به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، سیدعلیرضا واسعی، استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی امروز در نشست علمی «چالش ایدههای تمدنی در عصر پهلوی دوم»، گفت: سه نظریه تمدنی مهم در یک قرن اخیر وجود داشته است و اندیشهورزان به سمت توصیههایی رفتند که بتوانند جامعه را به وضعیت مطلوب سوق دهند و جوامع اسلامی و ایران را از آن وضعیت نجات دهند. این سه نظریه شامل نظریههای دینبنیاد، عرفبنیاد و غرببنیاد است.
وی افزود: نظریه «دینبنیاد» در دورههای اخیر مدافعان زیادی داشته و به خصوص در بین فقهاندیشان بیش از اقشار دیگر مورد توجه بوده است؛ اینها گفتند اگر بخواهیم به وضع مطلوب دست یابیم تنها راه این است که به اسلام اصیل روی بیاوریم، زیرا اسلام کنونی دچار تحریف و خرافات و خوانشهای نادرست و در عرصه حیات اجتماعی منحرف شده است و آنچه از دین در اختیار ماست با صدر اسلام فرق دارد و دستیابی به جامعه مترقی فقط با برگشت به اسلام اصیل ممکن خواهد بود.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با اشاره به تعریف تمدن، اظهار کرد: تمدن دستاورد مادی نیست، بلکه دستاوردهای مادی ماحصل تمدن است؛ یکی از اندیشمندان غربی به نام مارگارت در تعریف تمدن آورده است که ما در چند هزار سال قبل به یک استخوان شکسته دست یافتیم که پیوند خورده بود. اگر هر حیوانی استخوان رانش میشکست زمینگیر شده و طعمه حیوانات دیگر میشد ولی انسان اینطور نبود؛ از دید وی، تمدن آن است که انسان با همه مشکلاتی که دامنگیر اوست به کمک همنوعش شتافته و او را از مشکلاتش رها کند.
تمدن یعنی تلاش برای نجات دیگران
واسعی تأکید کرد: تمدن یعنی تلاش برای نجات دیگران؛ تمدن نوع زیستی است که امکان همزیستی بیشتر و بهتر آدمیان را در کنار همدیگر فراهم میکند و جامعهای متمدنتر است که این شرایط در آن فراهمتر باشد. نظریه دینبنیاد معتقد است که بهترین نوع زندگی را دین برای انسان ایجاد میکند. در دوره پهلوی این دیدگاه فراوان مورد توجه بود و شخصیتهایی چون شریعتی و طالقانی و... از طرفداران آن بودند و امام در نظر و عمل آن را دنبال کردند و معتقد بودند که تمدنی که ما به دنبال آن هستیم در پی تحقق دین در عرصه فردی و اجتماعی و حکومتی برای سعادت دنیا و آخرت است.
وی افزود: نظریه دیگر نظریه «عرفبنیاد» است که در تضاد کامل با نظریه دینبنیاد بود؛ اینها معتقد بودند ایران یک سابقه تمدنی بزرگی داشته است و اگر بخواهیم دوباره به پیشرفت برسیم، باید به تمدن کهن و تاریخ باستان خودمان برگردیم و الگوهای زیستی آن دوره را احیا کنیم؛ البته باستانگرایان هم با این نظریه پیوند میخورند. این افراد به پیشرفتهای زمان ساسانیان اشاره دارند که مسیرهای زیرزمینی برای آب با پیچیدگی زیادی ایجاد کرده و قنات داشتند و در عرصههای مختلف مانند معماری، کارهای بزرگی میکردند. افرادی چون کسروی، زرینکوب و فخرالدین شادمان معتقد به این موضوع بودند، هر چند زرینکوب تصریح ندارد، ولی از آثار او به خوبی این موضوع قابل استحصال است.
