به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام مهدی اکبری کرمانشاهی در یادداشتی با اقتباس از بیانات مرحوم دکتر شریعتی با عنوان «چه کسی می تواند سیمای علی را ترسیم نماید» اینگونه نوشته است:
هرگاه به علی (علیه السلام) می رسم قلمم می لرزد، انسانی که هست از آنگونه که باید باشد و نیست.
علی (علیه السلام) مرد شمشیر و سخن و سیاست است؛ احساسی به رقت یک عارف دارد، و اندیشه ای به استحکام یک حکیم.
در تقوا و عدل چندان شدید است که او را در جمع یاران حتی در چشم برادرش عقیل تحمل ناپذیر ساخته است.
آشنایی دقیق و کاملش با قرآن، قولی است که جملگی بر آنند.
شرایط زندگی خصوصی اش، زندگی اجتماعی و سیاسی اش و پیوندش با پیغمبر(ص) و به ویژه سرشت روح و عمیقی که در زیر احکام و عقاید و شعائر یک دین نهفته است و غالبا از چشم های ظاهربین پنهان می ماند، از نزدیک آشنا کرده و احساسش و بینشش با آن عجین شده است.
وی یک وجدان اسلامی دارد و این جزو اعتقاد به اسلام است.
در طول ۲۳ سالی که محمد (ص) نهضت خود را در صحنه روح و جامعه آغاز کرده، علی (ع) همواره در آغوش خطرها زیسته است و یک بار نلغزیده است؛ یک بار کمترین ضعفی از خود نشان نداده است.
آنچه در علی (ع) سخت ارجمند است، روح چند بعدی اوست. روحی که در همه ابعاد گوناگون و حتی ناهمانند قهرمان است. قهرمان اندیشیدن و جنگیدن و عشق ورزیدن، مرد محراب و مردم. مرد تنهایی و سیاست، دشمن خطرناک همه پستی هایی که انسانیت همواره از آن رنج می برد و مجسمه همه آرزوهایی که انسانیت همواره در دل می پرورد ...
علی (ع)؛ چه کسی میتواند سیمای او را نقاشی کند؟! روح شگفتی با چند بُعد، مردی که در همه چهرههایشان به عظمت خدایان اساطیر است. انسانی که در همه استعدادهای متفاوت و متناقض روح و زندگی قهرمان است. قهرمان شمشیر و سخن، خردمندی و عشق، جانبازی و صبر، ایمان و منطق، حقیقت و سیاست، هوشیاری و تقوی، خشونت و مهر، انتقام و گذشت، غرور و تواضع، انزوا و اجتماع، سادگی و عظمت.
انسانی که هست از آن گونه که باید باشد و نیست. در معرکههای خونین نبرد، شمشیر پرآوازهاش صفوف دشمن را میشکافد و به بازی میگیرد.
سیاه خصم همچون کشتزار گندمهای رسیده در دم تیغ دو دمش بر روی هم میخوابد و در دل شبهای ساکت مدینه همچون یک روح تنها و دردمند که از خفقان زیستن بیطاقت شده است و از بودن به ستوه آمده، بستر آرامش را رها میکند و در پناه شب - که با علی سخت آشنا و مانوس و محرم است - از سایه روشنهای آشنای نخلستانهای ساکت حومه شهر، خاموش میگذرد و سر در حلقوم چاه میبرد، و غریبانه مینالد.
زندانی بزرگ خاک، عظمتی که در زیستن نمیگنجد. روح آزادی که سقف سنگین و کوتاه آسمان برسینهاش افتاده است و دم زدن را بر او دشوار کرده است. او که از شمشیرش مرگ میبارد و از زبانش شعر، هم زیبایی دانش را میشناسد و هم زیبایی خداوند. هم پروازههای اندیشیدن را و هم تپشهای دوست داشتن را. خونریز خشمگین صحنه پیکار، سوخته خاموش خلوت محراب.
او: ویرژیل” دانته“ است، و رستم ”فردوسی“ است و شمس مولای روم و ...
چه میگویم؟! مگر با کلمات میتوان از علی (ع) سخن گفت؟! باید به سکوت گوش فرا داد، تا از او چهها میگوید؟! چه او با علی (ع) آشناتر است...! علی (ع) خود محمد (ص) دیگری است، و شگفتتر آن که: در سیمای علی (ع)، محمد (ص) را نمایانتر میتوان دید».
آری «زندانی بزرگ خاک» و «عظمتی که در زیستن نمی گنجد».
و او همان علی (علیه السلام) است و بس.
نظر شما