چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳ |۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 4, 2024
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

حوزه/ حضرت علی (ع) در برابر غصب خلافت به دلایل مختلفی واکنشی نشان ندادند. یکی از دلایل اصلی این بود که پیامبر (ص) به ایشان سفارش کرده بودند تا صبر کنند و در صورت نبود حمایت مردمی، از خون اسلام و خود محافظت کنند. امیرالمؤمنین (ع) فاقد اعوان و انصار کافی برای مقابله نظامی بودند و در صورت وجود نیرو، به مبارزه برخاسته و حق خود را می‌گرفتند. در واقع، اقدام نظامی ایشان تنها در صورت آمادگی لازم و حمایت مردم ممکن بود.

به گزارش خبرگزاری حوزه، ایام فاطمیه فرصتی برای بازخوانی جایگاه والای حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و تحلیل ابعاد مختلف زندگی و شخصیت ایشان است. در این راستا، برخی مخالفان شیعه با طرح شبهاتی همچون سکوت حضرت علی (ع) و حضرت زهرا سلام الله علیها در برابر غصب ولایت و عدم شجاعت حضرت در برابر هتک حرمت همسرش، تلاش کرده‌اند تا شخصیت و اقدامات حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) را زیر سؤال ببرند.

این گزارش با هدف پاسخ به این شبهات و تبیین حقیقت تاریخی، به بررسی منابع معتبر و روایات اسلامی می‌پردازد تا حقایق دینی و تاریخی این شبهه را روشن سازد.

شبهه:

چطور ممکن است با وجود شجاعت و غیرت معروف حضرت علی (علیه‌السلام) که همگان به آن اذعان دارند، کسی جرأت کند به همسر ایشان جسارت و هتک حرمت کند و حضرت علی (علیه‌السلام) واکنشی نشان ندهند؟

مقدمه پاسخ به شبهه:

در ابتدا باید گفت که امیرالمومنین علیه السلام هیچ وقت در برابر غصب خلافت سکوت نکردند حتی در ابتداء قصد اقدام نظامی داشتند. حضرت از ابتداء شروع به رسوا کردن غاصبین خلافت کردند و حضرت زهرا سلام الله علیها در آن مدت کوتاه که بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله در قید حیات بودند، فعالیت های فراوانی در راستای رسوا کردن غاصبین ولایت و خلافت داشتند.


مبارزات حضرت فاطمه‌ زهرا(سلام الله علیها) را در مقابل غاصبان خلافت و نیز پشتیبانی و دفاع از مقام ولایت و امامت در منابع معتبر شیعه و سنی به شرح زیرآمده است:

جریان فدک

عزاداری حضرت زهرا(سلام الله علیها) در فراق پیامبر اکرم(ص)

حضور حضرت(س) در پشت‌ درِ خانه و به هنگام آتش گرفتن در

اعلام نارضایتی حضرت(س) از دو خلیفه و غاصبان خلافت

وصیت حضرت(س) در مخفی بودن قبرشان

خطبه فدکیه

خطبه برای زنان مهاجر و انصار

خطبه پشتِ در

بیعت گرفتن شبانه از مردم همراه امامین حسنین علیهما السلام‌ در خانه مهاجرین و انصار رفتند برای احیاء غدیر

این ها فقط قسمتی از فعالیت های حضرت زهرا سلام‌الله علیها در طی ۷۵ یا ۹۵ روز از عمر شریف بوده است؛ بنابراین ادعای سکوت، طبق شواهد روایی و تاریخی کاملا غلط است.

قبل از پاسخ به «شبهه سکوت حضرت امیرالمومنین علیه السلام در برابر غصب خلافت»، باید مسئله اقدام نظامی حضرت در آن تاریخ را مورد بررسی قرار دهیم.

اقدام نظامی امیرالمومنین علیه السلام


بحث بیعت با امیر المومنین علیه السلام برای بازپس گیری خلافت جریانی به نام «حلق الراس یا محلقین» وجود دارد که «حلق راس» به معنای تراشیدن موی سر و «محلقین» هم به کسانی گفته می شود که موی سر خود را تراشیده اند.

