شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۱
حد نصاب اخلاق و تربیت اخلاقی در سیره امام رضا (ع)/ اخلاق افراد کافر،آنها را بهشتی می کند؟

حوزه/ روایات بسیار زیبایی از امام رضا(ع) داریم که هم در گفتار و بیان‌شان تصریح دارند که اخلاق از دین جدا نیست. هم اینکه افرادی که عمل اخلاقی ندارند را مذمت می‌فرمایند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین حسین احمدی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در همایش ملی اخلاق و تربیت در سیره و معارف رضوی از مجموعه رویدادهای ذیل چهارمین سوگواره علمی فرهنگی امام رضا (علیه السلام)با موضوع " تمایز حد نصاب اخلاق و تربیت اخلاقی از سیره معرفتی امام رضا (ع)" به ارائه بحث پرداخت.

گزارش این ارائه به سمع و نظر مخاطبان می‌رسد:

امام رضا (ع) فرمودند: «اَلْإِیمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ لاَ یَکُونُ اَلْإِیمَانُ إِلاَّ هَکَذَا»

علمای اسلام که علم اخلاق را تعریف می‌کنند به گونه‌ای تعریف می‌کنند که شامل تربیت اخلاقی هم می‌شود. هم می‌گویند علم اخلاق شامل شناسایی فضائل و هم شامل کیفیت اکتساب فضائل و اجتناب از رذائل می‌شود. وقتی شما معراج السعاده را باز می‌کنید، افزون بر معرفی فضائل و رذائل بیان می‌کند که چطور این فضائل را در خود ایجاد کنم یا این رذیلت را دور کنم؟ تا کنون اندیشمندان اسلامی بر این منوال حرکت کرده‌اند ولی در طول زمان شاخه‌های بیشتری پیدا کرده و انشعابات علوم بسیار شده‌اند. برای مثال وقتی فلسفه را نگاه می‌کنید از قدیم شامل همه علوم حقیقی می‌شد، اما به مرور زمان فلسفه را گفتند فقط هستی شناسی است، دیگر نمی‌گویند همه حقیقت که شامل ریاضیات و چیزهای دیگر شود. با گستردگی علم و برای شناسایی بهتر معارف آمدند آن را شعبه شعبه کردند تا اینکه افراد تخصص بهتری را در آن زمینه علمی کسب کنند.

در حال حاضر باب شده که می‌آیند میان علم اخلاق و تربیت اخلاقی تمایز قائل می‌شوند. گرچه تا زمان حاضر اندیشمندان مسلمان این کار را نکرده‌اند؛ چون با هم تنیده هستند. اگر ما علم اخلاق را در معرفی فضائل و رذائل قلمروی آن بسیار کوچک می‌شود. البته بحث تزاحم‌های اخلاقی در شناخت فضائل و رذائل بایستی دقت کنیم. آن‌ها را نیز مثل اخلاق حرفه‌ای و تعاملی را جدا کرده‌اند. شعب زیادی از علم اخلاق به دلیل فراگیری بهتر و تخصص دقیق‌تر پیدا کردن در آن‌ها ایجاد کرده‌اند. بحث در حد نصاب اخلاق و تربیت اخلاقی مسلماً تفکیک کردن این دو است. حد نصاب اخلاق را متمایز از حد نصاب تربیت اخلاقی بیان می‌کنیم با توجه به اینکه هدف آن‌ها نیز تفاوت پیدا می‌کنند.

بیان مسئله و ضرورت بحث

بعضی شبهات القا می‌شود که ما با این تمایز می‌توانیم شبهات را برطرف و دفع کنیم. برای مثال می‌گویند ما آیات صریحی داریم که اعمال کفار مثل خاکستری می‌ماند که باد آن را برمی‌دارد و می‌برد. یک نفر می‌گوید این کافر گرچه مؤمن نبود؛ اما به خاطر ریا نبود و برای اینکه وجدان درد نگیرد و غنی شود به فقیری کمک کرد که نیت بدی هم نداشت. اگر این عمل او برای غنای فقر فقیر یا آرامش خاطر بود، شما می‌گوید این کار اخلاقی نیست؟ مثل خاکستری می‌ماند که باد بردارد و ببرد؟ آیات دیگری نیز در این زمینه داریم. «کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً» مثل سراب می‌ماند و هیچ فایده‌ای برای او ندارد.

