پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ |۱۹ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 21, 2024
قرآن

حوزه/ برخی از مفسران قرآن کریم گمان می کنند که اگر بر ابهام قرآن بیفزایند، نتیجه اش بزرگنمایی و عظمت قرآن کریم در ذهن مخاطبان خواهد شد؛ بنابراین در تفسیر برخی از آیات قرآن کریم، به بیان احتمالات فراوان می پردازند و گاهی چنان پا را فراتر می گذارند که مخاطب را به سردرگمی گرفتار می کنند. به نظر می رسد بیان احتمالات تفسیری فراوان در آیات، علاوه بر اینکه متن قرآن را در نزد مخاطب به متنی مبهم و دارای ایهام و ابهام بدل می کند، به حجیّت آن نیز آسیب می زند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، استاد ابوالفضل بهرام‌پور نوشتاری با عنوان «آسیب‌شناسی برخی از تفاسیر قرآن» به رسانه رسمی حوزه ارسال کرده است که متن آن بدین شرح می باشد:

علم تفسیر قرآن کریم از علوم اسلامی است که در فضای اسلامی ایجاد شد و همواره در حال رشد و نموّ است. در راستای آسیب شناسی برخی از تفاسیر قرآن کریم و روش نگارش آنها نکتهای حائز اهمیت وجود دارد که لازم است به آن پرداخته شود.

برخی از مفسّران قرآن کریم گمان می کنند که اگر بر ابهام قرآن بیفزایند، نتیجه اش بزرگنمایی و عظمت قرآن کریم در ذهن مخاطبان خواهد شد؛ بنابراین در تفسیر برخی از آیات قرآن کریم، به بیان احتمالات فراوان می پردازند و گاهی چنان پا را فراتر می گذارند که مخاطب را به سردرگمی گرفتار می کنند.

به نظر می رسد بیان احتمالات تفسیری فراوان در آیات، علاوه بر اینکه متن قرآن را در نزد مخاطب به متنی مبهم و دارای ایهام و ابهام بدل می کند، به حجیّت آن نیز آسیب می زند.

برخی از مفسّران در تفسیر آیات کریمه، حال مخاطب و فهم او را ملاحظه نمیکنند.

این تفسیرها غالباً مطالبی را عنوان میکنند که مبتلابه مخاطب نیست و گره ای از معارف دین و قرآن کریم نمی گشاید و قرآن را فراتر از فهم مخاطب تبیین میکند.

این روش تفسیری بر خلاف صریح نظر قرآن کریم است که فرمود: قرآن را به زبان قوم بیان کنید.

خدای متعال در آیۀ شریفه میفرماید ای پیامبر! ما این قرآن را فرستادیم تا آنرا برای مردم بیان کنی و آنرا قابل فهم گردانی (نحل/۴۴). چنانچه از مفاد این آیۀ شریفه روشن می شود، قرآن کریم برای فهم و عمل مخاطبان است و رسالت مفسر قرآن کریم، ابهام زدایی و بیان صریح مفاد آیات است.

مثلاً: در جلد دوم تسنیم صفحۀ ۱۴۸ مطلب عجیبی راجع به احتمالات فراوان در تفسیر آیهای بیان شده است؛ این تفسیر احتمالاتی را بیان کرده و توجهی به نتایج سوء آن ننموده است.

گفتهاند: اینکه تعداد وجوه محتمل در آیۀ «الم» و نیز در آیۀ لا ریب فیه را با در نظر گرفتن وجوه محتمل کلمات تا پایان آیۀ «أُولئِکَ هُمُ‏ الْمُفْلِحُونَ‏» از نظر جمعبندی وجوه احتمالی، به یازده بیلیارد و چهارصد و هشتاد و چهار میلیارد و دویست و پنج میلیون و هفتصد هزار احتمال خواهد بود]!، حالا شما صدهزار از آن احتمالات را برای ما برشمارید.

بیان چنین احتمالاتی، حاکی از اشکالی مهم است که هدایتگر بودن قرآن کریم را دچار خدشه می کند.

ابهامات و اختلافات فراوان مفسران در تفسیر آیات سبب می شود که عدم اتقان به تمامی آیات سرایت کند و هیچ حرفی قابل فهم نباشد و هیچ حکمی قابل عمل و هیچ حکمی مشخص و جدّی برای مردم نداشته باشد.

اینگونه تفسیرها موجب میشود که مخاطب گمان کند که موضوع معاد قرآن هم از همین سنخ سخنان است و موضوعی مبالغهآمیز و خارج از فهم بشری است و هزاران احتمال در بودن معاد و نبودن معاد وجود دارد. پس درهای این آیات را هم ببندید و در انبار و بایگانی حبس کنید که قرآن چهار بار میگوید «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ» (۱۷) با این بیان شما اثبات کردهاید که در قرآن میلیاردها ریب وجود دارد! و گفته خواهد شد شما منکر (لاریب فیه) شدهاید.

گفته شده است که در اطراف مساجد شهر، ساختمانها را بالا نبرید که مسجد تحتالشعاع قرار بگیرد. چنانچه متأسفانه در اطراف کعبه با القای دشمنان اسلام، ساختمانهای بلند و بزرگ ساختند که سبب شده خانۀ خدا در کنار آنها کوچک به نظر برسد و از عظمت آن کاسته شود.

در تفسیر قرآن کریم نیز لازم است به این نکته توجه شود که تفاسیر خیلی مفصّل سبب میشود که متن قرآن کریم و آیات آن در میان سخنان کثیر و غیر مربوط، گم شود. اگر تفسیر قرآن ۱۲۰ جلد باشد و آنقدر مطالب متفرقه و غیر مربوط در اطراف آیات آورده شود که آیات در لابهلای آن مطالب گم شود.

مرحوم علامه محمدتقی جعفری تفسیر ۱۵ جلدی مثنوی را نوشت، بنده به ایشان سلام رساندم و عرض کردم که در این تفسیر مثنوی شما همه چیز هست جز مثنوی.

من در این تفسیرها اشکالات اساسی دیدهام، چه باید کرد.

قرآن میگوید، متکلّم این کتاب والا که در آن راجع به گذشتگان و آیندگان و برزخ و بهشت و جهنم و جزای اعمال اطلاعاتی داده است، شما در حقانیت این امور اصلاً ریب و شک نکنید و به اوامر و نواهی ما ملتزم باشید. حالا شما میگویید نخیر؛ در این کتاب میلیاردها احتمال است پس معلوم میشود در قرآن میلیاردها ریب و شک وجود دارد.

این روش تفسیر، نظریۀ امثال سروشها را به وجود آورده است که میگوید حالا که هر کسی از قرآن قرائتی دارد، من هم قرائتی دارم که آنرا از فلاسفۀ مسیحی که منکر اسلاماند میگیرم و میگویم اصلا وحی در کار نبوده، وحی نفسی وجود داشته و قرآن کلام خدا نیست. کلام رسول است و رسول بشر است و بشر اشتباه دارد، پس قرآن اشتباهها دارد! ممکن است او بگوید، من هم بیراهه نرفتهام، من هم یکی از میلیاردها احتمال را که در این آیات وجود داشته انتخاب کردهام.

به هر حال، واقعیت این است که در قرآن آنطور که خودش فرموده، اصلاً و ابداً ریب و احتمال متفرقه وجود ندارد. لاریب یعنی جنس ریب در موضوعات قرآن نیست. ریب همان احتمال در برابر منظور اصلی میباشد، مثلاً منزل فلانی در قم، کوچۀ فلان و پلاک فلان است این حقیقت است و بقیۀ احتمالها مثلا ممکن است منزل این آدم در تهران و شیراز و هزاران خیابان دیگر باشد، این احتمالات ایجاد ریب در مقابل آدرس واقعی است. آدرسها گم نمیشود، آدرس یابها گم میشوند.

همچنین در تفسیر ذلک و اشاره به دور بودن، آنرا به صورت پیچیده و غیرقابل فهم مطرح کردهاند. گفتهاند: ذلک الکتاب، یعنی قرآن مثل خدا چنان دور است که به ذات او نتوان پی برد که عقل و دریافت ما به آن دسترسی ندارد و عقول از درک آن عاجز است و خدا در عین حال چنان نزدیک است که اقرب از حبل الورید است و جمع بین آن دو این است که بگوییم «هُوَ الْأَوَّلُ‏ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیم‏» «مشکاة». این تحلیلها در مورد ذات خداست، اصلا ربطی به قرآن که کلام خداست ندارد. اگر عقول از درک قرآن که کلام خداست، عاجز باشند، پس تکلیفی دربارۀ آن نداریم.

در صورتیکه باید گفت آنجا که با اشارۀ دور میگوئیم [ذلک الکتاب] نظر به منشأ صدور داریم یعنی توجه به متکلّم قرآن میکنیم که آن از افق ربّ جلیل و لوح محفوظ آمده است و آنجا که با اشارۀ نزدیک میگوئیم [اِنّ هٰذَا الْقُرآنَ یَهْدِی] نظر به کلام داریم که کلام محصول متکلّم است. پس قرآن کریم باید بهصورت قابل فهم مردم تشریح شود «وَ لِتُبَیِّنَ‏ لِلنَّاسِ‏ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» رعایت شود.

بزرگوار دیگری هم از آن طرف افتاده است که آیات قرآن را از محتوای حداقل علم تفسیر خالی کرده است. آیا ما مجاز هستیم محتوای اولیۀ تفسیری را فدا کنیم. مثلاً در سورۀ زلزله، جملۀ «یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا» اینگونه ترجمه شده است [در آن روز مردم بهطور پراکنده (از قبرها) برآیند] (تفسیر نور، ج۱۲، ص۵۶۳) اولاً «یصدر» برگشتن مخصوص است نه بیرون آمدن. باید دانست که ماجرای «یصدر» به خود صحنۀ قیامت مربوط است و خروج از قبرها جلوتر از تحقق محکمۀ قیامت انجام گرفته. مردم الآن در صحنۀ قیامت هستند و محکمه تشکیل شده است و شاهدان شهادتها را دادهاند و حال این مردم از محکمه برمیگردند (یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ) که ردیف آنها هم تفکیک شده است (أَشْتَاتًا).

از آن معیوبتر تفسیر آیۀ ۱۲۹ بقره است که گفته است: [خدا در سه آیه تزکیه را مقدّم داشت و ابراهیم در دعای خود، تعلیم را مقدّم داشت. گویا ابراهیم تصوّر میکرد، تعلیم مقدّم است. اما خدا به ابراهیم هشدار میدهد که تزکیه با ارزشتر است و تعلیم در مرتبۀ بعدی است] (جلد ۱ تفسیر نور، ص۲۶۳).

این تعبیرها در شأن حضرت ابراهیم، تعبیر سبکی است. در نظر این نویسندۀ محترم گویا ابراهیمی که خداوند به او ملکوت و پشت صحنۀ آفرینش را ارائه داده، ملتفت نبوده است که تزکیه را مقدم بدارد. ابراهیمی که الآن در عالم بالاست و تازه به او هشدار داده میشود. خواهش میکنم انتقادها را تحمل کنیم و قرآن را تحمید کنیم نه خود را. (در این مورد تحلیل نسیم حیات را ببینید که آمادۀ اصلاحات شما هستیم).

بزگوار دیگری هم به ترجمۀ سادۀ قرآن پرداخته است بهنام (ترجمۀ خواندنی قرآن). در مواردی طوری ترجمه کرده است که اگر دشمن آنرا دوباره به عربی برگرداند خواهید دید که چه از آب درمیآید ص ۲۶ سطر ۴، آیۀ ۱۷ [حالِ تو در دعوت سران بیدین، مثل حال کسی است که یاسین به گوش خر میخواند!] مشکل دیگر این ترجمه آن است که نباید در ترجمه، کلام عبد و کلام ربّ مخلوط شود و لذا مترجمان، کلام و توضیح خود را در پرانتز قرار میدهند و در این ترجمه، مترجم محترم اظهاریۀ خود را پرانتز نزده است و کلام رب و عبد مخلوط شده است و این بهانۀ سوء استفادۀ تحریفکنندگان قرار میگیرد و این اشکالات قابل برطرف کردن است.

به صفحۀ ۳۱۴ قرآن/ آیۀ ۴۷ نگاه کنید، همۀ ترجمهها، کلمۀ (فَأْتِیٰاهُ) را _ پس بروید _ ترجمه کردهاند، ولی ما ترجمه کردهایم _ پس نزد او بیائید (من آنجایم) _ و این صحیح است. آیه را از ۴۲ نگاه کنید.

روش رایج تفسیرها هم عیب مهم است

میبینید در تفسیر آیه میگوید: در این آیه هفت نظریه هست و من نظریه دوم را می پذیرم، مخاطب وقتی به تفسیر دیگر مراجعه میکند، میبیند او میگوید من نظریه پنج را قبول دارم آنگاه مخاطب به این نتیجه میرسد که قرآن هیچ حکم جدّی و روشنی ندارد پس ما به احکام قرآن مکلّف نیستیم.

رسالههای عملیه، حکم قاطع دارند. آیا امامان هم وقتی برای امری، از آیه شاهد میآوردند، مردّد بودند یا قاطع! جامعۀ مفسّرین مکلّف هستند یک روش تفسیری جدیدی ابداع کنند که بنده هم همکاری خواهم کرد.

اینجانب، از همۀ کسانی که دستاندرکار شرح و تفسیر قرآن کریم هستند، درخواست میکنم، ظرفیّت فهم مخاطبان را لحاظ کنند. اگر شما میخواهید ما مردم جامعه و طلاب و واعظان و علما را با قرآن آشنا سازید، راه دیگری در پیش بگیرید. ای بزرگواران لطفاً طوری بنویسید و بگوئید که به «زبان قوم» و قابل فهم ما مردم باشد تا ما را قرآنی تربیت کرده باشید و قرآن را در بالای کهشکان ها قرار ندهید.

مفهوم روشن قرآن را نپیچانید، خدا راضی نیست

هر اظهاریهای که سخت کردن مفهوم قرآن را حکایت کند، مقبول نیست. قرآن کریم در سورۀ قمر به تکرار، خود را معرفی کرده است که هر معرفی کردنی که در مقابل تعریف قرآن قرار بگیرد نفی قرآن تلقی میشود و قرآن کریم به پیامبر(ص) فرمود: (وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ _ نحل/۴۴): و قرآن را به تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه به آنها نازل شده بیان کنی، واضح کنی، رفع ابهام نمائی تا اینکه در آن بیندیشند. آنها تا قرآن را درست درک نکنند نمیتوانند بیندیشند. حال اگر شما قرآن را مبهم بیان کنید، راه اندیشه را بستهاید. قرآن غالباً سؤالاتی از مردم میکند ولی خود پاسخ نمیدهد و میخواهد که مخاطب خودش پاسخ دهد و پخته خوار بار نیاید پس معلوم میشود قرآن واضح و فهمیدنی است و ابهامی در آن نیست پس شما هم نگوئید قرآنِ مبین، غیر مبین است.

بعضیها میگویند قرآن باطن دارد و بر آن هم باطن دیگری حاکم است حال اگر او بگوید، باطن آن پیچیدهتر از فهم ماست، بیراهه رفته و اگر آنطور که ما بیان میکنیم توضیح دهد، راه درست تفسیر را پیموده است مثلاً در این آیه فرمود: (وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا ... و هر چه در خشکی و دریاست میداند و هیچ برگی نمیافتد مگر آنکه بدان آگاه است)(انعام/۵۹) حال اگر یک برگِ افتاده را تحلیل کنید یعنی وقتی این برگ افتاد چه ساعتی بود و در آن ساعت چه اتفاقاتی در زمین واقع شد و این برگ با چه زاویه و نوسانی افتاد، خدا همۀ این جزئیات را میداند. پس واقعاً خیلی عجیب است.

حال ما میگوئیم شأن خدا از این حرفها بالاتر است زمین چیست که اسرارش چه باشد و این آیه یک باطنی دارد اما خیلی روشنتر و جامعالاطرافتر از این آیۀ مذکور است و آن نه اینکه تاریک و نامفهوم باشد بلکه مثل نورافکن بر مفهوم آیۀ مذکور پرتو انداخته که زوایای آنرا نشان میدهد و این آیۀ مورد بحث ما، تنزل یافتۀ آن آیۀ باطن است و آن آیه این است که لقمان به پسرش میگوید: ای پسرکم! حقیقت این است که اگر یک ذرهای در دل سنگی باشد یا در زمین و یا در سماوات بوده باشد، نه اینکه خدا میداند آن ذرّه در کجاست بلکه میفرماید خداوند آن ذرّه را میآورد و در مقابل تو قرار میدهد (لقمان/۱۶) میبینید که این آیه تمام سؤالاتی که در آیۀ اول باشد، روشنگرانه پاسخ داده است. ما بطن به این معنا را قبول داریم.

اگر ما معنای دقیق آیات و جایگاه آنرا ندانیم مشکلساز میشود

دیده میشود برخی آیۀ «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/۷۹) را به معنی این گرفتهاند که قرآن را فقط معصومان که طاهرند میفهمند و ما نمیتوانیم بفهمیم (این حرف که معصوم عالم به اسرار آیات است بخودی خود صحیح است ولی آیا این آیه این مطلب را میگوید). و آنگاه استدلال کردهاند که قرآن پیچیده است و فوق فهم عموم مردم است.

آیۀ دیگر این است که فرمود «وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ» (انعام/۵۹) یعنی هیچ خشک و تری نیست مگر اینکه در قرآن کریم قرار دارد. پس باید قرآن تمام علوم فیزیک و شیمی و صنایع را داشته باشد. ولی چنین نیست زیرا معنای آیهها این نبود که معنا کردید وقتی آیه با توجه به موردش، درست معنا نشود این قبیل برداشتهای غیراصولی پیش میآید:

ماجرای آیۀ (اِلّا المُطهَّرون) چیز دیگری است که به نسیم حیات جلد ۱۴ ذیل آیۀ ۱۶-۲۰ موضوع استراق سمع به سماء، مراجعه شود.

یکی از تهمتهائی که به پیامبر(ص) ما میزدند، این بود که او کاهن است و این آیات را شیاطین برای او از آسمان میآورند و او پیامبر نیست بلکه یک کاهن غیبگو است.

قرآن کریم در پاسخ آنها میگوید: جایگاه قرآن کریم لوح محفوظ است و شیاطین به آنجا دسترسی ندارند و فقط فرشتگان مطهر، کراما کاتبین و جبرئیل به آنجا دست دارد (لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) که آیۀ قبل از آن هم فرموده است (فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ) یعنی قرآن در کتابی مکنون، لوح محفوظ است.

و اما آیۀ (لٰا رَطب) این که هر جا کتاب با الف و لام آمد، مراد قرآن کریم است مثل (ذٰلِکَ الکِتٰاب) و اگر الف و لام نداشت غالباً مراد از آن لوح محفوظ و علم خداست و معلوم است هر چه در عالم هست در علم خدا میباشد و این اشتباهی است که آیه را بد معنا کنیم و مجبور شویم که بگوئیم یخچالسازی و هواپیماسازی هم در قرآن آمده است.

بیان قرآن ترتیبی باشد یا موضوعی

معلوم است که هر دو مفید است ولی میبینیم خود قرآن، ترتیبی را انتخاب کرده است. در موضوعی آیات هر موضوعی کنار هم چیده میشود که آیات از لحاظ مفهوم یکدست هستند ولی معلوم نیست که اثر تربیتی آن مثل چینش ترتیبی باشد. بنده ملاحظه کردهام که وقتی قرآن را به صورت ترتیبی بیان میکنم اثر هدایتی آن احساس میشود. میبینید قرآن در این روش از آسمان و جنگ و عبادت و معاد و متفرقات دیگر
صحبت میکند چون وجود انسان هم به صورت متفرقه و گوناگون آفریده شده است (مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ...). شما دندههای کلید را نگاه کنید که چگونه بالا و پائین و بینظم است اما وقتی داخل قفل انداخه میشود آنرا باز میکند! همینطور وقتی قرآن به صورت ترتیبی بیان میشود چون کلیدی است که قفلهای روح انسان را باز میکند.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha