به گزارش خبرگزاری حوزه، محمدرضا محقق در کتاب فلسفه سینما و دین به نکاتی پیرامون این موضوع پرداخته است که در چند شماره به انتشار محتوای این کتاب می پردازیم :
نشانه شناسی سینما و قرآن؛ بررسی ماهیت و مدلهای داستانی قرآن و الگوهای تعاملی آن با سینما
چه ارتباطی میان قرآن و سینما و به عبارت دیگر مفاهیم و امور قدسی و دستاوردهای وحیانی و هنر امروز بشر بشر وجود دارد. آیا این ارتباط از جنس تقابل است یا تعامل؛ تاطی یا تنافر؛ و به عبارت دیگر چه رهیافت و رویکردهایی در جهت فهم لطیف هنری و به ویژه ارزشهای داستانی بصری متون مقدس دینی هست که میتوان آنها را به عنوان منتبعی برای تولید آثار فاخر و اصیل و سودمند تلقی کرد و از آنها در این راه بهره برد.
بحث درباره ارتباط قرآن و سینما و یا استفاده از متون دینی و روایی در ساخت و پرداخت محصولات بصری در سالهای اخیر مطمح نظر بسیاری از رسانهها و کمتر مورد مداقه و پژوهش بزرگان اندیشه اسلامی بوده است. بحثی که اساسا جایگاه و پایگاه اصلی آن را باید در حوزه علمیه تعریف کرد واز آن بازخواست نمود.
در نگاه اول، چه از جهت ساختار و چه نوع پردازش و محتوا، سینما و قرآن در دو وادی کاملاً منفک و مجزا و حتی متنافر و متناقض قرار دارند.
سینما، ساحت «غفلت» مدرن و خلاقیت فریبنده تصویر و قرآن، کلام وحی و جایگاه عروج انسان و نقطه تعالی و منزه از هر گونه تشبه به انواع شرک و تجسم و سراسر وحدانیت و توحید.
سینما، ساحت «دروغ بزرگ» و بازتاب روح منتزع از شبه هنر معجونی هفتم که تلفیقی از سایر هنرهاست، چگونه میتواند محل بازگویی و بازسازی و دیگرگونگی قرآن خاصه در عرصه داستانیاش باشد؟
تفاخر قدمی حاصل از تلفیق داستان قرآنی و سینما هم از منظر وحیانی بودن تجربه امر قدسی قرآن و هم از جهت ساختار و ساخت فرمی سینما، محل انفکاک اولی است. تا مگر در مراحل بعدی به لطایف الحیل یا دقایق فکری و عملیاتی، پیوندهایی از جنس متن یا حاشیه بین آن دو برقرار شود.
این از سویی و در عین حال از سوی دیگر، قرآن محل ظهور و بروز عمیقترین و انسانیترین و «هنرورزانه ترین» هنرآفرینیهای بیانی و – نیز - داستانی است؛ آن سان که مثلاً شکل داستان ورزانه و سینما گرانه «فلاش بک» ، اول بار در داستانهای قرآنی یافت میشود.
از این منظر و با این نگاه، تجلی قرآن در سینما، خاصه در وادی داستان، امری «سهل» و «ممتنع» میشود.
