به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از بوشهر، استان بوشهر در حماسه دفاع مقدس نقش بهسزایی داشت و در این راه شهدای بسیاری را تقدیم کرده است، بزرگترین پایگاههای نظامی کشور در استان بوشهر قرار دارد و طی هشت سال دفاع مقدس این استان در جبهههای زمینی، هوایی و دریایی نقش ویژه و مهمی ایفا کرد، هرچند شهدایش آنچنان که باید و شاید به نسل امروز همچون دهه هشتادیها و نودیها معرفی نشدهاند.
در این راستا حوزه نیوز قصد دارد در قالب پروندهای ویژه و نگاه به تاریخ مجاهدت شهدا و رزمندگان این استان در دوران دفاع مقدس، به معرفی آنان بپردازد.
شهید نعمت الله شجاعی
روستای زیارت صدای قدم هایش را در قاب لحظه ها به تماشا گذاشته است. او را نعمت الله صدا می زدند و این نامی بود که مادرش برایش انتخاب کرده بود زیرا چند فرزندش در بدو تولد مرده بودند. اکنون به سن مدرسه رسیده است و پا به میدان علم و دانش گذاشته است دبستانش سرشار از شور و شوق کودکی بود که موفق از آزمون این دوره بیرون آمده است. دوران راهنمایی و سپس دبیرستان را نیز با موفقیت به پایان می رساند و موفق به اخذ دیپلم می گردد. در سال ۱۳۶۵ به مناطق عملیاتی اعزام و پس از مراجعت در امتحانات ورودی نیروی دریایی ارتش قبول شد که این موضوع مصادف با قبولیش در ژاندارمری نیز گردید. بر سر این دو راهی ژاندارمری را پذیرفت و جهت آموزش عزیمت نمود. پس از پایان آموزش با درجه استوار یکم فارغ التحصیل شد و جهت ادامه خدمت به بوکان در استان کردستان اعزام گردید و به عنوان یکی از فرماندهان پاسگاه آن شهرستان اقدام به خدمت نموده و سرانجام در تاریخ ۱۳ خرداد سال ۱۳۶۷ بر اثر اصابت تیر به دست افراد ناشناس در محل پاسگاه به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
کردستان او را به یاد می آورد
از طریق بسیج اعزام شد. محل خدمتش در کردستان شهر بوکان در کوه بود فرمانده پاسگاه بود که شب هنگام، با اصابت گلوله به سرش به شهادت می رسد. در حالی که ۲۲ سال بیشتر نداشت. درب مغازه بودم که یک نفر آمد و گفت که پسرت شهید شده است.
زمان انقلاب خیابان ها را جارو می کرد و سنگ ها را جمع می کرد. شب ها به بسیج می رفت و روز ها به بنایی می پرداخت و دستمزد خود را به بسیج می داد و وقتی دیپلم خود را گرفت به ژاندارمری رفت. شبی که به شهدت رسید در خواب دیدم کبوتری که روی شانه هایش چفیه انداخته بود به خانه آمد بعد از مدتی پر زد و رفت . نعمت الله فرزند دوم خانواده بود و همیشه دلش می خواست به جبهه برود و شهید شود و می گفت: من بهتر از دوستانی که شهید شده اند نیستم موقع اعزام چون سنش کم بود فتوکپی شناسنامه شخص دیگری را گرفت که به جبهه رفت. محل تولدش بنار آبشیرین بود. دیپلم خود را در مدرسه شهید بهشتی گرفت. دوستان وی همگی شهید شده اند. یکی دوستانش شهید اکبر زاهدی بود که سوخت. عبدالله شبانکاره مجروح و پایش قطع شد.
نظر شما