دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ |۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 4, 2024
شهید شجاع لطفی

حوزه/ شهید لطفی از همان دوران کودکی به فکر خدمت به دیگران و حتی حیوانات بود. به عنوان مثال وقتی او کودکی بیش نبود ماری را که در اثر سیل لانه اش خراب و در معرض خطر بود از مرگ نجات داد و می گفت؛ او هم آفریده خداست. من اگر او را نجات نمی دادم نزد خدا مدیون می شدم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از ارومیه، شجاع لطفی در اول فروردین سال ۱۳۴۲ در روستای گورچین قلعه از توابع شهرستان ارومیه در یک خانواده متدین و مذهبی به دنیا آمد. و در دامن مادری مهربان و پدری مومن و زحمت کش و کشاورز رشد می یابد و دوران ابتدایی را در همان روستا و دوره راهنمایی و متوسطه را در دبیرستان امیرکبیر شهر ارومیه سپری کرد و در کنار تحصیل در مسجد طالقانی ارومیه، مشغول تبلیغات و جمع آوری کمک به جبهه بود.

در دوران نوجوانی عشق و علاقه درونی اش در وجودش شعله آموزش علوم حوزوی را روشن می نماید و علاقه مندی به علوم اسلامی و احساس مسئولیت نسبت به سعادت و هدایت انسانها او را به حوزه علمیه کشاند و سال ۱۳۶۱ وارد حوزه علمیه قم گردید و به مدت ۴ سال در حوزه علمیه قم تحصیل نمود. در این دوران او ضمن تحصیل، چهار بار به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام و در دو عملیات مجروح شده بود.

در کنار تحصیل علوم حوزوی، وقتی به روستا می آمد، طبق سنت دیرینه روستائیان به خانواده اش نیز کمک می کرد.

شهید لطفی کمک به محرومین و کاستن از رنج همنوعان و نیازمندان را وظیفه الهی وانسانی می دانست و برای استحکام و تثبیت پایه های حکومت نوپای اسلامی شبانه روز در تلاش بود تا بتواند سهم کوچک و قدری در این انقلاب بزرگ وشکوهمند داشته باشد.

آری با توجه به نیاز جامعه و در پاسخ به فرمان امام او چهار بار جبهه اعزام گردید. هر بار وقتی در جبهه حضور می یافت به پدر و مادر و اهل خانواده نامه می نوشت و به آنها تأکید می کرد که هیچ وقت فرائض دینی را ترک نکنید.

سرانجام ایام انتظارش به پایان می رسد و در۲۵/۱۲/ ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج شربت گوارای شهادت را با لبخند زیبای سیمای باوقارش نوشید و آسمانی شد.

خاطرات والدین شهید طلبه شجاع لطفی

عباس لطفی پدر این شهید بزرگوار در مورد پسرش می گوید: به نماز خیلی علاقه داشت. در دوران کودکی شهید در روستا، بچه های روستایی با چوب به عنوان وسیله بازی خیش (وسیله شخم زدن) درست می کردند ولی شجاع چوبها را جمع می کرد و با آنها تیر و کمان درست می کرد و می گفتم چرا این کار را می کنی. می گفت همان طور که حضرت زینب(ع) در آن زمان تیر و کمان درست می کرد و به فرزندانش آموزش می داد تا در کنار امام حسین(ع) جنگ نمایند من نیز به این دلیل این کار را می کنم که شاید روزی جهادی صورت بگیرد و از حالا باید آموزش ببینم و در کل از همان دوران به مسائل دینی و روزه و نماز اهمیت می داد و روزی نرسید که در نماز و روزه خویش اهمال نماید. از همان دوران کودکی به فکر خدمت به دیگران و حتی حیوانات بود. به عنوان مثال وقتی او کودکی بیش نبود ماری را که در اثر سیل لانه اش خراب و در معرض خطر بود از مرگ نجات داد و می گفت او هم آفریده خداست. من اگر او را نجات نمی دادم نزد خدا مدیون می شدم.

روزهای تعطیلی که را که به منزل ما در روستا می آمد کمک به کارهای زراعتی می کرد و مزرعه را آبیاری می کرد و گله گوسفند را به چرا می برد و در میوه چینی و درو گندم کمک می کرد.

