؛ سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۲۸۸؛ ارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص ۲۷؛ ابن شهرآشوب، ج ۲، ص ۲۵۳؛ اربلی در کشف الغمّة، ج ۲، ص ۵۸.
۲ بیعتنکردن امام حسین(علیهالسلام) با یزید
وقتی ولید بن عتبه پس از مرگ معاویه به عنوان استاندار یزید به امام حسین(علیهالسلام) پیشنهاد بیعت داد، امام(ع) در پاسخ فرمود: «ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد ملائکه هستیم و خداوند به ما ابتدا کرد و به ما به پایان میرساند. اما یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل انسان بیگناه است. او که آشکارا معصیت میکند، شایسته جایگاه حکومت نیست و شخصیتی مثل من هرگز با چنین فردی بیعت نمیکند. ما صبر میکنیم شما هم صبر میکنید و ما منتظر میمانیم و شما هم منتظر میمانید تا مشخص شود که چه کسی شایستگی خلافت و بیعت دارد.» (تاریخ طبری، ج ۷، ص ۲۱۶؛ الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۲۶۳؛ اللهوف، سیدبن طاووس، ص۲۳)
همچنین امام حسین(علیهالسلام) در پاسخ به مروان بن حکم که پیشنهاد بیعت با یزید را داده بود فرمود: «ما از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم و باید با اسلام خداحافظی کرد در زمانی که امت به حاکمی همچون یزید گرفتار شده باشد؛ از جدّم رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: خلافت بر آل ابوسفیان حرام است پس هرگاه دیدید که معاویه بر منبر من است، شکم او را پاره کنید؛ به تحقیق که اهل مدینه او را بر منبر رسول خدا دیدند اما شکم معاویه را ندریدند پس خداوند آنها را به یزید فاسق مبتلا کرد.» (مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۵؛ اللهوف سید بن طاووس، ص۲۴.)
۳. گله و شکایت امام حسین(ع) کنار قبر رسولخدا(ص)
امام پس از آنکه از مجلس ولید بیرون آمد، تصمیم گرفت که مبارزه با یزید را ادامه بدهد اما نه در مدینه؛ لذا جهت خداحافظی با رسول خدا صلی الله علیه وآله کنار قبر آن حضرت حاضر شد و فرمود: «السلام علیک یا رسول الله، من حسین، پسر فاطمه، فرزند تو و نوه تو که مرا میان امت به یادگار گذاشتی هستم؛ شاهد باش که آنها دست از یاری من برداشتند و مقام مرا پاس نداشتند؛ این شِکوه من نزد توست تا زمانی که تو را ملاقات کنم.» (مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۶؛ مقتل عوالم العلوم، ص ۱۵۴)
۴. نامه امامحسین(ع) به مردم کوفه
طبری می نویسد: «امام به مردم کوفه نامه نوشت که من برادر و پسر عمو و شخصیت مورد اعتماد خودم را از میان اهل بیتم به سوی شما فرستادم به او فرمان دادم که تصمیم و برنامه ها و افکارتان را برای من بنویسد.
هر گاه به من اطّلاع دهد که بزرگان و خردمندان شما با آنچه که در نامه هایتان ذکر شده، همراه و هماهنگ هستند؛ به زودی و به خواست خدا سوی شما خواهم آمد. به جانم سوگند! امام و پیشوا تنها کسی است که به کتاب خدا عمل کند و عدل و داد را بر پا دارد و دین حق را پذیرفته و خود را وقف راه خدا کند.» (تاریخ طبری، ج ۷، ص ۲۳۵؛ الإرشاد، مفید، ج۲، ص ۳۹.)
۵. سخنرانی حماسی و شورانگیز امامحسین(ع) هنگام ورود به کربلا
بنا بر مشهور، حضرت در روز دوم محرم وارد سرزمین کربلا شدند و پس از استقرار، این خطبه را برای مردم خواندند: «اما بعد، پیشامد ما همین است که میبینید. اوضاع زمان حقیقتاً دگرگون گردیده و زشتی ها آشکار، و نیکیها و فضیلتها از محیط ما رخت بربسته است. از فضائل انسانی باقی نمانده مگر اندکی مانند قطرات ته مانده در ظرف آب. مردم در زندگی ننگین و ذلت باری به سر میبرند زیرا نه به حق عمل میشود و نه از باطل رویگردانی میشود. در چنین محیط ننگینی شایسته است که شخصی با ایمان و فضیلت، فداکاری و جانبازی کند و به سوی فیض دیدار پروردگارش بشتابد. من در چنین محیط ذلت باری مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمیبینم همچنان که زندگی با آن ستمگران را چیزی جز رنج و نکبت نمیشمارم. این مردم بردههای دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان شده، حمایت و پشتیبانی آنها از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه باشد؛ اما آنگاه که در بوته امتحان قرار گیرند دینداران کم خواهند بود. (تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۰۰؛ اللهوف، ص ۷۹؛ تحف العقول، ص۲۴۵؛ کشفالغمة، ج۲، ص۳۲؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳)
۶ تعریف و تمجید امامحسین(ع) از اصحابشان در عصر تاسوعا
بنا به نقل تاریخ طبری عصر پنجشنبه عمر بن سعد فرمان حمله به خیمههای امام حسین(ع) را صادر کرد. آن حضرت(ع)، ابوالفضل العباس را به همراه ۲۰ نفر نزد دشمن فرستاد و فرمود: «به آنها بگو تنها امشب را به ما مهلت بدهید تا ما با خدا راز و نیاز کنیم و این خطبه را برای اصحاب ایراد کرد که خدا را به بهترین وجه ستایش میکنم و در سختیها و آسایش و رنج و رفاه مقابل نعمتهای او سپاسگزارم. من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود نمیشناسم و اهل بیتی با وفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر بدهد.» (تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۲۱، ارشاد، ج ۲، ص ۹۱)
۷. تعزیت و همدردی امامحسین(ع) با حضرتزینب(س) در شب عاشورا
هنگامی که حضرت زینب سلام الله علیها اطمینان پیدا کرد که امام فردا به شهادت میرسد به صورت خود زد و پیراهنش را چاک زد و غش کرد. امام بر بالین آن بانو آمد و به صورتش آب پاشید و فرمود: «اهل زمین میمیرند و اهل آسمان هم باقی نیستند.» (الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۵۹؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۹۴)
۸. موعظه امامحسین(ع) در روز عاشورا خطاب به کوفیان قبل از آغاز جنگ
ابن اثیر در الکامل (ج ۴، ص ۶۱) مینویسد: امام در روز عاشورا خود را به لشکریان عمر سعد معرفی کرد و فرمود: «آیا جایز است با من نبرد کنید و حرمتها را از بین ببرید؟! مگر من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟! اگر باور ندارید از جابربن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید.» (همچنین نک به: الارشاد، ج ۲، ص ۹۷)
۹. یزید بن معاویه قاتل سید الشهدا(ع)
بدون تردید مسبب اصلی به شهادت رسیدن امام علیه السلام یزید بن معاویة بن ابی سفیان است و در این احدی جز ابن تیمیه دمشقی تشکیک نکرده است. ذهبی در کتاب سیر أعلام النبلاء (ج ۳، ص ۲۰۳) مینویسد: «یزید افتتح دولتَه بمقتل الحسین و اختتمها بواقعة الحرّة» یعنی یزید حکومت خودش را با کشتن حسین آغاز کرد و آن را با واقعه حره به پایان رساند. منابع فراوان اهل سنت به این موضوع اشاره کردهاند.