تحلیل‌هایی از روایات برداشت می‌شود که در برخی تفاسیر و ذیل برخی از آیات آورده‌اند. تفسیر قمی بیان شده که این درباره آخرت است که چون نیت آخرت نداشته در بهشت هیچ اثری از عمل خود نمی‌بیند. در دنیا می‌خواست آرامش خاطر پیدا کند و پیدا کرد. آیا هیچ راه حل دیگری برای عمل این‌گونه افراد وجود دارد که بتوان تبیین دیگری از این عمل ارائه کنیم و جایگاه این عمل را به گونه دیگری هم تقریر کنیم؟ ضرورت دارد که این بحث باز شود.

وقتی می‌گوییم حد نصاب اخلاق از تربیت اخلاقی جدا می‌شود باید بیان کنیم منظور ما از حد نصاب چیست؟ مثل همین که شما حدنصاب زکات را در فقه بیان می‌کنید می‌گویید ما کجا می‌توانیم مرزهایی را معین کنیم که این گندم وقتی بدان می‌رسد باید زکات داده شود و هدف آن نیز تحقق یابد. حد نصاب به آن مرزی گفته می‌شود که حداقل‌ها را برای کسب هدف نهایی داشته باشد. وقتی کسی می‌خواهد زکات پرداخت کند می‌گوییم اگر گوسفند تو به ۴۰ عدد رسید به آن مرز و حد نصاب می‌رسد.

با توجه به این معنای از حدنصاب، توجه به این نکته داریم که اخلاق تنها محدوده اعمال اختیاری را در بر می‌گیرد یعنی اگر عملی از روی اختیار نبود و اعطای الهی به حساب می‌آید، این شخص از ابتدایی که به دنیا آمده اندام مناسب و چهارشانه‌ای دارد، رشید است و نسبت به دیگرانی که افراد عادی و معمولی هستند، شجاعت بیشتری دارند، این اکتسابی و تحصیلی نیست، هیچ اختیاری نداشته است و از این جهت اعمال اختیاری در میان نبوده است. اعمال اختیاری فرد بر اساس اختیار تحسین و تقبیح می‌شود. ما اخلاق را به قلمرویی اطلاق می‌کنیم که اعمال اختیاری باشد و اگر اعطای الهی باشد مشمول بحث ما نیست. البته در جایی که انسان با اختیار عمل را انجام می‌دهد، توجه به این نکته داریم که عمل او در طول اراده الهی است.

اگر خداوند متعال نخواهد اراده را از انسان می‌گیرد که او توانایی انجام فعل را نداشته باشد. افزون بر اینکه در اختیار، اراده الهی آن به آن افاضه می‌شود. غیر از آن است که اراده را یک بار داده باشد و مثل قضیه خدای ساعت ساز نشسته و هر وقت نخواست ساعت را خراب کند. اراده الهی بسیار بیش از این است. اراده الهی آن به آن افاضه می‌شود که از آن استفاده کنیم و در عمل اختیاری خود این کار را انجام بدهیم. پس توجه داریم فارغ از اعمالی که اختیار انسان هیچ دخلی در آن ندارد و محل بحث نیست، مواردی را بحث می‌کنیم که عمل اختیاری انسان در آن دخیل هست.

اگر کاری از جهت اسلامی گفتیم که به آن اهداف اسلامی نمی‌رساند به آن معنا نیست که اصلاً هیچ فایده‌ای ندارد. امکان دارد فواید دیگری نیز داشته باشند. مکاتب اخلاقی در جهان زیاد هستند که برخی از آن‌ها قدرت‌گرا هستند. می‌گویند همه اعمال اختیاری خود را برای رسیدن به قدرت انجام بده. بعضی می‌گویند که برای سود عمومی فعالیت بکنید. یعنی بهترین کار از نظر آن‌ها این است که بیشترین خیر و سود را به بیشترین افراد برساند. آنها سود عمومی را ملاک خوبی و بدی اعمال می‌دانند. برای مثال گروهی آرامش خاطر را مطرح می‌کنند و می‌گویند هر کاری که به تو یک آرامش روحی می‌دهد و دیگر وجدان درد نمی‌گیرید، آن کار، کار خوبی است. غربی‌ها و دنیاگریزها همین حرف را می‌زنند. برخی دیگر دیدگاه لذت گرایی را مطرح می‌کنند. در هرصورت مکاتب مختلف اهداف مختلفی را برای مکاتب اخلاقی مطرح کرده‌اند که بایستی بررسی کنیم که هدف اخلاقی که اسلام بیان می‌کند چیست تا در آن راستا حدنصاب اخلاقی را مشخص کنیم و برای آن تبیین عقلی و نقلی ارائه کنیم.

با توجه به این نکته اگر ما می‌گوییم هدف اخلاق اسلامی در اینجا، عمل ما نمی‌تواند ما را به آن هدف اخلاقی برساند به این معنا نیست که ما را به اهداف دیگر نمی‌رساند. امکان دارد ما را به لذت یا قدرت و ... برساند، اما به آن هدفی که اسلام تعیین کرده نمی‌رساند یعنی سودها چند نوع هستند. آن هدفی که اسلام بیان می‌کند که ما می‌آییم به آن سعادت و قرب الهی می‌گوییم، به گونه‌ای است که سود، لذت، قدرت، اطمینان و ... در آن هم وجود دارد. البته نوع اینها خاص و متفاوت هستند. هدف نهایی اسلام به گونه‌ای است که بسیاری از اهداف دیگر در آن وجود دارد و بنا نیست که بگوییم اگر به آن هدف نرسیدیم، هیچ یک از اهداف دیگر محقق نخواهند شد.

روش ما نیز عقلی و نقلی است، چون مباحث ما بر پایه عقل عنوان و مؤیدات نقلی را نیز ذکر می‌کنیم. بحث ما پیشینه‌ای هم دارد. برخی از اندیشمندان به حدنصاب اخلاقی پرداخته‌اند برای مثال شهید مطهری اگرچه حدنصاب نیاورده، اما این بحث را مطرح کرده است. من در خلال بحث نیز به آن‌ها اشاره خواهم کرد. آیت الله مصباح در کتاب دروس فلسفه، اسم حدنصاب اخلاق را آورده‌اند و این بحثی که من حدنصاب اخلاق را امروز مطرح می‌کنم از ایشان گرفته‌ام که واژه‌های بحث از ایشان سرمنشاء گرفته شده است. اگرچه بعدها حدنصاب تربیت اخلاقی را بنده اضافه کرده‌ام؛ اما در مجموع ریشه‌های بحث در میان اندیشمندان اسلامی ما به گونه تصریح مثل آیت الله مصباح یا در ضمن مثل شهید مطهری بدان پرداخته‌اند.

حد نصاب اخلاق

اخلاق یک هدف و حدنصابی دارد و بر اساس هدف معین می‌شود. هدف اسلام رسیدن به سعادت است. سعادت کلی است، یک طوری باید آن را تبیین کنیم. چون کسی هم که لذت گرا است، ادعا می‌کند که می‌خواهد به سعادت برسد، اما مصداق سعادت را لذت می‌گیرد. آن کسی هم که می‌خواهد به کمال یا قدرت برسد نیز چنین حرفی می‌زند. مصداق سعادت این است که انسان یک کمالی را کسب کند. بایستی دارای واقعیت باشد، چون ما نمی‌خواهیم در یک خیال باطل سیر کنیم که بگوییم اخلاق خیالی است. انسان دارد یک کمالی را کسب می‌کند و یک نداری به دارایی تبدیل می‌شود.

پس می‌خواهیم یک کمالی را به معنایی دارایی کسب کنیم. یک واقعیتی است که آن را نداشتیم و به دست می‌آوریم. اگر می‌گوییم مصداق کمال قرب الهی است می‌توانیم تبیین عقلانی برای آن ارائه کنیم. کمال اخلاقی یعنی دارا شدن چیزی که نداشته‌ایم. چگونه مصداق آن را پیدا کنیم؟ من اگر بخواهم به کمال برسم باید کامل مطلق شوم؟ خیر، او صمد و بی‌نیاز است و من نمی‌توانم بی‌نیاز شوم. کامل مطلق نمی‌توانم شوم؛ اما از این نادارایی‌های خودم می‌توانم چیزهایی کسب کنم و نزدیک‌تر به کامل شوم. بیان، بیان عقلی شد. کامل شدن یعنی نادارایی را تبدیل به دارایی کردن. این دارایی را پیدا کنم می‌توانم کامل مطلق شوم؟ خیر. نمی‌توانم بعضی از صفات کامل مطلق را پیدا کنم و مسلم است که نمی‌توانم صمد و بی‌نیاز شوم؛ چون من عین نیاز هستم و آن به آن باید وجود به من از سوی خدا افاضه شود. از این رو قرب به خداوند متعال منظور می‌شود.

این قرب فاصله‌اش تا خود خدا، فاصله‌ای به اندازه بی‌نهایت است؛ اما بالاخره از آن نداری یک دارایی را کسب کردم که باعث می‌شود که من به قرب الهی نزدیک‌تر شوم. قرب الهی هدف اخلاق شد که خود را در سعادت اخروی کامل‌تر و دقیق‌تر نشان می‌دهد؛ چون سعادت‌های دنیا مقطعی و زمان‌مند است؛ اما سعادت‌های اخروی بقا دارد. پس من این قرب الهی را که در این دنیا کسب می‌کنم مقدمه‌ای می‌شود بقای آن در آخرت خود را جلوه می‌دهد که به آن سعادت اخروی و هدف نهایی اخلاق می‌گویند. اگرچه سعادت دنیایی به عنوان مقدمه برای سعادت اخروی لازم است.

بروز و ظهور کامل آن نیز در همان آخرت خواهد بود. بعد می‌گویند مصداق بار آن طبق آیات و روایات معتبر بهشت است. کسی که بهشتی شود؛ یعنی به آن سعادت اخروی و هدف اخلاق رسیده است. بهشتی شدن را معیار می‌گیرند. شما وقتی می‌خواهید به تهران بروید، تهران را به عنوان هدف و معیار حرکت خود قرار می‌دهید که منحرف نشوید و به سمت شهر دیگری نمی‌روید. وقتی شما بگویید که بهشت مقصد نهایی من است، می‌توان آن را به عنوان معیار یاد کرد و هر عملی که من را به این سعادت برساند، حدنصاب اخلاق می‌شود. پس حدنصاب اخلاق مرز اعمالی است که من را به بهشتی شدن می‌رساند. حالا باید ببینم که چه چیزهایی بایستی داشته باشم که من را به بهشتی شدن برساند؟ حداقل آن این است که باید ایمان به خدا و قیامت داشته باشید، در غیراینصورت بهشتی نمی‌شوید. کسی که آخرت و بهشت را قبول ندارد، به آن‌ها نمی‌رسد. شهید مطهری می‌فرماید کسی که بهشتی شدن را اختیار نکرده، بهشت را به او نمی‌دهند. بهشت را به کسی می‌دهند که آن را اختیار کرده باشد. اگرکسی قدرت را اختیار کرده باشد قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡیَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا» به او در همین دنیا داده می‌شود، اما کسی که آخرت را اختیار نکرده، به او نمی‌دهند.

از این جهت اگر کسی به فقیر کمک کرد برای اینکه او بی‌نیاز شود، به آن فقیر بی‌نیازی را می‌دهند. اگر کسی کمک به فقیر کرد که آرامش خاطر پیدا کند و وجدان درد نداشته باشد، با این کمکی که انجام داد، وجدان درد نمی‌گیرد؛ اما اگر کسی برای کسب رضایت خدا انجام داد، رضایت خدا را کسب می‌کند. به این نکته توجه داشته باشید که اگر کسی آخرت را اختیار نکرد و خداوند به او بهشت داد، این از نوع اعطایی خداوند است، چون امکان دارد کسی جاهل قاصر باشد که خداوند به خاطر این امکان دارد به او اعطا کند؛ اما اخلاقی نیست؛ چون از حیطه اختیار خارج می‌شود و گفتیم که اخلاق هم از حیطه اختیار خارج نمی‌شود.

با توجه به این نکته قرار شد کارهای اختیاری مورد ارزیابی قرار بگیرد، اعمال اختیاری ما شامل نیت‌های اختیاری ما نیز می‌گردد. این نیت من چه بوده؟ اگر برای خدا بوده به من آخرت می‌دهند و اگر برای خدا نبوده، یا نمی‌دهند و یا اگر بدهند دیگر در فضای اخلاق نیست. پس حدنصاب اخلاق را فهمیدیم که آن باور قلبی است. از این جهت امام رضا (ع) می‌فرمایند: «اَلْإِیمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ لاَ یَکُونُ اَلْإِیمَانُ إِلاَّ هَکَذَا» هر یک از اینها را نداشته باشیم به آن هدف نمی‌رسیم.

برای مثال در فقه کسی که می‌خواهد ده روز در مشهد بماند، به شرطی می‌تواند قصد ده روز داشته باشد که واقعاً بماند. کسی که از اول نمی‌خواهد ده روز بماند که نمی‌تواند قصد کند. امکان دارد اتفاقی بیفتد و در وسط ده روز برگردد که جزو استثناها می‌شود؛ اما از اول زمانی می‌تواند قصد ده روز بکند که واقعاً بماند. اینجا می‌گوید اگر من قلباً خدا را قبول دارم، باید آن را با عمل نشان بدهد.

