یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۱ - ۲۱:۲۸
برای سالمندانی که بهار عمرشان را تقدیم بهاران ما کردند

سرویس علمی و فرهنگی خبرگزاری حوزه، سالمندان ولی نعمتان مایند و این ولایت نه تنها در حیطه معاش و ممر معیشتی و مادی بلکه در اصل در حوزه معنوی و سایه سار روحی و روانی ما تجلی می یابد.

اینکه سایه بلند و پشتوانه معرفتی و عقبه تجربتی این مردان و زنان پا به سن گذاشته تکیه گاه معنوی و اتکای روانی خوبی برای ما فراهم آورد خود بزرگترین و برترین و سودمندترین نعمت و موهبت برای ما اهالی این روزگار است.

در عصر تاریک رابطه و روزگار جدایی ها و فاصله ها و در هنگامه حسرت ها و تنهایی ها، این حضور گرم و امیدبخش و سرشار و دلنواز بزرگان قوم و پدران مادران سلامند و تجربه گراست که می تواند برای خانواده ها بسان سرمایه ای عظیم و عزیز معنوی به شمار آید و پشتوانه ای غنی و مالامال از آرامش بخشی و امیدآفرینی و تجربه مندی باشد.

در آیات قرآن کریم و آموزه های معنوی دین مبین اسلام هم به این نکته اشاره ها و تذکرات و تنبهات فراوانی شده است.

از نگفتن «اف» در آن آیه معروف و تکریم پدر و مادر در کنار دستور به بندگی خدا و توحید در پرستش گرفته که خود گویای جایگاه و منزلت آنان است، تا دهها حدیث و روایت و بیان و بنان روحانی و نورانی دیگر که گویا و جویا و آفریننده توجه و تذکار به این امر مهم است و هم لزوم هم نعمت و هم تبعات و هم عاقبت آن را برمی شمرد و بر آن تأکیدی موکد می کند.

در مضمون روایات معنوی و آموزه های دینی ما آمده است که سالمندان برکت خانه و پشتوانه معنوی و معلمان ما هستند در تعلیم درس سخت و پیچیده و تدبیرمند زندگی و تردیدی نیست که اگر در این زمان و زمانه، بسیاری از خانواده ها و خاصه جوانان در عرصه زندگی خویش با مشکلات عدیده و غریبه ای روبرو هستند به سبب همین بی توجهی و جداافتادگی از سالمندان و بزرگترهای خانواده است و اینکه آنها در حاشیه زندگی امروز ما قرارگرفته اند و بی توجهی و بی اعتنایی بدانها متأسفانه سکه رایج این روزگار شده است!

و بی هیچ تردید و شکی باید گفت یکی از دلایل اصلی این همه آشفتگی و سرگشتگی و اضطراب و پریشانی که دامان زندگی مردمان امروز را فراچنگ آورده، دست و دل بریدن از دامان پر مهر پدران و مادرانی است که بهاران عمر خویش را تقدیم بهار عمر ما کردند و اینک در کنج خانه ها و آسایشگاهها با چشمانی تر و تیره و دلی لرزان و نگاههایی معصومانه اما نجیب و بی توقع، به مظلومیت، مأوا گرفته اند!

ای کاش خدا و عشق دست دلمان را بگیرد و دوباره پای سفره قدرشناسی و محبت میهمانمان کند و یادمان بیاورد روزگاری را که نه تاب ایستادن داشتیم و نه توان راه رفتن، نه رمقی برای گفتن و نه قدرتی برای زیستن...

و این مادر بود که موهایش سپید شد برای دندان دراوردن و قد راست کردن من و پدر بود که کمرش خم شد برای بال دراوردن و پرواز کردن من.

همین پدر و مادر که این روزها پیر و زمین گیر شده و تنها اشکهای زلال و معصومانه و نجیبش، همدم لحظه های تنهایی اش شده!

آه! ای روزگار! چه کردی با من...!

 

 

 

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha