خبرگزاری حوزه | واضح است در فرایند تعلیم و تربیت باید هدفی را دنبال نمود. نمی شود شما بگویید ما بدون هدف مشغول به تعلیم و تربیت هستیم. بی هدف مشغول به کاری بودن را عقل نمی پذیرد. چه معنایی دارد شما برای هیچ، ماه ها و سال ها در یک فرایندی شرکت داشته باشید؟
در مکتب اسلام بی هدفی معنایی ندارد. اسلام با یک گوشه آرام نشستن و بی خیالی بودن را قبول ندارد؛ نه تنها برای دراز مدت که برای لحظه لحظه زندگی برنامه هدفدار ارائه کرده است. نمونه اش را می توان به نماز های یومیه و اعمال مستحبی و ... اشاره نمود؛ یعنی شما اراده کنید در هر نقطه ای که ایستاده اید، عمل هدفداری است که شما مشغول به آن بشوید. چه در بیداری و چه حین خواب. انجام اموری که کسب رضایت خداوند متعال در گرو آن است می تواند هر کدام هدفی ارزشمند باشد برای حرکت شخص.
از جمله آن اهداف مهم و قابل توجه که شعاع تأثیر فراوانی در پی دارد آماده سازی زمینه ظهور حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف است. نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان تنها حکومت شیعه در جهان یقینا مسئولیت قابل توجهی در این زمینه دارد.
از جمله مراحل آماده سازی زمینه ظهور حضرت را می توان معرفی این هدف و تبدیل آن به عنوان یک آرمان برای نسل جدید دانست.
یعنی نظام جمهوری اسلامی ایران به وسیله آموزش و پرورش خود باید منتظران حقیقی تربیت کند. انسان های موحدی که در جای جای جامعه با نگاه توحیدی در حال خدمت هستند.
در ادامه می خواهیم با قلم استاد مطهری رحمه الله علیه به خوبی بر معنای موحد چیره شویم. بدانیم که منظور از انسان موحد چیست؟ در این باب شهید مطهری درباره حضرت ابراهیم خلیل الله مطالبی فرموده اند که مطالعه آن، انسان را با لایه های عمیقی از ویژگی انسان موحد آشنا می سازد.
ابراهیم علیه السلام، قهرمان توحید
... حضرت ابراهیم در راه توحید دو نوع مبارزه و دو نوع مجاهده دارد. یکی اینکه این مرد بزرگوار با بتپرستی ها و با غیر خدا پرستی ها به هر شکل بود مبارزه کرد، چه مبارزه سخت و سنگینی! تا آنجا که ابراهیم را در خرمنی از آتش انداختند؛ یعنی آنچنان عصبانیت و ناراحتی محیطِ کفر خودش را به وجود آورد که از طرف قدرت قاهره آن وقت- به نام نمرود- دستور داده شد که یک فضای بزرگی را مملوّ از هیزم و سایر مواد محترقه بکنند و یک آتش بسیار بزرگی به وجود آورند. هدف، تنها کشتن ابراهیم نبود. اگر هدف کشتنش بود، با دار زدن یا بریدن سرش هم کشته میشد. هدف، تنها سوختن او نبود و الّا ابراهیم را در تنور هم می توانستند بیندازند.
جرم ابراهیم از نظر آنها آنقدر زیاد بود که اگر میشد او را هزار بار بکشند و زنده کنند، هزار بار می کشتند و زنده اش می کردند و باز از نو او را می کشتند. چون یک نفر را بیش از یک بار نمی شود کشت، پس باید در آن یک بار آنچنان هیمنه و عظمت برای کشتن او به وجود آورد که از خاطره ها محو نشود و دیگر ابراهیمی پیدا نشود و خیال ابراهیمی، در سرش پدید نیاید. آمدند در یک درّه و یک میدان بسیار وسیعی چندین روز هیزم و چوب خشک و مواد محترقه جمع کردند و یک کوه به وجود آوردند. بعد همه اینها را آتش زدند به طوری که یک انسان نمی توانست از چند متری نزدیک آن بشود. این برای آن بود که رعبش در دل مردم جا بگیرد. حال، ابراهیم را چطور در آتش ها بیندازند؟ آنهایی که می خواهند او را در آتش بیندازند، خودشان نمی توانند جلو بروند؛ ناچار منجنیق و وسیله پرتاب ایجاد کردند.