از طرف دیگر باید دید در بعد «زیبایی شناسی» و نیز «هستی شناسی» سینمایی که رابطهای زمینهای و متداخل و پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر دارند، جایگاه و تعریف مقولاتی همچون «جذابیت» ، «روایت» و «بیان» چگونه و از چه جنسی و با چه حد و رسم و فصلی است و آبشخورش آیا در حوزه کلام است یا فلسفه یا از سرمنشا وحی نشات میگیرد؟
بنابراین بحث در چند حوزه تقسیم بندی میشود:
۱- ساختار داستانهای قرآنی چگونه است و هستی شناسی و زیبایی شناسی آن چیست؟
۲- ساختار سینما در حوزه داستان گویی در مصادفت با سایر شاخصههای خویش، بر چه اساس است؟
۳- تلاقی داستانهای قرآنی با ساخت و ساختار سینمایی چه نقاط اشتراک و متناقض و متنافری – احیاناً – دارد؟
۴- امر «سهل» و «ممتنع» در این حوزه چگونه شکل میگیرد و زمینههای فلسفی و هستیشناسیزیباییشناسی آن کجاست و چگونه؟
۵- نوع تداخل و تلاقی این دو ساحت، به لحاظ عمومیت و خصوصیت، چگونه شکل میگیرد و سینما و قرآن – مخلص ساختار سینمایی و داستانهای قرآنی با تمام عقبه و سبقه و ویژگیهای ذاتی و ماهوی و عرضی شان – چه ارتباطی با هم برقرار میکنند؟
ساختار داستانهای قرآنی، در خدمت مضامین و قالب کلی کتاب است و اساساً از نوع داستان گویی و روایت سازی مصطلح به دور است. داستان در قرآن، کاملاً محتوا محور و در چینشی خاص، نوعی از «تذکره» را برای مخاطب به همراه دارد. اینکه یک آیه از مضمون یک داستان و یا اشارت به یک واقعه در میانه دو آیه که ربط مستقیمی با آن ندارند، خود گویای این امر است.
داستانهای قرآنی یا همان قصص، وجه «تذکر» و «تنبه» و «معرفت» دارند و اگر هم چیزی بیرون از این باشد در خدمت گویایی یک واقعه یا طرح و تثبیت و تاکید و تایید آن رویداد تاریخی به لحاظ نزدیکش به واقعیت است و فارغ از این، وجوه مصطلح در داستان نویسی که همان عبارت اخرای «شخصیت پردازی» یا «فضاسازی» باشد در آنها نیست.
داستانهای قرآنی، مبنای «معرفت» آموزی دارند و تذکار و همین مبنا، ساختار را هم به دنبال داشته است. ساختاری که بر پی «انت مذکر» بنایافته و «ساخت» ی درخور و منحصر به فرد را دارا است. آنچه در احسن القصص قرآنی، داستان حضرت یوسف پیامبر (ع) دیده میشود را میتوان اوج قرابت داستانهای قرآنی با مضامین مصطلح دانست که در عین حال زیباترین و گیراترین و جذابترین داستان قرآنی هم هست. تعبیر «احسن القصص» به نوعی بازگویی الگوی فرامتنی قصص قرآنی است که بر وجه «معرفت» ، مبنای شناخت و تذکر را با رویکردی ملهم از محوریت اندیشه و حکمت بر میسازد.
همین نوع داستان گویی که در پهنای «قصص» قرآنی ظهور و بروز مییابد، در تلاقی با عرضه مصطلح و بازنمایی در قالبهای مالوف و مانوس بشر امروز و از آن جمله ادبیات داستانی و پردازش تصویری سینمایی، تئاتری و ... موقعیتی خطیر و ریسک پذیر را پدید میآورد.
سینما، ساخت «دروغ بزرگ» و محل اعتلای تخیل و پردازش و خلاقیت «نفس» آدمی است و قرآن و مضامین و قصصاش از این همه، مبرا.
همین واقعیت موجب میشود که طرح سوال اصلی در وادی این تلاقی هماره این باشد که آیا اصل این تلاقی و همپوشانی درست و صواب است و آیا میتواند در جهت ظهور و بروز بهتر و جذاب تر آیات و مضامین قرآنی در قالبهای دیگر بیانی و نباتی باشد؟
اصلیت حقیقت قرآن در کنار ذات و ماهیت سایر قوالب خاصه سینما، چه مهمانی را بر میسازد؟
و اینکه تا چه حد میتوان وفاداری به اصل و متن روایت قرآنی را بی کم و کاست، فدای ارزشهای داستانی و بصری سینمایی کرد و به نتیجه دلخوش بود و اعتماد نمود؟
نکته دیگر تفاوت مدیوم و قالب است اینکه مفاهیم قرآنی براساس «وحی» منزل، در قالبی قرار گرفتهاند که گیرایی و رسانایی و انطباقهای هارمونیک و ... را دارا باشد و آن «کلام» وحی است.