وصیت نامه شهید:

به نام خداوند قادر متعال

این وصیت نامه کسی است که دنیا مانند هزاران کس دیگر به او وفا نکرد و شاید بادهای خزان بعد از مدتی بر زندگی وی بوزند و طومار عمر وی را درهم بپیچند و شاید شنهای گرم جنوب کشور بدن مرا در خود دفن کرده و حتی از تحویل دادن جسد من به والدینم حسادت کنند.

هان ای دریای بیکران انسانی و ای اقیانوس عظیم توده ها، حجاب از قلب خود پاره کرده و به افق خونین شهادت بنگرید. به پا خیزید و در برابر سیل بنیان کن ظلم و شرک و طغیان ابرقدرت ها بایستید.

با چنگ و دندان در مقابل دشمنان بایستید و به نغمه های شوم صلح و سازش گوش ندهید.

سفارش به پدر و مادرش

سخن اول با پدر و مادرم، ای عزیزانم و ای سبب وجود من، شما را از ته قلب و از عمق جانم ستایش می کنم و در مقابل رنج و مشقتی که برایم کشیده اید سپاسگزاری می کنم. دردا و دریغا که نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم.

اما مادرم تو از از شیره جانت مرا پرورش دادی و نهال عشق و مودت اسلام را در دلم پروراندی و من فکر می کنم مادری به مهربانی تو گیتی نزاده است و تو همیشه برای من نمونه یک مادر خوب برای من و من به وجودت افتخار می کنم. اگر روزی توفیق شهادت بر من روی آورد دلگیر نباشید. صبر کنید که خداوند مخلوق خود را عافیت می گیرد.

و پدرم تو نمونه یک پدر وفادار بودی و با اینکه کم درآمد بودی هیچ وقت از لحاظ عشق حقیقی و مالی در مضیقه قرار ندادی. خداوند کریم تو را رحمت کند و به تو صبر و استقامت در مقابل گردباد حوادث اعطا بفرماید.

من از تو خیلی راضی هستم و به وجودت افتخار می کنم. خدایا به عظمتت سوگند او را از اسلام جدا نفرما و او را در فردوس اعلا قرین رحمت و رضوان خود کن.

سفارش به برادرانش

به برادرانم، شما را محض رضای خداوند جهان آفرین به واجبات بیشتر اهمیت دهید و از دل و جان حافظ دستاوردهای انقلاب باشید و تا خون در رگتان جریان دارد از پیشوای ما، رهبر ما حمایت کنید. او وارث انبیاست. به میراث پیامبر خیانت نکنید و بدانید که دنیا فناست و آنچه بقاست اعمال و کردار خوب و اسلامی شما می باشد.

سفارش به خواهر

به خواهرم، تو یگانه خواهر من هستی و تو را بیش از همه دوست می دارم و سعی کن نمونه یک زن مسلمان باشی و عشق به امام را در دلت و فرزندانت کشت کنی. من تو را از صمیم قلب دوست داشتم و امیدوارم خداوند بر تو هم در مقابل توفان غم و الم صبر دهد. قسم می خورم که همیشه تو قلب من بودی. چقدر مهربان و نمی دانم بعد از من حوادث را چگونه تحمل خواهی کرد و اگر زیاد فشار ‌آورد به خداوند عالم پناه ببر.

سفارش به دوستانش

به یگانه دوست عزیزم که تو را از برادرانم بیشتر دوست داشتم (ماهی ابراهیم) عزیزترین، چقدر تو در نزد من باعظمت می باشی. حتی در شکم قبر هم تو را فراموش نخواهم کرد و تو نمونه یک دوست واقعی و برادر می باشی که از عشقت وجود من پر است و خواهش دارم گذشت زمان علاقه ات را از من نگیرد. لااقل هفته ای یک بار بر سر مزارم تشریف آور تا قیافه زیبایت را مشاهده کنم. آگاه باش که تو برادر منی و من از تو حتی در مزارم هم جدا نیستم. از زمانی که با تو آشنا شدم علاقه ات در سلولهای من جای گرفت و حتی در خواب هم با تو قرین بود. بعد از من گریه مکن که باعث آزار روانم خواهی شد و در آخرت تو را می بینم. عزیزم دیدار به قیامت، اگر زنده باشم باز هم با تو هستم. من به تو در این کره خاکی عشق می ورزیدم. امیدوارم که در جهان بقا در کنارت باشم.

