به گزارش خبرگزاری حوزه، در نشست علمی و بر خط «آشتی دین و فلسفه و همزیستی عقل و نقل» که از سوی معاونت پژوهشی مدرسه علمیه تخصصی مجتهد امین(ره) با همکاری معاونت پژوهش موسسه آموزش عالی حوزوی علامه مجلسی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان برگزار شد، حجتالاسلام علی محزونیه، استاد حوزه و دانشگاه اظهار داشت: در این نشست ابتدا تعریفی از دین و فلسفه ارائه میکنیم و سپس به دیدگاههای گوناگونی که در مورد دین و فلسفه بیان شده است، میپردازیم و در آخر در مورد اینکه حقیقتاً دانش فلسفه و معلومات فلسفی در فهم روشمند متون دینی ما از چه جایگاهی برخوردار هستند، مطالبی عرض میکنم.
تعریف دین و فلسفه
وی ادامه داد: منظور از دین، عبارت است از مجموعه تکالیفی که از طریق وحی بدون واسطه یا با واسطه به پیامبر اکرم (ص) نازل شده است و از سوی ایشان در اختیار بشر قرار میگیرد. فلسفه تعاریف گوناگونی دارد. اما مراد ما، فلسفه به معنای هستیشناسی عقلی است. این تعریف هم مشتمل بر موضوع یعنی، هستیشناسی و هم بر روش، یعنی عقلی است.
ارتباط دین و فلسفه
محزونیه با طرح این پرسش که بین فلسفه و دین با تعاریف ارائه شده چه ارتباطی برقرار است، گفت: نسبت فلسفه و دین، نسبت تباین نیست. آیا اگر کسی بخواهد اهل دینداری باشد، باید اهل تفلسف هم باشد یا خیر؟ ابنتیمیه، ایدئولوگ جریان تکفیری وهابیت به تقابل این دو حکم میکند. در آیین یهودیت و مسیحیت هم عدهای قائل به تقابل فلسفه و دین هستند. بر اساس اصل «امتناع اجتماع نقیضین» از دو گزاره متناقض، یکی درست و یکی غلط است. اکنون ما دو گزاره متناقض داریم که یکی میگوید؛ میان دینداری و فلسفه ارتباطی نیست و نقطه مقابل میگوید این ارتباط وجود دارد.
وی با اشاره به اینکه بر اساس اصل علیت، در مقام نظر و عمل برای ترجیح هر رفتار در مقابل عمل باید دلیل داشته باشیم، بیان کرد: ما معتقدیم میان دینشناسی و دینداری به نحو اصیل و محققانه با دانش فلسفه پیوند قوی وجود دارد. برای مثال وقتی آیات قرآن را مورد تأمل قرار میدهید، میبینید که در آیات، پیوندی میان هستی و کمالات هستی وجود دارد. چنانچه میخوانیم: « یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» و تسبیح، فرع بر شعور و آگاهی است. وقتی این مبنا در دستگاه فلسفی ملاصدرا قرار بگیرد که اعتقاد دارد: «هر موجودی از آن جهت که موجود است، صاحب کمالات وجودی مثل حیات، علم و قدرت است»؛ این آیات کاملاً قابلفهم و دفاع به شمار میرود.
ارتباط عقل و فلسفه
این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه نظریه تباین میان علم و فلسفه درست نیست، اظهار کرد: بر اساس قرآن و روایات اهلبیت (ع) ستون اصلی خیمهگاه وجود انسان، عقل است. آغاز دینشناسی و دینداری هم شناخت خدا محسوب میشود و به واسطه عقل است که بندگان خدا، خداوند را میشناسند. پس این معرفت باید بر مبنای عقلانیت حاصل شود.
وی با طرح این پرسش که عقلانیت چه ارتباطی با تفلسف دارد؟ پاسخ داد: گفتیم فلسفه به چه معناست؟ یعنی هستیشناختی عقلی. پس ربط میان عقل و فلسفه از این جا روشن میشود. اظهارنظر در مورد هستی، مبتنی بر دو پیشفرض است: اول، قواعد عام حاکم بر جهان هستی و دوم اینکه عقل ما توانایی دستیابی به این قواعد را داراست. وقتی قواعد عام وجود داشت و انسان هم توانایی دستیابی به آن را داشت، میتواند دست به فعالیت فلسفی بزند.
محزونیه با بیان اینکه ما یکجا با هستی، بدون واسطه مواجه میشویم، توضیح داد: در هستی خود و در حالی که خود را مییابیم، پی میبریم که هستیم و این همان مواجهه بدون واسطه است. انسان هر چقدر که تفکر کند و از عقل خود بهره ببرد، به دریافتهای جدیدی میرسد. هرچند به نکتهای هم باید توجه داشت که خداوند نیز در قرآن به آن اشاره میکند:« وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»، یعنی خداوند، چیزهایی را به ما از طریق وحی آموزش داد که راهی برای دستیابی به آن حقایق وجود نداشت. ما قائل به این هستیم که سلطان معارف در دسترس بشر، وحی الهی است و همچنین آن چیزی که مقدم بر وحی است، عقل میباشد. اول فیلسوف عالم هم خدا و سپس انبیا و ذوات نورانی اهلبیت (ع) هستند.
وی با اشاره به روایت ابنسکّیت خاطرنشان کرد: این دانشمند در زمان امام رضا(ع) از ایشان میپرسد: حجت خدا امروز چه کسی است؟ امام جواب میدهد: «عقل است و به واسطه عقل است که انسان، کسی را که به درست ادعای نبوت و امامت دارد، تصدیق میکند و به واسطه عقل است که انسان کسی را که به دروغ ادعای نبوت دارد، شناسایی میکند.» تلازم عقلی، میان صدق ادعای نبی در نبوتش و صدق امام در امامتش با وقوع معجزه همراه است. عقل میگوید اگر خدا بخواهد معجزه را به دست امام یا نبی کاذب جاری کند، مستلزم اغوا و فریب بندگان خداست و چون فریب بندگان ممتنع است، پس خدا، معجزه را به دست امام یا نبی کاذب جاری نمیکند. در نتیجه معجزه، علامت صدق و ادعای امامت امام و نبوت نبی محسوب میشود.
این استاد حوزه و دانشگاه حجیت کلام پیامبر(ص) را در اثبات نبوت و حجیت کلام امام(ع) را در مقام امامت دانست و تصریح کرد: این پرسش مطرح است که اثبات این موضوع چگونه حاصل میشود؟ از طریق معجزه صورت میگیرد و در اینجا عقل است که میان معجزه و حجیت کلام پیامبر(ص) و امام(ع) در نبوت و امامت حاکم قرار میگیرد و این عقل است که به ما امر میکند، دست حجت باطنی را در درون دست حجت ظاهری قرار دهیم.
وی با اشاره به این مطلب که ادیان در یک دستهبندی کلی به دو دسته ادیان زنده و خاموش تقسیم میشوند، گفت: ادیان زنده، ادیانی هستند که دارای پیرو میباشند و ما ۱۱ دین زنده داریم که چهار دین منشأ الهی دارند و شامل؛ اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشت میشوند و هفت دین نیز منشأ الهی ندارند. رهبران هر کدام از این ۱۱ دین، مردم را به دین خود دعوت میکنند. بنابراین به واسطه تبیین و استدلال است که انسان میتواند از این ادیان، آن که منشأ الهی دارد و از میان آنان هم اسلام و از گرایشهای اسلام هم تشیع را برگزیند.
محزونیه اظهار کرد: اگر کسی بخواهد دین را درست تشخیص دهد و آن را روشمند و هدفمند بفهمد و بعد از فهم عمل کند؛ این از طریق عقلانیت صورت میگیرد. عوامل بینشی، گرایشی و روشی مجموعهای از عوامل هستند که سبب فهمهای متفاوت از دین میشوند. اگر کسی به دنبال فهم روشمند است، حتماً باید مجهز به دانش فلسفه باشد. برای مثال قرآن میفرماید: «أَنَّمَا إِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ»، واحد بودن خدا به چه معناست؟ امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: «خدا واحد است، اما وحدتش وحدت عددی نیست.» بنابراین میفهمیم که مراد خدا از این وحدت، وحدت عددی نیست. چرا وحدت خداوند عددی نیست؟ پس وحدت خدا چه مدل وحدتی است؟
وی برای پاسخ به این سوالات به مبحث وحدت و کثرت اشاره و اذعان کرد: موجودات از آن جهت که موجودند، دارای ویژگی وحدت و کثرت هستند و باید از اقسام آن بحث کنیم که در دانش فلسفه مورد بررسی قرار میگیرد. فیلسوفان ما از فارابی تا ملاصدرا یک چشم به عقل و یک چشم به نقل داشتهاند. برخی میگویند، فیلسوفان ما توجهی به متون دینی ندارند. به نظر من این، اجتهاد در مقابل نص است.
این استاد حوزه و دانشگاه با نقل کلام ابنسینا مبنی بر اینکه؛ «من با دستگاه فلسفی نمیتوانم معاد جسمانی را بپذیرم، اما چون صادق مصدّق گفته است، قبول میکنم»، افزود: عقلانیت و نگاه فلسفی که در روایات اهلبیت (ع) بیان شده است، کمتر در تسنن و بیشتر در تشیع مشاهده میشود. سه چیز در طول تاریخ تمدن بشری نقشآفرین بوده است؛ دین، علم با معادل scienc و فلسفه. در نگاه سکولار، اینها از هم مجزا هستند. اما در نگاه جهانبینی الهی معتقدیم که دین به وحی برمیگردد و کلید تفکر فلسفی در طول تاریخ به دست انبیا بوده است. پس دین، فلسفه و علم ریشه در مشکات نبوت و مصباح ولایت دارند و درست نیست که این سه را از هم مجزا بدانیم.
جایگاه فلسفه در فهم روشمند متون دینی
وی ادامه داد: فهم، تبیین و دفاع از آموزههای معارف دین به نحو روشمند مبتنی بر آشنایی با تفلسفورزی است. برای مثال وقتی ما به قرآن مراجعه کنیم، میبینیم که نسبت هستی با خدا چگونه ترسیم شده است. خداوند میفرماید:«ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ»، یعنی خدا میتواند در هستی تصرف داشته باشد. حالا سوال این است که این نسبت چیست؟ و این آیات در چه نسبتی میان عالم و آدم با خدا تبیین میشوند؟
محزونیه با بیان اینکه در بحث علیت در باب ملاک احتیاج معلول به علت در فلسفه شرق و غرب به طور کلی چهار نظریه داریم، اضافه کرد: نظریه اول در غرب است که ملاک احتیاج معلول به علت را موجود بودن میدانند. با این پیشفرض که ملاک مخلوق بودن، موجود بودن است؛ پس خدا هم وجود دارد. حال آنکه پاسخ در فلسفه اسلامی آمده است و فارابی موجود را به دو دسته واجبالوجود بالذات و ممکنالوجود بالذات تقسیم میکند. نظریه بعدی که برخی از الهیدانان و مسیحیان غربی و متکلمان اسلامی به آن قائل هستند، این است که ملاک احتیاج را حدوث زمانی میدانند که بر این نظریه هم اشکالات گوناگون روشی و محتوایی وارد میشود.
وی در پایان از نظریه سوم یعنی امکان ماهوی نام برد و گفت: این نظریه پیش از ملاصدرا صادر شد. وی معتقد بود که این نظریه هم صحیح نیست. چون بنابر اصالت وجود، وقتی ماهیت به تبع وجود، موجود شود؛ متأخر میشود و وصفش هم متأخر از وجود است. حال آنکه وجود معلول به عاملی احتیاج دارد که مقدم بر آن باشد و این نظریه را به متن هویت وجود معلول برد و گفت که ما دو قسم موجود داریم؛ موجودی که در عین غنا و بینیازی است و موجودی که عین احتیاج و ربط است و نظریه امکان وجودی مطرح شد. درنتیجه خداهم محتاج به علت می شود وحال آن که در مورد خداوند گفته می شود موجودی بدون علت است آیا این قاعده در مورد خداوند استثناء خورده است جواب این است که و این نظریه احتیاج را به متن هویت معلول برد.
نظر شما