در حالیکه داستان، سینما، تئاتر، موسیقی و... هر یک ذاتیات و ماهیات خاص خود را دارند و چه بسا هر کلامی را نتوان در وجه مطلوب و درست و به جا و متناسبش، در قالبهای دیگر هم بازآفرید و به مخاطب عرضه نمود و نتیجه درخور گرفت.
تجربههای قرآنی ما در حوزه تصویر، خاصه سینما چه خاطراتی و چه دستاوردهایی برایمان به ارمغان داشته است؟ آیا این «تجربه» ها صرفاً ماهیتی لجستیکی دارد و از متن و بطن و هویت تهی است؟
آنچه به عنوان تجربه امر قدسی قرآن در حافظه سینمایی ما وجو دارد کمابیش قابل دفاع نیست.
این نتیجه و خروجی حاصل کدام خلل و نارساییها و از ناحیه کدام سوءتفاهمها و استنباطهای ناروا است؟
محصولات تصویری ما در حوزه قرآن یا معصومین در زمینهها و شاخصههای مختلف و متنوعش کمتر قابل دفاع است و بیشتر، نشانگر حوزههای خواسته و ناخواسته فکری و عملیاتی و اجرایی در این حوزه.
علت این وضعیت، یکی در عدم فهم درست ویژگیهای و خاصیتها و اساساً ذات و ماهیت کلام وحی است.
واقعیت و حقیقت آن است که اصل متن وحی قابل انطباق و جاری شدن در هر قالب و ساختاری نیست و اساساً تصویر و خاصه سینما از محدودیتهای فراوانی آن هم در یک قالب خاص با ویژگیها و مختصات خاص تر برخوردار است که نمیتوان از او هر توقعی را داشت. فی الواقع تعبیر سینمای اسلامی یا سینمای قرآنی بیش از آن که از دقت و توجه و تمرکز بر آیند، حاصل بی اطلاعی، بدفهمی و سطح ضعیف و نحیف و پایین فهم فکری و سواد بصری گوینده است.
نمیتوان برای سینما و قرآن، شباهت ظرف و مظروفی قائل شد و این گونه پنداشت که بی توجه به واقعیت مختصات و ویژگیهای هر یک از سینما و قرآن، میتوان کلام وحی و مفاهیم و معارف آن را با هر شرایطی و به هر نحو دلخواه و مورد نظر، در ظرف سینما یا ادبیات یا تئاتر ریخت و از آن بهره جست و محصولاتی مفید به معنای درست کلمه ارائه کرد.
شاهد مثال این موقعیت انبوه محصولاتی است که تحت عنوان و ذیل تعبیر سینمای اسلامی و قرآنی ارائه میشوند، ولی در واقع چیزهایی مضحک و عبث هستند که نه تنها در رسانایی مفاهیم عظیم و عالیقدر قرآنی نقش ندارند، بلکه موجبات وهن این منبع لایزال الهی را نیز پدید میآورند.
در بحث ارتباط و تلاقی سینما و قرآن و نوع همپوشانی که در این حوزه میتواند وجود داشته باشد، مهمترین نکته، در نظر گرفتن همین امر مهم و حیاتی است که همانا فهم درست و اصیل مدیوم سینما باشد و آنگاه درک درست و هستی شناسانه و معرفتی تعاملی که میتوان میان آن و مفاهیم قرآنی به وجود آورد و از آن در راه بازنمایی هنرمندانه و غیرشعاری و به دور از سطحی زدگی آن مفاهیم ارزشمند بهره جست.
آنچه حوزه سینما و بنا بر ساخت و ساختار آن حائز توجه و اهمیت است، نوع شکل گیری محصول نهایی است که بر اساس مولفه های از پیش پرداخته شده پدید میآید.
در این بحث، ارتباط میان مفاهیم قرآنی و ساخت سینمایی از یک موقعیت خواه و ناخواه و اجتناب ناپذیر تبعیت میکند و آن هم ساختار سینمایی است.
ساختار سینمایی از عناصری تشکیل شده است که فرم، دکوپاژ، میزانسن و جزئیات عناصری اینها یعنی فیلمنامه، بازیگری، لوکیشن، حرکت دوربین، قالب بندی و کادر گذاریها و موسیقی و... آن را قوام میدهد و به منصه ظهور و بروز میرساند.
در عین حال، ذات سینما، علاوه بر اینها از مختصاتی فرهنگی پیروی میکند که جزئی از ماهیت آن شده است که این ماهیت را نمیتوان با شعار و سطحی نگری و ادا و اطوار حتی زور و ضرب و چنگ و خدنگ به تصرف خود در آورد و آنچه را خواست و دوست داشت در آن ریخت و به مصداق همان ظرف و مظروف و امثالش. اینکه تصرف در ذات سینما، امکان پذیر است یا نه و اینکه تا کجا میتوان با تسلط بر امر سینما و تشرف در امر قدسی در این راه به جایی در خور و مطلوب رسید، محل طرح سوال، تمرین و ممارست، صبر و استقامت و تکاپو و پرتلاش است و البته فروتنی و طلبگی.
باید دانست که در اینجا در این حیطه یا درجه با ریسک بالا و خطیر و مخاطره آمیز، تسلط بر یکی از این دو سو صرفا کارگر نیست و نمیتوان با سلاح تکنیک به محراب رسید یا بامناسک و ظواهر صرف به توفیق «خرق حجاب تکنیک» دست یافت.
در این موقعیت شناخت در هر دو میدان لازم است و آن هم به قدر کفایت در رسیدن به هرمرتبت بنابر مرتبتی که سازنده اثر بدان نائل آمده، اثر نیز از آن متاثر است و آیینهای که به خوبی و بیرحمی بطن و متن و درون و دماغ سازنده را روی نماید و باز میتاباند. رهیافتی که باید در امتداد این مسیر مدنظر سازنده باشد البته ماحصل یک سلوک است، یک آذوقه فکری و عملی.
سلوک سازنده سینما در مسیر شناخت و درک درست و استاندارد از فرم و توفیق او به لمس تجربه امر قدسی و برگزیدن راهی در خور و متناسب برای عبور از سنگلاخ حجابهای ظاهری و باطنی تکنیک و ظاهرپرستی و روی و ریا و آنک دست یابی به گوهر بی دلیل و جوهر اصیل و ژرف و اثرگذار هنر ناب و تصویر خالص.
رسیدن به مرتبتی که پشتوانه انسان هنرمند را در حوزه قرآن و ائمه اطهار (ع) به بازتابندگی هنری و سینما ورزی معرفتی و دینی نائل کند از جمله لطیفترین آفرینندگی های بشری و شریفترین ادراکات و خلاقیتهای هستی است.
ساخت و ساختار در داستانهای قرآنی در گذر از مضامین که اصلیترین وجوه هستی شناسنامه آنهاست و به معرفت و اندیشه و حکمت و تنبه منتج میشود، منشا از ادبیت متن گرفته است. به تبع اعجاز قرآن، قصص قرآن نیز بر آیند فرآیند ادبیت متن است و شگرفی و سترگی و زیبایی و جمال و جلالی که در متن وحی، سرشاری کلمات را با زیبایی ادب و هنر بیان در برگرفته است و به بار نشانده.
داستانهای قرآنی فراتر از قید و بندهای تصویرگری است و اساسا تجسم به عنوان نازلترین وجه تصور و پایینترین سطح تفکر، راهی به متن و بطن کلام وحی ندارد.
قرآن ساحت سطوت و مکنت و شوکت مضامین و بارگاه عظمت و جلال و تاثیر گذاری کلمات است و آهنگی که از متن کلام بر میآید و از دل خدا میافروزد و لاجرم بر دل مینشیند.
دوری از پیچش غریب و ثقیل هنر مدرن، منزه بودن از معایب داستان پردازی بشری، خلوص اهم رسانایی معرفتی و در عین حال شکوه آهنگین کلام و اعجاز با وقار متن و اندیشه و تفکر و تذکر و تنبه، همگی در قصص قرآنی جمع است و این همه از شالوده اصلی متن وحی منتزع میشود که همان «اعجاز» است.
