یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ |۲۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 24, 2024
«ارض موعود» به نمایشگاه کتاب می‌آید

حوزه/ کتاب «ارض موعود» نوشته حوریه مشهدی ابراهیم به تازگی توسط شرکت چاپ و نشر بین الملل به زودی منتشر و در نمایشگاه کتاب تهران عرضه می‌شود.

به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب «ارض موعود» نوشته حوریه مشهدی ابراهیم به زودی توسط چاپ و نشر بین الملل منتشر و در نمایشگاه کتاب تهران عرضه می‌شود, این کتاب براساس داستانی واقعی برگرفته از رویدادهای رئال و واقعی است.

نویسنده در «ارض موعود» از کتاب‌هایی با موضوعیت یهود اثر نویسندگانی مانند یورک بکر، جی ال ویتریک، آلن آنترمن و دیگر نویسندگان، با عنوان یعقوب کذاب، راز مادرم، باورها و آئین‌های یهودی و دیگر کتاب‌ها متن کتاب را به نگارش درآورده است.

داستان این کتاب ماجرای جوانی یهودی به نام دیوید فوکوس است که با قطار از شهر متسامور به سمت آرماویر شهری در جنوب غربی ارمنستان در حرکت است و در ادامه داستان با مخاطب را با دوستان یهودی اش رو به رو می‌کند. توهم نژاد برتر و کینه در این کتاب از سمت انسان‌هایی که خود را داعیه دار حق و حقیقت می‌دانند به چشم می‌خورد؛ کینه‌ای که از سال‌ها نسل کشی یهودیان در دلشان لانه کرده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«لکوموتیوران سوت قطار را به صدا در می‌آورد. ابری سفید و گرم، با فشار از دهانه قطور دودکش سیاه‌رنگ بیرون می‌زند. چرخ‌دنده‌های پولادین، با صدایی رُعب‌انگیز روی هم می‌چرخند و قامت ستُرگ خویش را به حرکت درمی‌آورند. پس از اندک زمانی، کوه‌های روستای کوچک متسامور را پشت سر می‌گذارند و به طرف مرکز آرماویر شتاب می‌گیرند. شهری بزرگ در جنوب غربی ارمنستان!»

دیوید شیفر از تِکنِسین‌های نیروگاه اتمی در ارمنستان است که به یکباره عقاب خیال، چنگی به صندوقچه خاطراتش می‌اندازد و تمام ذهنش را از آن واگنِ پرهیاهو برمیدارد و به آن‌سوی مرزها می‌کشاند. به آسمان روزهای آشنایی‌اش با دختری به نام نگینا. به آن سویی که هنوز نگاه نگینا در دلش جایی عمیق دارد. روزی که اتفاقی عجیب آنها را با هم آشنا کرد. آشنایی با دختری که عشق به نمایش و تئاتر او را به کار در زیرزمین تئاتر شهر وا داشته بود.

«فکر کردن به نگینا، همه چیز را از یادم می‌برد، انگار زمان متوقف می‌شود. زیبایی و صدای لطیفش مرا از خود بی خود می‌کند. صورتش به لطافت گلبرگ‌های رنگین چمنزارهای متسامور می‌ماند. صدایش آوای دل انگیز جویبارهای بهاری را به خاطرم می‌آورد. سادگی‌اش را از همه چیز بیشتر دوست دارم… سادگی…افسوس که دیگر اثری از آن نمی‌بینم.»

رویارویی دیوید با دوستش آرن او را وارد مسیر مهلکی می‌کند. مسیری که در آن مدام توهم برتری یهود در گوش او به صدا در می‌آید:

«نگینا به چیزی اعتقاد نداشت. او یهودی نبود. تو باید با یک دختر یهودی ازدواج کنی تا خون فرزندانت پاک و خالص باشد.»

دیوید به همراه آرن با وارد شدن به اتاقی نیمه‌تاریک، سرنوشت شومی را برای خودشان رقم می‌زنند. اتاقی مخوف و مملو از تصاویر کشتار یهودیان به دست آلمان نازی که فردی به نام کوهن با نشان دادن آن تصاویر جرقه‌ای عمیق در دل آنها می‌اندازد.»

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha