خبرگزاری حوزه | از زمان اعلام اراده الهی بر قرار دادن خلیفه بر روی زمین، خدای شبهه افکنان (شیطان رجیم لعنه الله)، نخستین شبهه را بنا نهاد: «قَالَ أَنَا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طینٍ. گفت: من از او نیکوترم. مرا از آتش آفریدی و او را از گِل»،[۱] و تا قیام حضرت صاحبالامر، تا زمانیکه ستیز حق و باطل در جریان است شبهه و تدلیس از پستترین ابزارهای هجمه فرهنگی دشمنان حق خواهد بود.
از آنجایی که برپایی و برگزاری مراسم عزاداری، امری فطری با سابقه ای دیرین بوده و میان تمام ملتها و اقوام رواج داشته این مقاله بر آن است برای خنثی کردن توطئه ها و پاسخگویی به شبهات دشمنان در باب عزاداری، با استفاده از قرآن و روایات روشن سازد که عزاداری و برپایی مجالس عزاداری نهتنها با قرآن و مبانی ارزشی و دینی ما مخالفت و ناسازگاری ندارد،[۲] بلکه ازجمله مصادیق شعائر الهی، مودت و محبت به اهلبیت (ع) و مبارزه با ظلم و ستم میباشد.
قبل از شروع بحث چند نکته در باب عزاداری ضروری است:
- اوید روسی میگوید: «در گریستن لذتی است؛ زیرا اندوهها و تأثرات درونی که در اعماق روح و قلب انسان است با سیلاب و اشک بیرون آمده و نابود میشوند» و دیگری میگوید: «قطرههای اشک بدون اینکه به کوشش ما برای جلوگیری از آن توجهی کند فرو ریخته و با افتادن خود روح پُرشکنجه ما را آسوده میکنند».[۳]
- عزاداری باعث رشد فضائل و کرامتهای انسانی و الهی و پرورش روحیه شهادتطلبی میشود. هر قطره اشک کلامی است که شهادت را همچون پیامی به مردم ابلاغ میکند و گریه نشانه میدهد که فاجعهای رخ داده و ظلمی صورت پذیرفته است.
- عزاداری احیای خط رساندن صدای مظلومیت اهلبیت عصمت و طهارت (ع) به گوش تاریخ است و سبب میشود که شور و عاطفه، از شعور و شناخت برخوردار گردد و ایمان را در ذهن جامعه هوادار، زنده نگه دارد. این مسئله موجب نفوذناپذیری امت از تأثیرات و انحرافات دشمنان میگردد و مکتب را همچنان سالم نگه میدارد و یا تحریفات و اعوجاجات را به حداقل میرساند. امام خمینی (ره) درباره تجدید و تکرار عزاداریها میفرماید: «... اصلاً نمیفهمند مکتب سیدالشهداء چه بوده و نمیدانند این منبرها، گریهها و سینهزنیها حدود ۱۴۰۰ سال است که ما و مکتب را حفظ کرده و تا حالا اسلام را آورده. این عده از جوانها اینطور نیست که سوءنیت داشته باشند، آنها خیال میکنند که ما باید حرف روز بزنیم، حرف سیدالشهداء حرف روز و همیشه حرف روز است. اصلاً حرف روز را سیدالشهداء آورده و دست ما داده است و سیدالشهداء را این گریهها و مکتب وی را این مصیبتها و داد و قالها و این سینهزنیها و این دستهجات حفظ کرده است. اگر فقط مقدسی بوده و توی اتاق و توی خانه مینشست و برای خودش هی زیارت عاشورا میخواند و تسبیح میگفت چیزی نمانده بود... همینهاست که این نهضت را پیش برده. اگر سیدالشهداء نبود این نهضت را کسی پیش نمیبرد».[۴]
و در جایی دیگر میفرماید: «ما ملت گریه سیاسی هستیم که با همین اشک، سیل جریان میدهیم و خرد میکنیم سدهایی که در مقابل اسلام ایستاده است».[۵]
شبهه: عزاداری بدعت صفویان است.
پاسخ:
۱. ائمه اطهار (ع) در شرایطی نبودند که بتوانند آزادانه بسیاری از عقائد خود را در عمل نشان دهند. به عنوان مثال در شرایطی امام سجاد (ع) تمام خاندانش به فجیعترین وضع ممکن شهید شده و خودشان اسیر گشتند و پس از اسارت نیز تحت نظر شدید حکومت ظالم وقت قرار داشتند، چگونه انتظار دارید که بتوانند اقداماتی علنی انجام دهند، یا در زمان امام کاظم (ع) آن بزرگوار بنابر برخی اقوال چهارده سال از عمر مبارک خود را در زندان به سر بردند و این اوج مظلومیت و خفقان آن دوران را میرساند، حال چگونه انتظار میرود که آن بزرگوار بتوانند کاری صورت دهند؟
با این وجود شواهدی مبنی بر عزاداری وجود دارد که به نمونه هایی از آن اشاره میکنیم:
بنابر نقل عایشه، هنگام رحلت پیامبر (ص) زنان به عزاداری پرداختند (و به سینه و صورت خود میزدند).[۶]
ابن هشام مینویسد: «بعد از اتمام جنگ احد که رسول الله (ص) به خانه خود میرفت، عبورش به محله بنی عبدالاشهل و بنیظفر افتاد و صدای زنان آنها که بر کشتگانشان گریه می کردند به گوش آن حضرت رسید و موجب شد که اشک بر صورت او نیز جاری گردد و در پی آن بفرماید: ولی کسی نیست که بر حمزه بگرید. رؤسای قبیله بنی عبدالاشهل پس از آگاهی از این موضوع، به زنان قبیله خود دستور دادند لباس عزا بپوشند و به در مسجد بروند و در آنجا برای حمزه اقامه عزا و ماتم کنند، رسول خدا که صدای گریه آنها را شنید، از خانه خویش بیرون آمده و از آنها سپاسگذاری کرد و فرمود: به خانههای خود بازگردید خدایتان رحمت کند که به خوبی مواسات خود را انجام دادید».[۷]
- نمونه هایی در مورد نحوه عزاداری ائمه و بزرگان دین
عزاداری بنی هاشم در ماتم سیدالشهداء (ع)
از امام صادق (ع) روایت شده است: «پس از حادثه عاشورا هیچ بانویی از بانوان بنی هاشم، سرمه نکشید و خضاب نکرد و از خانه هیچیک از بنی هاشم دودی که نشانه پختن غذا باشد بلند نشد تا آنکه ابن زیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعه خونین عاشورا پیوسته اشک بر چشم داشتیم».[۸]
عزاداری امام رضا (ع)
دعبل خدمت حضرت رضا (ع) آمد. آن حضرت درباره شعر و گریه بر سیدالشهداء (ع) کلماتی چند فرمودند؛ از جمله اینکه: «ای دعبل! کسیکه بر مصائب جدم حسین (ع) گریه کند، خداوند گناهان او را میآمرزد. آنگاه حضرت بین حاضران و خانواده خود پردهای زدند تا بر مصائب امام حسین (ع) اشک بریزند. سپس به دعبل فرمودند: برای امام حسین (ع) مرثیه بخوان، که تا زندهای تو ناصر و مادح ما هستی، تا قدرت داری از نصرت ما کوتاهی مکن. دعبل در حالتی که اشک از چشمانش میریخت، قرائت کرد: أفاطم لوخلت الحسین مجد لا و قد مات عطشاناً بشط فرات صدای گریه امام رضا (ع) و اهلبیت آن حضرت بلند شد».[۹]
عزاداری امام زمان (عج)
بنابر روایات، امام زمان (عج) در زمان غیبت و ظهور بر شهادت جدشان گریه میکنند. آن حضرت خطاب به جد بزرگوارشان سیدالشهداء میفرمایند: «اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دور ماندم از یاری تو و نبودم تا با دشمنان تو جنگ کنم و با بدخواهان تو پیکار کنم، هم اکنون هر صبح و شام بر شما اشک میریزم و به جای اشک در مصیبت شما خون از دیده میبارم و آه حسرت از دل پر درد بر این ماجرا میکشم».[۱۰]
۲. خلفاء غاصب خلافت خود از بزرگترین بدعتگذاران در دین اسلام بودند. شاهد ما روایتی از امیرمؤمنان علی (ع) در این زمینه است:
امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبه ای فرمودند: «... خلفاء قبل از من [ابوبکر و عمر و عثمان] کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا (ص) مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا (ص) را از روی عمد داشتند.
پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا (ص) بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی میمانم و یا با عده کمی از شیعهام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) را میدانند.
