به گزارش خبرگزاری حوزه، آقای امیرمحمد صادقیپور از طلاب سطوح عالی حوزه به تحلیل و نقد فیلم دگردیسی (the strain) پرداخته که بدین شرح است:
دگردیسی سریالی در ژانر وحشت خونآشامی، به تهیهکنندگی و کارگردانی گیرمو دل تورو و با همکاری چاک هوگان است.
این سریال در ۴ فصل از شبکه FX ارائه شده و در کل، نمرات قابل قبولی از منتقدین دریافت کرده است. بهمنظور فهم آسانتر تحلیل و نقد سریال، مختصر اشارهای به داستان کلی و کاراکترهای اصلی و مکمل میکنیم.
شخصیتهای سریال دگردیسی
ابراهام ستراکیان: پیرمردی یهودی که از بازماندگان هولوکاست است و با توجه به گذشتهی مرموزی که دارد، خونآشامها و دگردیسی را بهخوبی میشناسد. اوست که اولین نفر به دکتر گودودر در مورد خونآشامها هشدار میدهد. اما علیرغم بیتوجهی دکتر گودودر، سرانجام او را برای مبارزه با ارباب مجاب کرده و تا پایان داستان همراهی و حمایت میکند.
دکتر افرایم گودودر: شخصیت اصلی داستان که او را بهطور مخفف دکتر اف صدا میزنند، یک دکتر همهگیر شناس است و اولین شخصی است که با بیماران روبرو میشود. با توجه به این نکته که خانواده او در زمان جنگ جهانی دوم از لهستان به آمریکا مهاجرت کردهاند و همچنین نامی یهودی دارد، میتوان حدس زد که او هم یهودی است
موجودات باستانی: خونآشامهایی که ساختار زیستی متفاوتی از انسانها دارند. درون بدن آنها کرمهای سفیدرنگ و مار کوچک سرخرنگی وجود دارد که تنها با از بین رفتن آن مار کشته میشوند.
باستانیها موجوداتی با ساختار زیستی متفاوت
استریگوی ها: انسانهایی که با مکیده شده خونشان توسط خونآشامها و ورود کرم سفید به بدنشان آلوده میشوند. سپس جسم آنان طی فرآیندی زیستی،دچار دگردیسی شده و به خونآشام تبدیل میشوند. هرچه بیشتر از زمان آلوده شدنشان بگذرد باهوشتر میشوند و تنها در صورتی میمیرند که مغزشان آسیب ببیند.آنان در برابر نور آفتاب و نقره بهشدت آسیبپذیرند نکتهای که ستراکیان آن را بهخوبی میداند و از آن استفاده میکند.
حمله خونآشامها به مردم
ارباب: ضدقهرمان داستان که یکی از ۷ موجود باستانی است و علیه انسانها و دیگر باستانیان شورش میکند و به دنبال تشکیل حکومت جهانی است.
او در طول سریال بارها بدن خود را عوض میکند و قدرتهای خارقالعادهای دارد. بهعنوانمثال میتواند اراده استریگوی ها را تحت کنترل بگیرد. از طریق چشم آنان ببیند، از طریق گوششان بشنود و از طریق زبانشان صحبت کند.
همچنین میتواند به چهره دیگران تمثل پیدا کند. او میتواند با خون سفید خود، تمام بیماریها و حرکات را درمان کند.
تصویر ارباب
آیکهورست: دستیار ارشد ارباب که از افسران ارتش نازی بوده و توسط ارباب به خونآشام تبدیل میشود اما با عنایت ارباب به او ، دارای هوش بالایی میشود که میتواند با انسانها تعامل کند و نقشههای ارباب را پیش ببرد
الدریچ پالمر: پیرمردی میلیاردر که به طمع جاودانگی،به ارباب خدمت میکند و با حمایت همهجانبه مالی و سیاسی، نقشههای او را در نیویورک عملی میکند.
داچ ولدرز: هکری اینترنتی به در ابتدا نادانسته به آیکهورست کمک میکند اما با فهمیدن ماجرا،برای مبارزه با ارباب به دکتر گودودر میپیوندد
آگوستین الیزالده: دزدی مکزیکی که او نیز در ابتدا توسط آیکهورست استخدامشده و به او کمک میکند اما بعدها با از دست دادن خانوادهاش به مبارزه علیه ارباب میپردازد
فت واسیلی: کارمند شهرداری که مسئول گرفتن موشها در سطح شهر است. او دریکی از چاههای فاضلاب متوجه حضور خونآشامها میشود و به گروه دکتر اف میپیوندد.
در رابطه با این شخصیت نکته خندهآوری وجود دارد و آن اینکه ارتباطی کودکانه و شعارگونه بین این شخصیت و هولوکاست برقرارشده است. بدینصورت که پدربزرگ فت واسیلی در کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم با نازیها همکاری کرده و به همین دلیل برای پاک کردن این ننگ نام خانوادگی خود را تغییر داده و عهد بسته است که دیگر جان موجود زندهای را نگیرد. از طرفی شغل فت واسیلی کشتن موشهاست به همین علت پدرش مهرومومهاست که با او قطع ارتباط کرده چراکه خاطرهی پدربزرگش را زنده میکند!!!
چنین ارتباط بیمعنایی بین فت واسیلی و هولوکاست، نشان از ضعف جدی فیلمنامه دارد چراکه به موضوعی کاملاً حاشیهای و بیربط به اصل داستان میپردازد و البته این نشان از تعصب و اهتمام نویسنده به یادآوری هولوکاست و تأکید بر آن دارد که در جای خود بدان میپردازیم…
کوئینلن: دورگهای که فرزند ارباب از مادری انسانی است. او که به جهت دورگه بودن از سرعت و قدرت بالایی برخوردار است قصد دارد پدر خود یعنی ارباب را بکشد. به همین جهت به دکتر اف و ستراکیان کمک میکند
داستان
داستان سریال حول محور شیوع بیماری ناشناخته ایست که انسانها را تبدیل به خونآشام میکند … دکتر افراییم گودودر که یک اپیدمولوژیست(همهگیر شناس) است با راهنمایی پیرمردی یهودی تلاش میکند تا جلوی شیوع بیماری را بگیرد اما علیرغم این تلاشها، با فراگیر شدن بیماری و انفجار بمبهای هستهای، جهان وارد فضای آخرالزمانی میشود.
داستان سریال از هواپیمایی شروع میشود که از آلمان حرکت کرده و در نیویورک فرود میآید اما هیچکس از آن پیاده نمیشود.
دکتر اف به همراه همکارانش در سازمان جلوگیری از بیماریهای واگیردار مأمور میشود تا با بررسی مسافران هواپیما علت این اتفاق را جویا شود.
او متوجه میشود که همه مسافران مردهاند و تنها ۴ نفر زنده ماندهاند. ستراکیان که از پشت پرده این اتفاقات خبر دارد به فرودگاه آمده و به دکتر اف هشدار میدهد اما او توجهی نمیکند. همزمان آیکهورست با رشوه به مأموران و اجیر کردن آگوستین الیزالده تابوتی را از قسمت بار هواپیما به منهتن، مرکز شهر نیویورک منتقل میکند. بدینصورت ارباب آزادشده و تمامی مسافران هواپیما نیز به خونآشام تبدیل میشوند و بهتدریج این آلودگی منتشر میشود.
دکتر اف، بهناچار ستراکیان را پیداکرده و از او برای مبارزه با بیماری راهنمایی میگیرد گرچه هنوز به اطلاعاتش ایمان ندارد و گفتههای او را همچون افسانهها با علم تجربی خود در تناقض میبیند. او در ابتدا به دنبال ساخت واکسن برای جلوگیری از شیوع بیماری است اما در نهایت متوجه میشود که این کار بیفایده است و تلاش میکند به ستراکیان باور پیدا کند.
در این مدت خونآشامها در تمام شهر نیویورک گسترش پیداکرده و پلیس و نیرویهای نظامی نیز در برابر آنان راهی از پیش نمیبرند.
هرجومرج جهانی
در طول داستان یاران دکتر اف از هر راهی برای ضربه زدن به ارباب و استریگوی ها استفاده میکنند. دکتر اف به دنبال ساخت سلاحی بیولوژیکی برای مسموم کردن استریگوی هاست و ستراکیان به دنبال کتابی افسانه ایست که در آن اطلاعاتی در مورد باستانیها نوشتهشده است، به امید اینکه بامطالعه آن کتاب راهکاری برای نابودی ارباب پیدا کند.
در فصل سوم سریال کوئینلن توسط دیگر باستانیها مأمور به مبارزه با ارباب میشود که در ادامه با دکتر اف همراه میشود. با همکاری آنان، کوئینلن بالاخره موفق میشود که سر ارباب را قطع کند اما مار سرخرنگ درون بدن ارباب به بدنی دیگر منتقلشده و آن را طی فرایند دگردیسی تسخیر میکند. آیکهورست نیز که از ابتدا توسط پالمر حمایت مالی میشده، دو بمب هستهای را از مصر به نیویورک آورده و از یکی برای نبود کردن باستانیهای مخالف ارباب استفاده میکند و دیگری را در مجسمه آزادی قرار میدهد. با انفجار بمب هستهای در نیویورک جنگ جهانی هستهای رخ میدهد و جهان در تاریکی و زمستان هستهای فرو میرود.
انفجار بمب اتم در نیویورک و شروع زمستان هستهای(خورشیدگرفتگی مستمر)
در فصل چهارم، فضای آخرالزمانی سریال تشدید میشود. با شروع زمستان هستهای استریگوی ها در تمام جهان پراکندهشده و تشکیلاتی برای سازماندهی انسانها بناکردهاند. اما هنوز ستراکیان به همراه دکتر اف ویارانش به مبارزه علیه ارباب ادامه میدهند.
ستراکیان توسط آیکهورست آلوده میشود اما سر او را قطع میکند. در آخرین لحظات عمرش به دکتر اف توصیه میکند که ابتدا ارباب را از بین ببرند تا استریگوی ها هوشمندی و هماهنگی خود را از دست بدهند و کشتن آنها راحت شود. دکتر اف نیز به کمک گروهش ارباب را در اعماق زمینگیر انداخته و فداکارانه برای نجات پسرش از دست ارباب تلاش میکند که درنهایت ارباب بدن او را نیز تسخیر میکند و پسر دکتر با فعال کردن بمب هستهای به زندگی خود و ارباب مهر پایان میزند. در پایان نیز انسانهای بازمانده استریگوی ها را بهراحتی قتلعام میکنند. بدینصورت دوباره دنیایی بدون خونآشامها شروع میشود.