در این روایت از امام محمد باقر علیه السلام به صورت کامل به این جریان اشاره شده است:

«محمد بن إسماعیل قال حدثنی الفضل بن شاذان عن ابن أبی عمیر عن وهیب بن حفص عن أبی بصیر عن أبی جعفر (ع) قال: جاء المهاجرون و الأنصار و غیرهم بعد ذلک إلی علی (ع) فقالوا له: أنت و الله أمیر المؤمنین و أنت و الله أحق الناس و أولاهم بالنبی (ع) هلم یدک نبایعک فو الله لنموتن قدامک فقال علی (ع): إن کنتم صادقین فاغدوا غدا علی محلقین فحلق علی (ع) و حلق سلمان و حلق مقداد و حلق أبو ذر و لم یحلق غیرهم ثم انصرفوا فجاءوا مرة أخری بعد ذلک فقالوا له أنت و الله أمیر المؤمنین و أنت أحق الناس و أولاهم بالنبی (ع) هلم یدک نبایعک و حلفوا فقال إن کنتم صادقین فاغدوا علی محلقین فما حلق إلا هؤلاء الثلاثة. قلت: فما کان فیهم عمار؟ فقال: لا. قلت: فعمار من أهل الردة؟ فقال: إن عمارا قد قاتل مع علی علیه السلام بعد».

امام باقر علیه السلام نقل می‌کنند که مهاجرین و انصار و غیر این دو گروه نزد امیر المومنین علیه السلام امدند و گفتند که به خدا قسم امیرالمومنین تو هستی و تو از همه مردم احق و اولی به نبی الله هستی. دستت را جلو بیاور تا با تو بیعت کنیم و ما پیش مرگ تو هستیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اگر شما راست می گوید، فردا حلق راس کنید{ موی سر را بتراشید} و بیایید. فردا که شد فقط امیر المومنین علیه السلام و سلمان و ابوذر و مقداد حلق راس کردند و غیر این افراد کسی حلق راس نکرد . دوباره همان گروه ها امدند و همان حرف های روز قبل را تکرار کردند. باز امیر المومنین علیه السلام همان شرط حلق راس را بیان فرمودند. ولی باز جز این اصحاب کسی حلق راس نکرد .

در این روایت به خوبی نمایان است که امیرالمومنین علیه السلام قصد اقدام نظامی را داشتند، ولی شرایط اقدام نظامی مهیا نبوده است، چون غاصبین خلافت با چیزی به جز اقدام نظامی حاضر به بازپس دادن حق نبودند.

برای پاسخ به این شبهه، در ادامه به تفصیل و با استناد به کلام و لسان روایات، سه دلیل عمده را بررسی می‌کنیم: دعوت پیامبر اکرم (ص) از امیرالمؤمنین علیه‌السلام به صبر، نداشتن اعوان و انصار، و نگرانی از خاموشی چراغ اسلام و ارزش‌ها.

پاسخ اول به شبهه

اولین پاسخ این است که از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام دستور داده شده بود که سکوت کند و حضرت علی علیه السلام باید در برابر اتفافات بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله صبر کند.

دلیل اول: دعوت به صبر امیر المؤمنین علیه السلام توسط پیامبر اکرم (ص)

بررسی چرائی دعوت پیامبر (ص) به صبر و شمشیر نکشیدن امیرالمومنین علیه السلام


«عنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُ أَبِی فَقُلْتُ لَهُ مَا کَانَ بَعْدَ إِفَاقَتِهِ ص قَالَ دَخَلَ عَلَیْهِ النِّسَاءُ یَبْکِینَ وَ ارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ وَ ضَجَّ النَّاسُ بِالْبَابِ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ قَالَ عَلِیٌّ ع فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ نُودِیَ أَیْنَ عَلِیٌّ فَأَقْبَلْتُ حَتَّی دَخَلْتُ إِلَیْهِ فَانْکَبَبْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ لِی یَا أَخِی فَهَّمَکَ اللَّهُ وَ سَدَّدَکَ وَ وَفَّقَکَ‏ وَ أَرْشَدَکَ وَ أَعَانَکَ وَ غَفَرَ ذَنْبَکَ وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ ثُمَّ قَالَ یَا أَخِی إِنَّ الْقَوْمَ سَیَشْغَلُهُمْ عَنِّی مَا یُرِیدُونَ مِنْ عَرَضِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَلَیْهِ قَادِرُونَ فَلَا یَشْغَلُکَ عَنِّی مَا شَغَلَهُمْ فَإِنَّمَا مَثَلُکَ فِی الْأُمَّةِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ نَصَبَهَا اللَّهُ عَلَماً وَ إِنَّمَا تُؤْتَی مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ وَ نَادٍ سَحِیقٍ وَ إِنَّمَا أَنْتَ الْعَلَمُ عَلَمُ الْهُدَی وَ نُورُ الدِّینِ وَ هُوَ نُورُ اللَّهِ یَا أَخِی وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْهِمْ بِالْوَعِیدِ وَ لَقَدْ أَخْبَرْتُ رَجُلًا رَجُلًا بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ حَقِّکَ وَ أَلْزَمَهُمْ مِنْ طَاعَتِکَ فَکُلٌّ أَجَابَ إِلَیْکَ وَ سَلَّمَ الْأَمْرَ إِلَیْکَ وَ إِنِّی لَأَعْرِفُ خِلَافَ قَوْلِهِمْ فَإِذَا قُبِضْتُ وَ فَرَغْتَ مِنْ جَمِیعِ مَا وَصَّیْتُکَ بِهِ وَ غَیَّبْتَنِی فِی قَبْرِی فَالْزَمْ بَیْتَکَ وَ اجْمَعِ الْقُرْآنَ عَلَی تَأْلِیفِهِ وَ الْفَرَائِضَ وَ الْأَحْکَامَ عَلَی تَنْزِیلِهِ ثُمَّ امْضِ ذَلِکَ عَلَی عَزَائِمِهِ وَ عَلَی مَا أَمَرْتُکَ بِهِ وَ عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ عَلَی مَا یَنْزِلُ بِکَ مِنْهُمْ حَتَّی تَقْدَمَ عَلَی‏»

«امام کاظم علیه السلام می فرماید» از پدرم امام صادق علیه السلام سوال کردم پس از به هوش آمدن رسول خدا صلی الله علیه و اله چه اتفاقی افتاد؟ زن‌ها داخل شدند و شروع به گریه کردند مهاجرین و انصار جمع شدند و اظهار غم و اندوه می‌کردند، امیرالمومنین علیه السلام فرمودند؛ ناآگاه پیامبر (ص) مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روی بدن پیامبر صلی الله علیه و اله انداختم، پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: برادرم این مردم مرا رها خواهند کرد و به دنیای خودشان مشغول خواهند شد، ولی تو را از رسیدگی به من باز ندارد، مَثَل تو در بین این امت مَثَل کعبه است که خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راه‌های دور نزد آن بیایند؛ پس چون من از دنیا رفتم و از آنچه به تو وصیت کردم فارغ شدی و بدنم را در قبر گذاشتی، در خانه‌ات بشین و قرآن را آنگونه دستور داده‌ام، بر اساس واجبات و احکام و ترتیب نزول جمع آوری کن، تو را به صبر در برابر آنچه از این گروه به تو و فاطمه سلام الله علیها خواهد رسید سفارش میکنم، صبر کن تا بر من وارد شوی»

وصیت پیامبر (ص) به صبر حضرت علی (ع)


ابن عباس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که در وصیتی به امیرالمؤمنین فرمود:

«یَا عَلِیُّ إِنَ‏ قُرَیْشاً سَتَظَاهَرُ عَلَیْکَ وَ تَجْتَمِعُ کَلِمَتُهُمْ عَلَی ظُلْمِکَ وَ قَهْرِکَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَکُفَّ یَدَکَ وَ احْقِنْ دَمَک»

ای علی! همانا قریش بعد از من بر ضد تو خواهند شد و همگی آنها بر ظلم کردن و چیره شدن بر تو اجتماع خواهند نمود، اگر یاوری داشتی با آنها نبرد کن و اگر یاوری نیافتی، دست نگه دار و خونت را حفظ کن.


این تعبیر پیامبر در کتاب های دیگر هم آمده است، به عنوان نمونه احتجاج طبرسی دارد که پیامبر (ص) فرمود:

«یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ الْأُمَّةَ سَتَغْدِرُ بِکَ وَ تَنْقُضُ عَهْدِی؛ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا تَعْهَدُ إِلَیَّ إِذَا کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ فَقَالَ إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَبَادِرْ إِلَیْهِمْ‏ وَ جَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَکُفَّ یَدَکَ وَ احْقِنْ دَمَکَ حَتَّی تَلْحَقَ بِی مَظْلُوماً»

ای اباالحسن! همانا این امت بر ضد تو رفتار خواهند نمود و عهد مرا خواهند شکست. من گفتم: ای رسول خدا، وظیفه من در چنین شرایطی چیست؟ فرمود: اگر یاوری یافتی بر ضد آنها قیام کن و مبارزه کن و اگر یاوری پیدا نکردی دست نگه دار و خون خود را حفظ کن تا در حالی که مظلوم هستی بر من ملحق شوی.

