معنى سعادت و مفاهیم مرتبط
مهمترین موضوع مورد علاقه بشر و هدف از همه تلاشهای او، سعادت و خوشبختی اوست. این موضوع نیز همچون بسیاری مفاهیم دیگر، در اولین نگاه استاد مطهری مورد تحلیل و تبیین قرار میگیرد و ایشان به نظرات مختلفی که در باب «سعادت» گفته شده است چنین اشاره میکنند: (مطهری، 1377، ج7، صص 53 تا60)
سعادت |
یعنی |
حیث |
شقاوت |
حیث |
رابطه |
آسایش |
عدم رنج |
عدمی |
رنج |
وجودی |
شقاوت ملکه و سعادت عدم آن است |
سرور |
لذت و خوشی |
وجودی |
عدم لذت |
عدمی |
سعادت ملکه و شقاوت عدم آن است |
سرور |
لذت و خوشی |
وجودی |
رنج |
وجودی |
تضاد |
نتیجه بحث استاد را میتوان به این ترتیب دستهبندی نمود:
- سعادت صرفاً امری عدمی نیست.
- در میان مفاهیم وجودی نمیتوان «لذّت» را مترادف سعادت دانست چون جنبه مادی و حیوانی آن غالب است.
- «سرور» نیز تنها به آن حالت خاصّ خوشى گفته مىشود كه از علم و اطلاع به وجود عامل آن در گذشته يا حال يا آينده پيدا مىشود؛ يعنى تابع تصور موجبات لذت و رنج مىباشند نه واقعيّت آنها.
- رضايت ناشی از نیل به آرزوست و آرزو تابع ميزان علم و اطلاع به موضوعات لذّتبخش و توقّع و انتظار از آنهاست.
در جدول ذیل مهمترین تفاوتهای لذت و سعادت را مرور میکنیم:
مفهوم |
ناشی از |
عامل |
منشأ |
زمان |
معیار تشخیص |
لذت |
مطبوع بودن |
جزئی و واحد |
غالباً جسمی |
حال |
غریزه |
سعادت |
مصلحت بودن |
مجموعه عوامل |
جسمی و ورحی |
حال و آینده |
عقل |
با توجه به مثالهایی از قبیل خوردن چربی و شیرینی برای افراد چاق، تفاوت این دو مفهوم کاملاً روشن می شود چرا که ممکن است کاری مطبوع و لذت بخش باشد اما در مجموع، کاری عاقلانه و موجب سعادت به حساب نیاید.
رابطه عقل و سعادت
حال که مشخص شد معیار تشخیص سعادت عقل است و انسانها به کمک عقل خود سعادت یا شقاوت را میفهمند، این مسأله مهم مطرح مىشود كه آيا عقل انسان براى تشخيص صحيح سعادت كافى است و يا سعادت آنقدر مبهم و پيچيده است كه از ماوراء عقل (يعنى هدايت وحى) بايد معرفى شود؟
این مطلب را در ادامه بررسی خواهیم کرد اما قبل از آن لازم است نظریه معروف ارسطو را نقل کنیم که گفته است: «هر كسى فطرتاً و طبيعتاً طالب سعادت خويش است»
مسلماً عقل انسان او را به سوی سعادت میراند و کمال زندگی او را در کسب مجموعه عواملی میداند که در دراز مدّت مصلحت جامع او را به دنبال داشته باشد، اما این سؤال مهم مطرح است که آیا این سطح از قوه عاقله در همه انسانها به صورت بالفعل وجود دارد؟ یا فقط در فطرت آنها قوه ای نهاده شده که میتواند به فعلیت نزدیک شود و سپس آثار و قضاوتهای خود را محقق کند. استاد مطهری نظر دوم را میپذیرند به این معنی که انسان تا وقتى كه قوه عاقله صد درصد بر غرائزش حكومت نكند، طالب و تابع لذت است. انسانهاى عقلى و مسلّط بر غرائز كه نقشه كلّى در زندگى براى خود دارند و لذتها و رنجها را با همه عواقب و نتايج آن در نظر مىگيرند طالب واقعی سعادتند و الا نمیتوان هر انسانی را بالفعل در مسیر سعادت و پویای آن دانست. چون «سعادت» يك مفهوم عقلى است نه يك مطلوب غريزى.
راه سعادت
اما این که راه رسیدن به سعادت چیست مهمترین پرسش بشر بوده و هست. طبعاً با تفاوتهایی که بین انسان و حیوان وجود دارد میتوان دریافت که انسان نمیتواند مانند حیوانات، تنها با پیروی از غریزه، راه خود را پیدا کند. آزمون و خطا نیز راه به جایی نمی برد چون نتیجه بخشی واقعی برنامه ها درجهان دیگر مشخص خواهد شد. پس باید برنامه ای برای سعادت بشر تدوین شود که قطعاً طرح و تنظيم آن، فرع بر شناخت انسان با تمام استعدادها، توانایی ها و خطرات پیش روست، زيرا سعادت از شكفته شدن استعدادها و بروز و ظهور و فعليت يافتن قوه ها پيدا مى شود.
از سوی دیگر جهان آخرت و عوالم غیر مادی توسط هیچ انسانی تجربه و بررسی نشده است تا بتوان نیازهای آن را در برنامه سعادت لحاظ نمود. اینجاست که ضرورت وجود دین، و پیروی از آن به عنوان تنها برنامه سعادت مشخص می شود. (همان، ج7، ص 56)
نقش دین در منظومه فکری استاد مطهری بقدری قوی و حیاتی است که با همة تسلط و احاطهای که بر قواعد منطقی و مسائل فلسفی داشت، افراد ساده ولی متدیّن را به فلاح و رستگاری نزدیکتر میدانست و میفرمود: بسيار ديده مى شود كه افرادى كم اطلاع و ساده ضمير كه خود را تسليم طرح انبياء كرده اند بدون آنكه كاملا به مزاياى آن پى برده باشند آن اندازه از سعادت بهره مند مى باشند كه يك صدم آنرا يك نفر ديگر كه مدعى دانش است دارا نيست زیرا این با شمع كم فروغ دانش خود مى خواهد اين بيابان بیكران را بپيمايد و سر گشته به اين سو و آن سو مى دود. (همان، ج7، ص 79)
عوامل سعادت
در این بحث چند مطلب مبنایی وجود دارد:
اولاً، آيا سعادت وجود حقیقی دارد يا صرفاً نظری و تخیّلی است؟ عدّه ای با بدبینی تمام، وجود سعادت را منکر شده هرآنچه در این راستا ادعا می شود، خواب و خیال میدانند.
ثانياً، آيا تأمين كننده سعادت بشر فقط يك چيز است يا مجموع امورى بايد دست به دست يكديگر بدهند تا سعادت بشر تأمين گردد؟ از آنچه در باب تعریف سعادت گذشت مشخص شد که سعادت جنبه فراگیر دارد، هم از جهت موضوع، هم عوامل و هم میزان و زمان تأثیر آنها.
ثالثاً، آن عامل يا عوامل را در بيرون از وجود خود بايد جستجو كرد و يا بايد هر كسى «از خود بطلبد هر آنچه خواهد كه در خودش است»؟ جمعی از فلاسفه یونان (کلبیون) و گروهی از مکاتب شرقی (مانند بودا) عوامل سعادت را صرفاً درونی میدانند و در برابر آنها فلاسفه مادّیگرا سعادت انسان را منحصر در بهرهمندی تام و تمام از لذّات بیرونی میشمارند. جمع دیگری همچون ارسطو راه اعتدال در پیش گرفته و عوامل سعادت را به سه دسته روحی، جسمی و خارجی تقسیم کردهاند. همین دیدگاه مورد تأیید استاد مطهری قرار گرفته است. (همان، ج7، ص 68)
رابعاً، آيا میزان تأثیر این عوامل به یک اندازه است؟ به نظر میرسد انسان هرقدر بدویتر و نگاه او سطحیتر باشد، ابتدا به عوامل خارجی توجه دارد (مانند ثروت) سپس به عوامل جسمی (مثل سلامتی) و در آخر متوجه عامل روحی میگردد (مانند اخلاق) اما همه تلاش مصلحان و مربّیان بشر این بوده که توجه او را به عوامل مؤثرتر منعطف کنند که دقیقاً عکس این نگاه سطحی است یعنی ابتدا عوامل روحی سپس مادی (جسمی و خارجی)؛ زیرا عوامل روحى اگر به حد كمال برسند تا حد زيادى قادرند رنج ناشى از فقدان عوامل مادى را از بين ببرند امّا عوامل مادى ولو به حد كمال برسند قادر نيستند جانشين عوامل روحى گردند.
به همین جهت است که مصلحان و مربّیان معنوی همواره تلاش داشته و دارند که وجود و تأثیر فوق العادة کانونهای لذّت روحی را به انسان معرفی کنند و همزمان، از پرداختن بیش ازحدّ به سایر عوامل جلوگیری کنند. (همان، ص71)
متغیر یا ثابت؟ مطلق یا نسبی؟
در مورد مفاهیم بسیاری از جمله سعادت، این سؤال مطرح میشود که آیا در گذر زمان ثابت هستند یا با تغییر شرایط، دستخوش تغییر میگردند؟ همچنین آیا در شرایط متفاوتی که افراد بشر یا یک شخص واحد پیدا میکند، آیا سعادت یا شقاوت بودن یک موضوع، تفاوت پیدا میکند؟ به دیگر بیان آیا سعادت مطلق است یا نسبی؟
به نظر میرسد جواب سؤال دوم، راه حل سؤال نخست نیز خواهد بود. عدهای برای این که اثبات کنند سعادت نسبی است اموری را مثال میآورند که در عین سعادت بودن برای یک نفر، بدبختی و اندوه دیگران را به همراه دارد مثل پیروزی در مسابقه یا وصال به یک معشوق. یا اموری که برای عدهای کمال مطلوب است اما دیگران هیچ انگیزهای نسبت به آن ندارند مثل کشف یک مسأله علمی برای دانشمندان یک رشته خاص یا فراهم شدن اسباب و مقدمات برای اصحاب مشاغل مختلف که میبینیم برای دیگران مایه سعادت به حساب نمیآید.
اما استاد مطهری (ره) این ادعا را با تحلیل عوامل سعادت جواب میدهند؛ به این صورت که اگر هر عامل را به صورت کلی و برای هر شخص به طور مستقل در نظر بگیریم، چنین تفاوتهایی ایجاد نمیشود و اگر دستیابی به مطلوب واقعی، سعادت است برای هر انسانی در هر زمان و مکان، سعادت است. البته این نکته نیز نباید فراموش شود که افراد مختلف از آن جهت كه تفاوتهايى در استعدادها دارند و مصالح و کمالات بالقوه متفاوتی در هریک وجود دارد، سعادتهاى متفاوتى دارند. (همان، ج7، صص 71- 76)
منبع:
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1377
سیدمحسن طباطبایی[1]