می دانم عده ای به خاطر این همه محبت به تو مرا ملامت خواهند کرد از ایشان مرنج، زیرا آنان [صهبای] عشق ننوشیده و بهره ای از مودت خدادادی نچشیده اند.

ز نادان بنالد دل سنگ و کوه ازیرا ندارد بر کس شکوه

نسیم صبح بر گیسوی پرچم وزد از جانب خلاق عالم

«أُوصِیکُمَا بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ» بندگان خداوند شما را به خدا، حافظ رهبر، قرآن و انقلاب باشید و جان در راهش ببازید.

پدر و مادر عزیزم، ای برادران گرامی، در مرگ من زیاد گریه نکنید.

قرآن می فرماید روزی همه شما به خاک برخواهید گشت. چرا در سوگ من گریه کنید،‌ما نمرده ایم، زنده هستیم و در سایه رضوان الهی می باشیم.

ما به جائی می رویم که محل عبور انبیاء الهی است.

احیاناً اگر مُردم کسی را ملامت نکنید من با اراده و آگاهی کامل قدم در این مکان مقدس گذاشتم و قسم می خوردم هیچگونه اجباری نبود بلکه همان بود که ما طالبش بودیم.

پدر و مادر خون شهید به هدر نمی رود. جوشش کرده و فوران می کند خون شهید گردبادی برپا می کند که ارگانیزم ظلم را با همه توان از بیخ می کند.

شهدا شمع محفل بشریتند. آنان در اجتماع جاویدان مردند و با مرگ خویش عدالت را زنده کردند.

گروهی باید برای تأمین معنویت برای جامعه بر دار فنا گردن نهند و گروهی باید بمیرند تا گروهی به خوشبختی اخلاقی و معنوی برسند. جامعه بشری همیشه از خون آزادگان تغذیه می کرده است و باعث رشد جامعه همان خون شهید است.

معنی درباره جبهه جهاد مفهوم عدالت است و جهاد سپر نفوذناپذیر الهی است. جهاد سپر آتش دوزخ است.

اما جبهه جایی است که ملائکه خداوند در آن نزول دارند. جبهه ها محل اتراق اشیا و صلحا و ارواح طیبه است. جبهه مدفن گناهان و مدخل رحمت و رضوان خداوندی است.

جبهه جایی است که خون نجس به خون پاک تبدیل می شود و لاشه انسان که در بیرون جبهه نجس است در آنجا طیب است. جبهه روان آدمی را سالم نگه می دارد و خلاصه جبهه های نبرد محل تصادف و برخورد دو قدرت خدا و شیطان است. جبهه محل درگیری نور با ظلمت است.

آنجاست که می شود نور الهی را دید.

خداوندا باران رحمت خویش را بر گناهانم ببار. خداوندا به من خوب مردن را یاد بده. خداوندا مرگ مرا قتل در راهت قرار بده.

خداوندا رهبر مراد انقلاب را از آفات دور نگهدار و پرچم اسلام را در تمام دنیا به اهتزاز درآور.

خلاصه اگر مردم کتابهایم را به کتابخانه های مساجد تحویل و وقف کنید و بر روی مزار و قبرم بنویسید:

شاد باش ای عشق پرسودای ما ای طبیب جمله علتهای ما

با دلی پردرد و با جانی دریغ ز اشتیاقت اشک می بارم چو میغ

اما چرا جبهه را انتخاب نمودم.