دلیل دوم: نداشتن اعوان و انصار

روایت اول


«أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ‏ لِی‏ عِدَّةُ أَصْحَابِ طَالُوتَ أَوْ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَعْدَاؤُکُمْ لَضَرَبْتُکُمْ بِالسَّیْفِ حَتَّی تَئُولُوا إِلَی الْحَق»

به خدا قسم اگر من به تعداد اصحاب طالوت، یا تعداد اهل بدر (در حالی که آنها دشمن شما بودند) نیرو داشتم، حتماً با شمشیر شما را می زدم تا اینکه بر صراط مستقیم باز گردید.


در این تعبیر، حضرت قسم یاد می کند که اگر‏ به تعداد اصحاب طالوت که حدود ۳۰۰ نفر بودند و یا به تعداد افراد حاضر در جنگ بدر که ۳۱۳ نفر بودند، نیرو داشتم، حتماً در برابر این حکومت قیام می کردم، آن هم قیام مسلحانه و با شمشیر؛ این تعبیر حضرت خیلی واضح و روشن است که حضرت در صورت داشتن اعوان و انصار دست به قیام مسلحانه می‌زدند.

روایت دوم

«وَ لَوْ کُنْتُ وَجَدْتُ یَوْمَ بُویِعَ (أَخُو تَیْمٍ) أَرْبَعِینَ‏ رَجُلًا مُطِیعِینَ لَجَاهَدْتُهُم»

اگر من در روزی که بیعت گرفته شد برای اخوتیم (ابوبکر)، من چهل مرد فرمانبردار داشتم، حتماً با آنها نبرد می کردم.


روایت سوم

«یَا ابْنَ قَیْسٍ أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنِّی لَوْ وَجَدْتُ یَوْمَ بُویِعَ أَخُو تَیْمٍ‏ الَّذِی عَیَّرْتَنِی بِدُخُولِی فِی بَیْعَتِهِ أَرْبَعِینَ رَجُلًا کُلُّهُمْ عَلَی مِثْلِ بَصِیرَةِ الْأَرْبَعَةِ الَّذِینَ قَدْ وَجَدْتُ لَمَا کَفَفْتُ یَدِی وَ لَنَاهَضْتُ الْقَوْمَ وَ لَکِنْ لَمْ أَجِدْ خَامِساً فَأَمْسَکْت. قَالَ الْأَشْعَثُ فَمَنِ الْأَرْبَعَةُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ سَلْمَانُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ الزُّبَیْرُ بْنُ صَفِیَّةَ قَبْلَ نَکْثِهِ بَیْعَتِی»‏

ابن قیس از حضرت علی علیه السلام به شماتت سؤال می‌کنند که چرا همانگونه که در مقابل طلحه و زبیر و معاویه دست به شمشیر بردید، در برابر ابوبکر و عمر دست به شمشیر نبردید تا حق خود را بگیرید!؟

حضرت در پاسخ ابن قیس می فرمایند: ای پسر قیس! به خدائی که دانه را شکافت و انسان را آفرید سوگند، همانا من اگر روزی که با ابوبکر بیعت گرفته شد، بیعتی که مرا شماتت به آن بیعت کردن می کنی، اگر چهل مرد در اختیار داشتم، چهل مردی که در بصیرت همانند آن چهار نفر بودند که من یافتم؛ هرگز دست روی دست نمی گذاشتم و با آن قوم می جنگیدم و نابودشان می کردم، ولیکن نفر پنجمی نیافتم و لذا دست نگه داشتم.
اشعث گفت: آن چهار نفر چه کسانی هستند ای امیرالمؤمنین؟ حضرت فرمود: آن چهار نفر سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر بودند البته زبیر قبل از آنکه بیعت مرا شکست.

