پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۰
خاطرات شهدا | چشم‌هایی که به احترام مادر باز شد

حوزه/ تنها یک‌بار پاهایش را جلوی من دراز کرد؛ آن هم زمانی بود که شهید شد. به او گفتم: «سید! تو هیچ وقت پاهات رو جلو من دراز نمی‌کردی. حالا چی شده، مادر؟» ناگهان دیدم چشمان پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش افتاد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، خاطره ای از زبان مادر روحانی شهید سید مهدی اسلامی خواه در مورد این شهید والامقام تقدیم شما فرهیختگان می شود.

سیدمهدی هیچ‌گاه پاهایش را جلوی من دراز نمی‌کرد.

همیشه در برابر من می ایستاد و تا من نمی‌نشستم، او هم نمی‌نشست.

تنها یک‌بار پاهایش را جلوی من دراز کرد؛ آن هم زمانی بود که شهید شد.

به او گفتم: «سید! تو هیچ وقت پاهات رو جلو من دراز نمی‌کردی. حالا چی شده، مادر؟»

ناگهان دیدم چشمان پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش افتاد.

شاید می‌خواست به مادرش بگوید که اگر می‌توانستم، جلوی پایت تمام قد می‌ایستادم.

منبع: کتاب رموز موفقیت شهیدان، جلد ۱، صفحه ۲۵

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha