خبرگزاری حوزه | مدام عکسها و فیلمهایی از لبنان نگاه میکنم، دلم میخواهد سیم شارژرم را بردارم با یک پاور بانک، یک پاسپورت بزنم به دل لبنان. بروم کوچه و پسکوچههایش را قدم بزنم قهوهای بخورم و تلخی ساختمانهای خراب شده و شهر بی برق را بالا بکشم و بغض گلویم را باز کنم.
بروم سراغ مردمش عکس بگیرم حرف بزنم بگویم؛ «از سید حسن خاطرهای دارید؟» او برایتان یک قهرمان بود یا مردی که کشورتان را ویرانه کرده؟
حرف بزنم. بپرسم مقاومت یعنی چه! بروم پیش شهدایی که جان دادند اما وطن نه. در روضه الحوراء یا همان گلزار شهدای لبنانی قدم بزنم مادر و خواهر و زن و بچههایی را ببینم برای عزیزانشان عزاداری میکنند و تند تند اشکشان را پاک میکنند میگویند:«شهادت نوش جانت پارهی تنم.» خودشان هم در آرزوی شهادت باشند.
و بعد بروم پیش فلسطینیهای آواره بگویم؛«خبر دارید قرار است دیگر حتی فلسطین هم نداشته باشید؟» عکس آن مردک پست تر از حیوان را نشان بدهم بگویم؛«نظرتان دربارهی این مرد چیست؟» بعد در دلم بگویم عدهای برای اینکه مخالف نظام هستند حتی این بشر قاتل هم دوست دارند از هول حلیم افتادند تو دیگ.
بعد بروم برای روز تشییع، تابوتی را با عشق نگاه میکنم که برای کشتنش خودشان را کشتند، شب و روز نداشتند. مردی که از خونش گذشت اما از مقاومت و ایثار نه. مردی که عاشق بود،بوی شهادت میداد. به مردمش یاد داد نترسند جلوی غول بادکنکی که آمریکا هر روز بادش میکند و هیچ چیزی نیست. او فقط ترس میاندازد به دل دشمن و اگر خطری را حس کند مثل سگ میترسد. بعد بروم لابلای آدمها، پیرزن و پیرمردهایی که روزگاری جوانی خودشان را در راه و رسم این مرد سفید کردند و جوانهایی که از او باید خیلی یاد بگیرند. تابوت روی شانههای مردی را ببینم و حظ کنم.
ما هم روزگاری کشورمان را آمدند وسط تهران اشغال کردند، روسیه و انگلستان به راحتی به ما امر و نهی میکردند و صدام روزگاری آرزوی فتح سه روزه خرمشهر را داشت که به گور برد. مردمی هستیم که خون دادیم و خاک ندادیم. بروم در چادر پناهندگان لبنانی و سوری به آنها بگویم؛ «ظلم پایدار نیست نگران نباشید .» ازشان بپرسم پشیمان هستید؟ پیرمردی که موهایش شبیه دندانهایش است و تسبیح بزرگ شاه مقصودی را میچرخاند در نظرم میآورم که میگوید: «کاش منم روزگاری شهید بشوم.» شهر هنوز بوی مرگ میدهد بوی خون اما این خون از ترس نیست. آن تابوت روی شانهها یاد داده است زندگی قشنگ است و با مرگ با عزت قشنگتر. وطن بدون تن دادن وطن نیست... کاش میشد منم بروم لبنان اما ...
ابوالفضل گلستانی
نظر شما