واسعی بیان کرد: نظریه سوم «غرببنیاد» است؛ این نظریه بر این باور بود که اوضاع تاریخی، فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی در جامعه ایران به آسانی قابل حل و فصل نیست و اصلاح این جامعه عملا ناممکن است، مگر اینکه یک الگوی مشخص پیش رو داشته باشیم؛ اگر عین غرب عمل کنیم آن وقت خواهیم توانست به زندگی درست و متمدنانه دست یابیم، وگرنه جامعه خرافاتزده را باید به زور به تبعیت از یک زندگی متمدنانه ترغیب و تشویق کنیم.
وی افزود: این نظریه بیشتر به تقیزاده منسوب است و او در یکی از آثارش تأکید میکند که اولین کسی که بمب اخذ تمدن غرب را منفجر کرد من بودم ولی او اذعان دارد که گفتم باید از تمدن غرب پیروی کنیم، ولی منظور من این نبود که فرهنگ خودمان را هم در فرهنگ غرب ذوب کنیم و پوشش و آداب و رسوم خودمان را از بین ببریم. به نظرم تساهل و تسامح، آزادی و... باید وارد فرهنگ ما شود و در این صورت متمدن خواهیم شد، ولی این امر دلیلی بر این نیست که نوع پوشش و آداب و رسوم غلط غرب را هم بگیریم.
واسعی اظهار کرد: آیا واقعا این افراد قصد داشتند که زیرآب دین را بزنند یا اینکه افراد دغدغهمند و پردردی بودند؛ من معتقدم دغدغه داشتند و دنبال رفع گرفتاریها بودند. سیدجمال به آسیبهایی پرداخت که عامل عقبماندگی جهان اسلام است و به این نتیجه رسید برای پیشرفت باید این آسیبها را حذف کرده و طرح نو در اندازیم. مهمترین طرح وی که توسط عرفبنیادها و غرببنیادها هم دنبال شد این بود که جامعه وقتی پیشرفت خواهد کرد که انسان در آن دارای کرامت انسانی واقعی باشد.
حفظ ارزشمندی انسان
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با بیان اینکه شهید مطهری گفته است حتی کفار هم از جهت انسانی جایگاه برابر شهروندی و این دنیایی دارند بنابراین باید ارزشمندی انسان حفظ شود، گفت: دومین عامل مورد تأکید سید جمال، حقوق انسانها و برابری آن است و مقوله دیگر آزادی که کسی نمیتواند منکر این مقوله شود و در بیانیه گام دوم هم آمده که آزادی حقی انسانی است که نه حکومتی میتواند آن را از مردم سلب کند و نه به آنها بدهد، زیرا آزادی مانند اکسیژن برای تنفس مردم است.
واسعی تأکید کرد: هر سه نظریه دنبال این بودند که الگویی ارائه دهند که بر مبنای آن چنین فرایندی طی شود؛ مثلاً در انقلاب مشروطه بر لزوم حاکمیت قانون تأکید شد، زیرا تنها راهی بود که میتوانست حقوق و آزادی مردم را به رسمیت بشناسد. مهمترین چیزی که انقلاب اسلامی هم دنبال کرده است همین عدالت و پیشرفتی است که انسانها در آن آزادی و حقوق برابری دارند و ارزشمند و با کرامت هستند.
چالشهای نظریه دینبنیاد
وی ادامه داد: هر سه نظریه چالشهای بزرگی هم داشتند؛ نظریه دینبنیاد، روشنفکران بیدین را در برابر خود داشت؛ اینها گفتند خود اسلام عامل عقبماندگی ما بوده است و زیست مسلمین نشان داده که نمیتواند یک تمدن را ایجاد کند و حالا شما دوباره میخواهید ما را به عقب ببرید؟ البته شهید مطهری و دیگران جوابهای درخوری به آن دادهاند و امروزه نویسندگان حوزه و دانشگاه پاسخها را به این نظر دادهاند. دسته دوم سنتگرایان اخباریمسلک بودند که میگفتند شما میخواهید گفتمان جدیدی از دین ارائه کنید، ولی ما همان رویکرد سنتی به دین را قبول داریم؛ این افراد دینداران متصلب و متعصبی بوده و هستند که امروز هم بیشتر بر مناسک و شعائر تأکید دارند و رویکرد آنان دینداری مناسکی است و خیلی با عقلانیت دینی کاری ندارد.
واسعی بیان کرد: دسته سوم روشنفکران دینی بودند که میگفتند دین امری تاریخی و فردی است و باید آن را در بسترهای خودش ببینیم و دین آمده تا رابطه انسان با خدا را درست کند و کاری به عرصه اجتماعی ندارد. نظریه عرفبنیاد هم دو چالش جدی داشته است؛ اول اینکه آنچه این افراد بیان میکنند در حد شعار است؛ یعنی ما در تاریخ باستان دستاورد داشتیم، ولی الگویی چارچوبدار و قاعدهمند برای پیشرفت ندارد و چالش دوم این است که حتی تصویر روشنی از گذشته نداریم؛ اینکه در ایران باستان چه وضعی وجود داشت. مضاف بر اینکه بعد از اسلام چیزهایی که قابلیت استفاده و کاربرد از تمدن ایران داشت، مورد توجه قرار گرفت.
نیازمند غربشناسی هستیم
وی با بیان اینکه نظریه غرببنیاد هم دو چالش جدی داشت؛ اول چالش از سوی دینداران و دیگری چالشی از سوی عرفگرایان و باستانگرایان، افزود: معتقدم گفتوگو درباره این مقولات و نظریات بسیار لازم است تا شناخت جدی از غرب و عرف پیدا کنیم که متأسفانه کمیت آن در بین دینداران لنگ میزند، فکر میکنیم در غرب فقط فساد و فحشا هست؛ نیازمند غربشناسی هستیم، زیرا غرب فقط چیزی نیست که در رسانهها منعکس میشود. چنانکه در تاریخ و شرق هم چیزهایی وجود دارد که غرب میتواند از آن استفاده کند.
واسعی تأکید کرد: ایرانیان سده اخیر به فهم متفاوتی از جهان پیرامونی، پیشرفت و راهکارها دست یافتهاند؛ این فهم بسیار مهم است، زیرا گام اول زیست تمدنی، آگاهی انسان و دانش گسترده است و اگر آگاهی به خصوص علوم انسانی نباشد، انتظار زیست تمدنی نابجاست.
وی درباره اینکه چرا نظریه دینبنیاد در قرن اخیر با اقبال بیشتری روبرو شد، گفت: دین در جامعه ایرانی بیش از ۱۴ قرن ریشه دواند و ایرانیان با هر هویت دیگری هم شناسایی شوند هویت دینی از آنان زدودنی نیست خصوصا اکثریت جامعه ایرانی کسانی بودند که با آداب و سنن دینی خود را بیشتر تعریف میکردند. دینداری مردم قشری، مناسکی و سطحی و شعائری بوده و هست و الان در ایامی خاص خیابانها پر از افراد است، ولی ممکن است دین در زندگی افرادی از جامعه وجود نداشته باشد و این نشان میدهد دینداری مردم، عمیق، اصولی و مبتنی بر دادههای اصیل اسلامی نیست.
واسعی تصریح کرد: در چنین جامعهای اگر زبانی غیر از زبان دین به کار گرفته شود کارآمدی ندارد و کسی صدای ادبیات غیردین را نمیشنود؛ چقدر داستانسرایی به نام دین میشود و برخی زشتترین تعابیر را نسبت به افراد مقدس و ائمه میگویند و مخاطبان زیادی هم دارند و صدای کسی هم درنمیآید. بنابراین تئوری دینبنیاد قابلیت طرح بیشتری دارد و امکانات مناسب در عمده زمانها در اختیار سخنوران و خطبا وجود داشته است.
۳۱۳/۱۷