« أَتَی أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یشْرِکُونَ »

«فرمان خداوند فرا می رسد و شما ای مجرمان و مشرکان شتاب نکنید. خداوند بزرگتر از آن است که برای وی شریک قرار داده و چیزهای باطل را به جای آن بپرستید.» (سوره مبارکه نحل آیه اول)

سلام بر پیشوای ما سلام بر رهبر و مهدی و هادی ما. سلام بر صاحب لوای نهضت ما. ای منجی اسلام و ای ناجی انسان مغلوب در قرن بیستم چه مبارک نعمتی بودی در دست ما، افسوس که عمر باقی نماند تا فرامینت را اجرا کنم و شمع وار دور شبهای عشقت بگردم. فرمان تو فرمان رسول خداست و اطاعت از تو واجب. تو سیمرغ قافی و مأموری که بشر را از نقص به کمال برسانی و کلماتت داروهائی است ربانی برای علاج قلوب مریض و تمام فرمانهای تو نظیر وحی است و من به صراحت می توانم بگویم که تو روانپزشک اجتماع مریض قرن بیستم هستی که صدای حریت و صوت عدالت را در جهان طنین انداخته ای. زندگیم فدایت، خونم در ره راهت و جانم فدای کارت. امر بده تا به دل آتش زنم. دستور ده تا جان در راه هدفت سازم. فرمان ده ای فرمانده کل قوا تا امواج فتنه را در عالم بخشکانم و لوایت را در جهان برافرازم. بی شک اگر تو نبودی جامعه ما در سقوط فردی و اخلاقی قرار داشت. تو اسلام را زنده کردی و به درخت بشریت حیات تازه دادی که تا ابد برگهای آن سبز و با طراوت خواهد بود.

سه امر باعث رفتن به جبهه شد: ۱- ندای وجدان و فطرت خودم که مرا به سوی جبهه ها سوق می دهد و نهال عشق را در دلم زنده می کند و وجدان نجیبترین پاسبان عدالت و عفت شخص می باشد.

۲ - فرمان فرمانده کل قوا رهبر جهان اسلام و مرشد و پیشوای ما

۳ - نیاز جامعه و اسلام به سربازهای رشید و فداکار و احتیاج شدید قلب اسلام به خون ما.

ای انسان زمانی که خورشید کدر شود، زمانی که دریاها و برکه ها شعله ور شوند، زمانی که ستاره ها فرو ریزند، زمانی که اجرام سماوی وکیهانی بر روی هم سقوط کنند، زمانی که نامه اعمال گشوده شود، زمانی که زلزله های سخت قیامت کره ما را مورد تاخت و تاز قرار دهند، زمانی که جو آسمان شکافته شود، زمانی که مرده ها زنده شوند و ترازوی عدل برپا گردد چه چیزی را عنوان و شافی قرار خواهیم داد. بی شک بهترین شافی هر شخص اعمال کارهای خیرش است که از ضمیر تقوا سرچشمه گرفته باشد.

ای مادرم، پدرم و برادرانم، من در عاقبت این جنگ و تکلیف فکر کرده و دو راه یافتم. یا اینکه به جبهه نروم و ضروریات اسلام را منکر شوم و یا با این قوم ستمگر جهاد کرده و به تکلیفم عمل کنم و عاقبت پاداش آخرت را به دنیا ترجیح داده و روانه میدانهای نبرد شدم و فهمیدم که عذاب دنیا راحت تر از عذاب و عقاب آخرت است.

سخنی با هم مکتبان: ای مسلمانان با کشتی های نجات امواج فتنه را بشکنید و وحدت خویش را از دست ندهید. از امام اطاعت کنید که رمز بقای شما اطاعت از امام است. شرق و غرب طبل توخالی هستند و نمی توانند تمدن شما را نابود کنند اما فساد اخلاقی، تفرقه و عدم اطاعت از رهبر می تواند نابودکننده همه چیز شما باشد. ای توده ها و مردم و ای امت اسلام محض رضای خدا تقوا را رعایت کنید. از خدا بترسید. از روزی که پدر از فرزند می گریزد بترسید. عاملان به دین و جهاد کنندگان در راه خدا باشید.

ای دنیای اسلام و امت محمدبن عبدالله(ص) قرآن کلام خداست. قانون هستی است از وحی سرچشمه گرفته و برای نجات شما آمده است «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ»

«ای مردم قرآن شما را به استوارترین راه آماده و هدایت می کند.»

