خبرگزاری حوزه/ سینمای ایران در طول بیش از سه دهه ای که از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می گذرد برای انعکاس دادن منویات امام خمینی و بازتاب آرمانهای انقلاب اسلامی چه تلاشهایی از خود بروز داده است؟
در آثار تولیدی این سینما به چه میزان توانسته ایم به ترازهای قابل دفاع نزدیک شویم و آینه ای از ارزشهای انقلابی و آرمانهای دینی را در آن مشاهده نماییم؟
این سینما چه نسبتی با انقلاب و مبانی دینی و مردمی آن دارد؟
آیا مردم ما می توانند در آینه سینمای ایران تاریخ و اصول و روحیات انقلابی خویش را جویا شوند و به پاسخ درخوری هم برسند؟
اینها سوالات مهمی است که با مرور تاریخ سینمای پس از انقلاب و نقد و تحللی بایسته و شایسته آن می توان به پاسخهای تعیین کننده و سرنوشت ساز و درخور تأمل آن برسیم.
اینک و با شروع دوره ای جدید در عرصه هنر سینما که در بیان مدیران و هنرمنادن هم نشانه های این دوران تازه دیده می شود یک پرسش بسیار مهم و قابل تأمل مطرح است و آن اینکه براستی مبانی فکری و آبشخورهای نظری این فصل جدید سینمای ایران کدامند؟
سینمای ایران بناست بر اساس کدام رویکردها و رهیافتها و با پرواز در کدام منظومه ها به خلق معانی و دنیاهای جدید همت گمارد و از رهاورد این همت، فصلی دیگر در حیات هنر هفتم این سرزمین سامان یابد؟
این سوال مهمی است. اگر به عقبه و آینده این سوال به درستی فکر نشود چه بسا ما دوباره در سیکل باطل حرکتی فرساینده و بی مبنا بیافتیم و یا با مبانی و معانی خاصی که ربطی به ما و سینمایمان ندارد انرژی ها را هرز دهیم و روحیه ها را هدر.
بی تردید مهم ترین و اولیه ترین گام در رسیدن به آنچه گفته شده، یعنی ایجاد فصلی امیدآفرین و نشاط آور برای سینما، تبیین و تدقیق همین مبانی و پشتوانه های نظری آن است.
سینمای ایران به روح تازه، به هوای نو، به جان دوباره و به خونی گرم در کالبد خویش نیازمند است و هیچکس در این تردیدی ندارد.
سینمای ایران در مرداب ایده های تکراری و گاه نازل و تب و تاب حواشی بی ربط و فرساینده گیر افتاده است و این هم مثل روز روشن است.
دامان سینمای ایران از یک سو به ابتذال و از دیگر سو به جشنواره زدگی مفرط آلوده شده است و این نیز از فیلمهای ما هویداست.
و بی تردید اگر بناست فصلی نو در این سینما شکل بگیرد و راهی دیگر رود، بایستی راهکارهای نظری و مبانی عملی رسیدن به چنان موقعیتی تشریح گردد وگرنه در خلأ به هیچ جا نمی توان رسید و در بی مبنایی، جز چرخیدن دور خود و یا درجازدن و پسرفت چیزی عاید کسی نخواهد شد.
تئوری ها و مبانی پوسیده و بی رمق این سالها که متأسفانه یا گرته برداری ابتر و شیفتگی زده ای از تصویر مالیخولیایی غرب متصور عده ای اهالی این سینما بود، امتحان خود را پس داده و مردم هرگز به چنان سینمایی روی خش نشان ندادند.
از طرف دیگر، کارکردهای فرسوده و تکراری سینمای عامه گرای خیالی و نشانه گذاری های نخ نمای فیلمفارسی های مد روز هم دیگر رنگی ندارد و کسی را به جنبش درنمی آورد.
اینجاست که باید گفت این سینما اگر راهی هم داشته باشد از دل مردم و از متن منویات انقلابی و اسلامی آنها می گذرد.
گنجینه ارزشمند و لایزال اندیشه اسلامی و تاریخ دراماتیک و پرفراز و نشیب حرکتهای مردمی در کنار آرمانهای مردی که تا همیشه رهبر این ملت و امت واحده خواهد بود.
امام خمینی و فکر و سیره و روحیه اش؛ با آن همه عمق و وجوه زیبای هنرورزانه.
براستی چه منبعی غنی تر و چه مایه ای پربارتر و چه اراهی استوارتر و زیباتر از راه امام و امت انقلابیش که توانستند بزرگترین رویداد قرن را در جامه ای از فرهنگ و هیئتی از اندیشه و تحت لوای شعور و شعار و شعائر دینی به سرانجام رسانند و انقلابی به بزرگی و عظمت و معنای بهمن 57 پدیدار سازند.
و سینمای ایران با این دستاورد و میراث عظیم چه کرده است.