همزیستی بهظاهر مسالمتآمیز انسان و استریگوی ها
استفاده مجدد از بمب اتم این بار علیه ارباب
تحلیل محتوای سریال دگردیسی
سریال دگردیسی مضامینی را در بردارد که تحلیل معنا شناسانه و نقد آن را ضروری مینماید. ازجمله این معانی به عناوین زیر اشاره میکنیم:
شیطانگرایی: در این سریال، شیطان با ویژگیهای یهودی صهیونیستی نمایش داده میشود. ارباب خونآشامها، بهصراحت همان شیطان معرفی میشود که ویژگیهای زیر را دارد:
الف: قدرت عظیم: ارباب بسیار باهوش و دارای قدرت جسمی بالاست. علاوه بر اینها، سریع و چابکی زیاد، نوعی جاودانگی و قدرت جاودانگی بخشی به دیگران، قدرت شفابخشی و بهبود زخمها با خون سفید، تسلط بر ذهن،حافظه و اراده تمام افراد خونآشام ازجمله مؤلفههای قدرت ارباب به شمار میرود. به همین خاطر است که تلاشهای بسیار انسانها برای نابودی او در طی ۴ فصل سریال شکستخورده و ارباب پس از فراگیر شدن دگردیسی در تمام جهان، مرکز حکومت خود را در قلب نیویورک قرار میدهد.
ب: ضعف قدرت خدا: در مقابل شیطان، خدا هیچ کمکی به انسانها برای مقابله با ارباب نمیکند. جبهه شر به فرماندهی ارباب پیش میرود اما جبهه خیر یعنی انسانها هیچکس را ندارند که به او پناه ببرند و کمک بخواهند. این مورد، نشان از اندیشه دئیسم در الهیات یهود دارد که خداوند را دستبسته میدانند و معتقدند خداوند جهان هستی را آفرید و آن را رها کرد و دیگر با مخلوقات کاری ندارد.
ج: نیاز شیطان به انسانها: ارباب علیرغم قدرتش به انسانها محتاج است. از نیاز به تسخیر کالبد انسانی گرفته تا همکاری با انسانهای منفعتطلبی مثل الدریچ پالمر که برای به دست آوردن جاودانگی به ارباب خدمت میکند.
د: تقدیرگرایی: از مؤلفههای مهم یهودی است که در اینگونه فیلمها دیده میشود. در این سریال نیز در دیالوگهای مختلفی به تقدیرگرایی اشاره میشود مانند کوئینلن(دورگه مخالف ارباب) که بارها میگوید : «مرگ ارباب به دست من مقدر شده» یا «تقدیر من اینها که مرگ من به مرگ ارباب وابسته شده» یا در جای دیگر آبراهام ستراکیان با تردید در موردتقدیر انسانها میپرسد:«آیا محکومیم که گله حیوانات اهلی هیولاها باشیم؟»
تقدیرگرایی
ه: خرافه گرایی: خرافات،جادو، معنویتهای تقلبی جایگزینهایی هستند تا از گسترش دین حق جلوگیری شود. در این سریال نیز ابراهام ستراکیان اعتقاد شدیدی به خرافات و اسطورهها دارد بهعنوانمثال مدتها به دنبال کتابی اسطورهای به نام «آکسیدولومن» است تا روش نابودی ارباب را از آن به دست بیاورد.
و البته علیرغم اینکه در ابتدا مورد تمسخر دکتر اف و دیگران قرار میگیرد اما در ادامه حرفهایش اثبات میشود تا اینکه بالاخره به او و اعتقادات خرافیاش ایمان میآورند. میتوان گفت ستراکیان در طول فیلم با همراه کردن دیگران با خود، مخاطب را هم متقاعد میکند که باورهای خرافی میتواند واقعیت داشته باشد…!!!
کتاب افسانهای آکسیدولومن
و: اندیشه حلول گرایی: در این سریال بهوضوح حلول شیطان در بدن انسانها به نمایش کشیده شده است . ارباب علاوه بر اینکه بهراحتی ذهن و اراده خونآشامها را در اختیار گرفته و کنترل میکند. میتواند با انتقال کرمهایش به بدن انسانها، جسم میزبان را بهعنوان کالبد جدید خود در اختیار بگیرد.
ارباب در بدنهای متفاوت
یهودی ستایی
دو شخصیت اصلی و قهرمانان این سریال یعنی آبراهام ستراکیان و دکتر اف هردو یهودی هستند گرچه یهودی بودن دکتر اف بهوضوح مانند ستراکیان مطرح نمیشود اما از اسم یهودیاش یعنی افراییم و اشاره آیکهورست به مهاجرت خانواده دکتر اف از لهستان به آمریکا میشود نتیجه گرفت که او هم یهودی است. وقتی تمام مردم جهان ابتدا در خواب غفلت به سر میبرند و با فراگیر شدن دگردیسی در ترس و وحشت فرورفتهاند، این قهرمانان یهودی هستند که شجاعانه با ارباب مبارزه میکنند و حتی درزمانی که مردم بازندگی مسالمتآمیز با استریگوی ها کنار آمدهاند، این یهودیها هستند که از نقشه شوم ارباب آگاهاند و با فداکاری خود او را نابود میکنند.
مظلومنمایی یهود (اسطوره هولوکاست)
صهیونیستها ادعا میکنند در طی جنگ جهانی دوم حدود ۶ میلیون یهودی توسط آلمان نازی در اتاقهای گاز کشتهشده و سپس اجساد آنان در کورههای آدم سوزی، سوزانده شده است و چنین اتفاقی را هولوکاست نام نهادهاند.
هولوکاست بزرگترین مظلومنمایی یهودیان و بهانه اصلی غصب فلسطین و تشکیل کشور جعلی اسراییل است. به همین دلیل به شکلی فراگیر تبلیغشده تا علیرغم وجود ابهامات تاریخی، بهعنوان یک واقعه مسلم قلمداد شود.
این ادعای دروغین در حالی مطرح میشود که هیچکس در کشورهای اروپایی و آمریکا حق مخالفت با آن را ندارد و بر اساس قانون، کوچکترین اظهار تردید در هولوکاست شامل مجازات خواهد بود.[۱]
در طول سریال The strain نیز بر هولوکاست بهوضوح تأکید میشود. سکانسهایی که زمان جنگ جهانی دوم را روایت میکند مانند اردوگاههای کار اجباری، ظلم نازیها به یهودیان، سخنان ضدیهودی آیکهورست که افسر ارتش نازی میشود، همچنین اعدام یهودیان در آلمان همگی فضایی را ترسیم میکنند که مخاطب با یهودیان مظلوم همدردی کند. اما گویا همه این موارد برای کارگردان یهودی کافی نبوده و شخصیت بیاهمیتی را بهعنوان پدر فت واسیلی (یکی از شخصیتهای مکمل که توضیح داده شد) وارد داستان میکند که فقط او را بهنوعی به هولوکاست ربط و پیوند دهد و تأکید بیشتری بر آن داشته باشد.
همانطور که بیان شد چنین تأکیدی بر هولوکاست حتی به قیمت تضعیف فیلمنامه، نشان از تعصب شدید کارگردان و نویسنده اثر دارد.
ترویج سبک زندگی غربی
شخصیتهای اصلی ومکمل سریال هرکدام مروج مؤلفهای از سبک زندگی غربی است از مصرف مشروبات الکلی گرفته، تا روابط آزاد و حتی همجنسبازی. بهعنوانمثال دکتر اف بااینکه هنوز متأهل است با همکارش دکتر مارتینز رابطه برقرار میکند و داچ ولدرز دختری همجنسباز است.
در سکانسی از فصل چهارم که مربوط به دوران زمستان هستهای است بحثی میان ۴ نفر صورت میگیرد که به گمانهزنی در مورد کشورهای آغازکننده جنگ اتمی میپردازند. از هند و پاکستان، ایران اسراییل، و روسیه، بهعنوان کشورهایی که احتمالاً شروع جنگ را کلید زدهاند، نامبرده میشود.
اشاره به خصومت ایران و اسراییل را در سریال شاهد هستیم. علیرغم اینکه ایران نهتنها هیچ سلاح هستهای نداشته بلکه بارها بهصراحت اعلام کرده که استفاده از سلاحهای کشتارجمعی هیچ جایگاهی در دکترین دفاعی این کشور ندارد، اما همواره توسط صهیونیستها به تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای متهم بوده است. دستگاههای سیاسی و تبلیغاتی صهیونیست بارها ادعا کردهاند که ایران به دنبال ساخت بمب اتمی و استفاده از آن برای نابودی اسراییل است و افکار عمومی را بدین سمت جهتدهی کردهاند.
در این بخش از سریال نیز به مخاطب اینطور القا میشود که ممکن است ادعای صهیونیستها بهواقع تبدیلشده و جنگ هستهای بین ایران و اسراییل درگرفته باشد گویی دستیابی و استفاده از سلاح هستهای توسط ایران امری مسلم و قطعی است. به روسیه نیز بهعنوان دشمن خطرناک اشاره میشود که البته اتفاق تازهای نیست و روسیه همیشه توسط دستگاه تبلیغاتی آمریکا بهعنوان یک تهدید بینالمللی معرفیشده است.
توهین به خدا و تمسخر مسیحیت
در سراسر این سریال، مسیحیت هجو میشود و به همراه آن شبههای بهصورت پرتکرار مطرح میگردد. شبههای با این عنوان که اگر خدا وجود دارد پس چرا پاسخ دعاهایمان را نمیدهد؟. در طول سریال افراد معتقد از خدا درخواست کمک میکنند اما پاسخی دریافت نمیکنند اما در مقابل هرگاه کسی شیطان یا همان ارباب را صدا میزند تاوَن به کمکش میآید. همین امر سبب شده بود تا افراد معتقد مسیحی مورد طعنه آیکهورست قرار بگیرند.
تمسخر آیکهورست
بهعنوان نمونه ستراکیان که به دنبال کتاب آکسیدولومن است متوجه میشود که کتاب در دست کاردینالی طماع و ریاکار است و از ابتدای ورودش به دفتر کاردینال بازندگی اشرافی و برخورد بیادبانه او مواجه میشود.
علیرغم اینکه ستراکیان به کاردینال هشدار میدهد که این مطالب این کتاب برای بقای انسانها حیاتی است و نباید به دست دیگران بیفتد، کاردینال حاضر به معامله نمیشود و مبلغ هنگفتی را درخواست میکند! سپس آنها را از دفترش بیرون میکند تا به سخنرانیاش در شهرداری در مورد جذب کمک مالی از مردم بپردازد.
در سکانسی دیگر که آیکهورست برای گرفتن کتاب آکسیدولومن قصد کشتن کاردینال را دارد، درحالیکه به مجسمه عیسی به صلیب کشیده شده، نگاه میکند با لحن تمسخرآمیز میگوید: «این عجب روش عجیبی برای ابراز عشق یک پدر به تنها پسرشِ»(اشاره به اعتقاد مسیحیان در مورد فرزند خدا بودن حضرت عیسی مسیح و به صلیب کشیده شدن ایشان)
زندگی اشرافی کاردینال
سپس درحالیکه کاردینال زانوزده و خاشعانه از خدا درخواست کمک میکند، آیکهورست با همان لحن تمسخرآمیز چنین میگوید: «صدش رو میشنوی خدا؟؟ خدمتکار باایمانت در لحظه نیاز بهت التماس میکند نمیآی به کمکش؟ برای نابودی دشمنش رعدی نازل نمیکنی؟»
سپس خطاب به کاردینال میگوید:« انگار پروردگارت کارهای بهتری برای انجام داره…» درست است که آیکهورست شخصیتی منفی است اما تکرار چنین مکالمه توهینآمیزی سبب میشود که این شبهه در ذهن مخاطب رسوخ کند.
مخصوصاً زمانی که نمادهای مسیحیت بارها در کنار افرادی که به خونآشام تبدیلشدهاند به نمایش درمیآید که تداعیکننده همین شبهه است گویی که اعتقاد این افراد هیچ کمکی به آنها نکرده است.[۲]
تصویر مادر اگوستین الیزالده که فردی بهشدت معتقد بود اما هماکنون تبدیل به خونآشام شده در کنار مجسمه مریم مقدس
اسلام هراسی
گرچه اساس فیلم همانطور که بیان شد در مدح یهود و تمسخر مسیحیت است اما خالی از تعریض و کنایه نسبت به اسلام نیست. مواردی مانند اشاره به اختلافات مذهبی میان هند و پاکستان، همچنین اشاره به واقعه ۱۱ سپتامبر و شخصیتپردازی منفی از افرادی بانامهای اسلامی مثل حسن و کریم. بهعنوانمثال حسن مغازهداری ترسو است و کریم رئیس یک مافیای خلافکار در نیویورک است که درنهایت نیز به طمع پول خیانت کرده و به ارباب میپیوندد
سرزنش نوع انسان: یکی از مضامین پرتکرار در آثار گیلرمودل تورو ، سرزنش انسانهاست. در بسیاری از آثار او همچون پسر جهنمی، انسانها علیه یکدیگر حتی با شیاطین همدست میشوند. در این سریال نیز در دیالوگهای مختلفی نوع انسان مورد نکوهش قرار میگیرد بهعنوان نمونه به موارد زیر دقت کنید:
کوئینلن(دورگه ) : «بمبهای شما (انسانها) بود که ما رو وارد شب ابدی (زمستان هستهای) کرد نه ارباب. بدون اون سلاحهای کشتارجمعی که مردمتان مشتاق پرت کردنش به همدیگر بودن ارباب الآن هنوزم تو کانالها مخفی بود»
آبراهام ستراکیان: «ما انسانها با اعتمادبهنفس کاذب برتری خودمان بر نژادهای دیگر را باور کردیم»
ارباب[۳]: «به مدت هزاران سال ذهن انسان با خودش در جنگ بوده مذهب مارکسیسم فاشیسم کاپیتالیسم. ظاهر ایدهها در تئوری معقولانه است ولی هر کدوم توسط یک نقص اساسی در ذهن انسان شکست خوردند. «خودخواهی و تکبر انسان». که باهاش عجین شده و محو نشدنیه.
در جریان این موضوع هستم چون ذهن میلیونها انسان درون من موجودیت داره. من بصیرت تمام اولادم را که تبدیلشدهاند رو در اختیاردارم.
از تمام موجودات این دنیای طبیعی «حیوان انسان» از همه خطرناکتره با توجه به اعمال لحظهای خشونتآمیز .!!
رهبران انسانهای بازمانده اونها را به تاریکی بردند ولی خوشبختانه گونهای جدید برای جایگزینی اونها طلوع کرده است که توسط یک ناخودآگاه واحد و یک هدف واحد متحد شدند دیگه خبری از جنگ نخواهد بود…»
مضمون اصلی این جملات که همگی در مذمت نوع انسان بود این است که اختیار انسان مایه فساد، جنگ و تباهی است و تنها در صورتی به صلح پایدار و آرامش میرسد که اراده و اختیاری از خود نداشته باشد بلکه توسط عامل بیرونی(ارباب) هدایت شود.
در مقابل مبانی انسانشناسی اسلامی که «اختیار و اراده» انسان را عامل تمایز او از سایر موجودات میداند. حال اگر حق را اراده کرد از فرشتگان بلندمرتبهتر است و اگر به باطل گروید از حیوان پستتر….
نقد سرمایهداری
به دو دلیل میتوان گفت در این سریال سرمایهداران افراد پلیدی نمایش داده میشوند یکی حمایت سرمایهدارانی مانند پالمر از ارباب درحالیکه هیچ سرمایهداری در طرف مقابل قرار ندارد دو مخالفت سرمایهداران با وضع مالیات برای آنان در شرایط بحرانی بهطوریکه به دنبال عزل آن نماینده پیشنهاددهنده بودند درحالیکه تنها فردی که از مردم در برابر استریگوی ها محافظت میکرد همان نماینده بود.
آخرالزمان و منجی منفی
ژانر آخرالزمان یکی از متداولترین سبکها برای انگاره سازی بر اساس مکاتب غربی-یهودی است.در یک نگاه کلی به این سریال میتوان بهراحتی مؤلفههای آخرالزمانی را شناسایی کرد.
مواردی همچون تقابل خیر و شر،وقوع بلایای عظیم، سیطره موجودات اهریمنی قدرتمند، مظلومیت و بیپناهی انسانها ، برتری و هوشمندی یهود، غصب سرزمین توسط شیطان با حمله به مردم عادی، لزوم نظامیگری و توجیه خشونت و استفاده از سلاحهای مرگبار و البته وجود دشمنان شرقی ( آلمانی ایرانی روسی) همگی در فضاسازی آخرالزمانی در سریال مؤثر بودهاند.
اشاره به جدال ایران و رژیم غاصب و ورود به جهانی تیره توسط انسان ها
همچنین تأکید بر خورشیدگرفتگی که بهعنوان یکی از علائم آخرالزمان در کتاب مقدس مطرحشده، به خلق جلوههای آخرالزمانی در سریال کمک کرده است.
در اینجا نباید از مهمترین رکن یک داستان آخرالزمانی یعنی منجی جهانی غافل شد. شخصیتپردازی فرد منجی در این سریال کاملاً منفی است. بدین معنا که نهتنها فرد منجی در جبهه خیر قرار ندارد بلکه کاملاً شیطانی و شرور است.