رفعت کلام سرمدی و شوکت اعجاز محمدی در سایه کلمات فخیم و شریف و متین وحی جلوهای جدا از ساخت و پرداختهای انسانی دارد و اساسا انسان را راهی برای رسیدن به آن نیست حتی اگر تماما جمع گردند و حتی اگر بخواهند سورهای و آیهای اتیان کنند.
تردیدی نیست که برای بازنمایی داستانهای قرآنی و اساسا جلوه بخشی تصویری به آیات وحی و مضامین قرآن بایستی راهی دیگر و سلوکی دیگر یافت و پرداخت.
این سلوک گر چه بی تردید از دایره تجربیات بشر خارج نیست و با همین لوازم و ابزار تصویری بایستی به دنبال آن رفت و آن را جست و کشف نمود اما آنچه مسلم است این سلوک برای به تصویر در آوردن متن وحی ویژگیها و شاخصههایی را برای سازنده اثر به دنبال دارد و در پی که توجه به آن رمز عبور و رسیدن است.
نزدیک کردن دو حیطه محاط قرآن و سینما جز با «سلوک» دینی سازنده و استعانت از متن وحی و بطن ساختار اصیل هنر امکان پذیر نیست و الا صرف تمسک به اشتراکات هنری و لایههای ظاهری و متنی هر یک از قرآن و سینما و بی توجهی به عمق معانی و شناخت عمیق از مفاهیم و ساختار آن دو به تنهایی کارایی رساندن آن معنایی را در انتقال پیام و اثر گذاری را در استیفاء کامل و جامع و مانع مفاهیم معرفتی وحی البته در حوزه به تصویر کشاندن و بازنمایی هنری و نه خواندن و بهره گیری متنی از اصل کتاب ندارد مگر نه آنکه همان طور که خواننده قرآن باید در آن تدبر و تدقیق و تفکر نماید تا از آن سهمی از ادراک و فهم و رستگاری برد، سازنده اثر تصویری هم باید همین مواجه را هم با قرآن و هم با تصویر و ساخت و ساختار آن داشته باشد که: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم» .
بازنمایی هنرورزانه امر و متن دینی خاصه در قالب تصویر و به ویژه در مدیوم سینما بیشتر در دو ساحت روی میدهد؛ چه به صورت متلاقی و چه به شیوه متباین:
این بازنمایی یا وجه تاریخی دارد و اصل و اولویت در تولید اثر تصویری با تمرکز و توجه به متن تاریخ است و سازنده قصد خود را ارائه یک مابه ازای تصویری از متن تاریخی مدنظرش میداند و یا وجهی معرفتی از مفهومی دینی دارد و در واقع سعی میکند مضمونی را که در گستره موسع امر قدسی میگنجد در تدارکی تصویری، به مخاطب عرضه کند.
البته هر دوی این ساحتها قابلیت همپوشانی و تلاقی با یکدیگر را دارند و الزاما در یک کنتراست و مرزبندی متمایز از یکدیگر قرار نمیگیرند و به عبارت دیگر چه بسا یک اثر تاریخی، که در عین توجه و تمرکز جدی و اصلی به متن تاریخ به دنبال نشانه گذاریهایی از مضامین معرفتی و اخلاقی و... هم باشد و یا بالعکس. اما به طور کلی میتوان به این دسته بندی اساسی قایل شد. ضمن اینکه مرور و بررسی تاریخ هنر به ویژه تاریخ سینما و تئاتر و نقاشی و سایر هنرهای تجسمی، گویا و جویای همین نکته است.
در این بخش از نوشتار توجه ما بر دو وجه نرم افزاری و سخت افزاری و به عبارت دیگر در دو ساحت فکری و عملیاتی این عرصه است.
نرم افزار متن تاریخ به مثابه ماده اولیه و اصلی تولید هنری و هنر تصویر و به عبارت دقیق تر سینما به عنوان مدیوم و قالب عملیاتی.
