به گزارش خبرگزاری حوزه، رستگار مقدم از جمله رزمندگان پرافتخار و سرافراز قمی است که از او به عنوان رفیق شفیق حاج احمد متوسلیان یاد می کنند؛ رزمنده ی انقلابی که چهاردهم تیر ۱۳۶۱ همراه با حاج احمد متوسلیان، کاظم اخوان و موسوی، کاردار سفارت ایران در بیروت به اسارت نیروهای شبه نظامی فالانژ وابسته به رژیم غاصب صهیونیستی درآمدند و تا به امروز خبر قطعی از وضعیت آن ها مخابره نشده است.
پس از حدود ۴۰ سال در غبار ماندن، با انتشار کتاب "چشم احمد" و عرضه آن در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، مخاطبان پیگیر یار مهربان تا حدودی با زندگی و رشادت های این عزیز جاویدالاثر آشنا می شوند.
لازم به ذکر است که این اثر خواندنی همچنین چندی پیش به همت ستاد کنگره ملی شهدای استان قم در شهر مقدس قم با حضور تنی چند از مسئولان فرهنگی رونمایی شد.
نویسنده در این کتاب با قلمی روان و صمیمی زندگی رستگار مقدم در هفده وصل روایت کرده است و در انتهای کتاب نیز ضمائم شامل مستندی برای تاریخ و نیز تصاویر آورده شده است.
در بخشی از کتاب که مربوط به فصل سیزدهم با عنوان"بیروت، خرمشهر است" می خوانیم: " نیروهای حاج احمد در پادگان زبدانی، انگشتری نگین اتومبیل سفارت کشورمان شده اند. تقی رستگار نشسته پشت فرمان. سید محسن موسوی هم روی صندلی عقب است. نیروهای حاج احمد دل ندارند با فرمانده شان خداحافظی کنند.
دل شوره و اضطراب، از کلمه هایی که بر زبان می آورند، جاری است. تجربه ی آن چند روز حضور در دمشق و زبدانی به آن ها فهمانده، سوریه و لبنان، سرزمین هفتاد و دو ملت است و بایستی انتظار هر چیزی را داشته باشند... حاج احمد که دل نگرانی یارانش را دید، با همان صلابت همیشگی اش گفت:
-چی شده مگر؟ قرار نیست که برنگردیم! ما الآن می رویم بیروت و شب یا فردا صبح برمی گردیم. مثل دیشب که رفتیم بعلبک و همان شبانه هم برگشتیم.
نیروها اطاعت را از فرمانده شان آموخته اند. سر در گریبان، اتومبیل سفارت را بدرقه می کنند. صدای صلوات های پی در پی به بیرون از پادگان زبدانی هم می رسد. تقی رستگار به سوی سفارت ایران در دمشق می راند. قرار است کاظم اخوان، عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی هم در سفارت به آن ها بپیوندد تا از بیروت جنگ زده تصاویری تهیه کند و برای محل کارش بفرستد.
از پادگان زبدانی تا سفارت ایران در دمشق، حدود ۵۰ کیلومتر راه است. ساعتی از رفتن حاج احمد و تقی رستگار گذشته و نیروهای ایرانی به ویژه فرماندهان، همچنان غرق در نگرانی هستند..."