به گزارش خبرگزاری حوزه، سید محمدمهدی موسوی طی سخنانی در جلسه نقد و بررسی فیلم "طلاخون" که به همت انجمن علمی فقه و حقوق دانشگاه حضرت معصومه(س) در سالن همایش این دانشگاه برگزار شد، با بیان این که این فیلم به کارگردانی ابراهیم شیبانی اثری در ژانر ملودرام و جنایی به شمار می رود که یک داستان واقعی را در محوریت کار قرار داده است، اظهار داشت: داستان فیلم روایتگر ماجرای زنی به نام مهین قدیری است که سال ۸۷ در شهر قزوین با انگیزه مالی، با قتل چند زن مسن، از آنها سرقت کرد و پس از ناکامی در ارتکاب ششمین جنایت، دستگیر شد. او دو فرزند داشت که یکی معلول و نیازمند درمان بود و نکته جالب توجه این که انگیزه او از این جرایم، مشکلات مالی از جمله بدهکاری و تأمین هزینههای درمان فرزند کوچکش بود.
وی افزود: در این فیلم تیم سازنده ضمن تغییر نام «مهین» به «ناهید» داستان را هم به چند سال بعد آورده، اما تقریبا بدون اختلاف تأثیرگذار با واقعیت، همان ماجرا را به تصویر میکشد.
وی همچنین گفت: طلاخون با وجود برخی نقاط قوت، متأسفانه از ناحیه فیلمنامه و شخصیت پردازی آسیب دیده و در برخی دقایق فیلم نیز ریتم آن به شدت کُند و خسته کننده است.
موسوی ادامه داد: به نظر می رسد که ما شاهد اثری دوپاره هستیم به این معنا که نیمه نخست شاهد یک ملودرام اجتماعی هستیم اما به تدریج، یک درام جنایی شکل می گیرد و این در حالی است که باید میان این دو بخش یک ارتباطی برقرار می شد که مخاطب بتواند با کلیت فیلم حس و ارتباط لازم را بگیرد نه این که دچار سردرگمی در پیگیری قصه باشد. به همین خاطر هم باید گفت که تعلیق های شکل گرفته در فیلم نتوانسته در خدمت اهداف سازندگان اثر باشد و این ایراد به کلیت کار هم ضربه زده است.
وی بیان داشت: هر چند که شهاب حسینی و حسام منظور به طور نسبی از عهده نقش های خود برآمده اند اما به نظر می رسد که بهار قاسمی به عنوان شخصیت اصلی فیلم چندان در این زمینه موفق نبوده و بهتر این بود که کارگردان از بازیگر دیگری برای این نقش استفاده می کرد که در این خصوص یکی از گزینه ها با توجه به قابلیت های بازی، خانم سارا بهرامی است.
منتقد سینما و تلویزیون خاطرنشان کرد: این اثر علاوه بر سویه های اجتماعی و فرهنگی از حیث روانشناختی نیز نکات جالب توجهی دارد که باید در جای خود به آن پرداخت و در این زمینه بهتر است که روانشناسان به ارایه نظر و تبادل آرا بپردازند.
وی گفت: در همین فیلم بخش هایی از زندگی ناهید را دنبال می کنیم که در شرایط دشواری روزگار می گذراند و در عین حال مجبور به انجام کارهایی میشود که به ظاهر با ارزشها و اخلاقیات او در تضاد است، بنابر این به لحاظ روانی تحت فشار است و مخاطب فیلم نشانه های افسردگی و اضطراب را در وجود او حس می کند.
وی اضافه کرد: در عین حال رابطه اش با همسر نیز سرشار از خشونت است و این مساله هم در وجود شخصیت اصلی فیلم و هم در وجود فرزندانش تأثیر نامطلوبی گذاشته است. البته او با وجود این شرایط به همسرش به نوعی وابسته است که این مساله می تواند ریشه در ترس از تنهایی، عزت نفس پایین و یا وابستگی مالی باشد.
موسوی با بیان این که در این فیلم همچون بسیاری آثار دیگر در حوزه مسایل اجتماعی از برخی نمادها استفاده شده است، ابراز داشت: طلا در این فیلم نمادی از ثروت و قدرت است و در این جا نیز ناهید به دنبال طلاست تا به واسطه آن زندگی اش را تغییر داده و از رنج و سختی رها شود، اما در ادامه دچار جنایت می شود و خون که نماد این مساله است گواه آن می شود که باید تقاص پس بدهد و در چنگال عدالت نیز می اُفتد.
وی گفت: در آثاری از این دست به مباحثی چون فقر، مشکلات مالی، اختلافات خانوادگی، بی اعتمادی در جامعه، افسردگی و غیره پرداخته می شود اما باید توجه داشت که رویکرد فیلمسازان در این قبیل فیلم ها ترویج ناامیدی در جامعه نباشد.
پژوهشگر و مدرس رسانه در خاتمه افزود: متأسفانه ثمره و رهاورد برخی فیلم های سینمایی ایرانی به خصوص در ژانر اجتماعی، خواه ناخواه منجر به رواج نااُمیدی آن هم به بهانه واقع گرایی در ترسیم شرایط جامعه و خانواده ها شده و این در حالی است که رسالت سینماگر و هنرمند در عین پرداختن به مشکلات و چالش ها، این نیست که خود با اثر هنری اش زمینه ساز القای فضای تلخ و ناامیدانه و بن بست در جامعه باشد.
نظر شما