به گزارش خبرگزاری حوزه، همزمان با ورود کاروان اسرای حسین به مجلس یزید ملعون، خطبه امام سجاد(ع) در این مجلس باعث تحریک عواطف مردم و بیداری آنا در راستای رسوایی دستگاه بنی امیه شد، به همین مناسبت به بررسی تاثیر این خطبه در جامعه شام و دستگاه حکومتی بنی امیه میپردازیم.
هنگامی که امام سجاد علیه السلام خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیداری را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید.یکی از علمای بزرگ یهود که در مجلس یزید حضور داشت، از یزید پرسید: این نوجوان کیست؟ !
یزید گفت: علی بن الحسین است.سؤال کرد: حسین کیست؟
یزید گفت: فرزند علی بن ابی طالب است.
باز پرسید: مادر او کیست؟
یزید گفت: دختر محمد.
یهودی گفت: سبحان الله! ! این فرزند دختر پیامبر شماست که او را کشته اید؟ ! شما چه جانشین بدی برای فرزندان رسول خدا بودید؟ ! بخدا سوگند که اگر پیامبر ما موسی بن عمران در میان ما فرزندی می گذاشت، ما گمان می کردیم که او را تا سر حد پرستش، باید احترام کنیم.
شما دیروز پیامبرتان از دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر خود گذراندید؟ ! وای بر شما امت! !
یزید در خشم شد و فرمان داد تا او را گردن بزنند، آن عالم بزرگ یهودی بپای خاست در حالی که می گفت: اگر می خواهید مرا بکشید، باکی ندارم!
من در تورات یافته ام کسی که فرزند پیامبر را می کشد، او همیشه ملعون خواهد بود و جایگاه او در آتش جهنم است.
سپس یزید دستور داد تا سر مقدس امام حسین علیه السلام را بر سر درب کاخ خود بیاویزند .
هند ـ دختر عبد الله بن عامر ـ همسر یزید، چون شنید که یزید سر امام حسین علیه السلام را بر سر در خانه اش آویخته است، پرده ای که یزید را از حرمسرای او جدا می کرد، پاره کرد و بدون روسری بسوی یزید دوید.
در آن هنگام یزید در مجلس عمومی نشسته بود، هند به یزید گفت: ای یزید! سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا باید بر سر در خانه من آویخته شود؟ ! یزید از جای خود برخاست و او را پوشاند و گفت: آری برای حسین ناله کن!.
بر فرزند دختر پیامبر اشک بریز! که همه قبیله قریش بر اوگریه می کنند! عبید الله بن زیاد در کشتن او شتاب کرد که خدا او را بکشد!
اینگونه امور باعث گردید که یزید از آن غرور و شادی که در آغاز کار داشت و بر لبان مبارک امام چوب میزد و شعر میخواند دست بردارد و با نسبت دادن قتل امام حسین علیه السلام به عبید الله بن زیاد خود را تبرئه کند!
هم در کتاب تذکره سبط ابن جوزی و هم در کامل ابن اثیر نقل شده است که: چون سر امام را به شام آوردند، نخست یزید شاد شد و از کار ابن زیاد اظهار خشنودی نمود و برای ابن زیاد جوایز و هدایایی فرستاد.
اندکی که از ماجرا گذشت، نفرت و خشم مردم را از این عمل زشت احساس کرد و دید که مردم به او دشنام می دهند.
از کرده و گفته خود پشیمان شد و می گفت: خداوند پسر مرجانه را لعنت کند که کار را آنچنان بر حسین سخت گرفت که راه مرگ را آسانتر شمرد و شهید گردید!.
می گفت: مگر در میان من و ابن زیاد چه بود که مرا چنین مورد خشم مردم قرار داد و تخم دشمنی مرا در دل نیکوکار و بزهکار کاشت؟ !
البته این امر در تاریخ سابقه دارد که امیران و فرمانروایان و پادشاهان چون عملی انجام می دادند که مردم را به خشم میآورد.
تلاش می کردند که برای تثبیت اقتدار خود انجام آن عمل زشت را به دیگران نسبت داده و خود را تبرئه کنند!.
در همین راستا یزید پس از خطبه عقیله زینب علیها السلام و خطبه علی بن الحسین علیه السلام و اعتراض ابو برزه اسلمی و همسر خود هند دختر عبد الله بن عامر و دیگران، به ناگهان مشی سیاسی خود را تغییر داد و قتل امام حسین علیه السلام را به عبید الله بن زیاد نسبت داد! و میگفت: “لعن الله ابن مرجانة!”.
در حالی که پس از ماجرای عاشورا عبید الله بن زیاد به شام آمد و یزید به او مال فراوانی بخشید! و در نزد خود نشانید و او را به حرمسرای خود برده و شراب خوردند و در حال مستی میگفت:
اسقنی شربة تروی مشاشی ثم مل فاسق مثلها ابن زیاد
صاحب السر و الامانة عندی و لتسدید مغنمی و جهادی
قاتل الخارجی اعنی حسینا و مبید الاعداء و الاضداد
«به من شراب بنوشان تا درونم را سیراب کند، آن گاه روی گردان و مانند آن به ابن زیاد بنوشان. ابن زیادی که صاحب اسرار و امانت من است. برای اینکه پیروزی و جهادم کامل شود. کشنده مرد خارجی؛ یعنی حسین و نابود کننده دشمنان و مخالفان من.»
طبری میگوید: یزید گفت: “لعن الله ابن مرجانة! فبغضنی الی المسلمین و زرع لی فی قلوبهم العداوة فبغضنی البر والفاجر بما استعظم الناس من قتلی حسینا!” ، از این نقل واضح است که تزلزل موقعیت اجتماعی و خشم مردم نسبت به او، یزید را وادار به تغییر روش کرد.
منبع: تاریخ طبری، نفس المهموم، حیات الحسین، تذکره سبط ابن جوزی، کامل ابن اثیر