چگونه خواهید اگر دستور میدادم که مقام ابراهیم (ع) را به همان مکانی که رسول خدا (ص) قرار داده بود، بازگردد [عمر، مقام ابراهیم را از جای خود تغییر داد] و فدک را به ورثه فاطمه باز میگرداندم و مقدار پیمانه [برای کشیدن مقدار زکات] را به همان حالت قبل باز میگرداندم و زمینهای هدیه رسول خدا (ص) را که به عدهای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ایشان میدادم و خانه جعفر را به ورثهاش بازمیگرداندم و آن را از مسجد خراب میکردم؛ زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند و عده ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شدند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان بازمیگرداندم و حکم [خدا] در مورد فروج و ارحام [اعمال خلاف عفت] در مورد ایشان جاری میکردم و مردمان بنی تغلب را به اسارت میگرفتم؛ زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا (ص) دستور به اسارت همه ایشان دادند و آن مقدار از زمینهای خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز میگرداندم؛ زیرا این زمینها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است یعنی برای گرفتن بیشتر زمینهای خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عده ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد و دفاتر هدیه های ماهانه را پاک میکردم؛ زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده شود و همانطور که رسول خدا (ص) تقسیم میکرد همانطور یعنی به صورت مساوی اموال را بین مردم تقسیم مینمودم و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازهگیری زمین ایشان را کنار میانداختم؛ زیرا با آن مقدار هدیههای رسول خدا (ص) به خود را افزایش میدادند و ازدواجها را یکسان قرار میدادم؛ زیرا ایشان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا (ص) میفرمودند مسلمان کفو مسلمان است و خمس مربوط به رسول خدا (ص) را همانطور که خداوند عزوجل دستور داده است جاری مینمودم نه مانند خلفاء که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا (ص) میدانستند، و مسجد رسول خدا را به همان مقدار سابق بازگردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود میبستم. هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا (ص) به خلاف دستور حضرت، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد و درهایی را که بسته شده بود باز مینمودم.
رسول خدا (ص) در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیرمؤمنان (ع) و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفاء به دستور ایشان مسدود گشت، و مسح از روی کفش را حرام مینمودم که خلفاء این کار را جایز دانستند و بخاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری میساختم که خلفاء نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند، و دستور میدادم که همه مردم دو متعه [حج و زنان] را جایز بدانند و دستور میدادم که بر جنازه هنگام نماز میت پنج تکبیر بگویند [خلفاء چهار تکبیر میگفتند] و مردم را وادار مینمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند بگویند و کسانی را که رسول خدا (ص) بیرون تبعید کرده بودند و بعد از رسول خدا (ص) به مسجد حضرت وارد شدند ، بیرون مینمودم [رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفاء ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند] و کسانی را که رسول خدا (ص) ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می آوردم [عده ای از صحابه جایگاه و خانهای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا (ص) ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفاء ایشان را از مسجد بیرون کردند] و مردم را بر حکم قرآن وادار میکرده و ایشان را وادار میکردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند [طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفاء حکم هر دو را برعکس نمودند] و صدقات را بر گروهها و مرزهای خودش باز میگرداندم [صدقات باید بر گروههای مختلفی تقسیم میشد اما خلفاء آن را فقط به بعضی از ایشان میدادند] و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش [در مورد نماز] و روش خویش [در مورد غسل] و جایگاه خویش [در مورد وضو] باز میگرداندم؛ زیرا نمازهای یومیه را میتوان در سه وقت خواند اما خلفاء مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند؛ زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته میشد وبرعکس نمودند، بعضی از سر باید مسح میشد آن را نیز تغییر دادند، پا نیز باید مسح میشد آن را شستند و مردمان نجران را به محل خویش باز میگرداندم [از سخنان رسول خدا (ص) در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید، خدا هرکس را که به این لشکر نرود لعنت کند اما خلفاء بخاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا (ص) فرموده است: لشکر اسامه را راهی کنید و در جزیرةالعرب دو دین باقی نگذارید و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرةالعرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفاء داشتند کاری نداشتند و حتی کعبالاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند] و اسیران فارس و باقی ملتها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمیگرداندم [ایشان دستور دادند که هیچ برده ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آنها خلاف احکام اسلامی بود] در این صورت از گرد من پراکنده میشدند.
قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است؛ پس عدهای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند: ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد. ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز میدارند، و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همانگونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم، و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا (ص) را میدادم که خداوند در مورد آن فرموده است که: اگر به خدا و آنچه بر بندهمان نازل کردیم ایمان آورده بودید در روز جدایی [حق از باطل] روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند [و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنائم خمس را پرداخت کنید].
پس قسم به خدا ما همان بستگان [رسول خدا] هستیم، کسانی هستیم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است: این خمس برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است و این آیه را در مورد ما نازل کرد تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد؛ پس آنچه را رسول خدا (ص) برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را [از آن] نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید، در مورد ظلم نمودن به اهلبیت رسول خدا؛ بهدرستیکه خداوند صاحب عقوبت شدیدی است برای کسانیکه به ایشان ظلم کند؛ [این عمل خدا در اعطاء خمس به اهلبیت] رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا به وسیله آن ما را بینیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستادهاش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد و بدین سبب فرستادهاش را گرامی داشت و ما اهلبیت (ع) را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفیهای مردمان [صدقه] بخوراند. پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن میگفت انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا (ص) دیدیم، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسیکه به ما ظلم نموده است».[۱۱]
در همین یک روایت حضرت بیش از بیست مورد از بدعتهای خلفاء سابق را مطرح کرده و نیز علت عدم مخالفت خویش را با آنها بهطور حکومتی مشخص ساختند .بنابراین نتیجه میگیریم عزاداری سابقه ای دیرین دارد و ربطی به دوران صفویان ندارد.
شبهه: در قرآن آیه ای مبنی بر عزاداری نیامده است، پس چرا عزاداری میکنید؟
پاسخ:
پیش از پرداختن به بحث عزاداری از دیدگاه قرآن، لازم است به این نکته اشاره کنیم که اگر برای یک عمل و رفتار، دلیلی بر نفی یا اثبات آن وجود نداشته باشد، از نظر عقلی نبود دلیل به معنای آن نیست که آن عمل یا رفتار، غیرمشروع است. چنانکه از نظر شرع نیز روشن است که صرف نبودن استدلال، دلیل بر غیرمشروع بودن نیست والا بایستی بسیاری از اعمال و رفتار مسلمانان که در صدر اسلام نبوده و پس از آن پدید آمده را غیرمشروع دانست. علماء اصول میگویند اگر در مواردی که حکمش روشن نیست و از جانب شرع دلیلی بر اثبات یا نفی آن نیامده، اصل و قاعده برائت از حکم یا اصالة النفی به معنای استصحاب عدم حکم جاری میشود؛ چنانکه قاعده معروف قبح عقاب بلابیان، و آیات نفی عذاب بدون حجت،[۱۲] این اصل را تأیید میکند.
این پرسش مطرح میشود که آیا قرآن کریم که جامع تمامی احکام و معارف و منبع شناخت دین میباشد، از عزاداری و سوگواری سخن گفته است؟ و آیا در قرآن شاهد و قرینهای بر اثبات یا نفی عزاداری و یا تقسیم عزاداری به انواع مختلف وجود دارد یا خیر؟
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که مشروعیت، بلکه رجحان عزاداری و اقسام آن را اثبات میکند، به عنوان نمونه:
۱. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی؛[۱۳] بگو از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی جز مودت نزدیکان [اهلبیت] را نمیخواهم».
قرآن کریم دوستی خاندان پیامبر را بر امت اسلامی فرض دانسته و محبت آنان را پاداش زحمات طاقتفرسای پیامبر اسلام (ص) در راه ابلاغ رسالت قرار داده است و این خود حکایت از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگی پاداش مقرر برای آن میکند. امام علی (ع) میفرماید: «خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و برای ما پیروانی انتخاب نمود که همواره در شادی و غم ما شریک هستند و با مال و جانشان به یاری ما میشتابند، آنان از مایند و به سوی ما خواهند آمد».[۱۴]
امام رضا (ع) به پسر شبیب فرمود: «اگر دوست میداری که همنشین ما در بهشت برین باشی در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادی ما شادمان باش ولایت ما را بپذیر؛ چراکه اگر کسی سنگی را دوست بدارد روز قیامت با آن محشور میگردد».[۱۵]
۲. «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ؛[۱۶] این است [برنامههای حج و حدود مقررات خدا] و هرکس شعائر خدا را بزرگ شمارد، بدون تردید این بزرگ شمردن ناشی از تقوای دلهاست».