روایت چهارم

«خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَرَّ بِصِیرَةٍ فِیهَا نَحْوٌ مِنْ ثَلَاثِینَ شَاةً فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ لِی رِجَالًا یَنْصَحُونَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ بِعَدَدِ هَذِهِ الشِّیَاهِ لَأَزَلْتُ ابْنَ آکِلَةِ الذِّبَّانِ‏ عَنْ مُلْکِهِ قَالَ فَلَمَّا أَمْسَی بَایَعَهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ رَجُلًا عَلَی الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ اغْدُوا بِنَا إِلَی أَحْجَارِ الزَّیْتِ‏ مُحَلِّقِینَ وَ حَلَقَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَمَا وَافَی مِنَ الْقَوْمِ مُحَلِّقاً إِلَّا أَبُوذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ وَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ جَاءَ سَلْمَانُ فِی آخِرِ الْقَوْمِ »

روزی امیرالمؤمنین از مسجد خارج شد و از کنار محل نگهداری حیوانات که سی رأس گوسفند در آنجا نگه داری می شد، عبور کرد و فرمود: به خدا قسم اگر من به تعداد این گوسفندان، نیرو داشتم، حاکم را از حکومتش برکنار می کردم؛ وقتی عصر شد، تعداد ۳۶۰ نفر با علی بیعت کردند که تا پای جان در کنار او بجنگند. حضرت به آنها فرمود: بروید و سرهای خود را بتراشید و در محله احجار الزیت (نام جایی در اطراف مدینه بوده) حاضر شوید (و دستور سر تراشیدن را برای علامت وفاداری معین فرمود) خود امیر المؤمنین علیه السّلام سرش را تراشید ولی روز دیگر از آن سیصد و شصت نفر جز ابو ذر و مقدار و حذیفه بن یمان و عمار بن یاسر و سلمان که او نیز در آخر کار رسید کسی سر تراشیده در وعده ه‏گاه حاضر نشد.

دلیل سوم: نگرانی از خاموشی چراغ اسلام و ارزش ها

بر اساس منابع تاریخی و روایی شیعی، چند سند و روایت در این زمینه وجود دارد:

روایت اول از نهج البلاغه، خطبه ۳ (شقشقیه)

«فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ»

حضرت علی(ع) می‌فرمایند: پس ردای خلافت را رها کردم و پهلو از آن تهی ساختم و در این اندیشه فرو رفتم که آیا با دست تنها به پا خیزم یا بر این محیط تاریک و ظلمانی صبر پیشه کنم.

روایت دوم از کتاب الاحتجاج طبرسی، جلد ۱، صفحه ۹۶

«خَشِیتُ أَنْ یَرْتَدَّ النَّاسُ عَنِ الدِّینِ»

امام علی(ع) در پاسخ به سؤال فرزندشان امام حسن(ع) درباره علت عدم مقابله نظامی فرمودند: ترسیدم که مردم از دین برگردند.

روایت سوم از کتاب سلیم بن قیس، صفحه ۲۵۰

«وَاللَّهِ مَا مَنَعَنِی مِنَ الْقِیَامِ إِلَّا مَخَافَةُ الْفُرْقَةِ بَیْنَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ سَفْکِ دِمَائِهِمْ»

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: به خدا قسم چیزی مرا از قیام باز نداشت مگر ترس از تفرقه در امت محمد(ص) و ریختن خون آنها.

روایت چهارم از در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد ۲، صفحه ۲۲

«لَوْلَا مَخَافَةُ الْفُرْقَةِ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ أَنْ یَعُودَ الْکُفْرُ وَ یَبُورَ الدِّینُ لَکُنَّا عَلَی غَیْرِ مَا کُنَّا عَلَیْهِ مَعَهُمْ»


اگر ترس از تفرقه بین مسلمانان و بازگشت کفر و نابودی دین نبود، رفتار ما با آنها طور دیگری بود.

این اسناد نشان می‌دهند که حفظ اصل اسلام و جلوگیری از تفرقه و خونریزی میان مسلمانان، از مهمترین دلایل صبر امام علی(ع) در برابر غصب خلافت بوده است.

پی نوشت ها:

۱. اختیار الرجال، حدیث ش ۱۸

۲. الغیبة شیخ طوسی، ص ۱۹۳

۳.احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۹۶ و ۱۹۰ و ۴۴۹

۴.الکافی، ج ۸، ص ۳۲ و ۳۳

۵.کتاب سلیم بن قیس، ج ۲، ص ۲۵۰ و ۶۶۷

۶.شرح بن ابی الحدید، ج ۲، ص ۲۲

۷.نهج البلاغه، خطبه ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha