به گزارش خبرگزاری حوزه؛ اگر اهل مطالعه کتابهای حوزه مقاومت باشید، احتمالاً مریم عرفانیان را حداقل به اسم و برای کوششهایش در جمعآوری و روایت خاطرات شهدا میشناسید و نام او را روی جلد کتابهایی مثل «لیلی منم» و «شیشههای ترکخورده» و «سروها ایستاده میمانند» دیدهاید.
کتاب «پای درختان زیتون» نیز کار جدیدی از او در همین قالب، درباره شهید مدافع حرم ابراهیم خلیلی است. این کتاب به همت نشر ۲۷ بعثت و با با همکاری مرکز حفظ آثار سپاه حضرت محمد رسولالله تهران بزرگ منتشر شده است. «پای درختان زیتون» مرور زندگی شهید خلیلی با گذر از مجموعهای از خاطرات اوست. خاطراتی که با نگاهی به کودکی و نوجوانی این شهید – خودش فرزند شهیدی از شهدای دفاع مقدس بود – شروع میشود و در سی فصل و حدود ۳۰۰ صفحه، فصول مهم حیات او را دربرمیگیرد.
میخوانیم: دوران راهنمایی ابراهیم، در مدرسه شاهدی که سمت سبلان بود، با فعالیتهای بسیجیاش مصادف شد. مرتب دنبال آدمهایی میگشت که از جبهه و جنگ برایش تعریف کنند. بچهای که بهخاطر عشق به تیر و تفنگ میخواست پلیس و خلبان شود، افتاده بود توی دوره بسیج و فعالیتش را از مسجد سبحان شروع کرد. خیلی از بچهها او و دوستانش را مسخره میکردند و با انگشت به هم نشان میدادند.
بسیجی… بسیجی...
ابراهیم در جواب هوارهایی که میکشیدند، فقط میخندید. بعضیها حتی داخل سرویس سر بسیجی بودن با او درگیر میشدند، که بازهم حرفی نمیزد. ابراهیم معنی آیات سوره کهف را زیر لب مرور میکرد که خدا به حضرت موسی فرمود: «وقتی میروی با هارون برادرت صحبت کنی، با لحن ملین صحبت کن، چون زحمتت را کشیده.» برای همین با خیلیها کنار میآمد.
آقای امینی هم که اهل بسیج بود، احترام خاصی برای ابراهیم قائل میشد. گاهی به فرشته میگفت: «مواظبش باش… آخه میترسم.»
از چی؟
ممکنه آدمایی سر راهش قرار بگیرن که ازش سوءاستفاده کنن.
فرشته دلش قرص بود که پسرش را به خدا و پدر شهیدش سپرده است. میدانست سر راهش آدمهای خوبی پیدا میشوند. آدمهایی مثل آقای رستمی، معلم عربی اول و دوم راهنماییاش، که طرز فکرش با ابراهیم جور بود. حتی چند مرتبه درباره درس و مدرسه با معلمش صحبت کرد که: «یادم نمیاد از بچگی به ابراهیم گفته باشم نماز بخون. این چیزها در وجود پسرم خودجوشه. حالا که اومده بسیج، دوست دارم درسش رو هم بخونه.»
آقای رستمی با همان آرامشی که در چهره داشت، جواب داد: «ابراهیم پسر فعالیه؛ ولی در کنار همه اینها درسش رو هم میخونه.. نگران نباشین.»
همین حرف باعث شد دل فرشته بیشتر از قبل آرام بگیرد.
در «پای درختان زیتون»، خاطرات به سادگی و صراحت روایت میشوند. عرفانیان نیازی به ایجاد پیچیدگی و بازیهای زبانی و پرش از زمانی به زمان دیگری نمیبینید و پاکی شخصیت شهید و خلوق اعمال او را برای جذابیت خاطرات کافی میداند. این سادگی که آگاهانه برای بازآفرینی خاطرات انتخاب شدهاند، هم آدمهای «پای درختان زیتون» را ملموستر و هرچه واقعیتر میکنند و هم به احساسات و عواطفی که در خاطرات وجود دارند عمق و اصالت میبخشند. در واقع قصه «پای درختان زیتون» قصه سادگی و درستی است و شهید خلیلی که قهرمان این قصه است، به چیزی بیشتر از خودش برای جذابیت نیاز ندارد.