بیشک تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی از دستورات اساسی دین اسلام است. مطلبی که مورد بحث علماء واقع شده، آن است که مقصود از شعائر الهی چیست؟ در مصداق شعائر اختلاف است:
- برخی گفتند شعائر، قربانی حج است که علامتگذاری شده باشد.
- برخی دیگر عقیده دارند که شعائر، شامل تمام مناسک و اعمال حج است.
- گروهی میگویند شعائر موضع و جایگاه اعمال و عبادات حج است.
- گروهی دیگر اعتقاد دارند شعائر به معنای نشانههای دین و طاعت خداوند بزرگ است.[۱۷]
هرچند در روایات، شعائر به هر یک از سه معنای اول تطبیق شده است، اما عموم لفظ و معنای لغوی آن دلالت بر معنای چهارم دارد و آنکه در روایات بدان اشاره شده از مصادیق کامل شعائر الهی به شمار میآید. بنابراین مقصود از بزرگداشت شعائر الهی، بزرگداشت نشانههای دین و اطاعت خداوند و آیین ابراهیمی است که در اسلام تبلور پیدا کرده است و هریک از مناسک حج علامت و مصداق کامل شعائر میباشد، چنانکه در آیات قرآن طواف، سعی بین صفا و مروه، رمی جمرات، قربانی و... هرکدام علامت و نشانه ای است که انسان را به سوی تقوا و در نهایت توحید خالص و ناب هدایت میشود.
برخی از علماء شیعه و اهل سنت به عمومیت و شمول شعائر، اشاره کردند:
الف) صاحب جان هندی حنفی از علماء اهل سنت، در ذیل آیه مذکور مینویسد:
«شعائر جمع شعیر به معنای علامت است و هرچه که از دیدن آن خدا به یاد آید، شعائر خداست و شعائرالله اختصاص به صفا و مروه ندارد. چنانکه در کتاب حجت الله البالغه از دهلوی نقل شده است: بزرگترین شعائر و نشانههای خدا چهار چیز است: قرآن، کعبه، پیامبر و نماز. در کتاب الطاف القدس نیز آمده است که: محبت شعائرالله عبارت است از محبت قرآن، پیامبر و کعبه؛ بلکه هر چیز که به خدا منتسب باشد حتی اولیاء خدا».[۱۸]
ب) ملااحمد نراقی از علماء شیعه مینویسد:
«برخی از فقهاء و مفسران عقیده دارند که آیه دلالت بر عموم و شمول دارد؛ چنانچه این نظر پذیرفته شود تعظیم همه شعائر اگر واجب نباشد استحباب و رجحان دارد؛ زیرا شعائر، منسوب به خداوند بزرگ است».[۱۹]
از اینرو، بهطور عموم میتوان استفاده کرد که هر زمان، یا در هر مکان، فعل یا عمل -ازجمله عزاداری برای بندگان خاص خداوند که به حق قرآن ناطق و حج مجسم بودند- که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد جزء شعائر الهی به شمار می آید.
۳. «یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ؛[۲۰] ای اندوه من بر فراق یوسف! و درحالی که اندوه خود را فرو میخورد، چشمانش از اندوه سفید شد». حضرت یعقوب (ع) در جدایی فرزند خود دچار حزن و اندوه فراوانی گشت، بهطوریکه سالیان درازی در غم یوسف (ع) اشک ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایی خود را از دست داد. فرزندان یعقوب یعنی برادران یوسف، از بسیاری گریه و حزن پدر به ستوه آمده و گفتند: «قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُ تَذْکُرُ یُوسُفَ تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ؛[۲۱] به خدا سوگند همیشه به یاد یوسف هستی و خاطره او را از یاد نمیبری و دست از او برنمیداری، تا حدی که خود را مشرف به هلاک کنی!».
این آیات، گریه طولانی حضرت یعقوب (ع) را از ویژگیهای مهم زندگی آن حضرت یاد کرده است چنانکه برخی روایات نیز گریه فراوان ایشان را به عنوان ویژگی خوب ایشان قلمداد نموده است.
