به گزارش خبرگزاری حوزه، مرحوم آیت الله محمدعلی ناصری از اساتید اخلاق حوزه در یکی از دروس اخلاق خود به موضوع «عُجب و تکبر و راههای مبارزه با آن» پرداختند که متن آن بدین شرح است:
در روز قیامت، لباس فقرا همانند لباس پیامبران است و مردم گمان میکنند که آنها پیامبر هستند.
اما فقرایی که این مقامات در روایات برایشان ذکر شده، هر فقیری نیست. در جستجویی که در احادیث انجام دادم، حدود هجده شرط برای فقیری که به او عنایت خواهد شد وجود دارد؛ نه اینکه هر کس نان ندارد در آخرت در ردیف پیامبران باشد.
اما شرایط فقیری که مرتبه بالایی در نزد خدا دارد این است که اول باید به رضای خدا راضی باشد زیرا خدا قادر، عادل و حکیم است.
فقیر این را میداند، لذا راضی به رضای خداست. خانه، غذا و زندگی او هر چه هست، راضی است و از خدا گله ندارد، ولی بعضی گله میکنند که خدایا این چه بلایی بود؟!
دوم اینکه شکایت نکند و شاکر باشد و سوم اینکه فعل حرام انجام ندهد و صابر باشد و شرایط دیگر که در کتب روایی آمده است.
انسان باید شاکر باشد. شاید داستان متا را شنیده باشید. متا پدر حضرت یونس بود که در زمان حضرت داوود زندگی میکرد.
روزی حضرت داوود دعا میکرد: «پروردگارا کسی در امت من هست که در بهشت در مرتبه من باشد»؟ خطاب شد: «بله، متا در مرتبه توست». داوود عرض کرد: «پروردگارا اجازه میدهی به دیدار او روم؟» خطاب شد «اشکالی ندارد».
حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهما السلام به دیدار متا رفتند. وقتی به محل زندگی او رسیدند، سراغ او را از مردم گرفتند.
مردم گفتند متا صبحها به بیابان میرود و ظهر به بازار هیزم فروشها میآید. حضرت داوود رفتند به بازار هیزم فروشها و منتظر ماندند.
دیدند که یک پیرمرد خمیده با بار هیزم به دوش آمد، هیزمها را به زمین انداخت و گفت: «الحمدلله رب العالمین شکراً لک یا ربَّ العالمین». مردم گفتند این متا است. حضرت داوود و سلیمان او را زیر نظر گرفتند تا ببینند چه میکند.
چند مشتری برای خرید چوبها آمدند. در آخر یک مشتری هیزمها را خرید. بعد حضرت داوود جلو رفت و سلام کرد و گفت ما مهمان شما هستیم، من داوود و این پسر فرزندم سلیمان است.
با هم رفتند، متا گندم خرید و به خانه رفتند. حصیری داشت که آن را فرش مهمان کرد. شروع به آسیاب کردن گندم و پخت نان شد و سه قرص نان پخت و یک سفره حصیری انداخت و برای هرکدام یک قرص نان در سفره گذاشت و گفت بفرمایید.
وقتی که خود شروع کرد گفت «بسم الله الرحمن الرحیم»، لقمه نان را خورد گفت: «الحمدلله رب العالمین». لقمهها را کوچک میگرفت و همه لقمهها را به همین ترتیب و با ذکر و شُکر میخورد.
وقتی تمام شد گفت خدا چقدر نعمت به من داده است! و شروع به گریه کرد. گفتند چه نعمتی داده؟ گفت خدا مرا آزاد خلق کرده، بنده و نوکر کسی نیستم، سلامتی به من داده، مرا مختار خلق کرده است، آهنی مثل تیشه در اختیارم قرار داده است.
بعد هیزمها را برای من رویانده که نه کاشتهام و نه آبیاری کردهام. خدا در بیابان مهیا کرده و قدرت داده تا هیزمها را به دوش کشم. بعد مشتری برای من فرستاد و با قیمت خوب از من خرید.
سپس به بازار رفته و گندم خریدم در حالی که نه گندم کاشتهام و نه آبیاری کردم. مرحوم نراقی این روایت را مفصل نقل میکند و مراحلی که خدا عنایت کرده است تا گندم به دست ما رسد را به طور تفصیلی بیان کرده است.
متا گفت سنگ را هم در اختیار من گذاشته تا گندم را آرد کنم و آتش را خلق کرد تا نان بپزم و در صحت و سلامتی آن را میخورم.
کیست از من غنیتر؟ بعد شروع کرد به گریه کردن. حضرت داوود علیه السلام به حضرت سلیمان علیه السلام گفت خدا به واسطه شاکر بودن او این مقام را در بهشت به او داده است.
حال بعضی از انسانهای گنهکار از خدا طلبکار هستند، اما همه ما با این همه سوء سابقه باز هم خدا ما را دوست دارد.
اگر واقعاً به درگاه او توبه حقیقی کنیم، گذشته ما را میبخشد، بلکه برای این که دست ما خالی نباشد، گناههای ما را به ثواب تبدیل میکند.
اگر موفق شدید به دعا و توبه واقعی، همه را دعا کنید؛ اول فرج امام زمان علیهالسلام، بعد مؤمنین و در آخر خود را دعا کنید.
نظر شما