۱۰. تاختن اسبان بر بدن مطهر سیدالشهداء(ع)
یکی از بزرگترین جنایات بنی امیه پس از به شهادت رساندن امام این بود که اسبها را بر بدن آن حضرت تاختند. خوارزمی حنفی مذهب در کتاب مقتل الحسین (ج ۲، ص۴۴) می نویسد: عمر بن سعد در میان سربازانش صدا زد کیست که داوطلبانه اسبش را آماده کند و بر پشت و سینهی حسین اسب بدواند؟ ده نفر از آنان آماده شدند …پیکر امام حسین را با سم اسبها پایمال کردند تا اینکه پشت و سینه حسین را له کردند. (اللهوف، ص ۱۸۲؛ شیخ المضیرة أبوهریرة، ص ۱۹۵)
۱۱. ارسال سر مقدس امامحسین(ع) به کوفه
دینوری (م ۲۸۲ ق) در کتاب اخبار الطوال (ص ۲۵۹) مینویسد: عمر بن سعد سر مطهر امام حسین علیه السلام را همان لحظه توسط خولی بن یزید اصبحی برای عبید الله بن زیاد فرستاد. شیخ مفید در ارشاد (ج ۲، ص ۱۱۳) میگوید: عمر بن سعد در همان روز که روز عاشورا بود سر مبارک امام حسین را به همراه خولی بن یزید اصبحی وحمید ابن مسلم ازدی برای عبید الله بن زیاد فرستاد. تعبیر «مِن ساعته» (به معنای همان لحظه) از دینوری و تعبیر «مِن یومه» (به معنای همان روز) از شیخ مفید حقیقتاً بیانگر این است که عمر سعد از شورش مردم در هراس بود.
۱۲. به اسارت درآوردن اهلبیت امامحسین(ع) از کربلا به کوفه
دینوری در کتاب الاخبار الطوال (ص ۲۵۹) مینویسد: عمر بن سعد دستور داد تا زنان، خواهران و دختران از اهل بیت امام حسین را به حرکت در بیاورند در حالی که خانواده خودش در محملهای پوشیده بودند. ابن اعثم کوفی در الفتوح (ج ۵، ص ۱۳۹) نوشته است: این قوم، اهل بیت رسول خدا را همانند بردن اسیران از کربلا حرکت دادند. شبلنجی در کتاب نور الابصار (ص ۲۶۳) مینویسد: این قوم، اهل بیت و کودکان را همچون اسیرانی به کوفه سوق دادند. (اللهوف، ص ۱۳۲)
با وجود این همه تصریحات به نحوه حرکت دادن اهل بیت امام حسین، ابن تیمیه به مبارزه با این اسناد برخاسته و آنها را رد کرده و میگوید: آنچه درباره اسارت زنان و فرزندان اهل بیت و چرخاندن آنها در شهرها و سوار کردن آنها بر روی شترهای بدون جهاز گفته شده، همگی دروغ و باطل است. (منهاج السنة، ج ۴، ص ۵۵۸)
۱۳. تعداد سرهای مطهّر قطع شده
دینوری در کتاب الاخبار الطوال (ص ۲۵۹) می نویسد: سرهای شهدا بر روی نیزهها حمل میشد و هفتاد و دو سر بود.» مرحوم شیخ مفید نیز در کتاب الإرشاد (ج ۲، ص ۱۱۲) به همین تعداد از سر مبارک شهدا اشاره کرده است.
۱۴. غارت خیمه ها و وسائل موجود در آن
دینوری در کتاب الاخبار الطوال (ص ۱۵۸) نوشته: مردم روناسها یا خضابهای همراه شتران، و آنچه را که در خیمهها بود، غارت کردند. (تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۳۴؛ الإرشاد، مفید، ج ۲، ص۱۱۲)
۱۵. آتش زدن خیمه ها
در کتاب روضة الصفا (ج ۳، ص ۱۷۰) نقل شده که شمر گفت: عبیدالله بن زیاد دستور داده است تا تمام فرزندان حسین(ع) را به قتل برسانم اما عمر بن سعد از این کار ممانعت کرد و در عین حال دستور داد که خیمه های اهل بیت پیامبر را بسوزانیم. (اللهوف، ص ۱۸۸؛ تسلیة المجالس، ج ۲، ص۳۲۵)
۱۶. اهانت عبیدالله بن زیاد به لب و دندان مبارک امامحسین(ع)
دینوری در الأخبار الطوال (ص ۲۵۹) نوشته است: سر امام حسین علیه السلام به مجلس ابن زیاد آورده شد و در مقابل او گذاشته شد. او با چوب خیزران شروع کرد به کوبیدن بر دندانهای حسین علیه السلام در حالی که زید بن ارقم صحابی رسول خدا آنجا بود و به ابن زیاد گفت: این چوب را بر دندانهای حسین نزن زیرا خودم دیدم که رسول خدا بر این لب و دندان بوسه میزد. (الإرشاد، ج ۲، ص ۱۱۵)
۱۷. آمدن قبیله بنی اسد برای دفن شهدای کربلا
دینوری در الأخبار الطوال (ص ۲۶۰) نوشته است: اهل غاضریه جمع شدند و بدنها را دفن کردند. شیخ مفید (الإرشاد، ج ۲، ص ۱۱۵) قضیه آمدن قبیله بنی اسد و دفن شهدا را مفصلتر نقل کرده است.