در جبهه انسانها هیچ شخصیتی در تراز یک منجی جهانی که مورد انتظار انسانهای مصیبتزده باشد وجود ندارد. اما در مقابل ادبیات منجی برای شخصیتهای شیطانی بهکاررفته است.
بهعنوانمثال شخصیت ارباب نشانههای یک منجی آخرالزمانی رادار است. شخصیتی باستانی که قدرت و تواناییهای فوقالعادهای دارد و از گذشته دور سر برآورده و به دنبال تشکیل حکومتی جهانی بر روی زمین است. ارباب، تمام مکاتب قبلی انسانها اعم از ادیان و نظامهای فکری سیاسی را ، ناکارآمد و ظهور نظم جدید را تنها راه نجات بشر معرفی میکند.
یاران نزدیک ارباب نیز از او بهعنوان منجی یادکرده و با اطاعت از فرمانهایش به دنبال جلب عنایات خاص او و اعطای تواناییهای ویژه هستند.
مبانی نظری پیشفرض سریال دگردیسی
در این سریال مکاتب و فلسفههای مادی بهعنوان اصول حاکم بر تمدن غرب، تبلیغ و تائید میشود که بستر سریال را شکل داده و اتفاقات درون سریال از رهگذر توجه به این اصول، تفسیر میشوند:
اومانیسم
انسانمحوری روح اصلی حاکم بر غرب مدرن است. بر مبنای این تفکر،انسان جای خدا نشسته و همهکاره عالم است. انسان اومانیست دیگر احساس نیازی به وحی و پیامبر و کتاب مقدس نمیکند بلکه بر عقل و خرد خود تکیه میکند.
برخلاف مبانی اسلامی که برای سعادت بشر، عقل را در کنار وحی و هدایت انبیا و اوصیا علیهمالسلام، معتبر میداند. البته انسان اومانیست نیز باوجدان اعتراف میکند که علم او کافی نیست اما همچنان تأکید دارد که با تکامل علم و یافتههای علمی خود میتواند بدون کمک وحی بر مشکلات فائق آید. حتی گاهی بجای قدرت الهی، قدرت عشق و امثال آن را بهعنوان حلال مشکلات و منجی خود معرفی میکند.
با توجه به نهادینه شدن تفکر اومانیسم در تمدن غرب مدرن طبیعتاً در تعداد بیشماری از فیلم و سریالها این معنا نمود پیدا میکند.
در سریال دگردیسی نیز انسان بهتنهایی بهمواجهه با ارباب و استریگوی ها م میرود بدون هیچگونه امدادی الهی، و تنها با تکیهبر علم و،فنّاوری خود بر دشمن غلبه پیدا میکند. درنهایت نیز سریال دگردیسی با چنین دیالوگی به پایان میرسد: «این «عشق» بود که همه ما را نجات داد و دنیا را به ما برگرداند »
دئیسم
شاید برایتان سؤال پیش بیاید که چگونه این سریال بر اساس اندیشه اومانیستی، میتواند قائل به انکار نقش خدا در زندگی بشر باشد، درحالیکه قهرمان داستان یک یهودی خداباور است؟ پاسخ این سؤال با توجه به اعتقاد یهودیان به دئیسم یعنی خدای بازنشسته روشن میشود. بر اساس تعالیم یهود در تورات تحریفشده، خداوند انسان را خلق کرده و سپس به حال خود رها کرده است و هیچگونه شأنیای برای ربوبیت و تدبیر امور دنیا ندارد.
در قرآن کریم به این اندیشه باطل یهود اشارهشده است که:«وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ »(مائده/ ۶۴: و یهود گفت که دست خدا (نسبت به تصرف در امور آفرینش،تشریع و عطا کردن روزی) بسته است، دست هاشان بسته باد و نفرین بر آنان به خاطر این گفته، بلکه هر دودست خداوند گشاده و باز است)
مجسمه مریم مقدس که هیچ کارایی ندارد!
بر اساس تعالیم اسلامی نهتنها خداوند حکیم، مدبر این عالم است بلکه با لحظهای قطع توجه او نسبت به عالم، هر آنچه هست، نیست و نابود میشود.
سکولاریسم
گرچه در سریال دگردیسی « جدایی حوزه دین از دنیا» بهعنوان یک شعار صراحتاً مطرح نمیشود اما فضای فکری مسلط در طول سریال بی کاربرد بودن ادیان و آموزههای دینی در زندگی و مواجهه با مشکلات است. عملکرد ستراکیان یهودی را میتوان شاهد بر این مدعا دانست. همانطور که میبینیم قهرمان یهودی و خداباور سریال برای مقابله با ارباب به سراغ کتابی اسطورهای (آکسیدولومن) میرود اما کوچکترین توسلی به تورات نمیکند
پراگماتیسم
پراگماتیسم یا عملگرایی به مکتبی گفته میشود که همهچیز را دارای نتایج عملی مادی میخواهد بر مبنای این مکتب «حقیقت یعنی آنچه در عمل سودمند باشد» بنابراین در نظام رفتاری پراگماتیسمی، هر عملی که به نتیجه سودمند منجر شود، جایز است یا بهقولمعروف «هدف وسیله را توجیه میکند.»
این جمله از مهمترین شعارهای the strain است. در طول سریال دگردیسی مخاطب شاهد اعمال خشونتآمیزی از طرف انسانهاست. دکتر اف که در ابتدا از خشونت ستراکیان در بریدن سر افراد آلوده تعجب میکند تا پایان سریال عمداً و سهواً افراد زیادی را میکشد و هیچ عذاب وجدانی احساس نمیکند با این استدلال که تمام این خشونتها لازم بوده است.
در سریال دگردیسی علاوه بر تجویز خشونت بالا ، آزمایشها غیرانسانی نیز توجیه میشود. در بخشی از سریال میبینیم دکتر اف به همراه همکارش دکتر مارتینز با بستری کردن دو فرد آلوده، آزمایشهایی ترتیب میدهند تا بتوانند سمی مهلک برای نابودی استریگوی ها بسازند.گرچه در ابتدا آن دو نفر برای انجام آزمایشها قانع میشوند اما در ادامه با سختتر شدن شرایط رضایت خود را پس میگیرند.
با این حال دکتر اف به مخالفت آنها توجهی نکرده و بازور و اجبار به آزمایشها خود ادامه میدهد. درنهایت نیز موفق شده و میتواند گروهی از استریگوی ها را با مسمومیت واگیردار از پا درآورد.
آزمایشها دکتر اف بر روی انسانهای آلوده
چنین اتفاقی میتواند یادآور بخشی از تاریخ ایالاتمتحده باشد زمانی که پزشکان آمریکایی ، آزمایشها پزشکی غیرقانونی و گستردهای بر انسانها انجام دادند. این آزمایشها شامل آزمودن واکسنهای تازه تولیدشده، قرار گرفتن انسان در معرض بسیاری از سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی (ازجمله عفونتهای ناشی از بیماریهای کشنده یا ناتوانکننده)، آزمایشهای تشعشعهای انسانی، تزریق مواد شیمیایی سمی و رادیواکتیو، آزمایشهای جراحی، آزمایشهای بازجویی و شکنجه، آزمایشهایی که شامل مواد تغییردهنده ذهن بود. سوژه آزمایش در بسیاری از تحقیقها، افراد فقیر، مجرمان زندانی و سیاهپوستان آفریقایی بودند.
طبیعی است که در فضایی که پراگماتیسم حاکم بر اصول اخلاقی باشد، آزمایش غیرقانونی و غیرانسانی نهتنها جایز بلکه قابلستایش است چراکه موجب پیشرفت علم پزشکی میشود!!!
فیزیکالیسم
از فیزیکالیسم به دو معنا تعبیر میشود : به یک تعبیر فیزیکالیسم به رویکردی گفته میشود که تمام رفتارهای انسان را با واکنشهای شیمیایی مغز توجیه کرده و تأثیرات روحانی و متافیزیکی را بهکلی انکار میکند.
سریال دگردیسی نیز علاوه بر آنکه هیچ صحبتی از فرشتگان و ارواح به میان نمیآورد، شیاطین را نیز، موجوداتی زمینی با ساختار زیستی متفاوت از انسان معرفی میکند و نه موجوداتی متافیزیکی(دوری از نور آفتاب که یکی از ویژگیهای برخی اجنه و شیاطین است ،یکی از صفات بارز استریگوی ها نمایش داده میشود.) حتی ارباب هم که از بدنی به بدن دیگر حلول میکند روح ندارد بلکه اساس وجودش ماری سرخرنگ است.
شیاطین شبه انسانی
همچنین از فیزیکالیسم به حاکمیت علوم مادی بر علوم انسانی و وحیانی نیز تعبیر کردهاند. به این معنا که راهنما و کلید حل مشکلات بشر علوم تجربی و مادی است نه علوم وحیانی. چنانکه در این سریال هم میبینیم آموزههای دینی هیچ نقشی در مبارزه با شیطان (ارباب) ندارند. دکتر اف و ستراکیان که او هم یک پروفسور است در جریان مبارزه بر تواناییهای علمی و تجربی خود تکیه میکنند نه اعتقادات مذهبی یهودیت.
پوزیتیویسم
پوزیتیویسم نیز جلوهای از اندیشه مدرن است که بر اساس آن، تنها روش معتبر برای کسب معرفت ، بهرهگیری از حواس پنجگانه و روشهای تجربی است. بنابراین دیدگاه چون اساساً امور ماورایی و مجرد (غیر محسوس) قابل تجربه و آزمایش نیستند غیر معتبر و مهمل خواهند بود. پارادایم اصلی علوم جدید کاملاً پوزیتیویستی است
فرضیه تکامل
«فرضیه تکامل یا فرگشت» که از قرن نوزدهم توسط چارلز داروین مطرحشده و بهتدریج بسط و گسترشیافته، به تبیین چگونگی زیست موجودات زنده میپردازد. بر اساس این فرضیه موجودات زنده کنونی، همگی حاصل تکامل موجودات پیش از خود هستند بهگونهای که اگر تا هنگام آغاز حیات بر روی کره زمین به عقب برویم به یک موجود تکسلولی خواهیم رسید. صرفنظر از سایر ادعاهای تکاملگرایان[۴] ، دیدگاه آنان در مورد خلقت انسان به چالشی جدی با ادیان الهی بدل شده است چراکه بر اساس متون مقدس انسان نخستین مستقیماً و مستقلاً توسط خدا آفریدهشده است نه اینکه حاصل تکامل شامپانزه باشد!! [۵]
سیر تکاملی به ایجاد هیولا های خونخوار منجر شده است!
چالش با ادیان، باعث جذابیت این فرضیه در نظر بشر اومانیست شده که انسان را همهکاره و بینیاز از دین و وحی الهی میداند. به همین جهت تبلیغات شدیدی بر اصول، مبانی و نتایج فرضیه تکامل صورت میدهد.
در این سریال نیز فرضیه تکامل بهعنوان پیشفرض در نظر گرفتهشده و دیالوگهای زیادی با این مضمون دیده میشود. بهعنوانمثال آیکهورست خطاب به دکتر اف غایتمندی دنیا را نفی میکند و صراحتاً از تنازع بقا و انتخاب طبیعی سخن میگوید: «واقعاً باور داری که به برنامه بزرگی برای برتری بشر پیشبینیشده؟بهعنوان یک دانشمند و پزشک میدوند که همچین مسائلی الهی نیستند بلکه نتیجه نیروی مطلق هستند. گونه قویتر پیروز میشده» و یا در جای دیگر ارباب میگوید :«از تمام موجودات این دنیای طبیعی، حیوان انسان از همه خطرناکتره… خوشبختانه گونهای جدید برای جایگزینی اونها (انسانها)طلوع کرده…»
میلیتاریسم و لزوم نظامیگری
علیرغم تلاشهای گسترده یاران دکتر اف برای از بین بردن استریگویها از راههای مختلف،(اعم از راههای علمی مانند تلاش دکتر اف و دکتر مارتینز برای ساخت واکسن و یا مسموم کردن استریگوی ها یا راههای غیرعلمی مانند تلاش ستراکیان برای یافتن روشی تازه در کتاب اسطورهای آکسیدولومن) درنهایت آن چیزی که باعث پیروزی نهایی آنان میشود استفاده از سلاح است.
بهطوریکه در مرحله اول به کمک بمب هستهای ارباب را نابود کرده و در مرحله بعد با قطع ارتباط ارباب و استریگوی ها، آنان را بهراحتی قتلعام میکنند. بنابراین ضرورت نظامیگری و استفاده از سلاح ( حتی هستهای و یا سلاحهای بیولوژیکی) برای ادامه حیات بشر کاملاً توجیه میشود.
جمعبندی سریال دگردیسی
بهطورکلی میتوان گفت سریال دگردیسی همچون بسیاری از آثار سینمایی دیگر، با مظلومنمایی از یهودیان و قهرمان سازی از آنان، معانی و مفاهیمی یهود رایانه را به مخاطب القا میکند. قدرتنمایی اعجابانگیز از شیطان، حذف خدا از زندگی بشر ، سرزنش نوع انسانها و البته نگاه منفی و شیطانی به آخرالزمان و منجی ازجمله مواردی است که کارگردان یهودی این سریال در دیگر آثار خود نیز بر آن تأکید دارد.
همچنین اضافه کنید مبانی و مؤلفههای تمدن غرب را که بر بستر داستان دگردیسی تائید و تبلیغ میشود که بیان آن گذشت.
به همین دلیل است که هالیوود را نه صرفاً یکنهاد تولید سرگرمی بلکه دستگاه عظیم تبلیغاتی و پروپاگاندای تمدن غرب در راستای جهتدهی افکار عمومی میدانیم که برای رسیدن به اهداف شوم صاحبان صهیونیست خود، تلاش میکند.
پاورقی ها:
[۱] تاکنون تحقیقات متعددی در رد ادعای صهیونیستها مبنی بر نسلکشی یهودیان در اتاق گاز انجامشده که حقیقت را برملا کرده است. تحقیقاتی همچون کالبدشکافی قربانیان توسط پزشکان روسی و آمریکایی، بررسیهای سرویس اطلاعاتی بریتانیا و رمزگشایی از کد مخابراتی نازیها و به دست آوردن اطلاعات اردوگاهها، آزمایشها علمی فرد لیوشتر(Fred A. Leuchter) مهندس مشاور آمریکایی درزمینهی زندانهای اتاق گاز در آشویتس، تردید در صحت ادعاهای شاهدیم در دادگاه نورنبرگ و بسیاری موارد دیگر. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به…
[۲] (پاورقی: شاید چنین سؤالی برای شما مطرح شود که وقتی اساس سریال یهودی است چرا چنین شبههای در تمسخر دین مطرح میشود؟ پاسخ این است که چنین تعارضی در یهودیت با توجه به اعتقاد دو مقوله دئیسم و سکولاریسم، واقع نمیشود که در همین مقاله بدان میپردازیم)
[۳] . ارباب در فصل چهارم سریال دگردیسی، با این جملات ایدئولوژی خود برای تشکیل حکومت جهانی و علت تمام اتفاقات گذشته را توضیح میدهد که برای مخاطب نیز جالبتوجه است بنابراین به نظر میرسد این جملات بسیار مهم و دارا ای نکته است
[۴] : بهعنوانمثال دانشمند تکاملی معاصر،ریچارد داوکینز، بهصراحت وجود خدا را انکار میکند حالآنکه به روش علوم تجربی نمیتوان وجود خدا را نفی کرد بهعبارتدیگر حیطه متافیزیک از حیطه علوم حسی-تجربی جداست بنابراین دانشمندان پزیتیویست ، هیچگونه صلاحیتی برای اثبات یا نفی موجودی متافیزیکی ندارند
[۵] البته این ادعا نیز همچون سایر، گزافهای بیش نیست چراکه برفرض اینکه تمام ادله و مستندات تکاملگرایان را صحیح بدانیم، نهایت چیزی که میتوانند اثبات کنند این است که«بر اساس شواهد کاملاً ممکن و محتمل است که انسان از شامپانزه تکاملیافته باشد.» بهعبارتدیگر نمیتوانند این ادعا را بهطور قطعی اثبات کنند چراکه هیچکس تکامل انسان نخستین از شامپانزه را تجربه نکرده و مدارک تاریخی برای اثبات چنین ادعای بزرگی وجود ندارد. در مقابل اما خلقت گریان بر آفرینش مستقل انسان دلیل قطعی دارند که عبارت است از متن قرآن کریم که از صحت سندی متینی برخوردار است
درنتیجه تکامل گریان با اثبات «احتمال تکامل انسان از شامپانزه» نمیتوانند «نظریه یقینی خلقت انسان» را رد کنند.