زمخشری روایت کرده است که حضرت یوسف (ع) از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد، پاسخ داد: «هفتاد سال به طول انجامید و درباره پاداش گریه او سؤال کرد، پاسخ داد: پاداش گریه او برابر هفتاد شهید دارد».[۲۲]
طبری درباره مدت زمان گریه حضرت یعقوب (ع)، از حسن بصری روایت کرده است: «از هنگامیکه حضرت یوسف (ع) از نزد پدر بیرون رفت تا زمانیکه مراجعه نمود هشتاد سال طول کشید و در این مدت همواره اندوه قلبی او را فراگرفته بود و گریه میکرد تا بینایی خود را از دست داد. حسن بصری گفته است در آن روزگار در روی زمین خلیفه ای بزرگوارتر از حضرت یعقوب (ع) در پیشگاه خداوند متعال وجود نداشت».[۲۳]
از این آیه چنین میتوان نتیجه گرفت که گریه و اندوه هر چند سالیان درازی طول بکشد مانعی ندارد بلکه مشروع و از ویژگیهای مثبت به شمار میآید. مؤید آنچه گفته شد تمسک و استدلال امام سجاد (ع) است که در پاسخ به کسانیکه به گریه آن حضرت اعتراض میکردند، فرمود: «مگر شما از گریه و عزاداری یعقوب اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانی در فراق یوسف گریست تا بینایی خود را از دست داد؛ در صورتی که فرزندش حیات داشت و تنها از جلوه چشمانش ناپدید شده بود اما من با چشمان خود دیدم که پدرم و ۱۷ تن از اهلبیت پیامبر را شهید کرده و سرشان را از تن جدا کردند!».[۲۴]
با اندک دقتی به آیات و روایات ذکر شده، به راحتی میتوان استنباط کرد برپایی مجالس عزاداری و اقسام گوناگون عزاداری، نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری ندارد بلکه از مصادیق شعائر الهی، مودت اهلبیت (ع) و مبارزه با ظلم و ستم میباشد. امکان دارد کسی اشکال کند که این آیات مخصوص به موارد خاصی است و هیچ ربطی به عزاداریهای یاد شده ندارد و ارتباط آن با آیات روشن نیست.
در پاسخ باید گفت: قرآن کتابی است که دستورات آن مخصوص یک عصر و زمان خاصی نیست، اگر در آغاز نزول، موارد ویژه ای را نقل و بر موارد خاصی منطبق شده به معنای آن نیست که مخصوص آن عصر یا آن مردم میباشد؛ ازاینرو علماء گفتند حکم آیات را نمیتوان منحصر به همان مورد ذکر شده در آیه دانست و هرجا موضوع آن محقق شود حکم نیز مترتب میگردد چنانکه در بسیاری از احکام و موضوعاتی که پس از صدر اسلام پدید آمده، مراجعه به آیات قرآن، زمینه استدلال شده است؛ نظیر اثبات حجیّت اجماع به آیه «وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ؛[۲۵] و هرکس بعد از آنکه [راه] هدایت برایش روشن و آشکار شد، با پیامبر مخالفت و دشمنی کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند».
صرفنظر از اینکه، از آیه مورد اشاره مسئله اجماع را میتوان استنباط کرد یا خیر، به طور یقین میتوان گفت: در زمان نزول آیه مسئله ای به نام اجماع وجود نداشته است بلکه در زمانهای بعدی به آن استدلال شده است. بر همین منوال میتوان نمونه های بسیاری را جستجو کرد که در آنها به آیاتی اینچنین استدلال شده است. در مسئله عزاداری نیز باتوجه به ویژگیهایی که برای آن یادآوری شد به خوبی روشن میشود که عزاداری تا آن حدی که با اصول کلی اسلام و دستورات صریح آن مخالف نباشد، از مصادیق روشن این آیات به شمار آمده و ممدوح قرآن کریم است.
منابع و مآخذ
- قرآن کریم
- صدوق، محمد بن علی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، ۱۴۳۰ق.
- عطارنژاد، محمدتقی، نسخه عطار، تهران، افتخاری، ۱۳۸۹ش.
- خمینی، سید روح الله، صحیفه نور، تهران، مؤسسه تنظیم و نشرآثارامام خمینی، ۱۳۷۸ش.
- خمینی، سید روح الله، قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشرآثارامام خمینی، ۱۳۸۵ش.
- ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره النبویه، تصحیح: مصطفی السقا، ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالوفاق، ۱۳۷۵ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- نراقی، احمد بن محمدمهدی، عوائد الایام، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۷۵ش.
- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، آل البیت، ۱۴۱۴ق.
- زمخشری، جارالله، تفسیر کشاف، تهران، ققنوس، ۱۳۸۹ش.
- ابن شهر آشوب، ابو جعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، مطبعة العلمیة، بیتا.
- امین، سید محسن، امام حسن و حسین (ع)، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر، ۱۳۷۴ش.
- شاه ولیالله دهلوی، احمد بن عبدالرحیم، حجة الله البالغة، تربت جام، شیخ الاسلام احمد جام (مکتبه البشری)، ۱۳۸۱ش.
- سرهندی، محمدحسن، اصول الاربعه فی تردید الوهابیه، استانبول، مکتبه الحقیقه، ۱۴۱۶ق.
فاطمه صوفی
پی نوشت ها:
[۱]. سوره اعراف، آیه ۱۲.
[۲]. شیخ صدوق در کتاب شریف ثواب الاعمال روایتی را نقل میکند و ثابت میکند که گریه کردن و حتی فریاد زدن در مصیبت اهلبیت (ع) پاداشی عظیم دارد:
«اَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی اَبِی عَبْدِاللَّهِ (ع) وَ هُوَ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ حَتَّی قَضَی صَلَاتَهُ فَسَمِعْتُهُ وَهُوَ یُنَاجِی رَبَّهُ فَیَقُولُ:
یَا مَنْ خَصَّنَا بِالْکَرَامَةِ وَ وَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَ حَمَّلَنَا الرِّسَالَةَ وَ جَعَلَنَا وَرَثَةَ الْاَنْبِیَاءِ وَ خَتَمَ بِنَا الْاُمَمَ السَّالِفَةَ وَ خَصَّنَا بِالْوَصِیَّةِ وَ اَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَی وَ عِلْمَ مَا بَقِیَ وَ جَعَلَ اَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی اِلَیْنَا اغْفِرْ لِی وَلِاِخْوَانِی وَ زُوَّارِ قَبْرِ اَبِی عَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ' الَّذِینَ اَنْفَقُوا اَمْوَالَهُمْ وَاَشْخَصُوا اَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِی بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَکَ فِی صِلَتِنَا وَ سُرُوراً اَدْخَلُوهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ (ص) وَ اِجَابَةً مِنْهُمْ لِاَمْرِنَا وَغَیْظاً اَدْخَلُوهُ عَلَی عَدُوِّنَا اَرَادُوا بِذَلِکَ رِضْوَانَکَ فَکَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ وَ اکْلَاْهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَاخْلُفْ عَلَی اَهَالِیهِمْ وَ اَوْلَادِهِمُ الَّذِینَ خُلِّفُوا بِاَحْسَنِ الْخَلَفِ وَاصْحَبْهُمْ وَاکْفِهِمْ شَرَّ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ کُلِّ ضَعِیفٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ شَدِیدٍ وَ شَرَّ شَیَاطِینِ الْاِنْسِ وَالْجِنِّ وَ اَعْطِهِمْ اَفْضَلَ مَا اَمَّلُوا مِنْکَ فِی غُرْبَتِهِمْ عَنْ اَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُوا عَلَی اَبْنَائِهِمْ وَ اَبْدَانِهِمْ وَ اَهَالِیهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ. اللَّهُمَّ اِنَّ اَعْدَاءَنَا اَعَابُوا عَلَیْهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ یَنْهَهُمْ ذَلِکَ عَنِ النُّهُوضِ وَالشُّخُوصِ اِلَیْنَا خِلَافاً عَلَیْهِمْ فَارْحَمْ تِلْکَ الْوُجُوهَ الَّتِی غَیَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَارْحَمْ تِلْکَ الْخُدُودَ الَّتِی تَقَلَّبَتْ عَلَی قَبْرِ اَبِی عَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْنِ (ع) وَارْحَمْ تِلْکَ الْعُیُونَ الَّتِی جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَارْحَمْ تِلْکَ الْقُلُوبَ الَّتِی جَزِعَتْ وَاحْتَرَقَتْ لَنَا وَارْحَمْ تِلْکَ الصَّرْخَةَ الَّتِی کَانَتْ لَنَا اللَّهُمَّ اِنِّی اَسْتَوْدِعُکَ تِلْکَ الْاَنْفُسَ وَ تِلْکَ الْاَبْدَانَ حَتَّی تُرَوِّیَهُمْ مِنَ الْحَوْضِ یَوْمَ الْعَطَشِ. فَمَا زَالَ یَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ هُوَ سَاجِد...