مقوله بازنمایی هنرورزانه از امر قدسی در دو ساحت «تاریخ» و «سینما» از آوردگاه های اصلی، ضروری، بسیار غنی و سودمند در خصوص فهم و بازتولید عناصر دخیل در مختصات محصولات فکری و هنری این حوزه است.
انتخاب متن تاریخ به عنوان ماده اولیه برای ورود به این مقوله با رویکردی کاملا علمی و مستند و منزه در قبال تاریخ، دنبال شده و به ثمر رسیده و هم از آن جهت که در طول تاریخ هنر و خاصه سینما چه در وجه کلاسیک و چه در دوران معاصر آن، تاریخ همیشه به عنوان منبع و منظری مورد توجه و استقبال هنرمندان و مخاطبان هنر قرار داشته و اساسا هنر سینما بسیاری از فرازهای بلند و لحظات ناب و موقعیتهای درخشان و ماندگار خود را مدیون و مرهون تاریخ و فیلمهای تاریخی خود است.
آگاهان به نحوه مواجهه انتقادی و جسورانه و در عین حال علم آورانه و سند محور در مصافهای تاریخی شان، به خوبی و روشنی بر این نکته واقفند که شیوه و منش عالمانه در طول حیات پر برکت مجاهدتهای علمی هر یک از فحول این عرصه، برای تدارک یک «تاریخ منزه» و مستند به حقیقت و انصاف و معنویت بود و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و از هیچ محنت و سختی و صعوبتی نهراسیده اند.
چه از جهت روش شناسی تحقیق و رجوع به متون تاریخی درجه اول و چه از جهت استقراء و تتبع تام و تمام در منابع مختلف و البته غربال شده، میتوان آثار فاخر این حوزه را از جمله منابع کم نظیر در این عرصه دانست.
گرچه نباید این نکته مهم و اساسی را از نظر دور داشت که تمام تتبعات و مجاهدات علمی و عملی فلسفی در افق عشق و ارادت به اهل بیت (ع) و بازنمایی حقیقت وجودی و مظلومیت ایشان در طول تاریخ محنت بار و پر رنج شیعه، شکل گرفته و سیطره این نورانیت بی مثال را در قامت آثار بزرگان فلسفه دین از متقدیمن تا متأخرین، میتوان به روشنی مشاهده نمود. هرچند این عشق و ارادت ابدا این بزرگان را از موضع علمیت و حق مداری و قضاوت منصفانه و بدون پیشداوری بازنمی دارد و دور نمیکند و به غبار غفلت آلوده و به رنگ تعصب آغشته نمیسازد؛وتردیدی نیست که عظمت کار و ارزش جهاد علمی اینان هم به همین دلیل است و همین امر هم باعث شده تا این آثار به مدد تنزه و متانت و حق جویی که در آن موج میزند همچون خورشیدی در گستره شریعت و جوانمردی بدرخشد.
اما این عرصه علمی در تلاقی با ساحت هنر به ظهور و بروزی دیگر میرسد و با آن به داد و ستدی تعاملی منجر میشود که تاثیر و تاثراتی را در هر دو حیطه در بر دارد.
تاریخ سینمای کلاسیک و به عبارت دیگر از زمان پدیدآمدن اولین آثار سینمایی که حالتی اولیه و ابتدایی داشت و نخستین نماد و نمودهای تلاش مخترعان این ایده تصویری نو و بدیع و جذاب به حساب میآمدمیتوانرگههایی از تصویر دین و آیین را در آن به تماشا نشست.
فیلمهای کوتاه ابتدای حیات سینما روایتگر لحظاتی هستند که در شناخت چگونگی این رابطه بسیار حائز اهمیتاند. این فیلمها عمدتاً به سراغ لحظاتی رفتهاند که به لحاظ دینی و البته مذهبی، شناخته شده، مطلوب و بیچون و چرا هستند. نمونهاش را میتوان در فیلمی مشاهده کرد که در زمانی بسیار کوتاه تنها روایتگر صحنهای از مراسم شام آخر عیسی مسیح است و نیز بسیاری از مشابهانش که با تکیه بر اموری از این دست به بازنمایی نشانههای هویت دینی مبادرت میورزیدند.
از آن زمان تاکنون آثار بزرگ و جاودانهای در حوزه سینمای دینی در هر دو وجه تاریخی و مفاهیم معنوی و مذهبی پدید آمده و مخاطبان بسیاری را گرد خود جمع آورده است.
از ده فرمان و بن هور در سالهای دور گرفته تا مصائب مسیح و رمز داوینچی در سالهای اخیر، نمونههایی از بازنمایی مقوله دین و تاریخ دینی و مفاهیم و مضامین آیینی در هنر تصویر هستند که سینما را محلی برای بازتاب امر قدسی یافتهاند.
گرچه به لحاظ تفوق و تسلط غرب و به طور ویژه هالیوود، بر چرخه تولید و صنعت سینما، سهم تاریخ اسلام و به خصوص معارف شیعی در این حوزه در طول تاریخ سینما بسیار اندک بوده مگر مواردی که در هدم و هجو و وهن این مبانی فکری و معارف دینی توسط دشمنان این آیین ساخته و پرداخته شده ولی با این حال، تولید فیلمی همچون الرساله -محمد رسول الله (ص) - که اثری استثنایی و خیره کننده و معجزه آسا در طول تاریخ سینما به شمار میآید به عنوان نشانه و نمادی بزرگ و مهم و قابل دفاع از تجلی سینماورزانه تاریخ دین مبین اسلام و شخصیت رسول اکرم (ص) محسوب میشود که هنوز و پس از گذشت سالها، همچنان تازه و خاطره انگیز و دیدنی و منقلب کننده است.
اتفاقا یادآوری فیلمی همچون الرساله تناسب و تلاقی قابل توجهی با منظور و مقصود اصلی این نوشتار که همان بحث تاریخ اسلام و بازنمایی و بازآفرینی سینمایی باشد داراست. چرا که در این فیلم هم تاریخ، به عنوان متن اصلی و منبع اولیه و موثری برای نگارش فیلمنامه مورد توجه و تمرکز سازندگان اثر بوده است و طرح کلی و یکپارچهای از به تصویر کشاندن احوال و شخصیت و سیره حضرت محمد (ص) برای مخاطب جهانی و البته مسلمانان نقاط مختلف دنیا مد نظر بوده است.
جالب اینجاست که فیلم الرساله با اینکه تمرکز اصلی خود را بر بازآفرینی حداکثری تاریخ قرار داده و از تخیل صرف و گمراه کننده و کاذب دوری گزیدهو دقت و تلاش خود را صرف انعکاس تاریخ صدر اسلام قرار داده اما به شدت فیلم هیجان انگیز و جذاب و خیره کننده و قدرتمند و تاثیرگزاری از آب درآمده و این واقعیت گویای این نکته است که بازآفرینی تاریخ اگر با اتکا به متنی درخور و قابل دفاع و مستند باشد و مولفه های سینمایی و ابزارهای فنیاش به درستی در اختیار آن متن تاریخی قرار بگیرد میتواند به تولید اثری منجر شود که به شدت مخاطب پسند باشد و طیفهای مختلف و متنوع و متکثر مردم را در سطوح مختلف متوجه خود سازد.
این ویژگی تاریخ است که به خودی خود حاوی مولفه ها و عناصر دراماتیکی است که اتفاقا به خاطر وجه واقعی بودن، به ویژه اگر با شخصیتها و وقایع قدسی هم پیوند بخورد، به شدت قابلیت سینمایی شدن و مخاطب یافتن دارد و میتواند با آثار قدرتمند تخیل مدار و داستانگوی مصطلح و متعارف سینمایی رقابت کند و عرصه را در سیطره خود بگیرد کمااینکه فیلم الرساله به تمامی این موفقیتها نائل آمد؛ آنهم در بهترین و والاترین و رشک برانگیزترین شکل متصور و ممکنش.