ابراهیم را روی منجنیق بلندی بردند و از فاصله چند ده متری در میان آتشها پرت کردند. اما این قهرمان توحید نه تنها در مقابل جلّادهایی که برای کشتن و احراق او آمده بودند خم به ابرو نیاورد، اظهار عجز و ناتوانی نکرد، التماس نکرد، حرف تقیه آمیزی نگفت، بلکه در همان حالی که از آن بالا در خرمن آتش پرت میشد جبرئیل امین ظاهر شد- او با جبرئیل مأنوس بود و همیشه جبرئیل حامل وحی خدا بود- و گفت: ابراهیم! حاجتی داری یا نه؟ گفت: «امّا بِک فَلا» به تو نه، آن کسی که به او حاجت دارم خودش میداند، گفتن نمی خواهد.
ابراهیم با چنین روحی در آتش افتاد و فرو رفت که آتش بر او بَرد و سلام شد؛ یعنی آتش بر او سرد شد، آتش برای او گلزار شد، نه اینکه آتش گلزار بود که او میرفت. خدا آتش را بر چنین فردی سرد کرد و اثر آتش را از آن گرفت. موحد آن کسی نیست که فقط در فکرش موحد باشد، یعنی بتواند برای توحید دلیل بیاورد، برای توحید کتاب بنویسد، در باب توحید سخنرانی کند، در راه توحید مباحثه کند، هرکسی با او مباحثه کند جوابش را بدهد. البته این یک مرحله توحید است، لازم هم هست؛ اما توحید آنوقت برای انسان توحید واقعی است که تا آن اعماق روحش نفوذ کرده باشد، یعنی غیر از خدا چیزی را نبیند و چیزی را نخواهد و از چیزی نترسد.
اگر انسان به حدی رسید که غیر از رضای خدا هیچ چیزی را نخواست و هرچه را که خواست به آن دلیل خواست که رضای خدا در اوست، موحد واقعی است؛ یعنی اگر سر سفره هم نشست فکر میکند که الآن رضای خدا در این است که من غذا بخورم یا نه؟ اگر حساب کرد رضای خدا در این است که من این غذا را بخورم چون غذا حلال است، من هم گرسنه هستم و به غذا احتیاج دارم، باید غذا بخورم تا نیرو بگیرم تا بتوانم وظایف خودم را در راه رضای خدا انجام بدهم پس میخورم، و اگر از هیچ چیزی غیر خدا هم نترسید و باک نکرد و اگر در راه خدا از هیچ چیزی مضایقه نکرد، به چنین فردی می گویند موحد عملی.
همان طوری که دیدیم ابراهیم از جانش به هیچ شکل مضایقه نکرد، او را در آتشها انداختند اهمیت نداد. او آماده بود برای اینکه در این آتش ها کباب بشود.
منظور از انسان موحد همین نگاه شیرین و اثرگذار شهید مطهری رحمت الله علیه به داستان حضرت ابراهیم است. همان طور که استاد مطهری هم فرمودند: موحد کسی است که سراسر افعالش بشود برای خدا. آن جایی که نفس ذبح شده است و تماما اخلاص است. که در مرتبه عالی اش می شود ابراهیم علیه السلام. تا جایی که جبرئیل امین هم می آید، می فرماید که خیر من از تو درخواستی ندارم.
خب جبرئیل است صاحب اعتبار است. فرد معمولی که با ابراهیم سخن نگفته است؛ اما ابراهیم علیه السلام می فرمایند خیر هر آنچه که رضای خداوند متعال باشد می شود مطلوب من. شما ببینید این قاعده در زندگی معصومین هم جاری است.