شما را به خدا نگذارید قرآن در میان شما غریب باشد. قرآن کتاب منطق و قانون است. قرآن حاوی مطالبی است که می تواند راهگشای مشکلات بشر در قرن ظلمت بیستم باشد. قرنی که تکنولوژی معیار و ارزش کشورها باشد. قرنی که بادهای خزان ظلم و طغیان بر جامعه وزیدن گرفته، قرنی که عاطفه بشر مرده و قانون جنگل در جامعه بشری حاکم گشته است. قرن بیدادی و بی عدالتی، پر از لجن و کفر و شرک است.

قرآن را فقط به مرده ها نخوانید. قرآن را تنها نگذارید. با دستورات قرآن جامعه را ایده آل سازید. دستورات آن را عمل کنید. قانون اساسی خویش را با قرآن مزین کنید. قرآن به شما دستور می دهد که با هم باشید، ظلم نکنید، نماز بخوانید، ‌به یکدیگر عشق بورزید. قرآن رمز بقای شماست و تا زمانی که با قرآن باشید مملکت شما از شر بیگانگان محفوظ خواهد ماند پس قرآن بخوانید. قرآن بخوانید و قرآن بخوانید و عمل کنید.

سخنی چند با مخالفان حکومت اسلامی در همه ادوار عالم، بکشید ما را، ما حیاتمان در مرگمان است. خون ما را بریزید. این رمز بقای ماست. شما که منطق ندارید منطق شما زور شماست. شما از دست شیطان آب خورده اید و با ید هم آدم بکشید اما ما دست از دفاع برنخواهیم داشت. تا خون در پیکر ماست می جوشد و علیه شما می خروشد اما به جای کشتن بیائید [صهبای] حقیقی بنوشید. بیائید در توبه باز است. بیائید دست در دست هم دهیم و اسلام را زنده کنیم.

شما هم خواهید مرد و ما هم خواهیم مرد اما مرگ ما باقی و موجب عزت جامعه می شود ولی مرگ شما فنای مطلق شما.

بدنها برای کشته شدن آفریده شده اند. ای خمپاره ها بر فرق ما فرود آئید و عضلات ما را پاره پاره کنید. این خوشبختی ما در آخرت است.

ای عاشقان دنیا ما حیوانات را چاق می کنیم تا از گوشتشان خودمان را چاق کنیم و خود را چاق می کنیم تا کرمهای قبر را چاق کنیم. به کجا می روید. این راه، راه جهنم است. برگردید، برگردید و برگردید. به فطرت خویش رجوع کنید و بیدار شوید که وقت وصل است. در مورد شهدا، ای شهدا، در کنار رضوان خداوند و بهشت و خلود و فردوس برین در جوار رحمت ایزدی خوب بخوابید و در کاخهای بهشتی به پرواز درآیید و جاودان در کنار آن زندگی کنید و ای ملت مبادا پا به روی خون یک میلیون جانباز بگذارید. در سوگ آنان اشک بریزید تا کشتزار بشریت از چشم شما سیراب شود. شهدا مردند تا حیات جامعه را بیمه کنند تا بر رگهای اجتماع خون دهند.

من مقدار ده هزار تومان نزد برادرم اسفندیار دارم که همگی را به سجاد و مهدی می بخشم و برادرانم مواظب پدر و مادر خویش باشید.

پدر و مادرم و برادرم و خواهر و آشنایان، عالم محضر خداست. در محضر او عصیان نکنید.

طلبه حقیر و خاک پای اهل بیت پیامبر(ص)

عبد گناهکار خداوند شجاع لطفی معروف به هانی

ساعت ۱۲ شب ۶۵/۹/۲۰

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • روستایی IR ۰۹:۲۶ - ۱۴۰۱/۱۰/۲۷
    1 1
    من خودم بچه روستاهستم کلا بچه های روستا به حیوانات علاقه خاصی دارن،روحش شاد و راهش پر رهرو باد
  • سید جعفر IR ۱۱:۰۶ - ۱۴۰۱/۱۰/۲۸
    0 0
    ایشون یک برادر روحانی هم به نام امیرعلی لطفی داشتند از فضلای حوزه علمیه قم بود و چندی پیش به رحمت خدا رفتند واقعا انسان فاضل و با تقوا و باسوادی بودند روحشان شاد