در اینجا با یادآوری دوباره ویژگیهای متنی و محتوایی و ارزشهای ساختاری و اسنادی و علم آوری های مجاهدت آمیز آثاربزرگان دین در ادوار مختلف تاریخی و نحله های مختلف فکری، توجه و تمرکز بر روی این آثار به منظور بازآفرینی و بازتولید هنری این نوشتهها به ویژه در عرصه هنر تصویر و خاصه سینما قابل اشاره و پیگیری است.
و این اتفاقی است که متاسفانه طی سالهای گذشته به شدت مورد غفلت اهالی علم و هنر قرار گرفته و از مواضع و مواقف خطیر و حساس و مهمی است که بدان کمتر توجهی نشده و این منابع ارزشمند، هرگز در این وادی مهم و تاثیرگذار که رسانه و زبان روزگار ماستو به نوعی میتوان گفت «آموزگار تفکر بشر امروز» است مورد استفاده قرار نگرفته است.
در مجموعه آثار میراث دینی در زمینه تاریخ و به طور مثال در کتابهای مهم و موثر و عظیمی همچون «عبدالله ابن سبا» یا «آخرین نماز پیامبر» و نیز سایر نوشتارهای ارزشمند و گرانسنگ نویسنده بزرگی همچون علامه عسکری(ره)، میتوان ردپای یک نگاه هنرمندانه و ادیبانه را یافت که نوع چیدمان موضوعات و نحوه بیان مسایل را در تدارکی جذاب و بسیار خواندنی به مخاطب خود عرضه مینماید.
بیانی که در برخی موارد به رندانگی و طنازی هم نزدیک میشود و قابلیتهایی علاوه و مزید بر ارزشهای صرف علمی و تاریخی مییابد.
مثلا در کتاب آخرین نماز پیامبر حتی شاید بتوان گفت خواننده با یک شیوه مدرن و بلکه پست مدرن از نحوه بیان و شیوه آرایش تاریخ پیراسته از غبار تعصب و خرافه و گزاف و دروغ روبرو میشود که مخاطب را در منظومهای گیرا و خواندنی قرار میدهد.
البته منظومهای که حاصل مجاهدت علم آورانه و بیان روشمندانه نویسنده محققش بوده و نه تخیل صرف و وهمیات متبادر از ذهن غوطه ور در فضای غیر حقیقی و کاذب بافنده!
اساسا باید گفت به لحاظ نوع مواجهه علمی و سیره پژوهشی و روش شناسی تحقیقی حضرت علامه (ره) ، که حائز ویژگیهای منحصر به فردی در حقیقت یابی و واقعیت طلبی است، «تاریخ منزه» حاصل از تراوشات قلمی ایشان، اگر دارای وجوه دراماتیک و جنبههای داستانی غنی و سرشاری باشد، که هست، قطعا از یک متن اصیل و ناب سرچشمه میگیرد و نحوهای از دراماتیزاسیون است که پایههای آن بر واقعیتهای ناب و تابناک و معارف اصیل بنا شده است نه وهم و خیال و داستانپردازی مصطلح و مالوف و مانوس امروزی.
گرچه نگارنده این نوشتار ابدا در مقام ذم و رد و نفی تخیل هنری و دراماتیزاسیون، بر مبنای اصول هنر دراماتیک مشهور و مألوف و مصطلح امروزی نیست و آن را در جایگاه خود بسیار هم نافذ و والا و قابل دفاع میداند که حتی میتواند روشی بدیع و ارزنده در بازنمایی و بازتاب هنرورزانه و تاثیرگذار معارف و مضامین سترگ و شگرف دینی و انسانی و الهی باشد. لکن آنچه در اینجا مطمح نظر است و مورد اشاره، نوعی از درام پردازی غنی و سرشار است که در متن تاریخ منزه و در روش مواجهه ناب و اصولی علمای راستین در برابر متن تاریخ وجود داشته و دارد، که میتواند منبعی مناسب و متعالی برای اهالی هنر خاصه هنر تصویر باشد.