؛ معاویة بن وهب میگوید: بر امام صادق (ع) وارد و آن حضرت مشغول نماز بود؛ منتظر ماندم تا نمازش را تمام کند، شنیدم که در نمازش با پروردگار راز و نیاز میکرد و میگفت: ای خدائی که ما را احترام ویژه عطا کردی، به ما وعده شفاعت دادی، پیام رسالت را برعهده ما نهادی، ما را وارثان پیامبران قرار دادی، پیامبری امتهای پیشین را با ما به پایان بردی، ما را برای جانشینی و وصایت پیامبر (ص) انتخاب کردی، دانش پیشینیان و دانش و آیندگان را به ما ارزانی فرمودی، دلهای مردمان را شیفته ما ساختی؛ من و برادرانم و زائران امام حسین (ع) را ببخش، همانها که بخاطر اشتیاق در نیکی به ما و امید به پاداشهایی که در دوستی و پیوند با ما نزد توست و برای شادمان نمودن پیامبر تو محمد (ص) و پذیرفتن فرمان ما و خشمگین ساختن دشمنان ما دارایی خویش را انفاق نموده و به سوی ما رهسپار شدهاند و از این انفاقگری و راهسپاری، خشنودی تو را میجویند.
خداوندا! به راستی دشمنان ما بر درآمدن آنان از وطن خرده میگیرند و این خردهگیری آنان را از راهسپاری به سوی ما باز نداشته است. پس بر رخسارهایی که آفتاب رنگش را دگرگون ساخته رحم آور و بر این گونهها که بر روی مزار امام حسین (ع) نهاده شده رحم آور و چشمها را که بخاطر محبت به ما اشک از آن جاری شده رحمت کن و این دلهای را که برای ما بی قراری میکنند و شعله میکشند رحمت کن. خدایا این نالههای را که برای ما سر میدهند رحمت کن. خداوندا! این جانها و پیکرها را به تو سپردم تا در روز تشنگی از حوض کوثر سیرابشان نمایی، راوی میگوید: امام (ع) پیوسته در سجده این دعا را زمزمه میفرمود...». ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صدوق، صص۹۴-۹۵.
[۳]. نسخه عطار، عطارنژاد، ص۱۸۰.
[۴]. قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی، خمینی، ص۱۶.
[۵]. صحیفه نور، خمینی، ج۱۳، ص۱۵۶.
[۶]. سیره النبویة، ابن هشام حمیری، ج۲، ص۴۲۸.
[۷]. همان، ج۴، ص۱۲۲.
[۸]. امام حسن و امام حسینb، امین، ص۱۴۵.
[۹]. بحارالانوار، مجلسی، ج۴۵، ص۲۵۷.
[۱۰]. همان، ج۱۰۱، ص۳۲۰.
[۱۱]. الکافی، کلینی، ج۸، ص۵۸.
[۱۲]. «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً؛ هرگز ما بدون فرستادن رسولان و ابلاغ دستورات الهی، کسی را عذاب نمیکنیم». سوره اسراء، آیه ۱۵.
[۱۳]. سوره شوری، آیه ۲۳.
[۱۴]. بحارالانوار، مجلسی، ج۴۴، ص۲۸۷.
[۱۵]. همان، ج۴۴، ص۲۸۶.
[۱۶]. سوره حج، آیه ۳۲.
[۱۷]. عوائد الایام، نراقی، ص۳۱.
[۱۸]. حجة الله البالغه، شاه ولیالله دهلوی، ص۶۹ به نقل از اصول الاربعه فی تردید الوهابیه، سرهندی، ص۳۰.
[۱۹]. عوائد الایام، ص۳۱.
[۲۰]. سوره یوسف، آیه ۸۴.
[۲۱]. سوره یوسف، آیه ۸۵.
[۲۲]. تفسیر کشاف، زمخشری، ج۲، ص۴۹۷.
[۲۳]. همان.
[۲۴]. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۷۹؛ وسائل الشیعه، حر عاملی، ج۲، ص۹۲۳.
[۲۵]. سوره نساء، آیه ۱۱۵.