۱۸. پاسخ کوبنده حضرت زینب(س) به یاوهگویی های ابنزیاد در کوفه
ابن اثیر در کتاب الکامل (ج ۴، ص ۸۱) مینویسد زمانی که اهل بیت امام حسین را بر ابن زیاد وارد میکردند، حضرت زینب پستترین لباس (لباسی مبدّل) پوشید و زنان و دختران در اطراف و گرداگرد او بودند. عبیدالله بن زیاد گفت: این زنی که اینجا نشسته چه کسی هست؟ حضرت زینب پاسخی نداد. او سه مرتبه این سؤالش را تکرار کرد ولی از حضرت زینب جوابی نشنید. یکی از کنیزان حضرت گفت که ایشان زینب دختر فاطمه است. ابن زیاد گفت: سپاس خدایی که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغگویی شما را اثبات کرد. حضرت زینب در پاسخ فرمود: سپاس مخصوص خدایی است که ما را با محمد گرامی داشت و ما را طاهر و پاک گردانید. حقیقت آنچنان که تو میگویی نیست زیرا فاسق مفتضح و رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید. همین مطلب را مفید هم در ارشاد (ج ۲، ص ۱۱۵) نقل کرده است.
۱۹. یاوهگویی ابنزیاد در کوفه خطاب به امام سجاد(علیهالسلام)
ابن اثیر در کتاب الکامل (ج ۴، ص ۸۲) نوشته است: زمانی که ابن زیاد به امام سجّاد(علیهالسلام) نگاه کرد، گفت: اسم تو چیست؟ فرمود: علی بن الحسین. گفت: مگر خدا علی بن الحسین را در کربلا نکشت؟ امام سجاد(ع) سکوت کرد. ابن زیاد گفت: چه شده؟ چرا سخن نمیگویی؟ حضرت(ع) فرمود: برادری داشتم با نام علی(ع) که عدهای او را کشتند. گفت: خدا او را کشت. امام سجاد(ع) سکوت کرد. ابن زیاد گفت: چه شده چرا سخنی نمیگویی؟ حضرت در پاسخ این آیات را خواند: «الله یتوفّی الأنفس حین موتها» (زمر، ۴۲) و «و ما کان لنفس أن تموت إلّا بإذن الله» (آل عمران، ص ۱۴۵) شیخ مفید هم این گفتگو را در ارشاد (ج ۲، ص ۱۱۶) نقل کرده است.
۲۰. موضعگیری قاطع و شجاعانه شهید «ابنعفیف» در برابر سخنان «عبیدالله بن زیاد»
مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد (ج۲، ص ۱۱۷) مینویسد: ابن زیاد از جایش بلند شد، از قصر بیرون رفت و وارد مسجد شد. از منبر بالا رفت و گفت: سپاس خدایی که حق و اهل آن را آشکار کرد و امیرالمومنین یزید و یارانش را یاری کرد و دروغگو پسر دروغگو و پیروانش را کشت! در این هنگام عبدالله بن عفیف ازدی که از شیعیان امیرالمومنین علیه السلام بود بلند شد و گفت: ای دشمن خدا! تو و پدرت و هر کسی که با تو بیعت کرد و پدر بیعت کننده با تو، همگی دروغگو هستید؛ ای ابن مرجانه تو فرزندان نبی خدا را به قتل میرسانی و بر منبری که جایگاه راستگویان است، بالا میروی؟! ابن زیاد گفت: او را بیاورید. سربازان او را گرفتند اما او از قوم خودش (قبیله ازدی) کمک خواست و آنها او را از دست سربازان رها کردند؛ اما ابن زیاد شبانه به دنبال او فرستاد. به طوری که او را از خانهاش خارج کردند و گردن زدند. رحمت خدا بر او باد. همین مطلب را خوارزمی در مقتل الحسین علیه السلام (ج۲، ص ۵۹) نقل کرده است.
۲۱. استدلال قرآنی امام زینالعابدین(علیهالسلام) در ردّ یزیدبن معاویه
شیخ مفید در الأرشاد (ج ۲، ص ۱۲۰) مینویسد: یزید رو کرد به امام زینالعابدین(علیهالسلام) و گفت: ای پسر حسین پدرت با من قطع رحم کرد و حق من را نادیده گرفت و با من در افتاد. پس دیدی که خداوند با او چه کرد! امام سجاد (علیهالسلام) در پاسخ این آیه را قرائت نمود: «ما أصاب من مصیبة فی الأرض و لا فی أنفسکم إلّا فی کتاب قبل أن نبرأها إنّ ذلک علی الله یسیر» (حدید/ ۲۲) در این موقع یزید به پسرش گفت: پاسخ او را بده! اما پسر یزید نتوانست جوابی بدهد. سپس یزید این آیه را خواند: «ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم و یعفو عن کثیر» (شوری/ ۳۰) همین مطلب را خوارزمی در مقتل الحسین (ج ۲، ص ۷۰) نقل کرده است.
دو نکته در اینجا وجود دارد: ۱. یزید وقتی دید که پسرش نتوانست با قرآن به امام سجاد علیه السلام پاسخ دهد، بار دیگر از منطق باطل جبر استفاده کرد و حوادث عاشورا را به گردن خدا انداخت و خواست که خود را بدون تقصیر جلوه دهد. ۲. جای بسی شگفت است که یزید که منکر نزول وحی الهی بود و میگفت: «لا خبر جاء و لا وحی نزل» از آیات قرآن استفاده کرد.
۲۲. اهانت یزیدبن معاویه به سر مقدس امامحسین(علیهالسلام)
یکی از حوادث بسیار تلخ شام اهانت یزید به سر مقدس امام حسین علیه السلام است. ذهبی در کتاب سیر أعلام النبلاء (ج ۳، ص ۳۰۹) میگوید: عبید الله بن زیاد، سر امام حسین را برای یزید فرستاد. سر در مقابل یزید بود و ابو برزه اسلمی هم آنجا بود که یزید با چوب بر دهان مبارک حسین میزد. سبط ابن جوزی حنفی مذهب (م ۶۵۴ ق) در تذکرة الخواص (ص ۲۳۵) مینویسد: آنچه از جمیع روایات استفاده میشود و مشهور شده این است که وقتی سر امام حسین علیه السلام در مقابل او قرار گرفت، اهل شام را جمع کرد و با چوب به دندانهای امام میزد. همین مطلب را ابن شهرآشوب در المناقب (ج ۴، ص ۱۲۳) نقل کرده است.
مطلب مهم در اینجا این است که در عبارت سبط ابن جوزی، کلمه «مشهور» ذکر شده بود اما ابن تیمیه در مقابل این شهرت ایستادگی کرده و اصل فرستاده شدن سرهای مقدس و سر امام علیه السلام را انکار کرده است. به طوری که در کتاب رأس الحسین (ص، ۲۰۶) تصریح میکند که داستان حمل سر مقدس به سمت یزید و زدن او با چوب خیزران دروغ است. او در صفحه ۲۰۷ میگوید: نقل سر امام حسین به شام در زمان یزید، اصل و اساسی ندارد.
واقعا این انکارها چیزی جز دفاع از جنایات یزید و بنی امیه نیست. جالب اینکه شاگرد و حامی ابن تیمیه یعنی ابن کثیر سخنان او را رد کرده و در تاریخش مینویسد: مشهور نزد اهل تاریخ و سِیَر این است که ابن زیاد سر آن حضرت را برای یزید بن معاویه فرستاد اما برخی، این قضیه را انکار کردهاند در حالی که از دیدگاه من، نظر اول صحیح است. (البدایة و النهایة، ابنکثیر، ج۷، ص۲۱۴)