امیرالمومنین علیه السلام در لَیلَةُ المَبیت در بستر حضرت محمد صلی الله علیه و آله میخوابد، احتمال کشته شدن هم هست. خب قبائل قصد بر ترور پیامبر را داشتند، امکان ترور شدن امام علی علیه السلام به جای پیامبر اکرم (ص) بود.
مسئله ساده ای نیست، بحث جان است. اما حراست می کنند از رسول خدا حتی به قیمت در خطر بودن جانشان، چون رضایت خداوند متعال در گرو انجام این دفاع است. کربلا هم سراسر صحنه توحید است. شما ام وهب را می بینید که سر پسر را پرت می کند به سمت دشمن. ام وهب چیزی را که در راه خدا داده است پس نمی گیرد. هرچند که عزیزترینش باشد. بندگی را ببینید. حقیقتا این یک رفتار توحیدیست. اوج این بندگی را سیدالشهدا به رخ جهانیان می کشد. دار و ندارش را می آورد در مسیر خداوند و تا آن جا که همه می دانیم شش ماهه خودش را هم به میدان می آورد.
خدایا اگر می خواهی مرا در این حالت ببینی من هم آماده ام. من هم اشتیاق وصل تو را دارم. با تمام دار و ندارم می آیم همراه با عزیز ترین هایم می آیم؛ چرا؟ چون تو راضی باشی. چون تو اینگونه می خواهی؛ پس من هم راضیم. باید توجه داشت به این نکته که این رضایت، رضایت لفظی و زبانی نیست. این رضایت از قلب عبور کرده و حالا خود را در عمل نشان داده است. ببینید این عشق بازی بنده و معبود را. انسان موحد اینگونه است. نفس هم می کشد برای رضای خداوند متعال است. خوردن و خوابیدنش هم همینطور. مجموعه سکنات و حرکاتش برای خداست.
همانطور که حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام به عثمان ابن حنیف می فرمایند ما هیچ گاه نمی توانیم همانند ایشان باشیم و رفتار کنیم اما خود و جامعه را که می توانیم نزدیک به اعمال و رفتار ایشان کنیم. جامعه ای که افرادش نگاه توحیدی داشته باشند،در پی رضایت خداوند متعال حرکت کنند، می شود جامعه موحد. این جامعه موحد تمام تلاشش را به کار می بندد تا حجت خدا ظهور کند. هرکس با توجه به توانی که دارد. یکی پاکبان است، خب می داند من اینجا را نظیف می کنم چون خداوند متعال می پسندد.
او می داند درحال خدمت به دیگر افراد جامعه خود است. جامعه ای که در تلاش برای زمینه سازی ظهور است و این خدمت مورد رضایت خداوند متعال است. معلم هم همینطور اما به شیوه ای دیگر، دکتر، راننده تاکسی، رئیس جمهور، فروشنده، مهندس و تمام افراد جامعه به همین شکل. همه در هر نقطه ای که ایستاده اند با نگاه توحیدی درحال فعالیت هستند و این فعالیت های توحیدی می شود زمینه سازی برای ظهور. چرا؟ چون رضایت خداوند متعال در گرو این کار است.
پس باید توجه داشت یک فرد به عنوان متعلم در نظام آموزشی حکومت اسلامی باید یاد بگیرد که برای رضایت خداوند متعال و باید در راه خدا حرکت کند. راه کسانی که خداوند متعال به آن ها برای حرکت در این راه نعمت عطا فرمودند.
همانطور که قبلا بیان شد جمهوری اسلامی ایران به عنوان تنها حکومت شیعی جهان مسئولیت قابل توجهی در راستای مهیا سازی زمینه ظهور دارد. تربیت انسان موحد به وسیله آموزش و پرورش امر خطیری است که باید به آن اهتمام ویژه ای داشت. در واقع می توان گفت آموزش و پرورش میتواند زمینه سازان ظهور را تربیت کند.
امید است این نوشتار مورد رضایت خداوند متعال و حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد ان شاء الله.
امیرحسین حسنی طولارودی
نظر شما