کدام گوشه از این دنیای پرمعنای دراماتیک ارزشی و پرخون را نقش زده است؟
کدام سردار جنگ، کدام واقعه دوران سترگ و سهمگین و زیبا و خاطره گون انقلاب، کدام فراز تاریخی، کدام فکر و اندیشه انقلابی و اسلامی ما در طول بیش از سه دهه گذشته در سینمای ما آنچنان که درخور و شایسته اش بوده به ظهور و بروز رسیده است؟
این سوال مهمی است که پاسخ صریح و صحیح به آن هم می تواند در واکاوی آنچه بر این سینما گذشته، موثر باشد و هم در تعیین و تبیین راهکارهای آینده نقشی اثرگذار داشته باشد.
اگر در تاریخ سینمای این سی و پنج سال مروری داشته باشیم و انبوه فیلمهای تولیدی سینمای ایران را بررسیم، شاهد خواهیم بود که در عین وجود بارقه ها و جرقه هایی ملهم از دغدغه های شخصی عده ای از هنرمندان ارزشی و متعهد، چندان نمی توان جریان مستمر و مستحکمی را یافت که توانسته باشد مجموعه ای فیلمهای منطبق بر آرمانها و اندیشه های دینی و انقلابی را به منصه ظهور و بروزی سینمایی رسانده باشد.
و این واقعیت تلخ علاوه بر آنکه نشانه کم کاری خود هنرمندان است بیش از آن، گویای خلئی است که در حوزه مدیریتی و بخش سیاستگذاری این سینما احساس می شود.
وقتی بسیاری از کشورها تاریخِ نداشته و اسطورهای خیالی خویش را با هنر سینما به ظهور می رسانند و یا حتی مثل آمریکایی ها، از گذشته تاریک و خیانت بار خویش، صحنه های قهرمانانه و موقعیتهای افتخارآمیز پدید می آورند، چرا ایران اسلامی باید با هزاران قهرمان واقعی و موقعیت حقیقی و آرمانهایی که این ملت با خون خویش بر آنها مهر تأیید زده اند، سینمایی اینچنین نحیف و بی رمق و بی آرمان را تحمل کند؟!
امام خمینی با اندیشه ناب و سلوک تابناک خویش، هم شخصیتی بینظیر را برای هدایت این مردم به ظهور و بروز رساند و هم آرمانهایی مغفول مانده همچون عدالت و هویت انسانی و روحیه جهادی و اعتماد به نفس و... هزاران گوهر تابناک و ناب را به عرصه حیات فردی و اجتماعی این ملت مظلوم و صبور آورد.
و حال سوال اینجاست که این شخصیت و ان رهاورد، در سینمای ما چه بازتابی داشته و چه اتفاقی را درش رخ داده؟!
آیا براستی وقتی به کارنامه سینمای این سه دهه رجوع می کنیم آنچه را که درخور این آرمانها و شخصیت بینظیر رهبر فقید انقلاب اسلامی باشد خواهیم یافت.
این سوال مهی است که باید به روشنی و صراحت و صداقت به آن پاسخ گقت و از قبل این پاسخ واقعی و نه شعاری و صوری، هم نقاط مبهم آن راب ازشناخت و هم نکات روشن و امیدبخشش را مورد توجه قرارداد.
همه ما می دانیم که ما راهی نداریم جز آنچه امام و امت انقلابیش در بهمن 57 با خون و آبرو و هویت و دین و آیین خویش بر آن صحه گذاردند و هر راه دیگری که طریقی جز این را بپوید، هر چند بتواند برای مقطعی کوتاه موج آفرینی کند و با فریب و نیرنگ، بر امواج مجازی جشنواره های آن ور آبی سوار شود، اما دیر یا زود حباب توخالیش خواهد ترکید و چیزی جز هوا نصیب اهالیش نخواهد کرد.
آری؛ این روزها مدیران سینمایی و هنرمندان هنر هفتم ایران از هوای تازه و رویکردهای نو در سینمای ایران می گویند.
و این گفته در جای خود نشانه هایی خوبی به همراه دارد.
اما سوال اینجاست که مبانی فکری و آبشخورهای نظری این هوای تازه و فصل جدید در سینمای ایران کدامند؟
سینمای ایران بناست بر اساس کدام رویکردها و رهیافتها و با پرواز در کدام منظومه ها به خلق معانی و دنیاهای جدید همت گمارد و از رهاورد این همت، فصلی دیگر در حیات هنر هفتم این سرزمین سامان یابد؟
روزی که امام خمینی در اولین سخنرانیشان پس از ورود به ایران در 12 بهمن 1357 در بهشت زهرا و در مهم ترین و سرنوشت سازترین بیاناتشان در آن روز تاریخی، از سینما گفتند و در آن جمله به یادماندنی و مهم یادآوری کردند که «ما با سینما مخالف نیستیم بلکه با فحشا مخالفیم» همگی بر این نکته اذعان کردند که سینما چه جایگاه مهمی در اندیشه امام خمینی داراست و با این جمله ایشان، چه یاری همه جانبه ای نصیب سینمای ایران شد و چه گره گشایی پربرکتی از کار سینماگران باز گردید.
اما براستی آیا سینماگران ما قدر این حمایت پدرانه و هدایت داهیانه پیر جماران را دانستند و در صدد پاسخگویی درخور به آن برآمدند؟
بی تردید تاریخ قضاوت شایسته و بایسته ای در این باره خواهد کرد!