دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲ - ۰۲:۰۱

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از بوشهر، استان بوشهر در حماسه دفاع مقدس نقش به‌سزایی داشت و در این راه شهدای بسیاری را تقدیم کرده است، بزرگترین پایگاه‌های نظامی کشور در استان بوشهر قرار دارد و طی هشت سال دفاع مقدس این استان در جبهه‌های زمینی، هوایی و دریایی نقش ویژه و مهمی ایفا کرده، هرچند که شهدایش آنچنان که باید و شاید به نسل امروز همچون دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها معرفی نشده‌اند.

در این راستا خبرگزاری حوزه قصد دارد در قالب پرونده‌ای ویژه و نگاه به تاریخ مجاهدت شهدای این استان در دوران دفاع مقدس، به معرفی آنان بپردازد.

شهید اسماعیل دشتی

شهید «اسماعیل دشتی» در سال ۱۳۴۳ در خانواده‌ مذهبی به دنیا آمد. به سن تحصیل که رسید در دبستان آب‌پخش ثبت‌نام کرد، اما به دلیل فقر و تنگدستی نتوانست به تحصیل بپردازد. وی از همان دوران نوجوانی کار می‌کرد تا کمک خرج خانواده‌اش باشد. قبل از اعزام به خدمت مقدس سربازی ازدواج نمود. شهید دشتی با اعزام به جبهه و پس از ماه‌ها جهاد و تلاش در تاریخ ۲۹ خردادماه ۱۳۶۴ به درجه رفیع شهادت نایل‌آمد.

خاطره‌ای از همرزم شهید

با شهید «اسماعیل دشتی» مشغول نگهبانی بودیم و با عراقی‌ها فاصله زیادی نداشتیم، دیدیم یک عراقی سینه‌خیز از سنگر بیرون آمد و چفیه خود را بر روی خاری می‌اندازد تا خشک شود. در همین حال با اسلحه به طرف او نشانه رفتم. اما شهید دشتی مانع شد و گفت تا من اول شلیک کنم، و بعد چند گلوله نزدیک عراقی شلیک کرد و او فوراً فرار کرد. به او اعتراض کردم که چرا او را نکشتی؟ در جواب گفت آخر او هم زن و بچه دارد.

شهید بوشهری که از کشتن سرباز عراقی به خاطر زن و فرزندش گذشت

یکی از بچه‌های رزمنده اهل بندر عسلویه در حال نگهبانی بالای برجک، مورد اصابت گلوله عراقیها قرار می‌گیرد و از بالای برجک به پایین در پشت خاکریز رو به دشمن در یک گودال می‌افتد. البته عراقی‌ها او را نمی‌دیدند، و اگر در همین وضع تا شب می‌ماند، به علت شدت جراحات به شهادت می‌رسید.

شهید دشتی به اصرار می‌خواست به کمک او بشتابد، اما بچه‌ها مانع می‌شدند. تا اینکه سیم تلفنی را به کمر خود بست و با سرعت و شجاعت خاصی خود را پشت خاکریز انداخت و خود را به رزمنده مجروح رساند و سیم تلفن را به دور کمر او بست و ما نیز سیم تلفن را کشیدیم و او را نجات‌دادیم. این اقدام‌ شجاعانه‌ و ایثارگرانه او باعث نجات‌جان آن رزمنده گردید.

شهادت

خط معروف به خط ۶۰ در منطقه شرهانی یکی از پرخطرترین نقاط بود و سه سنگر داشتیم که بوسیله کانالی به سنگر استراحت وصل می شد و من در سنگر مشغول استراحت بودم که یکی از سربازان مرا با هیجان بیدار کرد و گفت که اسماعیل هنوز به سنگر نگهبانی نیامده شاید خمپاره‌هایی … یک باره حرفش را قطع کردم، از جایم بلند شدم و سراسیمه به طرف سنگرهای نگهبانی رفتم در راه دیدم که اسماعیل بر بالای کانال افتاده او را با خود به طرف سنگر کشیدم اما درحالیکه او بی‌صبرانه منتظر شنیدن خبر تولد فرزندش بود به سوی معبودش شتافت و خبر ولادت فرزند و شهادت پدر به هم آمیخت اما گویی فرزند نمی‌خواست بعد از پدر زنده بماند و او نیز به دیار باقی شتافت.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha