به گزارش خبرگزاری حوزه، طبق مستندات تاریخی، در چنین روزی ۵ شوال سال ۶۰ قمری حضرت مسلم بن عقیل سفیر سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین ( علیه السلام ) وارد کوفه شد.
پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، در حدیثی در مدح «عقیل» پدر حضرت مسلم می فرماید: «من او (عقیل) را به دو جهت دوست دارم: یکی به خاطر خودش، و دیگری هم به دلیل این که پدرش ابوطالب او را دوست می داشت». باز ایشان در جای دیگری به حضرت علی علیه السلام فرمود: «فرزند عقیل، یعنی مسلم، کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک می ریزد و فرشتگان مقرّب پروردگار بر او درود می فرستند».
مرحوم آیت الله العظمی محمدحسین غروی اصفهانی اشعار زیبا و جانسوزی در مدح و منقبت حضرت مسلم سروده اند.
علت شهرت ایشان را به «کمپانی» شغل پدرش عنوان کردهاند. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپها با عنوان «دیوان کمپانی» منتشر و مشهور شده است.
دیوان کمپانی، سرودههای فارسی علامه محمدحسین غروی اصفهانی در مدایح و مراثی اهل بیت(ع) است که غزلیات وی نیز به آن ملحق شده است. گفته شده، سرودههای بخش نخست، بدون ترتیب خاصی نوشته شده بودند. کاظم موسوی، از تصحیحکنندگان این دیوان، اشعار را به ترتیب چهارده معصوم(ع) تنظیم کرده است
فی مدح مسلم بن عقیل و رثائه سلام الله علیه
ای قبلۀ عقول و امام بنی عقیل
صلوات بر تو باد بالإشراق و الأصیل
ای بدر مکه، نور حرم، ماه بی نظیر
وی مالک رقاب امم، شاه بی بدیل
ای درگه تو کعبۀ آمال هر فریق
وی خرگه تو قبلۀ آمال هر قبیل
ای در منای عشق وفا اولین ذبیح
وی در مقام صبر و صفا دومین خلیل
ای طرۀ ترا شده و اللیل رهنما
وی روی نازنین ترا والضحی دلیل
ای سرو معتدل که بمیزان عدل نیست
در اعتدال شاخۀ سرو ترا عدیل
یک نفخه ای ز بوی تو هر هشت باغ خلد
یک رشحه ای ز کوثر لعل تو سلسبیل
در گوهر فلک نبود قدرت کمال
چشم فلک ندیده جمالی چنین جمیل
ای تشنگان بادیه را خضر رهنما
در وادی ضلال توئی هادی سبیل
ای یکه تاز رزم و سرافراز بزم عزم
کز جان و دل معارف حق را شدی کفیل
شاه خواص را بلیاقت سفیر خاص
افزود بر جلال تو این رتبۀ جلیل
ای در کمند طائفهٔ بیوفا اسیر
وی در میان فرقۀ دور از خدا ذلیل
بستند با تو عهد و شکستند کوفیان
آوخ ز بیوفائی آن مردم رذیل
بیخانمان بکوفه فتادی غریب وار
ای منزل رفیع تو مأوای هر نزیل
شد ادعا و نسل خطازادۀ زیاد
داد ستم بداد بر آن عنصر اصیل
کی عاقر ثمود جفائی چنین نمود
از باد رفت واقعۀ ناقه و فصیل
هرگز ندیده هیچ مسلمان ز کفاری
ظلمی که دید مسلم از آن کافر محیل
منبع:
دیوان اشعار کمپانی
نظر شما