به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت امام خمینی (ره) خاطره ای از سفر خود با مرحوم حاج شیخ عباس قمی صاحب کتاب ارزشمند مفاتیح الجنان بیان میکند که بسیار قابل تامل است:
امام راحل می فرماید: با مرحوم حاج شیخ عباس قمی از مشهد عازم تهران بودیم. در بین راه، ماشین به طور ناگهانی از حرکت ایستاد. راننده با عجله پایین آمد و بعد از آنکه ماشین را بررسی کرد، عصبانی و ناراحت به داخل ماشین برگشت و گفت: لاستیک پنچر شد و آنگاه به طرف ما آمد، به من چون سید بودم حرفی نزد؛ ولی رو کرد به حاج شیخ عباس قمی (ره) و گفت: اگر می دانستم تو را اصلا سوار نمی کردم؛ از نحسی قدم تو بود که ماشین ما را در این وسط بیابان خشک و برهوت معطل گذاشت؛ یا الله برو پایین و دیگر هم حق نداری سوار این ماشین بشوی.
مرحوم شیخ عباس بدون اینکه کوچکترین اعتراضی کند و حرفی بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او مانع شد، ولی من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمی کرد که با او باشم؛ هر چه من پافشاری می کردم، او نهی می کرد، دست آخر گفت فلانی راضی نیستم. وقتی این حرف را از او شنیدم، دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت می کنم تا خوشحال کرده باشم، برخلاف میلم از او خداحافظی کرده سوار ماشین شدم!
بعد از مدتی که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم؟ گفت: وقتی شما رفتید خیلی برای ماشین معطل شدم، برای هر ماشینی دست بلند می کردم نگه نمی داشت، تا اینکه یک ماشین کامیونی که بارش آجر بود برایم نگه داشت.
وقتی سوار شدم، راننده آدم خوب و خون گرمی بود و به گرمی پذیرایم شد و تحویلم گرفت، خیلی زود با هم گرم شدیم قدری که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او ارمنی است و مسیرش همدان است؛ اتفاقا من هم می خواستم به همدان بروم، چون مدتها بود که دنبال یک سری مطالب می گشتم و در جایی نیافته بودم؛ فقط می دانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانی در همدان می توانم آنها را بدست آورم، به این خاطر می خواستم به همدان بروم.
راننده با آنکه ارمنی بود، آدم خوب و اهل حالی بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثی که از حفظ داشتم درباره احکام نورانی اسلام، حقانیت دین مبین اسلام و مذهب تشیع و … برایش گفتم.
وقتی او را مشتاق و علاقه مند دیدم، بیشتر برایش خواندم، سعی می کردم مطالب و احادیثی بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم.
تا این که به نزدیک های همدان رسیدیم، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات اشک از چشمانش سرازیر است و گریه می کند؛ حال او را که دیدم دیگر حرفی نزدم؛ سکوتی عمیق مدتی بر ما حکمفرما شد؛ هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که او آن سکوت سنگین را شکست و با همان چشم اشک آلود گفت: فلانی این طور که تو می گویی و من از حرفهایت برداشت کردم، اسلام دین حق و جاودانی است و من تا به حال در اشتباه بودم.
شاهد باش من همین الآن پیش تو مسلمان می شوم و به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیلهایی که از من حرف شنوی دارند مسلمان می کنم.
بعد هم گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله...
امروز سالگرد رحلت حاج شیخ عباس قمی، ستاره تابناک آسمان علم و فضیلت، محدث و تاریخنگار نامدار شیعه است و ایشان در ۱ بهمن ۱۳۱۹ شمسی درگذشت.
منبع:
بیانات امام خمینی (ره) به نقل از آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی در درس اخلاقشان در مدرسه فیضیه،
برگرفته از کتاب: عاقبت بخیران عالم جلد ۲، تالیف، علی محمد عبداللهی.
نظر شما