حد نصاب تربیت اخلاقی

درست است که در نهایت هدف تربیت اخلاقی می‌خواهیم اخلاق تربیت کنیم، اما تربیت اخلاقی اینطور نیست که در هدف آن نهایت هدف را نگاه کنیم. اگر پرورش اخلاقی را پیدا کند و در این راستا قرار بگیرد، به او می‌گوییم که تربیت اخلاقی شده؛ یعنی زمینه‌های اخلاقی شدن در او ایجاد شود، باز هم آن شخص شخصیت اخلاقی پیدا کرده است. مثلاً حاتم طایی شخصیتی است که جود و کرم دارد؛ اما برای خداوند این کار را نکرده است. روایتی از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمودند که این شخص به خاطر این اعمالی که انجام داده یک تخفیف در عذاب داده می‌شود. یعنی نور جود و سخاوت او باعث می‌شود که از عذاب الهی در امان بماند. البته زمینه‌های هدایت را در او ایجاد می‌کند، هر چند ممکن است بهشتی نشود. کسانی که فقط یک رکن اخلاق را بگیرند و عمل کنند، در راستای تربیت اخلاقی هستند؛ اما اخلاق ندارند.

کسی که پرورش اخلاقی دارد چون در آن راستای اخلاق گام بر می‌دارد بر او اطلاق می‌شود که پرورش اخلاقی دارد، از این جهت زمینه اخلاقی شدن را داشته باشد به او متربی اخلاق می‌گویند که حق مدارانه غبارها را دور می‌کند تا اینکه زمینه‌های اخلاق در او پرورش پیدا کند و تربیت اخلاقی در مسیر قرب الهی قرار گرفتن است؛ نه کسب کردن قرب الهی. در مسیر قرب الهی هم که باشد بس است؛ یعنی اگرچه ایمان نداشته باشد و کار را انجام می‌دهد و در آن ریا نیست، حسن فعلی دارد؛ اما سوء فاعلی ندارد. نیت بدی ندارد و برای آرامش خاطر کار می‌کند. پس هدف تربیت اخلاقی در مسیر قرب الهی قرار گرفتن می‌شود. از این جهت حدنصاب تربیت اخلاقی این می‌شود که زمینه‌های اخلاق را کسب کند.

 حد نصاب در سیره اخلاقی امام رضا (ع)

امام رضا (ع) دین را از اخلاق جدا نمی‌داند. روایات بسیار زیبایی از امام رضا (ع) داریم که هم در گفتار و بیان‌شان تصریح دارند که اخلاق از دین جدا نیست. هم اینکه افرادی که عمل اخلاقی ندارند را مذمت می‌فرمایند. حتی برادرشان در فتح بصره اعمال خشونت آمیزی سرزد که مقبول امام نبود. فرمودند شما می‌خواهید بصره را فتح کنید، نباید برخورد خشونت آمیز داشته باشید. هر عملی را مجاز نیستید در جنگ انجام دهید. اینکه منسوب به ما هستید، کافی نیست. شما باید افزون بر ایمان، عمل هم داشته باشید و نشان بدهید که ایمان به خدا دارید. زیر مطرود درب خانه حضرت شد به این خاطر که در عمل خود، اعمال خشونت طلبانه‌ای با عباسیان داشت.

همین روایت که باز امام رضا (ع) فرمودند: «وَ مِنْ دِینِ اَلْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ اَلْوَرَعُ وَ اَلْعِفَّةُ وَ اَلصِّدْقُ وَ اَلصَّلاَحُ وَ طُولُ اَلسُّجُودِ» امام (ع) تمام اعمال اخلاقی که از روی اختیار از انسان سر می‌زند بیان می‌فرمایند که از دین نشأت می‌گیرد. شما اگر می‌خواهید عفت را معنا کنید به شکلی معنا کنید که از دین نشأت گرفته باشد. عبارت زیبایی از علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» می‌گویند شما عفت معنایی است که هم در اسلام و هم در غرب معنا دارد. همه قبول دارند عفت و غیرت خوب است؛ اما وقتی در مصداق می‌آیند اشتباه می‌کنند. آن را به نوعی تعریف می‌کنند که تعریف اسلامی نیست. تعریف باید به شکلی باشد که از دین نشأت می‌گیرند؛ اما طوری معنا می‌کنند که به معنای غیرت است. مثلا برخی تعریف می‌کنند به اینکه کشور را حفظ کنیم؛ اما نسبت به ناموس توجهی ندارند.

وقتی عفت را مسئله اصلی گرفتید، عفت اخلاقی را معنا کردید، به گونه‌ای خواهد بود که قلمروی آن متفاوت از آن عفت و غیرتی که دیگران می‌گویند تفاوت خواهد کرد. اینها از دین نشأت می‌گیرند. راستگویی از دین نشأت می‌گیرد. امکان دارد بگویید راستگویی خوب است. کانت این حرف را می‌زنند. راستگویی در جایی که مظلومی کشته شود خوب است؟ خیر. راستگویی در همه جا خوب نیست. اگر در فقه بگویید راستگویی در همه جا خوب است، مثل کانت همه یا هیچ را درنظر می‌گیرید.

پس اگر به دین توجه نشود، این معنای به درستی بیان نمی‌شوند. وقتی دین به امانت می‌رسد می‌فرماید: «أداءُ الأمانَةِ إلَی البَرِّ والفاجِرِ» اگر فاجر هم بود امانت را به او بدهید. حتی اگر حرفی را به شما امانت گذاشت، توجه داشته باشید و امانت را بدهید حتی اگر فاجر بود.

امام رضا (ع) روایات بسیاری دارند که دین از اخلاق جدا نیست. سیره امام رضا (ع) اینطور است. حتی ایشان قرآن را به طور کامل قبول دارند. «کلام الله لا تتجاوزوه، ولا تطلبوا الهدی» شما از هیچ مقدار قرآن تجاوز نکن. وقتی که قرآن می‌گوید که اعمال کفار مثل خاکستر می‌ماند که باد بر می‌دارد و می‌برد یا مثل سراب می‌ماند؛ یعنی قرآن را باید به درستی بیان کنید. عمل آن‌ها واقعا در اخلاق مثل سراب می‌ماند؛ نه در تربیت اخلاقی. اینجاست که می‌توانستیم این برداشت را داشته باشیم که امام رضا (ع) این حدنصاب تربیت اخلاقی را حدنصاب اخلاق جدا می‌داند. اخلاق را به آن مرتبه‌ای گفته می‌شود که ایمان داشته باشد و اگر ایمان نداشته باشد، به آن سعادت اخروی نمی‌رسد و بهشتی نمی‌شود. هدف اخلاق آن است؛ اما اگر کسی در این راستا قرار گرفت مثل حاتم طایی جود ورزید، عمل او در این راستا قرار می‌گیرد، به همین جهت نمی‌گویند عمل او بد است، زمینه‌های اخلاق را پیدا می‌کند. امام رضا (ع) در مناظرات خود حق مداری را رعایت می‌کنند.

گرچه به انجیل و کتاب آن‌ها تمسک می‌کنند؛ اما بر اساس برهان تمسک می‌کنند. فقط بر اساس جدل تمسک نمی‌کنند، در حالی که جدل راهی است که قرآن اجازه داده؛ اما سعی می‌کنند این رعایت را داشته باشند و تمام حق مداری را در مناظرات رعایت کرده باشند و حق مداری را به طرف مخاطب نیز القا کنند. البته در حدنصاب تربیت اخلاقی برای مربی و متربی تمایز وجود دارد.

نتیجه گیری

بحث ما بر این بود که گاهی شبهاتی ایجاد می‌شود که اخلاق افراد کافر را که ظاهر عملشان حسن عملی و فعلی دارد؛ اما حسن فاعلی ندارد یعنی ایمان ندارند، چطور ارزیابی کنیم؟ اگر بخواهیم در اخلاق ارزیابی کنیم چاره‌ای جز این نداریم که بگوییم عمل آنها، آن‌ها را بهشتی نمی‌کند. این عمل قرار نیست حدنصاب اخلاق را داشته باشد، اما اگر خواستیم از جهت تربیت اخلاقی یک حدنصابی را معرفی کنیم و بگوییم که این حدنصاب تربیت اخلاقی را دارد، بله می‌گوییم که او متربی اخلاق است؛ چون زمینه‌های اخلاقی شدن دارد در او بروز می‌کند. همین که جود به خرج داد و یک عملی را با حسن عملی انجام داد اگر چه حسن فاعلی نداشت و نیت تقرب نبود؛ اما زمینه‌های اخلاق را در او ایجاد می‌کند.

این عمل قلب انسان را آماده هدایت می‌کند. کسی که حق مدار شد، غبار و باطل را کنار زده است. وقتی باطل را کنار زد به او اجازه می‌دهد که حق در قلب او بنشیند.

انتهای پیام

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha