جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳ |۱۷ صفر ۱۴۴۶ | Aug 23, 2024
درس اخلاق

حوزه/ توجه داشته باشیم که همه چیز در ولایت است و سعی کنیم که موقع از دنیا رفتن ولایت داشته باشیم. ممکن است که الان مدعی ولایت اهل بیت علیهم السلام باشیم اما به واسطه کثرت گناه در لحظه مرگ شیطان این ولایت را از انسان می‌گیرد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، مرحوم آیت الله محمدعلی ناصری از اساتید اخلاق حوزه در یکی از دروس اخلاق خود به موضوع «معرفت نسبت به ولایت اهل بیت علیهم السلام» پرداختند که متن آن بدین شرح است:

چه کسی قادر است که فضائل امام علی (ع) را بیان کند؟ پیامبر اکرم (ص) فرموند: اگر تمام درختان دنیا قلم شوند و جن و انس نویسنده و آب‏های دریا مرکب شوند و فضائل علی را بنویسند، یک دهم فضائل علی را نمی‌توانند بنویسند.

چه کسی ‌می‌تواند فضائل چنین کسی را بنویسد؟ ما حضرت امیرالمؤمنین (ع) را نشناختیم.

نبی اکرم (ص) فرمودند: نشناخت خدا را جز من و علی، نشناخت من را جز خدا و علی، و نشناخت علی را جز خدا و من. معرفت ما نسبت به ولایت سد شده است.

در روایت آمده است که: «بُنِیَ الإِسلامُ عَلی خَمسٍ : عَلَی الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّومِ وَالحَجِّ وَالوِلایَةِ، ولَم یُنادَ بِشَیءٍ کَما نودِیَ بِالوِلایَةِ»؛ اسلام بر پنج چیز بنا شده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت و به هیچ چیزی به اندازه ولایت فرا خوانده نشده است.

اسلام پنج پایه دارد و مهم‌ترین و محکم‌ترین پایه آن، «ولایت» است. عظمت و اثر ولایت قابل مقایسه با نماز و زکات و روزه و حج نیست. در این زمینه روایات معتبر زیادی وجود دارد.

معنای «وِلایت» با «وَلایت» متفاوت است. «وَلایت» به معنای دوستی و علاقه و محبت است و «وِلایت» به معنای مدیریت است.

در این حدیث، منظور «وِلایت» است؛ یعنی مدیریت عالم وجود به عهده چهارده نور مقدس می‏باشد. عرش و کرسی و لوح و قلم و کهکشان‌ها، ثوابت و سیارات و مخلوقات و هر آنچه که تصور کنید، به عهده چهارده نور مقدس است.

خداوند چنین عنایتی به شیعه کرده است که به اهل بیت علیهم السلام محبت و علاقه دارند، چون آنها را نماینده حق در عالم وجود می‌دانند.

ولایت بر دو قسم است: ولایت تکوینی و ولایت تشریعی.

ولایت تکوینی بر دو قسم است: ولایت غیرمحدود و ولایت محدود.

درس اخلاق | ماجرای طلبه‌ای که در حالت احتضار لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ نمی‌گفت

ولایت غیر محدود: همه جایی، همه حالی و همه وقتی است و مختص ذات احدیت است. حضرت حق بر عالم وجود ولایت دارد، جمیع عالم وجود مخلوق حضرت حق است و مدیریت عالم وجود را برعهده دارد.

ولایت محدود: همانطور که می‌دانید هر کسی که اسم اعظم داشته باشد و هر کاری که مشروع باشد، انجام می‌دهد. بعضی از پیامبران بیست‌وپنج حرف از اسم اعظم داشتند، بعضی بیست و بعضی کمتر، بعضی دو حرف اسم اعظم را داشتند. اما بیشترین آن متعلق به حضرت آدم بود که بیست‌وپنج حرف اسم اعظم را داشت. پیامبران با این اسم اعظم از طرف حضرت حق ماموریت داشتند و معجزاتی انجام می‌دادند.

مجموع اسم اعظم، هفتاد و دو عدد است و چهارده نور مقدس هفتاد عدد از آن را داشتند. نزدیکترین موجودات عالم وجود از جمیع مخلوقات انسی و جنی و ملائکه چهارده نور مقدس هستند. لذا ولایت‌ آنها شرط قبولی طاعات است، در روایت نیز آمده است که «حُبُّ عَلِیٍّ إیمانٌ، وبُغضُهُ کُفرٌ»؛ دوست داشتن علی (ع) ایمان، و دشمنی با او کفر است.

در این زمینه روایات متعددی وجود دارد. در حدیث قدسی حضرت حق می‌فرماید: «لَأدْخُلُ الجنّةَ من اطاعَ عَلیّاً و ان عَصانی و أدْخِلُ النّارَ مَنْ عَصَاهُ وَ اِنَ أطاعَنِی»؛ هر آینه داخل بهشت می گردانم کسی را که از علی علیه السلام اطاعت کند اگر چه مرا نافرمانی کرده باشد و داخل آتش می کنم کسی را که نافرمانی علی علیه السلام کند اگر چه از من اطاعت کند!

علت این است که شرط قبولی بعضی از عبادات، طهارت است. طهارت بر دو قسم است: طهارت ظاهری و طهارت باطنی. طهارت ظاهری غسل، وضو و تیمم است و طهارت باطنی، حب اهل بیت علیهم السلام می‏باشد.

