به گزارش خبرگزاری حوزه، مرحوم آیت الله مصباح یزدی در کتاب جلد چهارم پرسشها و پاسخها به سؤالی پیرامون سازگاری دین با آزادی انسان پاسخ داد که بدین شرح است:
پرسش:
این پرسش تاکنون به صورتهای مختلفی طرح شده است، که مجموع آنها را به دو شکل: درون دینی و برون دینی، میتوان تقسیم کرد.
...[در شکل درون دینی این شبهه می گویند] اسلام برای آزادی انسان احترام زیادی قائل شده است و بر اساس آیات متعدّدی انسان موظّف به اطاعت از کسی نیست.
به عنوان نمونه: در سوره مبارکه غاشیه آیه ۲۲ خطاب به پیامبر آمده است: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر؛ ای پیامبر، تو بر مردم سیطره و تسلّط نداری» پس مطابق این آیه پیامبر نباید در امور دیگران دخالت کند.
وقتی پیامبر که بالاترین انسان است حق تصرّف در امور دیگران را ندارد قهراً امام معصوم(علیه السلام) و فقیه، و هیچ شخص دیگری نیز چنین اجازهای ندارد.
آیه ۹۹ سوره مائده: «وَ مَا عَلَی الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاَغ؛ بر پیامبر وظیفهای جز ابلاغ نیست؛» یعنی پیامبر تنها باید پیامهای الهی را به مردم برساند و مردم اگر خواستند عمل میکنند، و اگر نخواستند عمل نمیکنند.
پاسخ:
اوّلاً: باید توجه داشت که اینگونه شبهات در زمان ما جهت تضعیف تئوری ولایت فقیه القاء میشود تا به این وسیله اطاعت از ولی أمر و حاکم دینی را مخالف با آزادی انسان، و حتّی خود دین جلوه دهند.
ثانیا: آیات مذکور بر حسب بیانی که این عدّه دارند با برخی آیات دیگر قرآن تناقض دارد زیرا در آیه شریفه ۳۶ سوره احزاب میفرماید: «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة اِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ یعنی وقتی خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) چیزی را برای مردم مقرّر کردند، هیچکس حق اختیار و انتخاب در مقابل آنها را ندارد.»
... اینجا یا باید قائل به وجود تناقض در آیات الهی شویم ـ در حالی که ساحت قرآن منزّه از این پندار است ـ و یا باید آیات را با توجّه به آیات دیگر و بهرهگیری از احادیث معتبر معصومین(علیهم السلام) معنا کنیم.
با بررسی صدر و ذیل و سیاق آیات معلوم میشود که مورد [برخی از] آیات، کفّار هستند و خداوند، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) را دلداری میدهد که...از اینکه عده ای جهنّمی می شوند، نگران مباش. وظیفه تو ابلاغ و بیان حق است. ایمان آوردن مردم تکلیف تو نیست. در این جهت ما به انسان ها اختیار دادهایم و در آینده به اعمال آنها رسیدگی میشود.
بنابراین نتیجه این دو دسته از آیات چنین میشود که ابتدائاً وظیفه پیامبر ابلاغ دین است و خواه ناخواه جمعی میپذیرند و جمعی انکار میکنند. اما دستهای که پذیرفتند باید بدون چون و چرا از دستورات الهی و دینی پیروی کنند.
...پس در اصل پذیرش اسلام، اجباری نیست «لا اکراه فی الدین» و اعتقاد به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و قیامت قابل تحمیل بر دیگران نیست؛ اما بعد از پذیرش اسلام باید به احکام و فرامین آن عمل نمود و بعنوان مثال باید نماز خواند، باید روزه گرفت، و باید از اوامر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و امام (علیه السلام) پیروی کرد و همین طور باقی مقرّرات دینی را بدون استثنا باید رعایت نمود.
در این زمینه (لزوم پیروی از تمامی دستورهای دینی) در سوره مبارکه نساء، آیه ۱۵۰ و ۱۵۱ با صراحت میفرماید: «اِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَکْفُرُ بِبَعْض وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاً اُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقّاً وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً مُهِیناً؛ یعنی آن کسانی که می خواهند دین را تجزیه کنند و بگویند که یک بخش را قبول داریم و یک بخش را قبول نداریم، این ها حقیقتاً دین را قبول ندارند و کافر هستند زیرا همه احکام از طرف خداوند است و از این جهت میان آن ها فرقی نیست. پس انکار بعضی از دین بمنزله انکار جمیع دین و مستلزم کفر و عذاب الهی است.»
پرسش:
...[در شکل برون دینی،] شبهه گاهی به این صورت مطرح میشود که...فرق انسان با سایر حیوانات در این است که آنها مجبورند طبق غریزه عمل کنند، اما انسان موجودی مختار است که بر طبق انتخاب خود عمل میکند.
حال اگر دین با یک سلسله احکام و مقرّرات بخواهد مردم را ملزم کند که کارهایی را انجام دهند یا از انجام اعمالی بپرهیزند یا از افراد بخواهد که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام(علیه السلام) و نایب امام اطاعت کنند، با اساس انسانیّت انسان مخالفت کرده است. به عبارت دیگر قوانین و احکام دینی مستلزم سلب انسانیت و آزادی انسان است.
ما با دو مقام روبرو هستیم یکی مقام تکوین و هستها و واقعیتها، و دیگری مقام تشریع و بایدها و ارزشها.
اشکال کنندهای میگوید: درک کننده «هستها» عقل نظری، و درک کننده «بایدها» عقل عملی است و این دو کاملا از یکدیگر مستقلّند. از راه هستها و دانشها به بایدها و ارزشها نمیتوان گذر کرد و این راه منطقاً بسته است. و مثلا نمیتوان گفت چون انسان تکویناً مخلوق خداوند هست، پس باید از احکام الهی تبعیّت کند.
پاسخ:
پاسخ این شبهه بطور مختصر این است که:
اولا: این اشکال با مبنای خودتان در تناقض است. زیرا، شما، خود، در صددید از هست به باید برسید. میگویید انسان موجود مختاری است پس «باید» او را آزاد گذاشت و «نباید» او را ملزم به اطاعت کرد.
ثانیاً: طبق گفته شما به هیچ کس در هیچ جا و هیچ حکومتی نمیتوان الزام کرد و باید هر کس هر کاری که خود خواست بتواند انجام دهد چون قانون و الزام، سلب آزادی انسان و سلب آزادی هم سلب انسانیت انسان است. و نتیجه این سخن چیزی جز توحّش، بربریت و قانون جنگل نیست که هیچ انسان عاقلی آن را نمیپذیرد.
اگر هر کسی در جامعه هر طور دلش میخواهد رفتار کند، هر کس را خواست کتک بزند، و هر سخنی را ـ هر چند اهانت و ناسزا به دیگران باشد ـ بتواند بر زبان بیاورد، و...، آیا دیگر از زندگی بر پایه خرد و هوشمندی خبری خواهد بود؟ فصل مقوّم و ممیّز انسان عقل اوست و لازمه عقل داشتن مسئولیت داشتن و پذیرش قانون است. اگر قانون نباشد مدنیّتی نیست و اگر مسئولیتی نباشد انسانیّتی نخواهد بود.
بنابراین پاسخ اصلی شبهه این است که:
معنای آزادی و اختیار انسان، بعنوان فصل ممیّز، داشتن قدرت تکوینی بر اختیار و انتخاب است، اما از بُعد تشریعی باید مسئولیت و قانونپذیر باشد و حدودی برای اعمال و گفتار خویش قائل شود و الاّ از انسانیت خارج خواهد شد. البته بحث از محدوده قانون و چگونگی آن سخن دیگری است که در جای خود باید بررسی شود.
پرسشها و پاسخها، جلد ۴، صفحه ۲۱۹ - ۲۲۱