در آیه ۲۳ سوره شوری می‌فرماید: «لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»؛ من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندان منظور دارید.

اگر باطن افراد آلوده به کثافت باشد، طهارت ظاهر هیچ اثری ندارد. مجموع این دو طهارت باعث قبولی عبادات و سعادت و تکامل است در غیر اینصورت هیچ فایده‏ی ندارد. لذا فرموده‏اند که پیروان و محبین به علی و علاقه‌مندان به چهارده نور مقدس اهل بهشت هستند.

روایات متعددی در این زمینه وارد است که همه دوستان و محبان امام علی علیه السلام اهل بهشت هستند؛ لکن توجه داشته باشیم که عالم برزخ بر عهده خودمان است، اهل بیت علیهم السلام دوستان خود را حتماً شفاعت می‌کنند اما در قیامت، نه در عالم برزخ. به عالم برزخ با اعمال زاد و توشه‌ای که از این دنیا جمع کرده‌ایم می‌رویم، کسانی که هزاران سال قبل از ما از دنیا رفته‌اند در عالم برزخ منتظر ما هستند. بنابراین با زاد و توشه خود باید مسیر عالم برزخ را طی کنیم و زاد و توشه ما اطاعت از حق و ترک گناه است.

پس توجه داشته باشیم که همه چیز در ولایت است و سعی کنیم که موقع از دنیا رفتن ولایت داشته باشیم. ممکن است که الان مدعی ولایت اهل بیت علیهم السلام باشیم اما به واسطه کثرت گناه در لحظه مرگ شیطان این ولایت را از انسان می‌گیرد.

یکی از دوستان ما در نجف تعریف می‌کرد که دو طلبه ایرانی در نجف خیلی با هم رفیق و دوست واقعی بودند و در یک حجره زندگی می‌کردند.

یکی از این طلبه‌ها مریض شد و به ناچار حجره او را عوض کردند؛ دوست او مرتب هر روز حجره‌اش می‌رفت و برایش غذا و دارو می‌برد و به او رسیدگی می‌کرد تا اینکه طلبه مریض به لحظه احتضار رسید، دوستش او را به سمت قبله دراز کرد و گفت که بگو «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، طلبه مریض صورتش را برگرداند.

دوستش خیلی ناراحت شد و دوباره گفت که بگو «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ علیًّ ولیُ الله»، او دوباره صورتش را برگرداند و این کار چند بار تکرار شد. دوستش خیلی ناراحت شد با خود می‌گفت ما یک عمر با هم زندگی کردیم او طلبه بسیار مومنی بود، حال دم رفتن می‌خواهد این گونه از دنیا برود؟!

پس از مدتی تصادفاً حال طلبه مریض بهتر شد. پس از این دوستش دیگر به سراغ او نیامد، این طلبه به حجره دوستش رفت و گفت چرا دیگر به سراغم نمی‌آیی؟ دوستش گفت که به نظرم دیگر رفاقت ما بس است. او گفت من همیشه مریض نیستم یک بار مریض شدم و تو پرستاری من را کردی. اصرار کرد برای ادامه رفاقت، اما او قبول نمی‌کرد. سوال کرد که چه چیز باعث شده که می‌خواهی رفاقت چندین ساله را قطع کنی. در روایت است «مَوَدَّةُ سَنَةٍ رَحِمٌ مَاسَّةٌ»؛ یک سال رفاقت واقعی و دینی، باعث رحم اصلی مانند خواهر و برادر می‌شود؛ قطع ارتباط با آن، در حکم قطع رحم است.

ماجرا را برایش تعریف کرد و گفت دم احتضار هر چقدر شهادتین را گفتم تا تکرار کنی رو برگرداندی. گفت علت آن بود که من قالیچه کوچکم را خیلی دوست داشتم. زمانی که تو به من می‌گفتی تا شهادتین را تکرار کنم یک نفر آن قالیچه را جلوی چشم من می‌گرفت و آتشی در آنجا بود.

می‌گفت اگر آن کلمات را تکرار کنی این قالیچه را در آتش می‌اندازم، من صورتم را برمی‌گرداندم و زیر لبم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را می‌گفتم اما نمی‌خواستم که ببینم قالیچه‏ ام را به آتش انداخت. وقتی به سمت دیگر من می‌آمدی و می‌گفتی تا تکرار کنم می‌دیدم آن شخص دوباره در روبرویم ایستاده است. حال که حالم خوب شده است آن قالیچه را فروختم و پولش را به فقرا دادم.

این طلبه کار درستی نکرده است، نباید قالیچه را می‌فروخت. قالیچه را لازم داشت، به جای فروختن قالیچه باید آن را از دل خود بیرون می‌کرد نه اینکه قالی نداشته باشد.

منظور این است که محبت و علاقه به دنیا نداشته باش، وقتی محبت و علاقه به دنیا نداری خلاف هم نمی‌کنی. این همه ظلم و تعدی، گران‌فروشی، مخلوط کردن جنس خراب و خوب و فروختن آن به مردم، همه به خاطر علاقه به دنیاست، علاقه به دنیا را از دلت بیرون کن وگرنه داشتن مال دنیا عیبی ندارد. در زمان اهل بیت علیهم السلام دوستان و محبان ایشان و خود اهل بیت علیهم السلام مال دنیا داشتند، لکن علاقه به آن را نداشتند.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha